خاورمیانه در بحران یا بحران در خاورمیانه؟  /

تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه

بی تردید و باتوجه به پارامترهای اصلی نظریه گیلپین بحران فعلی جهانی و نیز سرریز این بحران در سطح منطقه ای را باید نتیجه افول هژمونی ایالات متحده در رقابت با کنشگران تاثیرگذاری چون چین(اقتصادی)، روسیه(نظامی)، ایران(فرهنگی و ایدئولوژیک)، اتحادیه اروپا(دیپلماسی) و . . . دانست.


بی تردید و باتوجه به پارامترهای اصلی نظریه گیلپین بحران فعلی جهانی و نیز سرریز این بحران در سطح منطقه ای را باید نتیجه افول هژمونی ایالات متحده در رقابت با کنشگران تاثیرگذاری چون چین(اقتصادی)، روسیه(نظامی)، ایران(فرهنگی و ایدئولوژیک)، اتحادیه اروپا(دیپلماسی) و . . . دانست. پیرامون علل و عوامل ایجاد بحران در نظام سرمایه داری تاکنون به حسب نگرشهای مختلف نظریه های گوناگونی مطرح شده است. هرکدام از نظریه ها به حسب سطح تحلیل خود عوامل داخلی و یا عوامل ساختاری را به عنوان علت العلل وقوع این بحرانها قلمداد نموده اند. بحرانهای بین المللی که غالباً خاستگاهی اقتصادی داشته اند به مرور با تکثیر خود حوزه های سیاسی و امنیتی را نیز تحت تاثیر قرار داده اند. بحران فعلی جهانی که از میانه های دهه اول هزاره سوم، اقتصاد جهان را با خود درگیر کرد امروز تبعات متعدد سیاسی و امنیتی ای را در اقصی نقاط دنیا از خود به جای گذارده است. تحلیل این وضعیت نیز به مانند موقعیتهای مشابه با استفاده از نظریه های گوناگون اقتصاد سیاسی بین الملل که هرکدام سطح تحلیل خرد یا کلان را مورد تاکید قرار داده اند قابل بررسی است. در میان نظریه های موجود نظریه ثبات هژمونیک راهی میانه را برای تحلیل موضوعات اقتصاد سیاسی بین الملل مهیا ساخته است. بر اساس این نظریه علت چالشهای موجود در نظام سرمایه داری را باید در افول هژمونی وقت مورد بررسی قرار داد. این نظریه با تاکید بر مفهوم رژیمهای بین المللی بر نقش اصلی دولت هژمون به عنوان کنشگر ایجاد کننده قواعد و مقررات "نظم بخش" تاکید دارد. بر این اساس رابرت گیلپین با اشاره به وضعیت موجود در دوران پس از جنگ دوم جهانی نقش دولت ایالات متحده به عنوان دولت هژمون را مورد تاکید قرار داده و بر این اعتقاد است که ایالات متحده با دستاویز قرار دادن نهادهای بین المللی به ویژه نهادهای مالی و پولی رژیمهای منطبق با منافع خود و متحدین را ایجاد نموده است. بر این اساس و باتوجه به خاستگاه اصلی نظریه پرداز این نظریه که در مجموعه واقعگرایان قرار می گیرد حفظ وضعیت موجود هدف اصلی دولت هژمون را تشکیل داده و این امر نیز با تبعیت از رژیمهای ایجاد شده توسط دولت هژمون به ارمغان خواهد آمد. بنا بر این، ایجاد نظم اقتصادی و سیاسی حاصل شده بر اساس توافقات مندرج در کنفرانس برتن وودز و ایجاد سازمانهای مالی بین المللی چون بانک جهانی، صندوق بین المللی پول و سازمان تجارت جهانی در راستای چنین هدفی قابل تبیین است. علاوه بر رژیمهای رسمی ایجاد شده توسط این سازمانها که با توافق دولتهای اصلی و تاثیرگذار ایجاد می شود باید به رژیمهای غیررسمی که بر اساس هنجارهایی که تحت تاثیر قدرت هژمون بر دیگران دیکته می شود نیز اشاره کرد. مفهوم هژمونی به عنوان مفهوم اصلی این نظریه نیز معنایی خاص دارد. هرچند آنتونیو گرامشی نئومارکسیست مشهور ایتالیایی اولین بار از این مفهوم در ادبیات خود بهره برد لکن معنایی که گیلپین از این مفهوم استخراج نموده است منطبق با نگرشهای گرامشی نیست. مفهوم هژمونی در ادبیات گیلپین به عنوان نظریه پردازی که خاستگاهش مکتب رئالیسم است با معنای این مفهوم در مکتب نئومارکسیسم تفاوتهای بارزی دارد. در نگرش گرامشی کنشگری دارای هژمونیست که با بهره مندی از مولفه های فرهنگی با ایجاد نوعی اقناع در سطح بین الملل توانسته باشد جایگاه خود به عنوان ایجاد کننده قواعد، مقررات، هنجارها، ارزشها و رژیمها و به تبع کنترل نحوه اجرای آنها را مورد پذیرش سایر کنشگران قرار داده باشد. هژمونی در معنای رئالیستی آن ناظر به تفوق نسبی یک دولت در ابعاد گوناگون قدرت( نظامی، اقتصادی، سیاسی، فن آوری، ایدئولوژیک، دیپلماسی، فرهنگی و . . .)، در قیاس با سایر دولتها می باشد. با چنین تعریفی از مفهوم هژمونی که پایه نظریه ثبات هژمونیک را تشکیل داده است سوالی که در ذهن تداعی می گردد آنست که آیا هژمونی آمریکا رو به افول است؟ بی تردید و باتوجه به پارامترهای اصلی نظریه گیلپین پاسخ به پرسش فوق مسائل و پرسشهای بنیادینی را حل خواهد کرد. اگر پاسخ آری باشد پس بحران فعلی جهانی و نیز سرریز این بحران در سطح منطقه ای را باید نتیجه افول هژمونی ایالات متحده در رقابت با کنشگران تاثیرگذاری چون چین(اقتصادی)، روسیه(نظامی)، ایران(فرهنگی و ایدئولوژیک)، اتحادیه اروپا(دیپلماسی) و . . . دانست. بر این اساس علت وجودی بسیاری از بحرانهای موجود در سطح منطقه نیز آشکار خواهد شد. بحران فعلی خاورمیانه که با تعابیر گوناگونی چون بیداری اسلامی، بهار عربی و. . . از آن یاد شده نیز مورد تحلیلهای گوناگونی قرار گرفته است. با اینحال و به حسب وضعیت موجود در عرصه بین الملل نباید با تاکید صرف به مسائل داخلی با نادیده انگاشتن عوامل ساختاری، وقایعی که امروز در بسیاری از کشورهای عربی-اسلامی منطقه چون بحرین، سوریه، یمن، عربستان، لبنان، فلسطین و اردن همچنان ادامه دارد را تنها تحت تاثیر عوامل داخلی دانست. نکته دارای اهمیت آنست که بحران فعلی در خاورمیانه بیش از هر چیز تحت تاثیر کدامین عوامل است؟ به تبعیت از نظریه ثبات هژمونیک بحرانهای فعلی بین المللی را که همزمان با ورود نظام بین الملل به هزاره سوم از شدت بیشتری برخوردار شده است باید تحت تاثیر افول هژمونی دولت هژمون آمریکا دانست. بر این اساس و باتوجه به جایگاه ویژه خاورمیانه در معادلات بین المللی ایالات متحده آشوبهای خودساخته و برساخته موجود در بسیاری از کشورهای خاورمیانه را باید در رابطه با منافع ملی دولت ایالات متحده و هم پیمانان آمریکا مورد ارزیابی قرار داد. غرب با ایجاد و تشدید آشوب در بسیاری از کشورهای عضو جبهه مقاومت(سوریه، عراق، لبنان و و فلسطین) بحرانهای برساخته و مصنوعی ای را شکل داده است تا به تبع آن بتواند با ایجاد توازن در منطقه منافع حداکثری خود را تامین نماید. هرچند آمریکا با موج سواری بر بحرانهای خودساخته در عربستان، مصر، لیبی، تونس، یمن، بحرین و اردن به دنبال مصادره انقلابهای مردمی در این کشورها بوده و است لکن شرایط منطقه به گونه ایست که بسیاری از ملتها با آگاهی از توطئه غرب تلاش خود را برای در امان ماندن از سقوط در دامن غرب به کار بسته اند. در همین چارچوب، هرچند بسیاری از بحرانهای فعلی خاورمیانه را باید تحت تاثیر عوامل داخلی ای چون نارضایتی مردم از حکام دانست اما وقایع حادث شده در سوریه، لبنان، عراق که به ویژه در روزهای اخیر تشدید یافته است خبر از فتنه ای گسترده می دهد. نتیجه آنکه بحران فعلی در خاورمیانه را نباید مختص به این منطقه و داخلی دانست. مرکز اسناد انقلاب اسلامی .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image