تخمین زمان مطالعه: 7 دقیقه
در ابتدا اين نكته قابل ذكر است كه اگر معيار و قضاوت، كثرت و كميت باشد، محكومترين فرد در جهان، حضرت نوح ـ عليه السّلام ـ است، كه او با چندين سال تبليغ افراد بسيار كمي به او ايمان آوردند، و از طرفي بايد فرعون را موفقترين و مُحقترين افراد معرفي كرد چون طرفداران زيادي داشت. و اما در مباحث علمي و فرهنگي، معيارهاي حق و باطل، هرگز كميت و تعداد نبوده و نخواهد بود. به عنوان نمونه دين اسلام كه دين كامل و آسماني است، در جهان كنوني حدود يك ميليارد و اندي طرفدار دارد، كه اين عدد با توجه به جمعيت شش ميلياردي جهان عدد كوچكي خواهد بود. پس آيا چون اسلام نسبت به جمعيت جهان افراد كمتري به آن گرايش دارند، دين حقي نيست؟! مسلماً اين ادعايي است ناصواب! و آيا كتاب انجيل موجود با همة تحريفاتش نسبت به قرآن برتري دارد؟! بديهي است كه احدي از مسلمانان به چنين امري هرگز ملتزم نميشوند. اما بياعتباري روايات شيعه در تعارض با روايات اهل سنت، به دليل كثرت كتب اهل سنت، ادعايي ناصواب و غير علمي است، چون در لسان شرع و قرآن و عقل سليم، ملاك حق و باطل كثرت و زيادي نبوده است، بلكه به معيارها و ارزشهاي الهي، همچون محتوا، متن و جهتگيري آن توجه ميشود، پس در روايت نيز معيار و ملاكي خاص وجود دارد، گرچه در شيعه كتب روايي نسبت به اهل سنت كم است، دلايل تاريخي و فشارهايي كه بر راويان و جلوگيريهايي متعدد از ذكر و نشر احاديث را ميتوان ذكر كرد ولي عمده مطلب ريشه در حاكمان دارد كه اينجا جاي تفصيل نيست. نكتة ديگري كه بايد دقت شود، نظر شيعه و سني به راوي و صحابه است، چون ميدانيم كه اهل سنت نظر همه صحابه را پذيرفته به متن و محتوا و حتي سوابق و شخصيت راوي و صحابه توجه نميكند اما شيعه به متن، محتوا، شخصيت فرد راوي كه آيا موثق، مؤمن، عادل هست يا نه، نگاه دقيق و خاصي دارد، و حتي مطابقت روايت با قرآن و سنت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ را نيز شرط ذكر و قبول روايت ميداند. ولي اهل سنت به صرف صحابه بودن فرد، به روايت و حديث او بدون توجه به متن، محتوا، ايمان، گذشته و حال فرد، آن را قبول ميكند و در كتب روايي از او حديث نقل مينمايند. اهل سنت هر مسلماني كه رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ را ولو يك ساعت ديده باشد، صحابي محسوب ميكند و همه صحابي را نيز عادل ميداند به حدي كه مسلمانان ميتوانند معارف و احكام دين را از آنان اخذ كنند و زماني كه روايتي از صحابه نقل شد، بدون دغدغه، و نياز به شخصيت او آن را بپذيرند. ابن حزم راجع به صحابه اين گونه نظر ميدهد: «صحابه كل آنان يقيناً اهل بهشت هستند». خطيب بغدادي اظهار ميدارد:«عدالت صحابه امري ثابت و معلوم است.» و نووي قايل است كه: «همه صحابه عادل بوده، متلبس به فتنه نميباشند» و ابن حجر عسقلاني نيز ميگويد: «اجماع بر عدالت صحابه روايات وجود دارد.» اين اقوال اگر چه، از استحكام علمي و حتي عقلي برخوردار نيست، لكن جاي سؤال است كه چگونه برادران اهل سنت همه صحابه را عادل، اهل بهشت ميدانند حال آنكه طبق نقل كتب تفسيري و تاريخي اهل سنت، در ميان صحابه اختلافاتي وجود داشته و حتي جنگهاي خونين، مثل جنگ جمل، صفين، نهروان و... اتفاق افتاده است؟!! و عجيبتر اينكه، چگونه ادعاي اجماع ميشود با توجه به مخالفت علماي مشهور و معروف اهل سنت مبني بر اينكه آنان همه را عادل نميدانند، مثلاً عدّهاي ميگويند: «صحابه هم عادل دارند، و هم غير عادل». و ابن حزم در كتاب «المحلي (در سفر پنجم و هفتم در مسئله فسخ قرعه) ميگويد: «لعنت خداوند بر هر اجماعي كه در آن علي ـ عليه السّلام ـ نباشد و باز در كتاب ديگرش به نام دارالاعلام بقواطع الاسلام»ميگويد: نظام و غير او منكر اجماع هستند چون خطا بر اهل آن محال نيست. و نبقي معتزله ميگويند: «اجماع به اتفاق اكثريت معتقد ميشود.» پس چگونه همة صحابه عادلند، حال آنكه عدّهاي ميگويند بعضي غير عادل، و ابن حزم ميگويد: كسي كه حضرت علي ـ عليه السّلام ـ را از اجماع خارج كند خدا او را لعنت كند، چگونه ميشود هم حضرت علي ـ عليه السّلام ـ و هم صحابه ديگر كه او را از اجماع خارج كردند هر دو عادل باشند. اما دليل اينكه كتب روايي اهل سنت از كتب روايي شيعه بيشتر است در چيست؟ بعد از رحلت پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ اتفاقاتي رخداد كه قابل بررسي و تأمل است، از جمله منع و نشر و نقل حديث، «ذهبي از علماء اهل تسنن نقل ميكند وقتي ابوبكر به حكومت رسيد مسلمانان و صحابه را جمع كرد و گفت: شما از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ حديث نقل ميكنيد كه در اين مورد اختلافهايي داريد و پيدا خواهيد كرد، پس از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ هيچ چيز نقل نكنيد چون در ميان ما و شما قرآن وجود دارد. عمر نيز هنگام خلافت خود همه را از نقل و نشر حديث منع كرد، او ميگفت: براي مردم حديث نگوييد و قرآن ما را كفايت ميكند و يا به بعضي از احاديث اجازه نقل ميداد كه زير نظر دستگاه حكومت باشد و صحابه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ را مثل ابوذر، عبدالله بن مسعود، عبدالله بن حذيفه، ابو مسعود انصاري را در مدينه حبس كرد و گناه آنها را زياد حديث نقل كردن اعلام داشت و به آنها گفت: شما فراوان از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ حديث روايت كردهايد.» عمر از صحابه خواست كه كتابهايي كه حديث دارد را بياورند، آنها گمان كردند كه ميخواهد همه را يكجا جمع كند تا اختلافي در بين نباشد، لذا كتابهايشان را آوردند، او آنها را در آتش سوزاند. ابابكر نيز در زمان خلافت خود پانصد حديث را سوزاند، و عمر در زمان خلافت خود از نشر و نقل حديث رسماً جلوگيري كرد و به همه سرزمينها نامه نوشت، كسي كه حديثي دارد بايد آن را نابود كند، و از نقل آن خودداري نمايد. قرضه بن كعب الانصاري ميگويد: زماني كه ما به كوفه فرستاده شديم، عمر بن خطاب ما را مشايعت كرد،در بين راه گفت: آيا ميدانيد چرا شما را همراهي كردم؟! گفتيم: چون صحابي رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ ميباشيم! گفت: شما به سوي قومي ميرويد كه آنان با قرآن آشنا هستند، و نواي قرآن در سينههايشان مثل نواي ديگِ جوشان ميباشد، آنان را با ذكر احاديث و روايات از قرآن منصرف نكنيد،روايت را رها كنيد. و حتي گفت: روايت از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقل نكنيد. و در تاريخ هم آمده كه عمر به ابوذر و عبدالله بن مسعود و ابي الدرداء گفت: اين چه احاديثي است كه از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ميخوانيد و نشر ميدهيد؟ چرا اين كار را ميكنيد؟! البته منع حديث دلايل فراواني دارد كه اينجا جاي تفصيل آن نيست. ولي منع حديث با عادل دانستن همة صحابي ارتباط دارد و حتي با جعل حديث كه احاديث فراواني جعل شده است و به پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ نسبت داده شده است مثلاً بخاري از راويان بزرگ اهل سنت از عبدالله بن عمر نقل ميكند رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ با زيد بن نفيل در منطقه بلدج ملاقات كرد و پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ هنوز به پيامبري مبعوث نشده بود در اين هنگام پيامبر سفرهاي از خوراك گوشت بگسترد و به زيد تعارف كرد تا با او هم غذا شود. زيد از خوردن آن امتناع كرد و گفت: من از آنچه شما براي بتها ذبح ميكنيد نميخورم و جز از آنچه به نام خدا ذبح شده نخواهم داد. براستي دستاورد منع حديث و جعل آن براي عدّهاي چيست؟ آيا جز آنكه منزلت انساني و ديني زيد پسر عموي خليفه دوم طرح و تعريف شده و از طرفي شخصيت و منزلت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ شكسته شده و تنزل يابد؟! خلاصه، اولا كثرت دليل حقانيت نيست، ثانياً: منع و نشر حديث دليل كثرت روايات مخالف شده، و از طرفي كمي روايات شيعه، و ثالثاً جعل حديث در موارد متعدد، و رابعاً عدم توجه به متن و شخصيت روايي، كه بيشتر اوقات بر ضد و مخالف مفاهيم ديني و قرآني و سنت است كه به موردي از آن اشاره شد. .
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.