تخمین زمان مطالعه: 7 دقیقه
دیدگاهی که در سؤال به آن اشاره نموده اید، ناظر به قسمی از اقسام تناسخ است که از آن با عنوان "تناسخ نزولی" یاد می شود. قائلان به چنین تناسخی معتقدند، انسان هایی که از نظر علم و عمل، و حکمت نظری و عملی، در سطح بالاتری قرار گرفتهاند، به هنگام مرگ بار دیگر به این جهان باز نمیگردند بلکه به جهان مجردات و مفارقات (از ماده و آثار آن) میپیوندند و برای بازگشت آنان پس از کمال، به این جهان وجهی نیست؛ ولی آن گروه که از نظر حکمت عملی و علمی در درجه پائین قرار دارند و نفس آنان آئینه معقولات نبوده و در مرتبه «تخلیه نفس» از رذائل، توفیق کاملی به دست نیاوردهاند، برای تکمیل در هر دو قلمرو (نظری و عملی) بار دیگر به این جهان باز میگردند، تا آنجا که از هر دو جنبه به کمال برسند و پس از کمال به عالم نور میپیوندند. در این نوع از تناسخ دو نوع محدودیت وجود دارد یکی محدودیت از نظر افراد زیرا تمام افراد به چنین سرنوشتی دچار نمیگردند و افراد کامل بعد از مرگ به جای بازگشت به دنیا به عالم نور و ابدیت ملحق میشوند، دیگری از نظر زمان، یعنی حتی آن افرادی که برای تکمیل به این جهان باز گردانده میشوند، هرگز در این مسیر پیوسته نمیمانند، بلکه روزی که نقصانهای علمی و عملی خود را بر طرف کردند بسان انسان های کامل قفس را شکسته و به عالم نور می پیوندند.[1] اما هیچ یک از اقسام تناسخ واقع شدنی نیست و در تناسخ نزولی کافی است که به واقعیت نفس آن گاه که از بدن جدا میشود، توجه کنیم، نفس به هنگام جدائی از بدن انسانِ ـ مثلا ـ چهل ساله به کمالی مخصوصی میرسد، و بخشی از قوهها در آن به فعلیت در میآید، و هیچ کس نمیتواند انکار کند که نفس یک انسان چهل ساله، قابل قیاس با نفس کودک یک ساله و دو ساله نیست. در تناسخ نزولی که روح انسان چهل ساله، پس از مرگ به «جنین انسان» دیگر تعلق میگیرد از دو حالت بیرون نیست: 1 ـ نفس انسانی با داشتن آن کمالات و آن فعلیتها به جنین انسان یا جنین حیوان یا به بدن حیوان کاملی تعلق گیرد. 2 ـ نفس انسان با حذف فعلیات و کمالات به جنین انسان یا حیوانی منتقل گردد. صورت نخست امتناع ذاتی دارد زیرا نفس با بدن یک نوع تکامل هم آهنگ دارند و هرچه بدن پیش رود نفس نیز به موازات آن گام به پیش میگذارد. اکنون چگونه میتوان تصور کرد که نفس به تدبیر بدنی، که نسبت به آن کاملا ناهماهنگ است، بپردازد. و به عبارت دیگر: تعلق نفس به چنین بدن مایه جمع میان دو ضد است زیرا از آن نظر که مدت ها با بدن پیش بوده دارای کمالات و فعلیتهای شکفته میباشد، و از آن نظر که به «جنین» تعلق میگیرد باید فاقد این کمالات باشد، از این جهت یک چنین تصویر از تعلق نفس، مستلزم جمع میان ضدین و یا نقیضین است. و اگر فرض شود که نفس با سلب کمالات و فعلیات، به جنین تعلق گیرد (حالت دوم) یک چنین سلب، یا خصیصه ذاتی خود نفس است یا عامل خارجی آن را بر عهده دارد. صورت نخست امکان پذیر نیست زیرا حرکت از کمال به نقص نمیتواند، خصیصه ذاتی یک شیء باشد. و صورت دوم با عنایت الهی سازگار نمیباشد زیرا مقتضای حکمت این است که هر موجودی را به کمال ممکن خود برساند. آنچه بیان گردید تصویر روشنی از سخن صدر المتألهین در اسفار میباشد.[2] اما درباره آیات مربوط به رجعت باید بگوییم که پیش از برپائی رستاخیز گروهی از تبهکاران به این دنیا باز گردانده میشوند و بنابر بعض از روایات گروهی از نیکوکاران نیز در همین شرائط به این جهان بازگردانده میشوند، و در نتیجه روح آنان بار دیگر به بدن دنیوی آنها تعلق میگیرد، اکنون سؤال میشود تفاوت این نوع بازگشت با تناسخ چیست؟ پاسخ: باز گشت این گروه به این جهان با احیاء مردگان به وسیله حضرت مسیح، تفاوتی ندارد، تمام پیروان قرآن و پیروان آئین مسیح بر معجزههای او در این مورد صحه نهادهاند، و هیچ کس فکر نکردهاست که احیاء مردگان از مقوله تناسخ میباشد بلکه آن را معجزه و کرامت نامیدهاند، بنابر این بازگشت گروهی از تبهکاران و نیکوکاران به دنیا، حالت احیاء مردگان توسط مسیح را دارد و هیچ ارتباطی به مسأله تناسخ ندارد زیرا همان طور که گفتیم محور تناسخ تعدد بدن و تنزل نفس از مقام انسانی است و در احیاء مردگان نه تعدد بدن وجود دارد و نه نفس از مقام شامخ خود به مقام پائینتر تنزل مییابد، بلکه نفس به همان بدنی که ترک کرده و با او هماهنگی کامل داشته و دارد تعلق میگیرد. بنابر این در مسأله رجعت، هم بدن یکی است و هم نفس، بدن همان است که قبل از مرگ، مورد تعلق تدبیر روح بود، و نفس هم همان نفس و روح انسانی است که در گذشته مدبر بدن بوده است و در رجعت و بازگشت به بدن در این دنیا هرگز نفس، فعلیت های خود را از دست نمیدهد، و به صورت تنزل یافته، تعلق به بدن پیدا نمیکند تا گفته شود حرکت ارتجاعی از فعلیت به قوه یا به مراتب نازلتر، محال است بلکه با همان فعلیت هائی که در زمینه سعادت یا شقاوت کسب نموده است بار دیگر به بدن دنیوی تعلق تدبیر پیدا میکند.[3] درباره بعضی از آیات هم که ممکن است در ظاهراز آن معنای تناسخ فهمیده شود، باید به تفاسیر مراجعه کنیم تا مدلول واقعی آیه برای ما روشن شود. آیه 42 سوره زمر هیچ دلالتی بر تناسخ ندارد. اللَّهُ یَتَوَفی الأَنفُس حِینَ مَوْتِهَا وَ الَّتی لَمْ تَمُت فی مَنَامِهَا فَیُمْسِک الَّتی قَضی عَلَیهَا الْمَوْت وَ یُرْسِلُ الأُخْرَی إِلی أَجَلٍ مُّسمًّی إِنَّ فی ذَلِک لاَیَتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض میکند، و ارواحی را که نمردهاند نیز به هنگام خواب میگیرد؛ سپس ارواح کسانی که فرمان مرگشان را صادر کرده نگه میدارد و ارواح دیگری را (که باید زنده بمانند) بازمیگرداند تا سرآمدی معیّن؛در این امر نشانههای روشنی است برای کسانی که اندیشه میکنند! از این آیه امور زیر به خوبی استفاده میشود: 1- انسان ترکیبی است از روح و جسم، روح گوهری است غیر مادی که ارتباط آن با جسم مایه نور و حیات آن است. 2 - به هنگام مرگ خداوند این رابطه را قطع میکند ، و روح را به عالم ارواح میبرد و به هنگام خواب نیز این روح را میگیرد ، اما نه آنچنان که رابطه به کلی قطع شود ، بنابر این روح نسبت به بدن دارای سه حالت است: ارتباط تام (حالت حیات و بیداری) ارتباط ناقص (حالت خواب) قطع ارتباط به طور کامل (حالت مرگ). 3 - خواب چهره ضعیفی از مرگ است، و مرگ نمونه کاملی از خواب! 4 - خواب از دلائل استقلال و اصالت روح است ، مخصوصا هنگامی که با رؤیا آن هم رؤیاهای صادقه توأم باشد این معنی روشنتر میشود. 5 - بعضی از ارواح هنگامی که در عالم خواب رابطه آنها با جسم ضعیف میشود گاه به قطع کامل این ارتباط میانجامد به طوری که صاحبان آنها هرگز بیدار نمیشوند، و اما ارواح دیگر در حال خواب و بیداری در نوسانند تا فرمان الهی فرا رسد.[4]
.
پایگاه اطلاع رسانی حوزه
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.