چگونگی معراج-کیفیت معراج-معراج پیامبر(ص)-معراج جسمانی-معراج روحانی /

تخمین زمان مطالعه: 23 دقیقه

من راجع به معراج پیامبر(ص) توضیحاتی می خواستم. راجع به اینکه می گویید پیامبر(ص) از زمین به آسمان رفت به کجا رفت؟ یعنی پیش خدا رفت؟ یا مثلا اینکه از حدی بالاتر جبرئیل امین نتوانست پیامبر(ص) را همراهی کند این نشان از سفر معنوی است نه مادی چون جبرئیل ماده نیست و مجرد است و می دانیم موجودات مجرد محدودیت مکانی ندارند. من نمی فهمم مگر خدا یا بهشت در آسمان است که پیامبر(ص) باید سفر جسمانی به فضا داشته باشد؟ البته بهشت را قبول دارم که مادی است. (این سؤال ربطی به شیعه یا سنی ندارد.)


برای این که روشن شود معراج در کدام آسمانها بوده و مراد از آسمان و در آسمان بودن ملائک و بهشت چیست و اینکه معراج جسمانی و معاد جسمانی و بهشت و جهنّم جسمانی چیست ، لازم است به اجمال توضیحاتی در رابطه با هندسه هستی و معنی مادّه و جسم ارائه گردد. 1. هــنـدسـه کلّی خلقت از دیدگاه مکتب فلسفی ملاصدرا(حکمت متعالیه) ، عالم خلق دارای سه مرتبه کلی است که عبارتند از 1- عالم عقول ـ توجه: این عقل غیر از عقل انسان است ــ 2- عالم مثال 3- عالم طبیعت. عالم عقل یا عالم عقول یا عالم جبروت ،‌ عالمی است مجرّد از مادّه و خواص مادّه ؛ لذا در این عالم ، خبری از محدودیّتهای عالم مادّه (آثار مادّه) ، مثل حرکت و زمان و مکان و شکل و رنگ و مقدار و ... وجود ندارد ، فرشتگان مقرّبی چون حضرت جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل (ع) از ساکنان این عالمند. موجودات این عالم ، را مجرّدات تامّه ، عقول کلّیّه، ارواح مجرّده و ... نیز می گویند. اوّلین مرتبه وجود در این عالم را عقل اوّل می نامند که قاعدتاً اشرف و اعظم مجرّدات تامّه خواهد ؛ و آخرین مرتبه این عالم را عقل فعّال گویند که منشاء پیدایش عالم مثال است. در برخی متون عرفانی و فلسفی ، عقل فعّال را ، به یک اعتبار ، مرتبه ای از عرش نیز برشمرده اند. عالم مثال یا عالم برزخ یا عالم ملکوت نیز عالمی است مجرّد از مادّه؛ لکن در این عالم برخی از محدودیّتهای عالم مادّه (خواص مادّه) نظیر شکل و رنگ و مقدار موجود است ؛ ولی از زمان و حرکت که خواصّ اصلی ماده اند منزّه است. بین خود موجودات این عالم ، مکان را می توان اعتبار نمود ولی کلّیّت عالم مثال نسبت به عالم طبیعت واقع در مکان نیست ؛ کما اینکه خود عالم مادّه نیز از نظر حکمت متعالیه فاقد مکان است ، اگرچه اجزاء آن نسبت به هم مکان دار هستند. از موجودات عالم مثال با نامهایی چون مجرّدات غیر تامّه ، اشباح نوریّه ، هیاکل نوریّه و ... نیز یاد می شود. عالم طبیعت نیز همان عالم ماده است ، که باترزترین ویژگی آن حرکت و زمان است.رابطه ی بین این عوالم سه گانه ،‌ رابطه ی طولی است نه عرضی؛ یعنی عالم عقول ، باطن و علّت عالم مثال و عالم مثال باطن و علّت عالم طبیعت است ؛ و چنین نیست که بعد از تمام شدن عالم ماده عالم مثال شروع شود ؛ و بعد از تمام شدن عالم مثال عالم عقل آغاز گردد ؛ یعنی این سه عالم ــ آن گونه که برخی توهم نموده اند ــ کرات تو در تو نیستند . بلی عالم عقل عالم مثال را در بر گرفته است ؛ عالم عقل نیز عالم ماده را در بر گرفته است ؛ اما نه به صورت کرات تو در تو ؛ بلکه به آن صورتی که ذهن انسان صور ذهنی او را در بر گرفته است و روح انسان ،ذهن او را در بر گرفته است . یعنی همانگونه که صور ذهنی معلول ذهن و قوّه خیال انسان هستند و ذهن نیز از تجلّیّات و ظهورات روح است ، عالم طبیعت و موجودات آن نیز معلول عالم مثالند ؛ کما اینکه عالم مثال نیز فیض وجود را از عالم عقل می گیرد. موجودات عالم عقول نیز همه در یک ردیف نیستند بلکه برخی ، از حیث وجودی محیط بر بعض دیگر بوده باطن آنها هستند. بنا بر این ، فیض وجود از علم خدا به عقل اوّل و از عقل اوّل به عقل دوم و از عقل دوم به عقل سوم و به همین ترتیب سریان پیدا کرده و همراه با تنزّل ، تکثّر پیدا می کند تا به عقل فعّال برسد ؛ و از عقل فعّال به عالم مثال و از عالم مثال به عالم طبیعت نازل می شود. لذا بر اساس برخی از ادله و انگاره های فلسفی هر چه در طبیعت پدید می آید به نحو ریزش و تنزّل از عالم جبروت و ملکوت است نه به نحو رویش از خود طبیعت ؛ این حقیقت را از آیات و روایات نیز می توان استفاده نمود ؛خداوند متعال می فرماید : « وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ » (الحجر : 21) ( و هیچ چیزی نیست مگر این که خزائن آن نزد ماست؛ و ما آن را نازل نمی کنیم مگر به اندازه معلوم و معیّن ) ؛ و فرمود : « یا بَنی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُواری سَوْآتِکُمْ وَ ریشاً وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِکَ خَیْرٌ ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ »(الأعراف : 26 ) ( اى فرزندان آدم! ما نازل کردیم براى شما لباسى که اندام شما را مى پوشاند و مایه زینت شماست؛ اما لباس پرهیزگارى بهتر است! اینها(همه) از آیات خداست، تا متذکّر(نعمتهاى او) شوند (« لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بَأْسٌ شَدیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزیزٌ » (الحدید : 25 ) ( ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب(آسمانى) و میزان(شناسایى حقّ از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند؛ و آهن را نازل کردیم که در آن نیروى شدید و منافعى براى مردم است، تا خداوند بداند چه کسى او و رسولانش را یارى مى کند بى آنکه او را ببینند؛ خداوند قوىّ و شکست ناپذیر است(. و فرمود:« ... وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِیَةَ أَزْواج . ــــ ... و براى شما هشت زوج از چهارپایان نازل نمودیم »( الزمر : 6)در این آیات شریفه ملاحظه می شود که از نزول آهن و لباس و چهارپایان در ردیف نزول آیات الهی و کتب آسمانی سخن به میان آمده است ؛ لذا در منطق قرآن کریم و از نگاه فلسفه اسلامی و بخصوص در حکمت متعالیه ملاصدرا ، هر چه در عالم طبیعت است ، لحظه به لحظه از عالم ملکوت نازل می شود. 2. حال باید دید جایگاه عرش و آسمانهای مطرح در مساله معراج در کجای این هندسه هستی است. سماء(آسمان) در لغت به معنی علوّ و بلندی است. لذا اگر به عالم مثال و عالم عقول ، سماء گفته شود از حیث لغوی مانعی نخواهد داشت چرا که این دو عالم از حیث وجودی نسبت به عالم مادّه دارای علوّ بوده محیط بر آنند. امّا عرش در لغت به معنی تخت فرمانروایی است ؛ عرش تختی بود که فرمانروایان بر آن می نشستند و فرامین حکومتی را صادر می نمودند ؛ و از آنجا امور مملکت را تدبیر می کردند ؛ لذا عرش خدا نیز مرتبه فرمانروایی و مرتبه تدبیر اوست ؛ و خداوند متعال به واسطه عرش عالم هستی را تدبیر می نماید .اما این مرتبه فرمانروایی و تدبیر چیست؟با توجه به آیات قرآن کریم و روایات متعددی که در مورد حقیقت عرش از معصوم (ع) صادر شده است ،می توان گفت که حقیقت عرش ، مرتبه ای از مراتب وجود است که بر همه موجودات عالم احاطه وجودی دارد ؛ و خداوند متعال به واسطه آن مرتبه وجودی ، بر جمیع موجودات عالم فرمان می راند و آنها را تدبیر می کند. خداوند متعال می فرماید: « إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الْأَمْر »(الأعراف /54) ( پروردگار شما، خداوندى است که آسمانها و زمین را در شش روز[ شش دوران ] آفرید؛ سپس بر تخت فرمانروایی قرار گرفت و به تدبیر عالم پرداخت . ) و می فرماید :« اللَّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ ما لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا شَفیعٍ أَ فَلا تَتَذَکَّرُونَ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ » ( سجده / 4- 5) (پروردگار شما کسى است که آسمانها و زمین و آنچه میان این دو است را در شش روز[ شش دوران ] آفرید، سپس بر عرش فرمانروایی قرار گرفت؛ هیچ سرپرست و شفاعت کننده اى براى شما جز او نیست؛ آیا متذکّر نمى شوید؟ امر عالم را از آسمان به سوى زمین تدبیر مى کند). امیر المومنین (ع) فرمودند: « کُلُّ شَیْ ءٍ خَلَقَهُ اللَّهُ تَعَالَى فِی جَوْفِ الْکُرْسِیِّ خَلَا عَرْشِهِ فَإِنَّهُ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ یُحِیطَ بِهِ الْکُرْسِی »(بحار الأنوار ج 10ص 188) ( هر آنچه خدا خلق نموده به غیر از عرش همه در درون کرسی قرار دارند ؛ همانا عرش عظیمتر از آن است که کرسی بر آن احاطه پیدا کند.) حال سوال این است که این مرتبه وجودی که مرتبه فرمانروایی خدا و خزانه حقایق موجودات عالم است ؛ و موجودات عالم از آن مرتبه نازل شده اند ؛ و تحت تدبیر آن مرتبه اند ، کدام مرتبه است ؟ در این باب نظرات متعددی بیان شده که ذکر همه آنها فایده چندانی ندارد ؛ لذا ما فقط به یکی از نظرات اشاره می کنیم ؛ که نظر حکمای صدرایی است ؛ برخی از حکمای صدرایی فرموده اند مراد از عرش علم خدا و مراد از کرسی ،عقل اوّل است که ، اولین مخلوق خداست ؛ عقل اوّل را قلم اعلی ، نور محمدی و روح کلی محمدی نیز می گویند ؛ قَالَ النَّبِیُّ (ص): « أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِی »(بحارالأنوار ؛ج1 ؛ ص 97 ) ( اول چیزی که خدا خلق نمود نور من بود ) و فرمود :« أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْلُ » (بحارالأنوار ؛ ج1 ؛ص 97) ( اول چیزی که خدا خلق نمود عقل بود ) وفرمود :« أَوَلُّ مَا خَلَقَ اللَّهُ رُوحِی » (بحارالأنوار ؛ج 54 ؛ص 309 ) ( اول چیزی که خدا خلق نمود روح من بود ) وفرمود : « إِنَّ أَوَّلَ مَا خَلَقَ اللَّهُ الْقَلَمُ فَقَالَ لَهُ اکْتُبْ فَجَرَى فِی تِلْکَ السَّاعَةِ بِمَا هُوَ کَائِنٌ» (بحارالأنوار ؛ج54 ؛ص 313 ) ( اول چیزی که خد خلق کرد قلم بود ؛ پس خدا به او امر فرمود که بنویس . پس او در یک آن، همه موجودات (کلمات وجودی )را نوشت .)بنابر این ، اگر مراد از کرسی همان عقل اوّل یا قلم اوّل باشد ، کرسی عین حقیقت جبروتی خود پیامبر (ص) خواهد بود که وجود مثالی و جسمانی آن حضرت از آن مرتبه جبروتی نازل شده است. لذا معنی عروج نبی اکرم (ص) به کرسی ، ترقی وجود جزئی آن حضرت به مرتبه عقل کلّ و اتحاد با آن خواهد بود. با توجه به روایات فوق شکی نیست که پیامبر (ص) با آن عقل کلّ متحد بوده است ؛لذا در روایات معصومین (ص) از عقل اوّل تعبیر به روح پیامبر و نور محمدی شده است . بنا بر این ، مراد از عرش مرتبه مافوق عالم عقل و برتر از عقل اوّل خواهد بود ؛ و مرتبه مافوق عقل اول مرتبه علم خداست ؛ که در عرفان نظری از آن تعبیر به اعیان ثابته می شود ؛ بر این اساس عرش مرتبه ای از وجود است که همه عوالم سه گانه ( عالم عقل و عالم مثال و عالم طبیعت ) معلول او هستند ؛ و او بر همه مخلوقات احاطه وجودی دارد ؛ و از هر گونه شکل و رنگ و مقدار و ماهیت منزّه و مبرّاست ؛ و با همه چیز و در باطن همه چیز حاضر بوده و حقیقت موجودات است ؛ و موجودات ظهورات گوناگون آن هستند .البته برای عرش اقسام پنجگانه ای شمرده شده که برخی از آنها از سنخ موجودات عقلی و مثالی هستند. « عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ: أَنَّهُ قَالَ : إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى کَانَ عَرْشُهُ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ شَیْئاً فَکَانَ أَوَلُّ مَا خَلَقَ الْقَلَمَ فَجَرَى بِمَا هُوَ کَائِنٌ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَة»(بحارالأنوار ؛ج54 ؛ص313 ) (ابن عباس نقل کرده از پیامبر (ص) که فرمودند: عرش خدا بود قبل از این که چیزی خلق شود؛ پس اول چیزی که خدا خلق نمود قلم بود ؛ پس او نوشت همه چیز را تا روز قیامت.)« دَعَوَاتُ الرَّاوَنْدِیِّ، رَوَى : أَنَّ فِی الْعَرْشِ تِمْثَالًا لِکُلِّ عَبْد...»( بحارالأنوار؛ج 6 ؛ ص7 )) همانا در عرش برای هر بنده ای صورت و تمثالی است ...)« عَنِ الصَّادِقِ (ع) أَنَّهُ قَالَ: مَا مِنْ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ لَهُ مِثَالٌ فِی الْعَرْشِ ...» (بحارالأنوار ؛ج 54 ؛ ص354 ) ( امام صادق (ع) فرمودند مومنی نیست مگر این که مثلی در عرش دارد ...)« جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ ع أَنَّهُ قَالَ : فِی الْعَرْشِ تِمْثَالُ مَا خَلَقَ اللَّهُ مِنَ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ قَالَ وَ هَذَا تَأْوِیلُ قَوْلِهِ وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ » (بحارالانوار ؛ ج55 ؛ ص 34 ) ) امام صادق (ع) از از پدرش از جدش روایت فرمودند که تمثال همه مخلوقات از دریایی و غیر دریایی در عرش است ؛ و این است تاویل فرمایش خداوند متعال که فرمود : و هیچ چیزی نیست مگر این که خزائن آن نزد ماست.)حاصل مطلب تا این مرحله این است که:عرش ، مرتبه ای از علم خداست ؛ که علت و باطن همه موجودات بوده از حیث وجودی محیط بر همه آنها و حاضر در همه است ؛ و با اوست که موجودات وجود می یابند؛ بنا بر این اگر گفته شود که عرش محضر خداوند متعال است ؛ منظور این است که همه موجودات در عرش حضور داشته و در علم خدا حاضرند . خود عرش نیز ظهور اسماء وصفات خداوند متعال است ؛ کما اینکه اسماء وصفات حق نیز ظهور مرتبه واحدیت و احدیت خداوند متعالند ؛ لذا اسماء حق تعالی و واحدیت و احدیت او نیز در باطن موجودات ساری و جاری هستند؛ بر این اساس است که گفته می شود ؛ خدا در همه جا و همه کس و با همه چیز و همه کس هست ؛ بدون اینکه جزء چیزی باشد. امیر المومنین (ع) فرمودند: « هُوَ فِی الْأَشْیَاءِ عَلَى غَیْرِ مُمَازَجَةٍ خَارِجٌ مِنْهَا عَلَى غَیْرِ مُبَایَنَة » (بحارالأنوار ؛ج 4 ؛ص27 ) ( او (خدا) در اشیاء است اما نه به گونه ای که آمیخته با آنها باشد؛ و بیرون از آنهاست اما نه به گونه ای که از آنها جدا گردد.) توضیح مطلب این که خدا وجود صرف است ؛ لذا نباید گفت خدا وجود دارد ؛ چون خدا ،خودِ وجود است ؛ ولی مخلوقات ، وجود نیستند بلکه وجود دارند ؛ لذا نمی توان گفت انسان وجود است ؛ ولی می توان گفت انسان وجود دارد . پس خدا که وجود است در همه موجودات هست ؛ چون همه موجودات وجود دارند و وجود صرف خداست ؛ولی هیچ موجودی خدا نیست ؛ چون هیچ موجودی وجود صرف نیست. امیر المومنین (ع) فرمودند: « فَسُبْحَانَکَ مَلَأْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ وَ بَایَنْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ فَأَنْتَ الَّذِی لَا یَفْقِدُکَ شَیْ ء ... »( بحارالأنوار ؛ج 25؛ص25 ) (پس تو از هرنقصی منزّهی ، همه چیز را پر کرده ای ، و از همه چیز جدایی ؛ پس چیزی فاقد تو نیست... .) پس اگر گفته شد خدا در آسمان است مراد این است که او از حیث وجودی بر همه موجودات احاطه دارد. و اگر گفته شد نبی اکرم (ص) از جبرئیل نیز گذشت مراد این است که رتبه وجودی آن حضرت مافوق جبرئیل بود. حضرت جبرئیل از موجودات عالم عقول است از اینرو در تمام مراتب پایین تر حضور دارد ولی راه به عرش الهی ندارد لذا تا جایی که با نبی اکرم(ص) اشتراک وجود داشت آن حضرت را همراهی نمود ولی آنگاه که به انتهای عالم عقول رسیدند جبرئیل متوقف شد و نبی اکرم (ص) از سیر ملکی فراتر رفته سیر انسانی خود را آغاز نمود. 3. معراج پیامبر (ص) چگونه بوده است؟برخی خیال کرده اند که عوالم سه گانه یکی بر بالای دیگری و به صورت کرات تو در تو هستند ؛ لذا توهم نموده اند که پیامبر هنگام معراج رو به آسمانها و به سمت بالا در حرکت بوده است ؛و سوار بر موجود پرنده ای سقف آسمانها را دریده و به بالا رفته است . در حالی که چنین چیزهایی از روایات معراج استفاده نمی شود. خصویّات آسمانهایی که در روایات معراج آمده است بیشتر با عالم مثال که باطن عالم طبیعت است ، سازگاری دارد. بنا بر این ، معراج نبی اکرم(ص) از مدینه تا بیت المقدّس ، سیر در مکان و کاملاً مادّی و جسمانی بوده است ولی سیر آسمانی آن حضرت ظاهراً در عوالم مثال و عقل بوده است. چون در روایات معراج ، هیچ گزارشی از موجودات عالم مادّه داده نشده است بلکه برعکس ، مطالب فراونی در این روایات وجود دارند که با عوالم غیبی سازگارترند. بنا بر این ، سیر معراجی آن حضرت از بیت المقّدس به عالم مثال و از عالم مثال به عالم عقول ، و از عالم عقول به بعد ، سیر من الحقّ الی الحقّ فی الحقّ شروع شده است که سیر در مرتبه علم الهی (عرش ) و اسماء و صفات حق تعالی و در مرتبه واحدیت و احدیت است ؛ بنا بر این ، سیر آن حضرت به جز در عالم طبیعت مکانی و زمانی نبوده است. یعنی عمده قسمت سیر معراجی پیامبر (ص) در باطن عالم بوده است ؛ نه در بعد مکانی ؛ و اگر گفته می شود پیامبر رو به بالا حرکت نمود، منظور مراتب بالای وجود است ؛ نه بالا به معنی مکان بالا. پیامبر (ص) با تمام وجودش از مکّه به سوی بیت المقدس سیر نمود ؛ این بخش از معراج در مکان بوده است ؛ مرحله دوم معراج ، سیر در عالم مثال بود ؛ که با وجود مثالی آن حضرت انجام شد ؛ و مرحله سوم معراج در عالم عقل بوده است با وجود عقلی پیامبر (ص) ؛ تا اینجا حضرت جبرئیل (ع) با آن حضرت همراهی نموده است ؛ در این مرحله وجود پیامبر (ص) بر تمام عالم خلقت احاطه وجودی یافته است ؛ مرحله چهارم سیر معراجی پیامبر (ص) در علم الهی و در عرش بوده است ؛در این مرحله پیامبر ( ص) با علم خدا متحد گشته و حامل و خازن علم خدا می شود ؛ و علم هر موجودی محضر اوست ؛ که معلومات او در آن محضر برای او حاضرند ؛ لذا پیامبر (ص) در این مرتبه به معنی خاصّ کلمه در محضر خدا بود ؛ چون متّحد با علم خدا گشته بود. امام صادق (ع) فرمودند :« نَحْنُ وُلَاةُ أَمْرِ اللَّهِ وَ خَزَنَةُ عِلْمِ اللَّهِ »(الکافی ؛ج 1 ؛ص 192 ) ( ما هستیم والیان امر خدا و ما هستیم خزانه علم خدا ) « عَنْ سَدِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (ع) : قَالَ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا أَنْتُمْ قَالَ نَحْنُ خُزَّانُ عِلْمِ اللَّه »(الکافی؛ج1 ؛ص192 ) ( سدیر می گوید از امام باقر (ع) پرسیدم : فدایت شوم شما کیستید؟ فرمودند: ما خزانه های علم خدا هستیم . » « عن أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ قَالَ: أَنَا عِلْمُ الله و ...»(بحارالأنوار ؛ج24 ؛ص198 ) ( امیر المومنین (ع) فرمودند: منم علم خدا و ...»و پیامبر (ص) فرمودند:« أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا »(وسائل الشیعة؛ج27 ؛ص 34 ) ( من شهر علمم و علی دروازه آن است. ) همه ائمه معصومین (ع) علم خدا بودند ؛ چون همگی وارث علم پیامبر (ص) بودند؛ و مراد از علم خدا ، مفاهیم ذهنی نیست ؛ علم خدا ، مرتبه ای از مراتب وجود است ، که حقایق اشیاء در آن مخزونند ؛ و آن مرتبه از وجود عرش خداست ؛مرحله پنجم سیر معراجی پیامبر (ص) در مرتبه اسماء و صفات حق تعالی بوده است ؛ که در آن مرتبه حضرت خاتم الانبیاء(ص) مظهر تامّ جمیع اسماء حق تعالی می شود ؛ و به واسطه آن حضرت ، اهل بیت او نیز صاحب این مقام شده اند؛ از این روست که در معراج نبوی حضرت امیر المومنین نیز حضور دارد و پیامبر (ص) در جای جای سیر معراجی اش آن حضرت را مشاهده می کند ؛ چرا که علی (ع) جان پیامبر است ؛ و از او جدا نمی شود.قَالَ علی (ع):« ... إِنِّی لَأَعْرَفُ بِطُرُقِ السَّمَاوَاتِ مِنْ طُرُقِ الْأَرْضِ نَحْنُ الِاسْمُ الْمَخْزُونُ الْمَکْنُونُ نَحْنُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى الَّتِی إِذَا سُئِلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهَا أَجَابَ نَحْنُ الْأَسْمَاءُ الْمَکْتُوبَةُ عَلَى الْعَرْشِ وَ لِأَجْلِنَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ وَ الْعَرْشَ وَ الْکُرْسِیَّ وَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ وَ مِنَّا تَعَلَّمَتِ الْمَلَائِکَةُ التَّسْبِیحَ وَ التَّقْدِیسَ وَ التَّوْحِیدَ وَ التَّهْلِیلَ وَ التَّکْبِیرَ...» (بحارالأنوار ؛ج 27 ؛ص 39) ( ... همانا من به راههای آسمانها داناتر از راههای زمینم ؛ ما هستیم اسم حفظ شده و پنهان خدا ؛ ما هستیم آن اسماء حسنایی که وقتی خداوند عزّوجلّ از آن سوال شد جواب داد ؛ ما هستیم آن اسمهایی که بر عرش نوشته شده اند ؛ و خدا به خاطر ما آسمانها و زمین و عرش و کرسی و بهشت و جهنم را آفرید ؛ و ملائکه تسبیح و تقدیس و توحید و تهلیل و تکبیر را از ما آموختند. ...) مرحله ششم سیر معراجی نبی اکرم (ص) عروج به مرتبه واحدیت است ؛ و در مرحله هفتم آن حضرت به مرتبه احدیت می رسد ؛ که آخرین حدّ سیر کمالی انسان است ؛ و فراتر از آن رفتن محال است ؛ چرا که فراتر از آن کنه ذات حق تعالی است ؛ در این مرتبه است که پیامبر (ص) کنه وجود را در می یابد ؛ و با تمام وجود درک می کند که جز خدا هیچ نیست ؛ و همه چیز ظهور کمال ذاتی خداوند متعال است ؛ در این مرتبه پیامبر خدا ، حتی خود را هم نمی بیند ؛ و مراد از لقاء خداوند متعال رسیدن به این مرتبه از سیر کمالی است ؛ در این مرتبه نبی اکرم (ص) بینایی و شنوایی خدا است ؛ و همه چیز را آنگونه می بیند و می شنود که خدا می بیند و می شنود ؛ خود خدا را هم با بینایی خدا می بیند ؛ و کلام او را با شنوایی خدا می شنود.« أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ قَالَ : أَنَا عِلْمُ اللَّهِ وَ أَنَا قَلْبُ اللَّهِ الْوَاعِی وَ لِسَانُ اللَّهِ النَّاطِقُ وَ عَیْنُ اللَّهِ النَّاظِرَةُ وَ أَنَا جَنْبُ اللَّهِ وَ أَنَا یَدُ اللَّهِ» (بحارالأنوار؛ج 24؛ص198 ) ( امام علی (ع) فرمودند: منم علم خدا و منم قلب الله الواعی و منم زبان گویای خدا و منم چشم بینای خدا و منم جنب الله و منم دست خدا »اما حسن (ع) در دعایی فرمودند: «... إِلَهِی بِکَ عَرَفْتُکَ وَ بِکَ اهْتَدَیْتُ إِلَى أَمْرِکَ وَ لَوْ لَا أَنْتَ لَمْ أَدْرِ مَا أَنْت ...»(بحارالأنوار ؛ج 91 ؛ص190 ) ( ...خدایا تو را با تو شناختم و با تو هدایت شدم به سوی امرت و اگر تو نبودی نمی دانستم تو کیستی ...) ودر دعای ابوحمزه ثمالی می خوانیم :«... بِکَ عَرَفْتُکَ وَ أَنْتَ دَلَلْتَنِی عَلَیْکَ وَ دَعَوْتَنِی إِلَیْکَ وَ لَوْ لَا أَنْتَ لَمْ أَدْرِ مَا أَنْت » (بحارالأنوار؛چ95 ؛ص82 ) ( ... خدایا تو را با تو شناختم و تو مرا بر خود رهنمون شدی وبه سوی خود دعوت نمودی و اگر تو نبودی نمی دانستم تو کیستی ...) و چون پیامبر و آلش به چنین مرتبه ای رسیده اند شناخت آنها عین شناخت خدا خواهد بود ؛ لذا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) : « أَنَا سَیِّدُ مَنْ خَلَقَ اللَّهُ وَ أَنَا خَیْرٌ مِنْ جَبْرَئِیلَ وَ إِسْرَافِیلَ وَ حَمَلَةِ الْعَرْشِ وَ جَمِیعِ الْمَلَائِکَةِ الْمُقَرَّبِینَ وَ أَنْبِیَاءِ اللَّهِ الْمُرْسَلِینَ وَ أَنَا صَاحِبُ الشَّفَاعَةِ وَ الْحَوْضِ الشَّرِیفِ وَ أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوْا هَذِهِ الْأُمَّةِ مَنْ عَرَفَنَا فَقَدْ عَرَفَ اللَّهَ وَ مَنْ أَنْکَرَنَا فَقَدْ أَنْکَرَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ و...»(بحارالأنوار ؛ج16 ؛ص 364 ) ( منم آقای مخلوقات خدا ؛ و من بهتر از جبرئیل و اسرافیل و حاملان عرش و جمیع ملائک مقرب و انبیاء و مرسلین هستم ؛ و منم صاحب مقام شفاعت و حوض شریف ؛ و من و علی دو پدر این اُمّت هستیم ؛ هر که ما را شناخت خدا را شناخت و هر که ما را انکار کرد خدا را انکار کرده است و ... ) 4. مراد از معراج جسمانی نبی اکرم(ص) چیست؟از نظر بسیاری از متکلمین اسلامی اعمّ از شیعه و سنّی مراد از جسم همان جسم عنصری و مادّی است لذا وقتی می گویند معراج نبوی جسمانی بود مقصودشان این است که معراج نبوی مادّی بوده است. همینطور وقتی می گویند معاد جسمانی است باز مرادشان جسم مادّی است. امّا فیلسوفان مشّائی چون ابوعلی سینا ، از نظر فلسفی منکر معاد و معراج به این معنا هستند. ابن سینا گفته است معاد جسمانی به این معنی خلاف برهان عقلی است ؛ امّا از آن جهت که نبی اکرم(ص) آن را تایید کرده است من آن را می پذیرم. سخن بوعلی در مورد معراج نیز صادق است چون مشکل مورد نظر بوعلی در هر دو مورد یکی است. امّا به قول حکمای صدرایی عجب از ابن سیناست که چگونه اوّلاً سخن معصوم را خلاف برهان قلمداد نموده و ثانیاً چگونه از برهان عقلی یقینی دست برداشته است؟!! پس یا برهان بوعلی برهان نیست یا سخن نبی معصوم درست تفسیر نشده است. فلاسفه حکمت متعالیه(پیروان مکتب فلسفی ملاصدرا) معتقدند که برهان شیخ الرئیس کاملاً درست است و معاد و همچنین معراج به آن معنا که اکثر متکلمین گفته اند عقلاً محال بوده با شبهات جدّی و غیر قابل حلّی مواجه است. لذا اینها معتقدند که متکلمین و همچنین خود بوعلی کلام معصوم را به درستی درنیافته اند. چون از سخن معصوم ، «جسمانی ـ روحانی » بودن معاد و معراج استفاده می شود ولی مادّی بودن از آن استفاده نمی شود. به عقیده این طیف از حکما ، اشتباه متکلمین و مشائیان در این بوده که جسم را منحصر در جسم مادّی دانسته اند و جسمانی بودن را معادل مادّی بودن گرفته اند. در حالی که جسم منحصر در جسم مادّی نیست. در فلسفه به اثبات رسیده که حقیقت یک چیز به صورت آن است نه به مادّه آن ، لذا اگر به فرض با معجزه پیامبری در یک لحظه موادّ بدن یک شخص با موادّ دیگری جایگزین شود آن شخص عوض نخواهد شد ؛ کما اینکه در اثر استهلاک سلولها در طول زمان ، بارها موادّ بدن انسان عوض می شود ولی باز شخص همان شخص است. پس اگر بتوان صورت جسمانی را از مادّه آن جدا نمود ، در آن صورت ، جسم به حقیقت خود باقی خواهد بود. بنا بر این فرض وجود جسم(صورت جسمیّه) بدون مادّه عقلاً ممکن است. از طرف دیگر انسان بالوجدان می داند که صورت جسمیه جدا از مادّه وجود دارد ؛ چون تمام صور خیالی که انسان در ذهن خود می سازد جسم هستند ولی مادّی نیستند. همینطور موجوداتی را که در خواب می بیند جسم هستند ولی مادّی نیستند. همچنین حکمای صدرایی اثبات نموده اند که عالمی به نام عالم مثال نیز وجود دارد که دارای خواصّ جسم است ولی خواصّ مادّه را ندارد. یعنی شکل و رنگ و مقدار و امثال آن که ناشی از صورت جسمیّه هستند در آن وجود دارد ولی از حرکت و زمان که ناشی از مادّه هستند ، منزّه است. بنا بر این ، سیر معراجی نبی اکرم(ص) در عالم مثال نیز جسمانی بوده است ولی مادّی نبوده است. یعنی آن حضرت عالم مثال را با جسم مثالی و برزخی طی نموده اند نه با جسم مادّی. حکمای صدرایی معاد را هم به همین نحو جسمانی می دانند ولی مادّی نمی دانند. حکمای صدرایی بهشت و جهنّم جسمانی را هم به همین معنی معتقدند. البته فلاسفه صدرایی فراتر از بهشت و جهنّم جسمانی ، بهشت و جهنّم روحانی را هم تصدیق می کنند. همانطور که در مساله معراج نیز ، بخشی از معراج را کاملاً رواحانی می دانند. عرفا نیز در این مشرب با حکمای صدرایی هم داستانند. در این دو مشرب ، بخشی از معراج حتّی فوق روحانی است کما اینکه این طیف از اهل تحقیق به وجود بهشت فوق روحانی نیز اعتقاد دارند ؛ که آن را جنّةالله یا جنةاللقاء یا جنّةالاسماء و ... می گویند. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image