مظلومیت امام حسن مجتبی (ع) /

تخمین زمان مطالعه: 22 دقیقه

دلیل مظلومیت فوق العاده و کم یادی فجیع امام حسن مجتبی(علیه السلام)چیست؟


همه ائمه اطهار و معصومین علیهم السلام مظلوم واقع شده اند، از امیر مومنان علی علیه السلام که به عنوان اول مظلوم عالم از ایشان یاد می شود گرفته تا امام زمان (عج) که در پس پرده غیب مظلوم واقع شده است و این به علت خیانت و بی وفایی مدعیان اسلام و کمی یار و یاور واقعی برای آن بزرگواران بوده است. متاسفانه حکام جور و ظلم و جنایت بی حد و حصر آنان به علاوه بی وفایی یاران و خیانت بسیاری از آنان و عدم حمایت از ائمه اطهار توسط قاطبه مسلمانان باعث شد که بهترین مخلوقات عالم و خلفای واقعی خداوند در روی زمین یعنی ائمه اطهار علیهم السلام مظلوم واقع شده و خلق خدا نتوانند از نعمت وجود آنان کمال بهره را ببرند. امام حسن مجتبی علیه السلام هم همینگونه بود. ایشان یارانی داشت که به ظاهر یار آن حضرت و در واقع دشمن آن بزرگوار بودند و حاضر بودند ایشان را به مال دنیا بفروشند چنانکه عبیدالله بن عباس سردار سپاه امام، ایشان را به ده یا صدهزار درهمی که از معاویه گرفت فروخت و به همراه بیش از هشت هزار نفر از سپاه امام جدا شد و موجبات اصلی شکست و صلح امام را فراهم ساخت. علاوه بر این امام حسن مجتبی در خانه هم غریب بود و همسری داشت که به جای اینکه غمخوار امام باشد قاتل امام شده و آن بزرگوار را مظلومانه به شهادت رساند.آقای قرنی کارشناس ارشد مذهبی و سیره‌شناس در گفت وگویی به بیان خاطره ای از علامه طباطبایی در بیان مظلومیت امام حسن(ع) گفته است: در اوایل پیروزی انقلاب یکی از دوستان کویتی‌ام که مجله‌ای را در کویت منتشر می‌کرد، به ایران آمد. از من خواست که مقدمات مصاحبه‌ای فرهنگی با مرحوم علامه طباطبایی (ره) را برای او فراهم کنم. خدمت مرحوم علامه رفتیم و مصاحبه مفصلی در زمینه‌های مختلف فرهنگی با موضوعات مختلف حدیث، کلام، فقه، اصول، تاریخ و حکمت شکل گرفت و در آن نظریات تشیع در حوزه‌های مختلف بیان شد. وی افزوده است : مصاحبه ادامه داشت تا اینکه به مسأله امامت و قضیه امامت امام مجتبی (ع) رسید. دوست کویتی من پرسید؛ «شما درباره صلح امام مجتبی (ع) چه نظری دارید و آن را چگونه توجیه می‌کنید؟» مرحوم علامه که در طول مصاحبه با اشتیاق و با سعه صدر به سؤالات پاسخ می‌داد، با شنیدن این پرسش برافروخت و متشنج شد. چند دقیقه‌ای جرأت حرف زدن نداشتیم. پس از دقایقی علامه فرمودند: «آقا، آقا، آقا! مثل اینکه امام حسن مجتبی (ع) در زندگی و در امامتش مرکتب خلافی شده و در طول تاریخ هر کسی به نوعی مسأله را توجیه کرده و حالا هم نوبت به من رسیده که من چگونه آن را توجیه کنم. این چه سؤالی است که مطرح می‌کنید؟ وای بر ما که امام مجتبی (ع) در بین شیعه یک چهره مظلوم و نعوذبالله گنه‌کار است که عملکردش احتیاج به توجیه دارد.»همراه با دوست روزنامه‌نگار کویتی‌ام به علامه عرض کردیم که شما در این باره توضیح بفرمایید تا مقداری زنگارزدایی و غبارروبی شود. علامه فرمود: «مظلومیت امام حسن (ع) به این نیست که قبرش چراغ و گنبد و بارگاه ندارد. ما تا اسم مظلومیت امام مجتبی (ع) را می‌آوریم، مسأله قبر و زائر و چراغ و فرش و گنبد را مطرح می‌کنیم.» علامه در ادامه سخنان خود فرمودند که؛ «مظلومیت امام مجتبی (ع) به این است که آن حضرت بین ما شیعیان هم یک چهره متهم است.»دکتر رجبی دوانی، استادیار تاریخ اسلام دانشگاه طی گفتگوی تحلیلی از وضعیت شیعه در عصر امام مجتبی علیه السلام صحبت‌های قابل توجهی نموده‌اند : شیعه به معنای کلامی و خاص آن که قائل به نصّ امامت برای ذوات مقدسه ائمه اطهار علیهم السلام باشد و آنان را منصوب از سوی خدا و رسولش بدانند، در عصر امام مجتبی علیه السلام بسیار کم بودند. درست است که عده ی بسیاری با امیرالمومنین و امام مجتبی علیهماالسلام به عنوان خلیفه بیعت کردند، اما تنها به عنوان رهبر امت و خلیفه چهارم و پنجم و نه به عنوان امام برحق که از سوی خداوند برای هدایت جامعه نصب شده است. اساسا در عرف سیاسی آن زمان شیعه به معنای مطلق پیرو برای هر مکتبی و یا هر شخصی که حرفی برای گفتن داشت، بکاربرده می شد. فلذا در آن زمان به پیروان عثمان "شیعه عثمانی" می گفتند چنانکه می بینید در روز عاشورا، امام حسین علیه السلام با این عبارت سپاه دشمن را مورد خطاب قرار می دهد که: «یا شیعة آل أبی سفیان» و همچنین در زیارت منسوب به آن حضرت از دشمنان ایشان به أشیاعهم (شیعیان بنی امیه) یاد می شود. حتی برخی از نزدیکان اهل بیت علیهم السلام همچو ابن عباس، عبدالله بن جعفر و یا حتی محمد بن حنفیه که فرزند و برادر امام معصوم است، درک درستی از جایگاه ولایت و عصمت اهل بیت علیهم السلام نداشتند. دلیل این گفته در تاریخ وجود دارد، آنجائیکه عبدالله بن جعفر در دوران خلافت امیرالمومنین علیه السلام چندین بار نظر خود را بر آن حضرت تحمیل می کند و یا محمد بن حنفیه که در جنگ صفین به امیرالمومنین علیه السلام اعتراض می کند که چرا حسنین علیهماالسلام را به میدان نبرد نمی فرستید ولی مرا می فرستید، و بعد از واقعه کربلا نیز در برابر امام سجاد علیه السلام مدعی امامت می شود. حال با این اوصافی که از نزدیکان اهل بیت علیهم السلام می بینیم، دیگر وضعیت سایر افراد جامعه اسلامی آن زمان بوضوح مشخص می شود. بنابراین شیعه به اصطلاح خاص امروزی آن – که مدتها هم زمان بُرد تا به شیعیان اهل بیت علیهم السلام اختصاص پیدا کند – در زمان امام مجتبی علیه السلام بسیار محدود و انگشت شمار بود. که آنها هم معمولا تا وقتی شیعه باقی می ماندند که منافعشان در خطر قرار نمی گرفت. فلذا در زمان امیرالمومنین علیه السلام افرادی که خود را پیرو حضرت می دانستند و با ایشان بیعت کرده بودند، وقتی دیدند که در جنگها غنیمتی نصیبشان نمی شود و نمی توانند زنها و بچه های سپاه دشمن را به اسارت بگیرند، در مواضع خود تعلل می کنند و حتی با امام علیه السلام در گیر می شوند و گستاخانه به ایشان اعتراض می کنند که چرا از غارت مردم بصره جلوگیری می کنید. و اینان برای امیرالمومنین و امام مجتبی علیهماالسلام حتی به اندازه خلفای پیشین نیز جایگاه و شأنی قائل نبودند. با توجه به این وضعیتی که از شیعه در عصر امام مجتبی علیه السلام مشاهده می کنیم، باید به آن امام مظلوم حق بدهیم که صلح معاویه را قبول نماید، چرا که یاوری در کنار خود نمی بیند که به جنگ او بپردازد.وقتی مردم، حضرت امیرالمومنین علیه السلام را با اصرار وادار به پذیرفتن خلافت کردند، ایشان به مسجد پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله آمدند و خطبه ای را – که در تاریخ ثبت شده است – ایراد فرمودند. سپس به امام مجتبی علیه السلام که نواده پیامبر خدا و در میان مردم از منزلت خاصی برخوردار بود، فرمودند: برخیز و سخن بگو (سخنی در تثبیت امر خلافت). در اینجا امام مجتبی علیه السلام برخاستند و خطاب به مردم فرمودند که: ای مردم! از جدّم رسول خدا شنیدم که فرمودند: من شهر علم هستم و علی دروازه این شهر است، هر کس می خواهد به معدن علم من دست یابد تنها از طریق علی می تواند به این مهم دست پیدا کند. و به سبب همین نکته بجا و ظریف امام حسن علیه السلام، امیرالمومنین علیه السلام ایشان را در آغوش کشیدند و بوسیدند و مورد تحسین قرار دادند. امیرالمومنین علیه السلام در مدت 25 سالی که به دلیل غصب حق خلافت از ایشان بطور مستقیم در عرصه سیاست و حکومت فعالیت نمی کرد، به امر کشاورزی پرداخت و نخلستان هایی مفصلی را ایجاد فرمود و زمین های بایر بسیاری را آباد کرد. در سالهای آخر عمر شریف امیرالمومنین علیه السلام این سرزمینها، بسیار حاصلخیز و باارزش شده بودند، از طرفی آن حضرت می دانست که پس از شهادتش، خلافت غصب خواهد شد و فرزندان او حقی در امر حکومت نخواهند داشت و درآمدی از سوی دولت غاصب متوجه آنها نخواهد شد. ایشان این املاک ارزشمند را که در «ینبع» قرار داشت، وقف فرزندان خود کردند و در حکمی امام مجتبی علیه السلام را به تولیت آن گماشتند. اما نکته ی حائز اهمیتی که در متن این حکم وجود دارد جمله ای است که امیرالمومنین علیه السلام در این حکم، درباره ی امام حسن علیه السلام می فرمایند، که: من با تعیین حسن به عنوان متولی این موقوفات، به خداوند متعال تقرّب می جویم. این جمله نشاندهنده ی مقام والای امام مجتبی علیه السلام نزد امیر مومنان علی علیه السلام است که فرزندش حسن را وسیله قرب به خداوند قرار می دهد. یکی از مهمترین و حساسترین مسائل در تاریخ صدر اسلام، مسأله صلح امام مجتبی علیه السلام است.معاویه ملعون از زمان خلافت، خلیفه دوم، قدرتی یافته بود که باعث شد تا او در دوران خلافت امیرالمومنین علیه السلام برای خود حق حکومت قائل شود و برای همین با آن حضرت وارد جنگ شود. خلیفه دوم به هیچ کدام از کارگزاران خود اجازه نمی داد تا پُستی را بیش از یکسال، تصدّی کند، ولی معاویه را تا 5 سال حاکم شامات قرار داد و به او اجازه ساختن کاخ مجللی را در آنجا داد و حال اینکه در تاریخ ثبت شده است که سعد وقاص که حاکم خلیفه دوم در کوفه بود، به دلیل اینکه خانه ای ساخته بود که برخلاف سایر خانه های آن شهر، دارای درب بود، سعد را از حاکمیت عزل کرد و خانه اش را هم آتش زد. بعد از خلیفه دوم هم، عثمان بیش از 12 سال به معاویه اختیار تامّ در حکومت شامات داده بود. از این رو، معاویه برای خود حق حکومتی قائل بود که برای حفظ آن، در برابر امام علی علیه السلام ایستاد و چون اصطلاحاً سیاست ماکیاولیستی داشت و برای رسیدن به هدفش، از هر وسیله ای استفاده می کرد و از خداوند هم هیچ ترسی نداشت، با اموال هنگفتی که در طی این سالها جمع کرده بود، برای جذب افراد فاسد به سوی خود در جهت ضربه زدن به امیرالمومنین علیه السلام استفاده می کرد و تا حدود زیادی هم موفق شد، چنانکه در جنگ صفین می بینیم که امیرالمومنین علیه السلام را وادار می کند تا تن به آتش بس ناخواسته ای بدهد.و آن هم به دلیل سستی مردم و حتی برخی از نزدیکان علی علیه السلام بود، مانند خزیمة بن ثابت ذوالشهادتین که از انصار و صحابه بزرگ پیامبر بود. او در جنگ صفین تا قبل از شهادت عمار در یاری امیرالمومنین علیه السلام و بر حق بودن ایشان مردد بود و شهادت عمار - با توجه به پیش گویی پیامبر مبنی بر قتل عمار به دست طاغیان - ملاک او برای حقانیت امام زمانش، علی علیه السلام قرار گرفت، نه خود وجود مقدس حجت خدا. و یا شخصی همچون ربیع بن خثیم که همان خواجه ربیع معروفی است - که مردم بی جهت او را در مشهد زیارت می کنند- از یاران عبدالله بن مسعود و از قاریان بزرگ و مۆثر قرآن بود (اما از آن دسته قاریانی که تنها به خط قرآن اکتفا کرده بودند و حقیقت قرآن را، که همان امام زمان و قرآن ناطق بود رها کرده بودند)، این شخص حاضر نشد با امیرالمومنین علیه السلام به صفین بیاید و چهارهزار نفر از قاریان دیگر نیز از او بیعت کردند. این ها همه در تحقق اهداف معاویه بر علیه امیرالمومنین علیه السلام مۆثر افتاد و آن تنهایی و مظلومیت حجت خدا را نتیجه داد. فلذا با شهادت امیرالمومنین علیه السلام، معاویه از اینکه بزرگترین مانع در برابر آرزوهایش از میان برداشته شده، بسیار مسرور گشت ولی با به خلافت رسیدن امام مجتبی علیه السلام بار دیگر احساس خطر کرد و تمام بافته های خود برای کسب خلافت را رشته شده دید. به همین خاطر به امام مجتبی علیه السلام کوچکترین مهلتی نداد تا بر اوضاع حکومت مسلط شود و سریعاً در جهت نابودی حکومت امام، اقدام کرد. آن هم در چنان اوضاع آشفته جامعه اسلامی که از یک سو هنوز رگه های جاهلیت خوارج نهراون وجود داشت و از سوی دیگر مردم در اطاعت از رهبر خود سستی به خرج می دادند. در اینجا باید به این نکته توجه داشت که بیعت مردم با امام مجتبی علیه السلام همراه با بصیرت عمیق نبود بلکه تنها به دلیل جریحه دار شدن احساساتشان در شهادت امیر مومنان علیه السلام بود. فلذا در ماجرای جنگ با معاویه، پشت امام مجتبی علیه السلام را خالی کردند و همین باعث شد تا معاویه به خود جرأت دهد تا برای نابودی حکومت امام به کوفه لشکرکشی کند. البته معاویه به راحتی هم جرأت لشکرکشی بر علیه امام مجتبی علیه السلام را نداشت، ابتدا با توطئه ای پلید، طرح ترور امام را به دست 4 نفر از بزرگان کوفه پیگیری کرد، ولی چون با تدبیر امام، ترور نافرجام ماند، جاسوسانی را برای ایجاد فتنه به کوفه و بصره فرستاد که آنها هم توسط امام دستگیر و اعدام گشتند. وقتی معاویه از این راه ها ناامید شد، تنها راه سرنگونی حکومت امام مجتبی علیه السلام را در جنگ مستقیم با آن حضرت دید که باز هم باید عنایت داشت که این تصمیم معاویه، با توجه به اوضاع نابسامان امّت و سستی مردم بود. یعنی او می دانست که وقتی این مردم در جنگ صفین آنطور ضعیف ظاهر شدند و امام خود را تنها گذاشتند، حالا که پایه های ایمانشان سست تر شده و با تهدید و تطمیع معاویه، راحت تر امامشان را رها می کنند، جنگ با امام مجتبی علیه السلام آسانتر خواهد بود. به گفته شیخ مفید (ره)، ترکیب لشکر امام حسن علیه السلام اینگونه بود: - گروهی از شیعیان خاص امام که بسیار محدود و انگشت شمار بودند. - گروهی از مردم کوفه که حضرت را بعنوان خلیفه پنجم می شناختند و همراهی شان با سپاه امام، نه از جان و دل بلکه از روی بی میلی بود. - گروهی از قبایل که نه به خاطر برحق بودن امام مجتبی علیه السلام در عرصه حاضر شدند بلکه صرفاً به تبعیت از رۆسای خود، حضور پیدا کردند. - گروهی از خوارج، که چون از یک سو حساب امام مجتبی علیه السلام را از امیرالمومنین علیه السلام جدا کرده بودند و از سوی دیگر جنگ با معاویه ملعون را جایز می دانستند. فلذا با لشکر امام، همراه شدند. - دستیابی به عده ای از افراد سودجو و غنیمت طلب، که به دنبال منفعت حاصل از این جنگ بودند که در صورت عدم غنیمت، راه فرار را در پیش می گرفتند. خب، امام مجتبی علیه السلام به چنین ترکیب ناهمگونی، علم داشت و به همین جهت طی یک سخنرانی، تصمیم به تصفیه سپاه خود گرفت ولی آنان با برهم زدن مجلس، به امام مجتبی علیه السلام اجازه صحبت کردن، ندادند. ایشان از منبر فرود آمد و به خیمه خود بازگشت ولی آنان رو به خیمه حضرت هجوم آوردند و خیمه را غارت کردند و حتی سجاده زیر پای امام را کشیدند. حضرت مجتبی علیه السلام از خیمه اش بیرون آمد تا سوار بر مرکب شود، یک خبیثی جسارت را به جایی رساند که به آن حضرت حمله کرد و ضربت سختی بر ران مبارک ایشان وارد کرد که به استخوان رسید، که البته امام همانجا گردن آن خبیث را با فشاری شکستند. و بدین صورت، سپاه امام مجتبی علیه السلام به هم ریخت و شیرازه اش از هم پاشید. این خبر به همراه با نامه هایی از طرف سران سپاه امام، به معاویه رسید، مبنی بر اینکه هرگونه که تو بخواهی ما حسن بن علی را برایت می آوریم، مرده یا زنده. معاویه ملعون نیز همین نامه ها را برای امام مجتبی علیه السلام فرستاد و گفت که تو می خواهی با اینها با من بجنگی؟ و در همین جا به امام پیشنهاد صلح را، بدون هیچ قید و شرطی، به امام داد. با بوجود آمدن چنین شرایط آشفته و نابسامانی، امام مجبتی علیه السلام با همان جراحت و حال نامساعدشان، در میان جمع مردم حاضر شد و با آنان اتمام حجت فرمود که مگر از پیامبرتان نشنیدید که خلافت بر بنی امیه حرام است و اگر آنها را بر بالای منبر من دیدید، از منبر پائین بکشید و به هلاکت برسانید. حال اگر رضای خدا و سعادت آخرت خود را می خواهید، من این پیشنهاد صلح را از بین می برم و همه با هم کار معاویه را یکسره می کنیم ولی اگر دنیا و لذّات آنرا ترجیح می دهید که صلح را بپذیرید. در اینجا همه آنان فریاد زدند که ما دنیا را می خواهیم و بدین ترتیب دنیا را بر امام حق و حجت خدا که سعادت دنیا و آخرت امّت را می خواهد، ترجیح دادند. جالب است که همین موضع امام مجتبی در اتمام حجت با مردم را برادر بزرگوارشان امام حسین علیه السلام نیز در روز عاشورا با مردم داشتند و از لابلای غبار فتنه، حق را برای مردم آشکار کردند ولی آنان تن به باطل دادند. بنابراین در اینجا به دلیل عدم حمایت مردم از امام مجتبی علیه السلام ایشان بالإجبار تن به پذیرش صلح با معاویه داد. شاید در اینجا این سوال مطرح شود که چرا امام مجتبی علیه السلام همان موضع امام حسین علیه السلام را در برابر پیمان شکنی مردم، اتخاذ و به تنهایی قیام نکرد؟ نهایتِ آن شهادت بود که مطمئناً امام مجتبی علیه السلام از آن إبایی نداشت؟ ببینید شرایط این دو امام بزرگوار با یکدیگر تفاوت دارد، امام مجتبی علیه السلام خلافت را به دست داشت و در رأس حکومت بود و جنگیدن در آن موقعیتی که عرض شد، تنها نتیجه اش کشته شدن امام و آسیب دیدن مقام خلافت خواهد بود، ضمن اینکه امام مجتبی علیه السلام در طول تاریخ زیر سوال خواهد بود که چرا شما با اینکه می دانستید این مردم حاضر به یاری شما نیستند، در مقابل معاویه ایستادید و علاوه بر آسیب دیدن جایگاه خلافت و کشته شدن شما، معاویه به هدف خود رسید، خب اگر قرار بود، در آخر معاویه به هدف خود برسد، دیگر چرا به قیمت کشته شدن شما و ضربه جایگاه خلافت؟! شما باید با کنار کشیدن خود، معاویه را رسوا می کردید. این همان کاری بود که امام حسن علیه السلام انجام داد و معاویه را در تاریخ روسیاه کرد چرا که از ابتدا می دانست که معاویه به تعهدات خود عمل نخواهد کرد. در حالی که در زمان امام حسین علیه السلام هزاران نامه از سوی مردم کوفه برای آن حضرت مبنی بر یاری رساندن ایشان فرستاده شد - برخلاف امام مجتبی علیه السلام که همه به صراحت گفتند که ما معاویه را بر تو ترجیح می دهیم- با این دعوتهای مکرر، برای امام حسین علیه السلام تکلیف ایجاد شد. فلذا وقتی امام به نزدیک کوفه آمد ولی فهمید که اوضاع به هم ریخته است، نمی توانست برگردد، چون بعدها کوفیان می گفتند که اگر شما می آمدی، ما هم به یاری شما می شتافتیم. با شهادت امیرالمومنین علیه السلام، معاویه از اینکه بزرگترین مانع در برابر آرزوهایش از میان برداشته شده، بسیار مسرور گشت ولی با به خلافت رسیدن امام مجتبی علیه السلام بار دیگر احساس خطر کرد و تمام بافته های خود برای کسب خلافت را رشته شده دید . علاوه بر اینکه تنها در زمان امام حسین علیه السلام بود که عهدشکنی معاویه مبنی بر تعیین خلیفه بعد از خود، نمایان شد که همین باعث شد تا امام حسین علیه السلام دلیلی برای قیام پیدا کند، در حالیکه در زمان امام حسن علیه السلام، معاویه هنوز پیمان صلح نامه اش را نقض نکرده بود و جانشینی برای خود تعیین ننموده بود. در تاریخ ثبت شده است که امام مجتبی علیه السلام پس از ماجرای صلح، به مدینه منوره بازگشتند. دلیل آن چه بود؟ پس از انعقاد صلح، امام مجتبی علیه السلام از مدائن به کوفه برگشتند و معاویه نیز به « نُخَیله » - اردوگاه امیرالمومنین علیه السلام در نزدیکی کوفه - آمد و در آنجا طی یک سخنرانی، اعلام کرد که تنها هدفش از خلافت، قدرت است و نه اجرای دین خدا، و به هیچ کدام از مفاد صلح پایبند نخواهد بود. سپس از نخیله به سوی کوفه آمد و بر منبر امیرالمومنین علیه السلام در مسجد کوفه نشست - که واقعاً دردنک است - و برخلاف مفاد صلح، در حضور امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام، به ساحت مقدس امیر مومنان علی علیه السلام جسارت و توهین کرد که البته با برخورد کوبنده امام مجتبی علیه السلام روبرو شد. پس از تسلط معاویه بر اوضاع وقتی مردم منطق معاویه را - که فقط به دنبال قدرت آنهم به هر قیمتی بود - با منطق امام مجتبی علیه السلام - که به دنبال سعادت دنیا و آخرت مردم بود - مقایسه کردند تا حدودی به اشتباه بزرگی که مرتکب شدند پی بردند و از این که حجت خدا را رها کردند، پشیمان شدند. لذا آمدند خدمت امام مجتبی علیه السلام و عرض کردند که ما از کرده خود پشیمانیم، شما برگردید به میدان تا ما پا به رکاب شما با معاویه بجنگیم. ولی امام که می دانست این تصمیم آنها از روی هیجان صرف است و اگر پای عمل برسد، دوباره همان رفتارها را خواهند داشت، فرمود که آن موقع که عهدی بر گردن ما نبود، پشت ما را خالی کردید ولی حالا که پیمانی بر عهده ماست دیگر کاری نمی شود انجام داد. وقتی خبر این تحرّک مردم به معاویه رسید، آن ملعون به همراه عده ای از اطرافیانش همچون عمروعاص و ولیدبن عقبه و برادرش عتبه، امام مجتبی علیه السلام را احضار کرد و در مجلسی به امام و پدر بزرگوارشان، جسارت نمود و خاطرنشان کرد که امام تحت نظر است. خیلی دردناک است وقتی انسان تصور می کند که آن مرد عظیم الهی در میان عده ای از اراذل و اشرار، قرار گرفته و آن جسارتها را می شنود. البته آن حضرت به لطف الهی، آنها را بی پاسخ نگذاشت و از پس آنها برآمد. پس از اینکه امام مجتبی علیه السلام، دیدند که دیگر دلیلی برای ماندن در این شهر بی وفا ندارند، تصمیم به هجرت به سوی مدینه و حرم جدّ بزرگوارشان را گرفتند، چرا که ایشان کوفه را تنها بعنوان مقرّی برای اداره حکومت برگزیده بودند وگرنه خود کوفه موضوعیت و اهمیت خاصی برای اقامت امام نداشت. همانطور که امام حسین علیه السلام نیز در قیام خود، به دلایل سیاسی به سمت کوفه حرکت کرد و اگر دعوت مردم کوفه نبود، هرگز به آنجا نمی رفت، چرا که کوفه به خودی خود برای ایشان موضوعیت نداشت فلذا وقتی مردم کوفه دست از یاری برداشتند، امام تصمیم به بازگشت گرفت. بنابراین امام مجتبی علیه السلام به همراه تمامی اهل بیت گرامی اشان بازگشتند. صحنه ی تأسف آوری از لحظه ی خروج امام از کوفه، در تاریخ ثبت شده است، مردمی که پشیمان از کرده خویش بودند، با گریه به بدرقه امام آمدند و آن حضرت همانطور که از شهر خارج می شد، با چشمی گریان، نگاهی به مردمی که هنوز در بدرقه حضرت ایستاده بودند، انداخت و شعر غم انگیزی فرمود که: و لا عـــن قلىّ فارقت دار معاشریهم المانعون حوزتی و ذماری به این مضمون که من خانه دوستان خود را از روی دشمنی ترک نمی کنم ... . یکی از شبهاتی که در رابطه با امام مجتبی علیه السلام مطرح است مسأله «مِطلاق» بودن ایشان است. لطفا در این باره توضیحاتی بفرمایید. متأسفانه برخی از اهل تسنن برای ترور شخصیت امام مجتبی علیه السلام سعی کرده اند از ایشان چهره ای عافیت طلب بسازند که برای حفظ خود حاضر به جنگ نبود و به جای امر امّت به دنیا و زنان آن فکر می کرد. در این راستا احادیثی جعل کرده اند که بگویند امام مجتبی علیه السلام شخصی بوده که دائم در حال ازدواج و طلاق زنان بوده است و حدیثی را هم به دروغ به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نسبت داده اند که هر کس همسر حسن بن علی شود، فضایل خاصی دارد و ...، و این سبب شده بود تا زنان بسیاری خواهان ازدواج با آن حضرت شوند، ایشان هم آنان را به نکاح خود درمی آوردند و سپس طلاق می دادند و بعد زنان دیگری و ... که این احادیث جعلی متأسفانه از روی ساده دلی بعضی از علماء شیعه به برخی منابع روایی ما نیز راه پیدا کرده است و انگاشته اند که این فضیلت است. ولی باید توجه داشت که اگر واقعاً آن امام همام مطلاق بود و تعداد همسران آن حضرت طبق نقل آنان، به 400 تن هم می رسید طبیعتاً باید تعداد فرزندان ایشان بیشتر از تعداد همسرانش می شد و حال آنکه تعداد فرزندان امام علیه السلام به عدد انگشتان دست نمی رسد. البته این دروغ بزرگ، تنها به بعضی از منابع شیعی رسوخ کرده که خوشبختانه با دلایل متقن بزرگان ما پاسخ داده شده است، همانطور که مطالب دروغ دیگری همچون داستان شق الصدر در مورد رسول خدا و یا خشک شدن دریاچه ساوه در شب ولادت ایشان و ... در روایات شیعه وارد شده که مورد واکنش شدید علماء ما قرار گرفته است.اگر بخواهید امام مجتبی علیه السلام را در یک جمله توصیف کنید، چه می فرمایید؟ بنده که شایستگی این را ندارم که آن حجت بزرگ الهی را وصف کنم ولی بنظر حقیر، امام مجتبی علیه السلام مظهر تمام و کمال صبر و حلم و مظلومیت است. مظلومیت امام مجتبی علیه السلام حتی برای ما شیعیان نیز بدرستی تبیین نشده است. جا دارد به جمله ی ارزشمندی که در کتاب گرانقدر "صلح امام حسن علیه السلام" اثر عالم وارسته شیخ راضی آل یاسین، آمده اشاره کنم که می فرمایند: «مظلومیت روز ساباط امام حسن علیه السلام (ساباط یکی از محلات شهر مدائن بود که در آنجا امام مجتبی علیه السلام مجبور شد، صلح را بپذیرد) از مظلومیت روز عاشورای امام حسین علیه السلام بیشتر است». دلیل آن روشن است، چون روز عاشورا، سراسر حماسه بود، چنانکه حضرت زینب علیهاالسلام در اوج آن مصیبت عظیمی که فقط یک روز است و بعد از آن، به فوز عظیم نائل آمدند، می فرماید: ما رأیت الا جمیلا، یعنی عاشورا سراسر زیبایی و حماسه بود، ولی امام مجتبی علیه السلام بعد از روز ساباط 10 سال صبر کرد و شاهد آن همه غربت و مظلومیت بود. و این مظلومیت امام مجتبی علیه السلام هنوز هم در بین شیعیان ایشان جریان دارد و برخی فکر می کنند که امام حسین علیه السلام مرد جنگ و جهاد و دلاوری بود ولی امام حسن علیه السلام مرد سازش و محافظه کاری و گوشه نشینی. فلذا امام حسن علیه السلام مظهر مظلومیت و غربت است حتی در بین شیعیان خودش.تبیان .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image