تخمین زمان مطالعه: 2 دقیقه
در کوجه های پر از عطر نام تو ، به سمت صبح گام برمی دارم. در سرزمین من ، غروب ها همه راهی جاده طلوع اند و شب ها مسافر جاده صبح . هنگامی که تو را دیدم ، پیدا بود از قبیله دیگری هستی . من از پنجره چشمان تو با آسمان آشنا دم ؛ آری یک نفر مرا از بام آسمان می خواند.آرزو دارم من به سرزمین تو بیایم ؛ چرا که از دعای گیاه تا اجابت ماه راهی نیست. امشب زیر باران می روم و تا آمدن آخرین قطره باران، دعا می کنم تا بیایی ...اما قلب خسته ام خبر ندارد دعای کوجکش گیر کرده است ؛ پشت ایستگاه استجابت ... هر زمان که نا امید می شوم ؛ هر زمان که اندوه همانند پیله پروانه ای مرا در بر می گیرد ؛ هر زمان که تمام روزنه های زندگی را بر روی خود بسته می بینم ؛ هر زمان که از مکرهای زندگی خسته و گله مند می شوم ؛ هر زمان که دست بر دیوار تردیدها به انتهای جاده ای می نگرم که نمی دانم پایانش رو به کجاست ؛ هر زمان که در مسیر اماها و شایدها ، دست و پا می زنم و لحظه به لحظه بیشتر و بیشتر فرو می روم ؛ هر زمان که حس می کنم به آخر خط رسیده ام ... تنها عشق و مهر توست ای مولای من ! که مرا به رفتن وا می دارد. تنها به امید دیدار توست که باعث می شود پاهایم نلرزد و نمانم . چرا که دل خوش از رسیدن و آمدن توست که همه چیز را آسان ساخته است. نویسنده : م . ت سایت پرسمان مهدویت و ظهور از دلنوشته های آسمانی شما استقبال می کند و این صفحه را در اختیار شما جوانان عاشق می گذارد .
.
پرسمان دانشگاهیان
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.