در اشتیاق ظهور نور/ همیشه منتظرم هدیه هدایت را /

تخمین زمان مطالعه: 14 دقیقه

در اشتیاق ظهور نور همیشه منتظرم هدیه هدایت را با این مقدمه مفصل اینک برای آشنای خاص با «ادعیه قائمیه» مشکل نخواهد بود که با ما همباور گردد که سلام و درود حافظ در دو بیت زیر از غزلی که جهت ارائه نمونه و تطبیق با موضوع مهدویت انتخاب کرده ایم، مخاطبی جز قائم آل محمد را ندارد. سلامی چو بوی خوش آشنایی بر آن مردم دیده روشنایی درودی چو نور دل پارسایان بدان شمع خلوتگه پارسایی چرا که آشنای خاص با «ادعیه قائمیه» براساس دریافت خود از مفاد و مفهوم آن ادعیه به خوبی می داند که منتظران و چشم به راهان آن منجی بشریت هر روز صبح، نخستین سلام و درودشان نثار اوست و بعد هدیه دیگران.


در اشتیاق ظهور نور همیشه منتظرم هدیه هدایت را با این مقدمه مفصل اینک برای آشنای خاص با «ادعیه قائمیه» مشکل نخواهد بود که با ما همباور گردد که سلام و درود حافظ در دو بیت زیر از غزلی که جهت ارائه نمونه و تطبیق با موضوع مهدویت انتخاب کرده ایم، مخاطبی جز قائم آل محمد را ندارد. سلامی چو بوی خوش آشنایی بر آن مردم دیده روشنایی درودی چو نور دل پارسایان بدان شمع خلوتگه پارسایی چرا که آشنای خاص با «ادعیه قائمیه» براساس دریافت خود از مفاد و مفهوم آن ادعیه به خوبی می داند که منتظران و چشم به راهان آن منجی بشریت هر روز صبح، نخستین سلام و درودشان نثار اوست و بعد هدیه دیگران. با گرفتن چنین کلیدی از دست شمس الدین محمد یعنی با رویت بیتی صریح یا ضمنی درباره مهدویت در بافت یک غزل، مشکل نخواهد بود گنجینه تمام غزل را مفتوح نموده ابیات دیگرش را با اشارت ها و بشارت های دولت آن موعود تطبیقی صوری یا معنوی دهیم تا در پذیرش تمام غزل در شان حضرت مهدی از هرگونه شائبه خالی گردیم. انتخاب غزل های این دفتر و ایجاد ارتباط بین آنها و موضوع «مهدویت» متکی به کل موضوعات مقدمه و روش فوق است. برای مثال چنانچه پیامد دو بیت مطلع غزل را با خواجه همصدا شویم خواهیم دید که بقیه ابیات به تمامه شرح رخدادهایی است که قبل از ظهور قائم آل محمد، شیعیان را به یک یک آنها بشارت و اشارت داده اند. در ادامه دو بیت صدر از خواجه چنین می شنویم: نمی بینم از همدمان هیچ بر جای دلم خون شد از غصه ساقی کجایی دو اشاره به غربت شیعه و دلخون گشتن ایشان به دلیل غصه از بی همدمی. ز کوی مغان رخ مگردان که آنجا فروشنده مفتاح مشکل گشایی اشاره به این نکته که در زمان غیبت باید پایمرد بود و بشارت به اینکه سرانجام کلید و مفتاح مشکلات یافت خواهد شد. (دلیل غایی منتظران مهدی) عروس جهان گرچه در حد حسن است ز حد می برد شیوه بی وفایی اشاره به طرح بی ثباتی دنیا و لاجرم اشاره به عدم تکیه بر هر چیز فریبنده و ظاهری. (تنها علت عدم دلبستگی دوستان مهدی به دنیا) مرا گر تو بگذاری ای نفس طامع بسی پادشاهی کنم در گدایی اشاره بر دوری از نفس طمعکار تا رسیدن به درجات والای الهی (لازمه وجودی یاران حضرت قائم) می صوفی افکن کجا می فروشند که در تابم از دست زهد ریایی هشدار به گریز از دست زهدی که بارکش ریا و خدعه و در نتیجه بی تاب کننده آدمی است. (تلاش و تنبه، دو خصیصه سالکان راه مهدی) رفیقان چنان عهد صحبت شکستند که گویی نبودست خود آشنایی اشاره به ضد ارزش بودن عهدشکنی و سست پیمانی (دو رذیله اخلاقی که شایسته دوستداران مهدی نمی باشد). بیاموزمت کیمیای سعادت ز همصحبت بد جدایی جدایی بشارت به اینکه کیمیای سعادت در آمیزش با خوبان است. (غایت تلاش چشم به راهان حضرت حجت) دل خسته من گرش همتی هست نخواهد ز سنگین دلان مومیایی اشاره به عدم تقاضا از دون همتان و سنگین دلان. (حکم عدم چشمداشت یاران مهدی از غیر پاکان) مکن حافظ از جور دوران شکایت چه دانی تو ای بنده کار خدایی هشدار به اینکه بنده باید تنها در کار خدا باشد و غفلت از حکمت بالغه حق مردود و موهن است. (امید- شعار در انتظاران حضرت) اشارت ها و بشارت هایی را که ابیات غزل خواجه در انطباق با موضوع «مهدویت» بدان معترف بود مشاهده شد. اشارت ها و بشارت هایی که تنها شاعر شیعی را خوشایند و محرک طبع و روح می افتد و به سرایشی پیگیر وا می نهد. شاعر شیعی چون «حافظ» قرآن را. آن شاعر شیعی را که «قرآن» تمام دولت اوست و هرچه را از اعمال نیکو انجام می دهد از برکت موانست با آن می داند و برای این کتاب، همچون خدا «غیرت» قائل است. صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ هرچه کردم همه از «دولت» قرآن کردم ای چنگ فرو برده به خون دل حافظ فکرت مگر از «غیرت» قرآن و خدا نیست آن شاعر شیعی را که با شگفت زایی قرآن را یک بار برای همیشه در چهارده روایت از بر دارد. عشقت رسد به فریاد ار خود بسان حافظ قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت آن شاعر شیعی را که به جهت اعتقادش به آسمانی بودن قرآن آن را چون دگران (بی باوران) دام تزویر و ریا بر سر راه خلق نمی کند و این صحیفه الهی را نجات بخش از غم ها می داند. حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی دام تزویر مکن چون دگران قرآن را حافظا در کنج فقر و خلوت شب های تار تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور آن شاعر شیعی و دوازده امامی را که «سوگند»هایش را به کتاب محبوبش این چنین می خوانیم. حافظ به حق قرآن کز شید و زرق باز آی باشد که گوی عیشی در این میان توان زد ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ به قرآنی که اندر سینه داری و می دانیم که انسان آن گاه که از پذیرفته شدن منطقش از طرف مخاطب مایوس می شود به جاری نمودن «سوگند» بر زبان می پردازد و در چنین حال همیشه جهت آسان مقبول افتادن مطلبش متوسل به ادای «سوگند» به چیزی می گردد که نزد او و مخاطبش عزیزترین باشد. و راستی را چنانچه قرآن «عزیزترین» برای حافظ نبود چگونه اش از بر می داشت. و اینک که قرآن عزیزترین برای اوست چطور موعود چنین کتابی نزدش محبوب نباشد و حال که محبوب و عزیزش در کنار و پیش چشم است چسان از وی نسراید؟ سرایشی به هر شکل ممکن! آشکارا ... یا پنهان. بالاشاره... یا صریح! چگونه از عزیزی نگوید که در بیش از چهل سوره از کتابی که آن را در انبار حافظه دارد سراغ و نشان از اوست. چرا از «بقیه الله» که قرآن در یکصد و سی آیه زمینه های مژده ظهورش را بر می شمرد حرفی نزند؟ از «بقیه الله» که «خیر» صادقین در روی زمین است. و مگر در صادق بودن حافظ تردیدی است؟ و بدیهی است که هر که از شمار «صادقین» است هواخواه «خیر» برای خویش و دیگران باشد و حال که خود مهمان «خیر» است دیگران را نیز میزبان باشد. به قدمی ... و یا قلمی. با این تمهیدات هیچ استبعادی نداشته و نخواهد داشت که تقریبا یک پنجم از سروده های شاعری شیعی و حافظ قرآن اختصاص به «محور» اصلی این کتاب الهی یعنی طرح و دفاع از ولایت معصوم را داشته باشد. بلکه تعجب برانگیز و تاسف آمیز آن زمان بود که خواننده در دیوان حافظ شاعر، و شاعر حافظ شاهد خلاف این مطلب می بود که یقینا در آن وضعیت حافظی جاودانه نداشتیم تا امروز این چنین عاشقانه به تحلیل و تشریح باورها و رهاوردهای اعتقادی وی بنشینیم. و به راستی چرا گستره شعری لسان الغیب درباره مهدی موعود این چنین چشمگیر نباشد؟ بویژه وقتی بسیاری از شعرای مسلمان اعم از شیعه و سنی که نه چونان شمس الدین محمد حافظ و مفسر قرآنند و نه همچون وی شاعری با نبوغی شگفت آور اشعار بسیاری از دیوان خود را به فارسی و عربی اختصاص به طرح چنین مهمی یعنی مسئله مهدویت داده اند و در این مورد بسیار و بسیارتر از خواجه در اقسام شعری داد سخن داده اند و سخن سرایی در این باره را مایه مباهات و افتخار خود قلمداد نموده اند. شاعرانی همچون دقیقی طوسی، سنایی، نظامی، خواجو، شاه نعمت الله ولی، مولوی، سعدی، عطار و ابن یمین و چنانچه قبل از حافظ شاعران پارسی زبانی را می شناسیم که در وصف دولت مهدی و یا در مدح حضرتش اختصاصا شعری نپرداخته اند، هم آنان نیز ذیل موضوع «مهدی و دجال» بسیار مضمون ساخته و به این ترتیب پیشینه و سابقه موضوع مهدویت را که باوری عمومی بوده است تذکر نموده به ثبت رسانده اند. شاعران قصیده سرایی همچون خاقانی، فرخی، منوچهری و امیر معزی، سلمان ساوجی، ناصر خسرو و ... خواندن برخی از چنین نمونه ها علاوه بر آنکه ما را با پیشینه «موضوع مهدویت» در شعر فارسی آ شنا می سازد موجب می گردد مهدی سرایی های حافظ را که شاعری شیعی و دوازده امامی است تراوش طبیعی اوج هنر وی بدانیم چرا که سرودن از کمال خود از کمالات روحی شاعر است و در این موازنه حتی ناباوران خواجه حافظ نیز در کمال انسانی- ایمانی او هیچ تردیدی نمی توانند به دل راه دهند. اکنون به پیشینه این اعتقاد در ادب پارسی توجه کنیم: ۱- عطار نیشابوری: در جهان بسیار پیر و پیشواست همچو مهدی من نمی دانم کجاست *** هر کسی پیری گرفته در جهان دست ما و دامن صاحب زمان *** در طریق او به سوی شرع رو تا ز ظلمت رخ نماید ماه نو *** اندر این راهم مرا او پیشواست چون که بعد از مصطفی او مقتداست صد هزاران اولیا، روی زمین از خدا خواهند مهدی را یقین یا الهی، مهدیم، از غیب آر تا جهان عدل گردد آشکار مهدی هادی است تاج اتقیا بهترین خلق برج اولیا ای ولای تو معین آمده بر دل و جان ها همه روشن شده ای تو ختم اولیای این زمان وز همه معنی نهانی، جان جان ای تو هم پیدا و پنهان آمده بنده «عطار»ت ثنا خوان آمده ۲- خاقانی: مفخر اهل بشر خوانش که دهر مهدی آخر زمان می خواندش *** ایام بد عهدی کند، امروز تا که دی کند کار هدی مهدی کند، دجال طغیان پرورد *** داور مهدی سیاست، مهدی امت پناه رستم حیدر کفایت، حیدر احمدلوا *** شاه فریدون لوا، خضر سکندر سپاه خسرو امت پناه، افسر مهدی شکار *** خسرو مهدی نسب، مهدی آدم صفت آدم موسی بنان، موسی احمد قدم ۳- سنایی غزنوی: گر مخالف خواهی ای مهدی در آ از آسمان ور موافق خواهی ای دجال یکسره سر بر آر *** همیشه منتظرم هدیه هدایت را ولیک مهدی، در مهد نیست منتظرم ۴- ناصر خسرو قبادیانی: ای امتی که ملعون دجال کر کرد گوش شما ز بس چلب و گونه گون شغب دجال چیست؟ عالم و شب چشم کور اوست وین روز چشم روشن او هست بی ریب چون زو حذرت باید کردن همی نخست دجال را ببین به حق، ای گاو و بی ذنب ایزد یکی درخت برآورد بس شریف از بهر خیر و منفعت خلق در عرب خارش همه شجاعت و بارش همه سخا رسته به آب رحمت و حکمت، بر او رطب آتش در او زدید و مر او را بسوختید تو بی وفا ستور و امامانت چون حطب عهد غدیر خم زن بولهب نداشت در گردن شماست شده سخت چون کنب و امروز نیستید پشیمان ز فعل بد فعل بد از پدر به تو مانده ست منتسب چون بشنوی که مکه گرفته است فاطمی بر دلت ذل بیارد و بر تنت تاب و تب ارجو که زود سخت به فوجی سپید پوش کینه کشد خدای ز فوجی سیه سلب و آن آفتاب آل پیمبر کند به تیغ خون پدر ز گرسنه عباسیان طلب دعویه می کند که نبی را خلیفتم در خلق این شگفت حدیثی ست بوالعجب وز مغرب آفتاب چو سر زد مترس اگر بیرون کنی تو نیز به همگان سر از سرب ۵- ابن یمین فریومدی: چون گذشت از مرتضی اولاد او را دان امام اولین ز ایشان حسن وانگه شهید کربلاست بعد از او سجاد وانگه باقر و صادق بود بعد از او موسی نجی الله و بعد از وی رضاست چون گذشتی ز او تقی را دان امام آنگه نقی پس امام عسکری کاهل هدی را پیشواست بعد از او صاحب زمان کز سال های دیر باز دیده ها در انتظار روی آن فرخ لقاست چون کند نور حضور او جهان را با صفا هر کژی کاندر جهان باشد شود یکباره راست ۶- شاه نعمت الله ولی: میم و حا و میم و دال می خوانم نام آن شهریار می بینم دولت مهدی آشکار شود بلکه من آشکار می بینم ۷- دقیقی طوسی: دل از دین نشاید که ویران بود که ویران زمین جای دیوان بود نگه دار دین آشکار و نهان که دین ست بنیاد هر دو جهان پناه روان است دین از نهاد کلید بهشت و ترازوی داد چراغیست در پیش چشم خرد که دل ره به یزدان به نورش برد جهان را نه بر بیهده کرده اند تو را نز پی بازی آورده اند ره دین بیاب از خرد چون سزاست که گیتی بدین ایستادست راست ازین پس نباشد پیمبر دگر به آخر زمان مهدی آید به در بگوید خط و نامه کردگار کند دین پیغمبری آشکار بدارد جهان بر یکی دین پاک بر آرد ز دجال و خیلش هلاک رسد ز آسمان هر پیمبر فراز شوند از پس مهدی اندر نماز ... ۸- نظامی گنجوی: ای مدنی برقع و میک نقاب سایه نشین چند بود آفتاب گر مهی از مهر تو مویی بیار ور گلی از باغ تو بویی بیار منتظران را به لب آمد نفس ای ز تو فریاد به فریاد رس سوی عجم ران منشین در عرب زرده روز اینک و شبدیز شب ملک بر آری و جهان تازه کن هر دو جهان را پر از آوازه کن سکه تو زن تا امرا کم زنند خطبه تو خوان تا خطبا دم زنند خاک تو بویی به ولایت سپرد باد نفاق آمد و آن بوی برد بازکش این مسند از آسودگان غسل ده این منبر از آلودگان خانه غولند به پردازشان در غله دان و عدم اندازشان ما همه جسمیم بیا جان تو باش ما همه موریم سلیمان تو باش از طرفی رخنه دین می کنند وز دگر اطراف کمین می کنند شحنه تویی قافله تنها چراست قلب تو داری علم آنجا چراست شب به سر ماه یمانی در آر سر چو مه از بردیمانی بر آر با دو سه دربند کمربند باش مخزن این کم زده ای چند باش پانصد و هفتاد بس ایام خواب روز بلند است به مجلس شتاب خیز و بفرمای سرافیل را باد دمیدن دو سه قندیل را خلوتی پرده اسرار باش ما همه خفتیم تو بیدار باش ز آفت این خانه آفت پذیر دست بر آر و همه را دستگیر هرچه رضای تو به جز راست نیست با تو کسی را سر واخواست نیست گر نظر از راه عنایت کنی جمله مهمات کفایت کنی دایره بنمای به انگشت دست تا به تو بخشیده شود هرچه هست با تو تصرف که کند وقت کار از پی آمرزش مشتی غبار از تو یکی پرده بر انداختن وز دو جهان خرقه در انداختن مغز (نظامی) که خبر جوی توست زنده دل از غالیه بوی توست از نفسش بوی وفایی ببخش ملک فریدون به گدایی ببخش اینک با تاکید مجدد بر اینکه تمامی غزل های منتخب در این دفتر دارای اشارت ها و بشارت های قرآنی و روایی در مورد «مهدی آل محمد» است به معرفی غزل ها می پردازیم. غزل هایی که با چنین شیوه انتخاب، به راستی در شان و شاکله فقط و فقط به «زمزمه منتظران مهدی» می ماند و ما را بر این باور استوارتر می سازند که سراینده آنها را حافظ - در اشتیاق ظهور بدانیم. نویسنده: استاد عبدالعظیم صاعدی مرجع : روزنامه رسالت، شماره ۷۵۰۵ به تاریخ ۲۴/۱۲/۹0 .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image