انگیزه بهشت-جاودانگی بهشت-زندگی ابدی در بهشت-سرانجام بهشت-فلسفه بهشت /

تخمین زمان مطالعه: 4 دقیقه

حالا ما برویم بهشت، آخر چی؟


لطیفه: برای کسی می خواستند همسری انتخاب کنند، هر کاری می کردند زیر بار نمی رفت. بالاخره با اجبار زنش دادند، وقتی مراسم عروسی برگزار شد، به اطرافیان به شدت اعتراض می کرد : چرا زودتر برایم همسر انتخاب نکردید؟واقعیت این است که اگر معنای رسیدن به کمال و بهشت و مزایا و ویژگیهایی که دارد برای ما روشن شود هرگز چنین پرسش یا اعتراضی نمی کردیم .شهید مطهری در این مقام، بیانی دارد که آن را نقل می کنیم:آیا زندگى در بهشت خستگى آور نیست؟ انسان هر چه را نداشته باشد وقتى به آن دست یافت لذت مى برد اگر قرار باشد همه نعمت ها را به بهترین صورت در یک زمان به انسان بدهند آیا زندگى یکنواخت و ملالت آور نخواهد شد؟براى پاسخ به این سؤال ذکر مقدمه اى لازم است. انسان همیشه دنبال دارا شدن است و این که انسان دنبال چیزى مى رود و بعد که آن را واجد شد، شوقش کاهش مى یابد و بلکه حالت تنفر و دلزدگى پیدا مى کند، دلیل آن است که، آنچه انسان در عمق دلش مى خواسته آن چیز نبوده است؛ خیال مى کرده آن بوده ولى در اصل دنبال چیز برتر یعنى کمال مطلق بوده است. انسان طالب کمال است آن هم کمال نامحدود، چون از محدودیت که نقص و عدم است، تنفر دارد. به هر کمالى که مى رسد، اول همان بارقه کمال نامحدود او را به سوى این کمال محدود مى کشاند، خیال مى کند مطلوب و گمشده اش این است. دنبال یک اتومبیل یا خانه یا فلان مُد مى رود و تصورش این است که گمشده واقعى اش این است. وقتى که مى رسد و آن را کمتر از آنچه مى خواست مى بیند، باز دنبال چیز دیگر مى رود به آن هم که رسید چون اشباع نمى شود، مجدداً از آن دلزده شده و دنبال دیگرى مى رود و... حال اگر این انسان به چیزى یا جایى رسید که کمال مطلق است (یعنى به آنچه که در نهادش قرار داده شده است) در آنجا آرام مى گیرد، دلزدگى هم دیگر پیدا نمى کند، طالب تحول هم نیست. درست مانند رود خروشانى که به اقیانوس مى رسد و یکمرتبه از خروش مى افتد.با ذکر این مقدمه در پاسخ به سؤال فوق باید گفت اگر آنچه که در بهشت هست از نوع آن چیزهایى است که در دنیاست، مطلب از همین قرار است که در سؤال آمده یعنى آنجا هم انسان دچار دلزدگى و خستگى خواهد شد. امّا در بهشت انسان به چیزى مى رسد که عین خواسته نهایى اوست و آن کمال مطلق است. بعد از آن کمال نیست، که انسان دچار خستگى و دلزدگى شود و در آرزوى مافوق آن باشد. قرآن هم ظاهراً براى همین نکته بوده است که این تعبیر را درباره بهشت مى کند: (لایَبْغُونَ عَنْها حِوَلاً) (کهف، آیه 108). یعنى بر عکس نعمت هاى دنیا که وقتى داشته باشد خسته و طالب تحول و تجدد مى شود. اگر به انسان چیزى بدهیم که ماوراى آن چیزى نیست و آن «همه چیز» باشد دیگر خستگى معنا ندارد.اینجاست که عرفا نظرى پیدا کرده اند. آنها روى همین حساب، صد در صد معتقدند که مطلوب واقعى انسان یعنى آنچه که در آرزوى انسان است، غیر از غریزه هاست. غریزه حساب دیگرى است، یک نیروى تقریباً مادّى و حیوانى است که انسان را مى کشاند. آن چیزى که به صورت هدف و ایده و کمال آرزو در انسان واقعاً وجود دارد، غیر از خدا هیچ چیز نیست. حافظ مى گوید:روشن از پرتو رویت نظرى نیست که نیست منت خاک درت بر بصرى نیست که نیست ناظر روى تو صاحب نظرانند آرى سرّ گیسوى تو در هیچ سرى نیست که نیست یا سعدى مى گوید:به جهان خرّم از آنم که جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست نه فلک راست مسلّم نه ملک را حاصل آنچه در سرّ سویداى بنى آدم از اوست آنچه که در سّر سویداى بنى آدم مى دانند همین است که او جز با خداى خودش با هیچ جا پیوند واقعى ندارد؛ با هر چه پیوند داشته باشد پیوندى است موقتى و مجازى، و روزى این پیوند را خواهد برید. (معاد، استاد شهید مرتضى مطهرى، ص 172 - 170). .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image