تخمین زمان مطالعه: 42 دقیقه
سیمای عالمان در قرآن کریم. نویسنده:دکتر سید علی میرآفتاب
واژه عالم از ریشه علم است و علم در لغت به معنای درک حقیقت یا شناخت آثار ممیزهی اشیاء است و در قرآن و متون اسلامی دارای دو قسم حقیقی و ظاهری و صوری است. علم حقیقی نور است، زیرا مثل نور، روشن و روشنگر است و علم صوری که شامل تمامی علوم رسمی و غیر رسمی میشود پوسته و ظاهر است و از خود اصالت و جوهری ندارد و با وجود حقیقت، علم کارآیی لازم را پیدا میکند وگرنه جز فساد و تباهی برای شخص و در مقیاس بالاتر برای جامعه انسانی چیزی در بر ندارد.
علم حقیقی دارای ویژگیهای موهبتی بودن از طرف خداوند و همراهی آن با ایمان و عمل است و جایگاهش در ذات انسان است که برای رسیدن به آن و شکوفایی آن به تلاش و کوشش نیاز است و راه رسیدن به آن تقوی و فرمانبرداری خداوند است. بالطبع عالمان هم بر دو قسماند و ویژگی عالمان در قرآن کریم و سخنان معصومین علیهمالسلام تقوی و خداترسی و ایمان و تسلیم در برابر پروردگار و داشتن تفکر و عبرتپذیری و دلسوزی و کمال جویی و توانایی بر ادارهی جامعه است و در مقابل از ویژگیهای عالمان غیرحقیقی و ناشایست، پیروی از هوای نفس بوده و آنان همواره اختلاف، تفرقهافکنی، خیانت، زراندوزی و کتمان حقایق را دنبال مینمایند.
کلید واژهها: علم، عالم، حقیقت، نور، شناخت و علم حقیقی.
مقدمه
در طول زمان، علم و عالم همیشه از اهمیت و ارزش خاصی برخوردار بوده و مردم در تمامی عصرها با آن سرو کار داشتهاند و برای حل مشکلات مادی و معنوی، تکیهگاه انسانها بودهاند لذا همواره عموم مردم برای آنان برتری خاصی قائل بوده و هستند. قرآن همه عالمان را انسانهای برتر در جامعه میداند چنانکه میفرماید: «قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ»؛ (زمر، 9) بگو آیا عالمان یا غیر عالمان با هم مساوی هستند؟ هرگز چنین نیست. همچنین میفرماید: «وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا یَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ »؛ (عنکبوت، 43) فقط عالماناند که از گذشته و وقایع تاریخ و آیات الهی پند و درس عبرت میگیرند.
افزون براین در سخنان بزرگان دینی هم در فضیلت آنها سخنان بسیاری وارد شده است، از جمله به نقل از پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله آمده که فرمودند: «اکثر الناس قیمة اکثرهم علما و اقل الناس قیمة اقلهم علما». (بحارالانوار، ج1، ص164) آنکس که علمش از همه افزونتر باشد قیمتش از همه بیشتر است و آنکس که علمش از همه کمتر باشد قیمتش از همه کمتر است.
درعین حال چند پرسش در اینجا مطرح است که آیا تمامی کسانی که کلامی یا درسی گذراندهاند و یا در مکان خاصی تلمذ کردهاند و یا در رشتهی خاصی اعم از رسمی و غیر رسمی، دینی و غیر دینی، تخصص گرفتهاند، آیا اینها همگی عالمند؟ آیا همهی کسانی که به عالم معروفند و لو اینکه هیچ پایبندی به اصول انسانی و الهی نداشته باشند عالم و در راه سعادتند؟ و خلاصه اینکه آیا به هر درس رسمی و مدرسهای خوانده میشود عالم گفت؟ نظر قرآن دربارهی این سؤال چیست؟ آیا قرآن همه را عالم تلقی میکند و یا با تقسیم علمدانان، بین عالم حقیقی و عالم غیر حقیقی فاصله انداخته است؟ اینها سؤالاتی است که در این حوزه بسیار پراهمیت است. در این نوشتار برآنیم این موضوع را بررسی نموده تا به شناخت حقیقت آن در اسلام و قرآن دست یافته و در راه تبدیل شدن به عالم حقیقی حرکت نموده و ساحت خویش را از عالمان غیرحقیقی حفظ نماییم و هم چراغی فرا روی عموم مردم و بویژه علمآموزان باشد.
1. تعریف علم و عالم
عالم اسم فاعل از مادهی علم است و علم به معنای درک کردن و فهمیدن حقیقت شیء است و به تعبیر دیگر، درک و دریافت حقیقت و واقعیت یک چیز را علم گوید. (العلم ادراک الشیء بحقیقته) (راغب اصفهانی، 1392ق، ص355، ماده علم) همچنین به گفتهی ابن فارس: «یدل علی اثر بالشی یتمیز به عن غیره»، (ابن فارس، 1404 ق، ج 4، ص109، ماده علم) بر آثاری دلالت مینماید که در اشیاء وجود داشته و به واسطهی آن از غیر خود تمیز داده میشود. و عالم کسی است که چنین دریافت و ادراکی را داشته باشدو یا آثار ممیزهی اشیاء را بشناسد.
عالم در قرآن
در قرآن کریم عالم به لفظ مفرد 13 مرتبه آمده است که تمامی آنها از اسماء حسنای پروردگار و همراه با لفظ غیب است. همانند آنجا که میفرماید: «عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ الْکَبِیرُ الْمُتَعَالِ»؛ (رعد، 9) خداوند، دانای به پنهان و آشکار است و بزرگ و دارای تعالی و علو است.
یک مرتبه با لفظ «عالمون»؛ «وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا یَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ»؛ (عنکبوت، 43) این نمونهها را برای مردم میآوریم ولی جز عالمان آنرا درک و تعقل نمیکنند. دو مرتبه با لفظ علماء؛ «أَوَلَمْ یَکُن لَّهُمْ آیَةً أَن یَعْلَمَهُ عُلَمَاء بَنِی إِسْرَائِیلَ»؛ (شعراء 197) آیا همین نشانه برای آنها کافی نیست که علمای بنی اسرائیل آنرا میدانند؟ و همچنین آیهی «إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء» (فاطر، 28) و چهار مرتبه به لفظ عالمین، مثل «انَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّلْعَالِمِینَ»؛ (روم، 22) و در این (خلقت آسمانها و زمین و ... )نشانههایی است برای آگاهان. همچنین 164 مرتبه با لفظ علیم آمده که 156 بار در صفت خداوند است و هشت مرتبه دربارهی دیگران: مثل قول خداوند، که میفرماید: «إِنَّ اللّهَ کَانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا»؛ (نساء، 32) خداوند به هرچیزی داناست. یا آنجا که میفرماید: «قَالَ اجْعَلْنِی عَلَى خَزَآئِنِ الأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ»؛ (یوسف، 55) (و یوسف به عزیز مصر) گفت مرا سرپرست خزائن سرزمین (خود مصر) قرار ده که من نگاهبان و دانا و آگاهم. علیم به معنای صفت مشبهه است، یعنی کسی که علم در او ثبوت دارد. البته به معنای صیغه مبالغه هم گفتهاند، به معنای بسیاردانا؛ چنانکه مرحوم طبرسی از قول سیبویه چین معنایی را بیان نموده است. (طبرسی، 1339ق، ج1، ص172)
لفظ علام که به معنای مبالغه است نیز چهار مرتبه آمده مثل قول خداوند که میفرماید: «یَوْمَ یَجْمَعُ اللّهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ مَاذَا أُجِبْتُمْ قَالُواْ لاَ عِلْمَ لَنَا إِنَّکَ أَنتَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ »؛ (مائده، 109) بترسید روزی را که خداوند فرستادگانش را گرد میآورد و میگوید (در برابر دعوتتان) چه پاسخی به شما داده شد؟
میگویند ما را هیچ دانشی نیست همانا تو خود از همهی اسرار نهان بسیار دانایی؛ آنچه بیان شد اجمالی از کاربرد واژهی علم و مشتقات آن در قرآن کریم بود همچنین کلماتی که به معنای عالم در قرآن به کار رفته نیز بسیارند از جملهی آنها اوتوالعلم و اولوالعلم و راسخون فی العلم و احبار و ذو علم که برای هریک آیهای ذکر میشود.
اوتوالعلم: «وَیَرَى الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ هُوَ الْحَقَّ »؛ (سبأ، 6) آنان که به ایشان علم داده شد میدانند آنچه از سوی پروردگار تو نازل شده حق است.
اولوالعلم: «شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَآئِمَاً بِالْقِسْطِ»؛ (آل عمران، 18) خداوند و ملائکه و صاحبان دانش شهادت میدهند که معبودی جز او نیست درحالی که (او= خداوند) به عدالت قیام دارد.
ذوعلم: «وَإِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِّمَا عَلَّمْنَاهُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ»؛ (یوسف، 68) و او (یعقوب علیهالسلام) به خاطر علمی که ما به او دادیم، علم فراوانی داشت ولی بیشتر مردم نمیدانند.
احبار: جمع حبر به کسر و فتح اول به معنای عالم است و بدین جهت که اثر علم و عملش میماند آن را حبر میگویند و مراد از حبر در آیات قرآن علماء یهود است. (قرشی، ج1، ص 95؛ راغب، ص104)«إِنَّ کَثِیرًا مِّنَ الأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ...»؛ (توبه، 34) بسیاری از دانشمندان (یهود) و راهبان (مسیحی)اموال مردم را به باطل میخورند و آنان را از خدا باز میدارند.
راسخون فی العلم: راسخ در علم به کسی گفته میشود که علم و دانش در وجودش ریشه دوانده و در او استقرار یافته باشد و مصداق اولی آن پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار (ع) هستند. در کتب روایی و تفاسیر نیز به این معنا اشاره شده است؛(1) قرآن میفرماید: «لَّکِنِ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَالْمُؤْمِنُونَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَیکَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ »؛ (نساء، 162) ولی راسخان در علم از آنها و مؤمنان (از امت اسلام) به تمام آنچه بر تو نازل شده و آنچه پیش از تو نازل گردیده ایمان میآورند.
و الفاظ و واژههای دیگری نیز به معنای علم در قرآن کریم به کار رفته است که به برخی از آنها در ادامه مباحث به آنها اشاره خواهد شد.
از بیان این آیات به اجمال معلوم شد که علم و عالم دارای ماهیت و مفهوم و ویژگیها و مراتب و اقسام خاصی هستند که بحث درباره آنها در ادامه میآید.
2. علم و اقسام آن در متون اسلامی
بررسی دقیق موارد کاربرد واژه علم در متون اسلامی نشان میدهد که علم در اسلام به طور کلی در دو مفهوم به کار رفته است که به نظر میرسد یکی حقیقت و اصل و دیگری ظاهر و صورت و فرع است. انواع علوم رسمی اعم از اسلامی و غیراسلامی پوسته آن محسوب میشوند و حقیقت آن چیزی دیگر است.
چنانکه قرآن دربارهی علم حقیقی میفرماید: «وَیَرَى الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ هُوَ الْحَقَّ »؛ (سبأ، 6) به آنان که علم و دانش داده شد آنچه را که از جانب پروردگار بر تو نازل شده حق میبیند (و آنرا میپذیرند. از این آیه این نکته استفاده میشود که علم، اعطاء شدنی است. لذا دربارهی یوسف علیهالسلام میفرماید: «و لما بلغ اشده ءاتینه حکما و علما ...»؛ (یوسف، 22) هنگامی که یوسف به مرحلهی رشد و کمال رسید به او حکم و علم عطا کردیم. نکتهی دیگر اینکه عالمان اینگونه حق باور و حقپذیرند.
و در آیهی دیگر میفرماید: «شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ ...»؛ (آل عمران، 18) خداوند و ملائکه و عالمان گواهی میدهند که جز او معبودی نیست.
دسته دیگری از آیات هم هستند که میفرمایند:
«ومَا تَفَرَّقُوا إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْعِلْمُ ...»؛ (شورا، 14) راه تفرقه و اختلاف را نپیمودند مگر بعد از آنکه عالم شدند و یا اینکه میفرماید: «...وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءهُم مِّن بَعْدِ مَا جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّکَ إِذَاً لَّمِنَ الظَّالِمِینَ» (بقره،145) اگر بعد از آنکه عالم شدی و بعد از آنچه برای تو از علم و دانش آمد از هواهای نفسانی آنها تبعیت کنی در این هنگام تو از ستمکارانی و این آیات اشاره به گونهای دیگر از علم دارد که همان علم ظاهری و پوستهی علم است. اکنون ببینیم قرآن و سنت علم حقیقی را چگونه تبیین کردهاند.
1. 2. علم حقیقی
علم حقیقی و به تعبیر دیگر حقیقت علم، نور است؛ چرا که چون نور، روشن و روشنگر است. نوری که در پرتو آن انسان جهان را آنگونه که هست میبیند و جایگاه خود را در هستی درمییابد.
«و این مطلب علاوه بر آنکه مطابق نصوص و اخباراهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام است مطابق برهان هم هست زیرا که حقیقت نور که عبارت از ظاهر و مکشوف بالذات و مظهر و کاشف غیر است برای حقیقت علم ثابت و بر آن صادق است». (خمینی، 1365ش، ح26، ص418)
حقیقت علم عین وجود و موافق و متحد با آن است بالذات. اگرچه درمفهوم با آن مخالف است و حقیقت وجود، عین نور و عین علم است. چنانکه میفرماید: «اللَّهُ نُورُ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ ...»؛ (نور، 35) و یا میفرماید: «...وَمَن لَّمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ» (نور، 40) کسی را که خداوند برایش نوری قرار نداده، هیچ نوری برایش نیست.
«در این آیات شریفه به حسب تفسیر اهل بیت (ع) نور به علم تفسیر شده همانگونه که نور شمس و قمر روشن و روشنیبخش است نورعالِم نیز، چنین است. در این عالَم به نور علمش روشن کند قلوب مظلمه را و حیات بخشد به مردگان جهل و نادانی و در آن عالم نیز، نور محیط و شفاعت کند به واسطهی آن احاطهی نوریه از مقبسان مشکاه علمش و مرتبطان به ساحت قدس». (خمینی، 1365ش، ح 26، صص 420-418)
و یا میفرماید: «أَوَ مَن کَانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَن مَّثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا (انعام، 122) آیا کسی که مرده بود پس او را زندهاش کردیم و برای او نوری پدید آوردیم تا در پرتو آن در میان مردم راه برود مثل کسی است که گویی گرفتار در تاریکیهاست و از آن بیرون آمدنی نیست و مراد از نور در آیه، علم و حکمت است چرا که علم و حکمت است که به رشد و کمال هدایت میکند.(2)(طبرسی، 1339 ق، ج4، ص359) و این مطابق با حدیثی است که از امام صادق علیهالسلام نقل شده که فرمود: «لیس العلم بکثره التعلم و انما هو نور یقذفه الله تعالی فی قلب من یرید ان یهدیه». (شهید ثانی، 1409ق، ص167)(3)علم به زیادی یادگیری نیست بلکه علم نوری است که خداوند در قلب کسی که اراده هدایتش را نموده، میاندازد.
شهید ثانی میفرماید: از اینجا معلوم میشود که علم مجرد جمعآوری معلومات نیست، اگرچه در عرف مردم به این معلومات علم گفته میشود و فقط علم همان نوری است که از علم عرفی فارغ میشود و موجب بصیرت و خشیت به خداوند متعالی میشود». (شهید ثانی، 1409 ق، ص168)
و امام (ره) میفرمایند: «میزان در علم حصول مفهومات کلیه و اصطلاحات علمیه نیست بلکه میزان آن رفع حجب از چشم بصیرت نفس است و فتح باب معرفتالله است و علم حقیقی آن است که چراغ هدایت ملکوت و صراط مستقیم تقرب حق و دار کرامت او باشد و هر چه جز این است، گرچه درعالم ملک و قبل از رفع حجب طبیعت به صورت علوم است و اصحاب آن پیش ارباب محاورات و مجادلات از علماء و عرفا و فقها به شمار آیند! ولی پس از رفع حجاب از چشم قلب و برداشته شدن پرده ملکوت و بیدار شدن از خواب سنگین ملک و طبیعت، معلوم میشود که غلظت این حجاب از تمام حجابها بیشتر بوده و این علوم رسمیه سرتاسر حجت غلیظ ملکوتیه بوده که بین هر یک تا دیگری فرسخها راه مسافت داشته و ما از آن غافل بودیم». (خمینی، 1365ش، ح 23، ص 373)
بنابراین علم حقیقی همان است که به انسان نور میدهد و ظلمتها را برطرف میکند و علاوه بر این ارزش دانشهای رسمی وابسته به این علم است و به انسان ارزش میبخشد و بدون آن، نه تنها علم فاقد خواص و آثار خود میشود بلکه تبدیل به یک عنصر ضدارزش و ضد انسانیت میگردد.
2. 2. علم غیرحقیقی و جهل
آنگاه که علم حقیقی در انسان وجود نداشت، دانش بشری نه تنها با جهل مساوی میشود بلکه از جهل زیانبارتر میگردد زیرا حرکت انسان را به سوی انحطاط و سقوط سرعت میبخشد.
خطربزرگی که امروز جامعهی بشری را تهدید میکند دانشهایی است که بدون خاصیت و جهت علم حقیقی است و آفات بسیاری را بر جامعه بشری تحمیل کرده است.
یکی از دانشمندان میگوید: «انسان امروز از علم بیزار است زیرا علم بود که فاشیسم را به وجود آورد». (محمدی ریشهری، 1379ش، ج1، ص15)
آیا فنون و ابزار دزدی و گرسنگی و قتل و فساد را میتوان علم نامید؟ آیا دانشی که جامعه را به فساد و تباهی میکشد علم است؟ یا جهل و ظلمت؟ اینجاست که معنای سخن دقیق پیامبر (ص) مشخص میشود که فرمود: « انّ من العلم جهلاً». (حرانی، 1404ق، ص57؛ متقی هندی، ج3، ص 579، ح 7986؛ سنن ابی داوود، 1410 ق، ج 2، ص479) همانا برخی از دانشها نادانی است. این سخن، سخن نغز و دقیقی است چرا که وقتی علم جوهر و خاصیت و جهت نداشت با جهل یکی است.
از همین رو امام علی علیه السلام در نهج البلاغه میفرماید: «لا تجعلوا علمکم جهلاً...». (نهج البلاغه حکمت 274؛ مجلسی، 1409ق، ج2، ص36، ح 41) علم خود را همچون جهل و نادانی قرار ندهید و یا درجای دیگر میفرماید: «رب عالم قد قتله جهله و علمه معه لاینفعه». (نهج البلاغه حکمت 107؛ بحارالانوار، ج2 ص 110، ح 17) چه بسا عالمی که نادانیش او را کشته و دانش همراهش وی را سودی نبخشیده است.
3. 2.اقسام علم
در متون اسلامی تقسیمات مختلفی برای علم شده است. تقسیم علم به حقیقی و ظاهری مهمترین این تقسیمات است و در واقع علم همان علم حقیقی است. در اینجا به برخی دیگر از اقسام اشاره میکنیم که در سخنان بزرگان دین آمده است:
الف. علوم سه دستهاند: مردم به دور شخصی که او را علامه میدانستند جمع شده بودند چون او عالم به انساب بود! پیامبر وقتی این معنا را شنید فرمودند: «انما العلم ثلاثه آیه محکمه او فریضه عادله او سنه قائمه و ما خلاهن فهو فضل». (کلینی، 1348ش، ج1، ص32، ح1)(4) در حقیقت علم سه دسته است: آیهی محکمه، فریضهی عادله و یا سنت قائمه و غیر از این سه علم بقیه علوم فضل و فضیلتاند و مراد از این سه علم به فرموده بزرگان: 1. علوم عقلیه و عقائد حقه دین (آیه محکمه) و 2. علم اخلاق (فریضهی عادله) و 3. علم فقه که مربوط به امور تعبدی و آداب و واجبات شرعیه (سنه قائمه) میشود، میباشد(5) و اینها همگی علوم شریعتند که برما لازم است که به قدر وسع از آن مطلع شویم و به کار ببندیم تا نورالهی شامل حال ما هم بشود.
ب. دانستنیها چهار چیزند: از علی علیه السلام دربارهی علم سؤال شد، «فقال اربع کلمات آن تعبدالله بقدر حاجتک الیه و ان تعصیه بقدر صبرک علی النار و ان تعمل لدنیاک بقدرعمرک فیها و ان تعمل لاخرتک بقدربقائک فیها». (محمدی ریشهری، 1379ش، ج1، ص 28، تنبیه الخواطر، ج 2، ص37) فرمودند: علم چهار چیز است:
1. خدا را به اندازهی نیاز خود عبادت کنی.
2. به مقدار تحملت بر آتش، نافرمانیش کنی.
3. به مقدار ماندگاریت در دنیا، برای تهیهی دنیا تلاش کنی.
4. و به مقدار بقای در آخرت هم برای آن تلاش و کوشش نمایی.
دراین سخن شریف، امام علی علیه السلام علم را همان عمل همراه با اعتقادات حقه میداند؛ که در این باره در بحث بعدی توضیح خواهیم داد.
ج. علم چهار چیز است؛ از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمودند: «وجدت علم الناس کله فی اربع؛ اولها: ان تعرف ربک و الثانی: ان تعرف ما صنع بک و الثالث: ان تعرف ما اراد منک و الرابع: ان تعرف ما یخرجک عن دینک». (کلینی، 1348ش، ج 1، ص 50، ج11؛ صدوق، 1361ش، ص394، ح49؛ مجلسی، 1409ق، ج1، ص212، ح 6)
دانش مردم را در چهار چیز یافتم اول: معرفت شناسی و خداشناسی، دوم: انسانشناسی، سوم: وظیفه شناسی و شناخت دستورات دینی و چهارم آسیبشناسی و شناخت موانع و مشکلات در راه خداشناسی.
د. علوم چهار دستهاند: از امام علی علیهالسلام نقل شده که فرمودند: «العلوم اربعه: الفقه للادیان الطلب للابدان و النحو للسان و النجوم لمعرفه الزمان». (مجلسی، 1409ق، ج1، ص218، ح 42)
علوم بر چهار دستهاند:
1.علم فقه برای شناخت ادیان
2.علم پزشکی برای شناخت بدن انسان
3.علم نحو برای آشنایی به زبان قرآن و سخن گفتن
4.علم نجوم و ستارهشناسی برای آشنایی به اوقات اعمال عبادی
از این روایت و امثال آن، مشخص میشود تمام علومی که در راه سعادت بشر برای رسیدن به کمال انسانیت لازم به یادگیری باشد اسلام با آن موافق است (در حد منافع عموم انسانها و تا زمانی که انسان را روبه رشد ببرد) و آنچه از آن علوم موجب نابودی بشر گردد و موجب اختلاف و تفرقه بین جوامع و خانوادهها گردد مثل علم سحر و جادو ... اسلام حکم به جواز یادگیری آنرا (جز در موارد ضروری) نمیدهد. پس با توجه به سخنان معصومین و آیات قرآن این علوم فوقالذکر آنگاه که در راه رسیدن به علم حقیقی باشد قابل تحسین و ستایش است وگرنه ظاهر و پوستهای بیش نبود و از خود اصالت ندارند.
3. ویژگیهای علم حقیقی
با نظر به آیات قرآن و سخنان معصومین (ع) ویژگیهای بسیاری برای علم حقیقی یافت میشود که به برخی از مهمترین آنها اشاره میکنیم:
1. 3. مختص پروردگار و موهبتی الهی به بندگان خاص
علم حقیقی (همانطور که قبلاً بدان اشاره شد) از طرف خداوند است؛ و تنها اوست که عالم علی الاطلاق و عالم به غیب و شهادت آسمان ها و زمین است. چنانکه در قرآن میفرماید: «عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَى غَیْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ ...» (ج، 26 و27) دانای غیب اوست و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمیسازد. مگر رسولانی که آنان را برگزیده و مرضی او هستند و یا میفرماید: «قَالَ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِندَ اللَّهِ ...» (احقاف، 23). (6)
همانا علم نزد خداوند است. بدون شک همه چیز نزد پروردگار است و هیچ کس جز او بالاستقلال و بالذات دارای چنین علمی نیست ولی خداوند از این علم به کسانی که لیاقت داشته باشند اعطا میکند، چنانکه آیهی فوق به آن اشاره فرمودند؛ که از جملهی آن پیامبران هستند که در قرآن کریم مثلاً دربارهی حضرت یوسف علیه السلام میفرماید: وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْنَاهُ حُکْمًا وَعِلْمًا وَکَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» (یوسف، 22 ) و چون یوسف به رشد رسید علم و حکمتی به او دادیم و نیکوکاران را این چنین پاداش میدهیم.
منظور از «بلوغ اشد» ابتدای سن جوانی است نه اواسط و یا اواخر آن که از 40 سالگی به بعد است. به دلیل آیه «وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَیْنَاهُ حُکْمًا وَعِلْمًا »؛ (قصص، 14) که دربارهی موسی علیه السلام می فرماید: و زمانی که موسی به سن رشد رسید و در آن به استواء رسید، به او حکمت و علم اعطاء کردیم.
زیرا در این آیه کلمه «استوی» را آورد تا برساند که موسی به حد وسط اشد رسیده بود که ما مبعوثش کردیم. (طباطبایی، 1409، ج11، ص118)(7)
و مراد از حکم، عقل و فهم و قدرت تشخیص حق و باطل و دوری از شک و شبهه است و مراد از علم چیزی است که خداوند به او عطا کرده و بدون شک هیچ جهلی در آن راه ندارد و هر چه هست این حکم و علم دو بهره ممتاز و پرارزش الهی است که خداوند به یوسف به خاطر پاکی و تقوا و صبر و شکیبایی و توکل داد که همه ایها در کلمه محسنین جمع است. (طباطبایی، 1409، ج11، ص118)؛ مکارم شیرازی، 1367ش، ج9، ص361)
قرآن کریم در جای دیگر میفرماید: «وَلَقَدْ آتَیْنَا دَاوُودَ وَسُلَیْمَانَ عِلْمًا ...» (نمل، 15) و به داوود و سلیمان (ع) علم عنایت کردیم. یا میفرماید: «وَلُوطًا آتَیْنَاهُ حُکْمًا وَعِلْمًا ...»؛ (انبیا، 74 ) و به لوط (ع) حکم و علم عطا کردیم. یا فرمود: «وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا ...»؛ (بقره، 31) اسرار و رمز و راز آفرینش را در اختیار آدم گذاشت. آیات فوق میرساند عدهای از کسانی که خداوند علمش را در اختیار آنان گذاشته انبیاء هستند و با توجه به روایاتی که میفرماید: «العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء» یا «لیس العلم بالتعلم انما هو نور یقع فی قلب من یرید الله تبارک و تعالی ان یهدیه». (مجلسی، 1409ق، ج1، ص225) استفاده میشود خداوند این علم را در اختیار دیگر بندگان خود هم قرار میدهد و علاوه بر این در آیهی 22 سوره یوسف فرمود: «وَکَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ»؛ به نیکوکاران اینگونه پاداش میدهیم. کسانی که در زمره محسنین قرار بگیرند و تلاش و کوشش داشته باشند از این علم برخوردار میشوند.
2. 3. همراهی با خشیت و خداترسی
از نظر قرآن کریم علم، همراه با خشیت از خداوند متعال است و لذا با صراحت میفرماید: «إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء...» (فاطر، 28) فقط دانشمندان و علما هستند که از خداوند میترسند.
«خشیت»، خوف و ترسی است که آمیخته با تعظیم باشد و چنانکه راغب اصفهانی میگوید: غالباً از علم سرچشمه میگیرد. (راغب اصفهانی، ماده خ ش ی) و به همین خاطر برخی از بزرگان میفرمایند: خشیت حالتی است که در درک و رسیدن به عظمت و هیبت و ترس از وجودِ حجاب بین او و خالق به وجود میآید و این حالت حاصل میشود مگر برای کسی که به عظمت و کبریای پروردگار مطلع شده باشد و لذت قرب را چشیده باشد. (عسگری؛ جزایری، 1410ق، ص 218، شماره 850)؛ این سخن از محقق طوسی (ره) است.
نکتهی قابل توجه اینکه ملازم بودن علم با خشیت درقرآن در ادامهی سخن دربارهی چند رشته از دانشهای طبیعی است.
خداوند میفرماید: «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَاتٍ مُّخْتَلِفًا أَلْوَانُهَا وَمِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ بِیضٌ وَحُمْرٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا وَغَرَابِیبُ سُودٌ * وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ کَذَلِکَ إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ»؛ (فاطر، 28-27) آیا نگاه نکردهای که خداوند آب را از آسمان فرود آورده است!؟ سپس به وسیلهی آن میوههایی که دارای رنگهای گوناگون است خارج کردیم و از برخی کوهها راهها و رگههای سپید و گلگون به رنگهای مختلف و سیاه پررنگ آفریدیم. تنها دانایان و دانشمندانند که از خداوند میترسند و همانا خداوند عزیز و آمرزنده است.
و این میفهماند که دانشهای طبیعی نیز میتواند موجب خشیت در مقابل خداوند گردد به شرط آنکه نور و حقیقت دانش همراه گردد علی علیه السلام هم میفرماید: «اعظم الناس علما اشدهم خوفا من الله». (آمدی، 1366ش، ص326) بزرگترین مردم درعلم کسی است که خوفش نسبت به خداوند شدیدتر باشد یعنی احساس مسئولیت بیشتری کند.
3. 3.همراهی با ایمان
خداوند در قرآن میفرماید: «وَیَرَى الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ هُوَ الْحَقَّ...»؛ (سبأ، 6) آنان که علم و دانش داده شدهاند آنچه را که از جانب پروردگارت بر تو نازل شده حق میداند و به آن اعتقاد دارند و آنرا میپذیرند.
همچین میفرماید: «شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ...»؛ (آل عمران، 18) خدا و ملائکه و صاحبان علم گواهی میدهند که جز او معبودی نیست و بدون شک مراد از این گواهی با توجه به سیاق آیه گواهی قلبی و همراه با اعتقاد است و این عین ایمان به خداوند است چنانکه در آیه قبلی هم ایمان به حق (یعنی قرآن) و آنچه را که حقیقت است برای صاحبان علم اشاره داشت. امام علی علیه السلام نیز میفرمایند:«الایمان والعلم اخوان توأمان و رفیقان لا یفترقان»؛ (آمدی، 1366ش، ح1785)ایمان و علم دو برادر همزاد و دو دوست جدانشدنی از یکدیگرند.
4. 3. جداناپذیری از عمل
از امام صادق علیه السلام نقل است که در ذیل قول خداوند که فرمود «انما یخشی الله من عباده العلماء» فرمودند: مراد از «علماء» کسی است که عملش، سخنش را تصدیق کند و البته کسی که عملش، سخنش را تصدیق نکند عالم نیست. (8)
همچنین در ذیل آیه «وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا یَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ»؛ (عنکبوت، 43) این مثالهایی (درباره داستانهای گذشته و نافرمانی و هلاکتشان ...) است که ما برای مردم میزنیم ولی جز دانایان آن را درک میکنند و در آن به فکر فرو نمیروند، از پیامبر (ص) نقل است که فرمودند: «العالم، الذی عقل عن الله فعمل بطاعته و اجتنب سخطه»،(9) دانشمند کسی است که درباره خداوند به فکر میرود و دارای تفکر و بینش الهی است و در نتیجه به آنچه از او خواسته عمل کرده و از خشمش دوری کند.
از آیهی فوق ویژگی دیگری هم برای علم و عالم استفاده میشود و آن عبرتپذیری و تفکر در اتفاقات گذشته و پند گرفتن و به کار بستن عبرتهاست.
از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمودند: «العلم مقرون الی العمل فمن علم عمل و من عمل علم و العلم یهتف بالعمل فان اجابه و الا ارتحل عنه»؛ (کلینی، 1348ش، ج1، ص44، ح2؛ بحارالانوار، جلد 2، ص40، ح71) علم همراه و قرین با عمل است بنابراین کسی که میداند حتماً عمل میکند و کسی که عمل میکند علمش رشد میکند و بیشترمیشود، دانش با عمل درهم پیچیده است، در نتیجه عمل به علم و اجابت کردن به آن، با ما همراهی میکند و میماند، وگرنه از ما کوچ میکند و دور میشود.
و نیزعلی علیه السلام فرمودند: «العالم من شهدت بصحة اقواله افعاله».(آمدی 1366ش،ص45،ح141).
5. 3.فطری و جبلی
امام علی علیه السلام فرمودند: «العلم علمان مطبوع و مسموع و لاینفع المسموع اذا لم یکن المطبوع» (نهج البلاغه، حکمت 338؛ بحارالانوار، ج78، ص 80، ح 64) علم دو گونه است علم فطری و ذاتی و علم اکتسابی و زمانی که علم اکتسابی با علم فطری همراه و هماهنگ باشد علم اکتسابی سودمند نخواهند بود و اثری نخواهد داشت. سخن دیگری هم از این امام بزرگوار نقل شده که فرمودند: «لیس العلم فی السماء فینزل الیکم و لا فی تخوم الارض فیخرج لکم، و لکن العلم مجبول فی قلوبکم تأدبوا بآداب الروحانیین یظهر لکم»؛ (محمدی ریشهری، 1379ش، ج1، ص26؛ به نقل از کتاب قره العیون للفیض الکاشانی، ص439) دانش نه در آسمان است که بر شما فرود آید و نه زیر زمین است تا برایتان بیرون آید و لیکن دانش در دلهای شما سرشته شده است. به آداب روحانیان و خوبان متأدب شوید تا برایتان آشکار گردد.
این دو حدیث اشاره به حقیقت علم دارد که در فطرت بشر وجود دارد چنانکه خداوند در قرآن میفرماید:
«فأقم وجهک للدین حنیفاً فِطرَتَ الله التی فَطَرَالنّاسَ علیهَا لا تَبدیلَ لِخلقِ اللهِ ...»(10) حق گرایی و خداشناسی در دل و ذات همهی افراد هست ولی احتیاج به شکوفایی دارد و این همان علم حقیقی است.
6. 3. راه کسب علم (تقوی و فرمانبرداری)
چنانکه بیان شد علم نوری است که از طرف خدا برقلب شایستگان میتابد، پس آموختنی نیست و فقط شایستگی میخواهد بنابراین بر ماست در راه تحصیل این شایستگی تلاش کنیم ظرف وجودی خود را آماده و خود را از موانع دورکنیم و برای این کار قرآن دو راهکار به ما یاد میدهد، یکی تقوی و دیگری اطاعت و فرمانبرداری پروردگاراست که میفرماید:
«اتَّقُواْ اللّهَ وَیُعَلِّمُکُمُ اللّهُ »؛ (بقره، 28( از خداوند پروا کنید و تقوا پیشه کنید و خداوند به شما دانش میدهد و میآموزد. همچنین میفرماید: «قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوا فَإِنَّمَا عَلَیْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَیْکُم مَّا حُمِّلْتُمْ وَإِن تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا ...»؛ (نور، 54) بگو خدا را اطاعت کنید و رسول را فرمان برید .. که اگر او (خداوند) را اطاعت و فرمانبرداری کنید هدایت خواهید شد، مراد از هدایت در اینجا هدایت خاص و نور پروردگار است که بر قلبهای صالحان میتابد و در راه سعادت به آنان سرعت میبخشد.
4. اقسام عالمان
اگرچه درمطالب گذشته اقسام علم را بیان کردیم و علم را به حقیقی و ظاهری تقسیم کردیم و تمامی علوم را تا آنجا که در خدمت بشر و در راستای سعادت بشر باشند مقدمهای برای رسیدن به علم حقیقی دانستیم و بیان داشتیم که علم نوری است که از طرف خداوند است که به بندگان شایستهاش عطا میشود و عالم کسی است که دارای این نور باشد و مؤید من عندالله باشد؛ ولی برای تکمیل بحث دراین بخش هم به مطالبی اشاره میکنیم:
1. 4.عالم عامل و غیرعامل
در حدیثی از پیامبر (ص) فرمودند: «العلماء رجلان: رجل عالم اخذ بعلمه فهذا ناج و عالم ترک بعلمه فهذا هالک و ان اهل النار لیتأذون من ریح العالم التارک لعلمه». (صدوق، 1409ق، ص51، ح63؛ کلینی، ج1، ص44، ح1)
دانشمندان (دینی) بر دو دستهاند برخی در راستای علم و دانششان در حرکتند و به علمشان عمل میکنند پس اینها سعادتمندند و برخی در خلاف جهت علم دینی و حق، حرکت میکنند و عمل به علمشان را ترک میکنند، اینها در هلاکت و در دوزخند به گونهای که اهل دوزخ از بوی بد آنها در اذیت هستند. در این مورد امام صادق علیه السلام نیز فرمودهاند:
«العالم حقا هو الذی ینطق عنه اعماله الصالحه و اوراده الزاکیه و صدقه تقواه لالسانه و مناظرته و معادلته و تصاوله و دعواه» (مصباح الشریعه، 1400ق، ص14،باب خامس فی العلم) دانشمند حقیقی کسی است که کردار نیک وی و ذکرهای پاکش بیانگرحال او باشد و تقوایش تصدیقش کند، نه زبان و مناظراتش و هماورد طلبیاش و حمله کردن به دیگری و ادعایش.
2. 4.عالم و جاهل
درحدیثی از امام صادق علیه السلام آمده است که فرمودند: «طلبه العلم ثالث فاعرفهم باعیانهم و صفاتهم؛ صنف یطلبه للجهل والمراء و صنف یطلبه للاستطاله و الختل و صنف یطلبه للفقه و العقل...». (کلینی، 1348ش، ج1، ص49؛ صدوق ص194، ح269)
جویندگان علم سه گروهاند: آنان را به ذات و صفاتشان بشناس. دستهای آنرا برای جهل و نادانی و ستیزهجویی طلب میکنند و دسته ای برای برتری طلبی و دام گستری و دستهای نیز برای فهم و خردورزی آنرا میجویند.
امام خمینی(ره) در بیان این حدیث میفرماید: «طالب علوم به تقسیم اولی کلی دو طایفهاند یکی آنکه مقصدش الهی است و دیگر آنکه نفسانی است و میتوان گفت که این طایفه، مقصدشان جهل است زیرا که علم صوریه که از برای آنها حاصل شود به حسب حقیقت جهالات مرکبه و حجب ملکوتیه است و مراد معصومین که علم را جهل دانستهاند یا مقصود از آن تعمیه امور و القای مردم درجهالت است و یا مقصود از جهل تجاهل و عدم قبول حق است. (خمینی، 1365ش، ص374، ح23)
چنانکه حضرت علی علیه السلام در نهجالبلاغه میفرماید چه بسیار عالمی که نادانی اش او را از پای درآورده و علمش او را سودی نبخشیده است؛ «رب عالم قد قتله جهله و علمه معه لاینفعه». (نهج البلاغه، کلمات قصار، 107)
بدون شک عالمی که علمش را به کار نگرفته باشد چونان انسانی است که راه را بلد نباشد و در نادانی و گمراهی به سر برد و چنین انسانی اگرچه در عرف مردم به عالم خطاب میشود، ولی در واقع جاهل است.
«ان العالم بغیره کالجاهل بغیره کالجاهل الحائز الذی لا یستفیق عن جهله»؛ (نهج البلاغه، خطبه 110؛ مجلسی، ج2، ص39، ح69) فرمودند: دانشمندی که به غیر از راه علمش عمل کند مثل نادانی است سرگردان، که از نادانی نرسته است.
3. 4.درجات عالمان حقیقی
خداوند در قرآن کریم میفرماید: «...یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ ...»؛(مجادله، 11) خداوند کسانی را که از شما ایمان آوردهاند و کسانی که عالمند و به آنها علم بخشیده شده به درجات رفیعی بالا میبرد و از آنجا که علم و ایمان مشکک است بالطبع عالمان و مؤمنان دارای درجات مختلفی هستند، در رأس عالمان پیامبران و امامان معصوم علیهمالسلام هستند که علمشان به طور مستقیم از خداوند گرفته شده و قبلاً به آن اشاره کردیم و علماء دیگر در درجه بعد قرار دارند چرا که آنها به تبع از بزرگان عالمند.
ازصدرالمتألهین نقل است که ایشان در ذیل حدیث «فضل العالم علی العابد کفضل القمر علی سائرالنجوم لیله البدر» (کلینی، 1348ش، ج1، ص34، کتاب فضل العلم باب ثواب العالم والمتعلم، ح1) فرموده است در این حدیث شریف مراد از عالم، عالم ربانی نیست چرا که او علمش لدنی و حاصل به موهبت الهی است مثل علوم انبیا و اولیاء (ع) چنانکه دلالت کند براین مدعی تمثیل به قمر و الا سزاوار بود که تمثیل به شمس شود زیرا که نور آن به افاضه حق است بدون واسطه چیز دیگر از نوع و جنس خود. (خمینی، 1365ش، ص420، ح 26)
و درروایات درذیل آیه فوق آمده است که پیامبر(ص) فرمودند فضل عالم بر شهید به یک درجه است و فضل شهید برعابد نیز به یک درجه است و فضل پیامبر (ص) برعالم به یک درجه دیگراست. (فیض کاشانی، 1356ش، ج2، ص675، ذیل آیه «والذین اوتوالعلم درجات»)
4. 4. فرق عالم و عابد
چنانکه درحدیث فوق فرمودند فرق عالم و عابد مثل فرق ماه شب چهارده است به سایر ستارگان؛ همچنانکه وقتی ماه باشد ستارگان دیده نمیشوند و به حساب نمیآیند و نور نمیدهند و روشنگری نمیکنند عابد هم روشنگری ندارد برخلاف عالم که هم روشن است و هم روشنگر.
اگر سؤال شود که آیا عابد هیچ بهرهای از علم ندارد میگوییم چرا از علم برخوردار هست ولی نورش به حدی نیست که از خودش عبور کرده و دیگران را روشن کند، اگر عابد نوری نداشت نمیتوانست خداوند را عبادت کند، ولی نورش فقط دور خودش را روشن میکند؛ ولی عالمان نه تنها خود را روشن میکنند، بلکه دیگران را هم به نور و روشنایی دعوت کرده روشنگری میکنند.
5. صفات و ویژگیهای عالمان
5. 1. ویژگیهای عالمان شایسته و حقیقی
علاوه بر ویژگیهایی که برای علم حقیقی بیان شد که برخی از آنها شامل صفات عالمان شایسته است ویژگیهای دیگری را متذکر میشویم:
الف. ایمان به خدا و تسلیم محض در برابر پروردگار
خداوند در قرآن کریم میفرماید: «...وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا...»؛ (آل عمران، 7) راسخان در علم (عالمان حقیقی، آنها که به دنبال فهم و درک اسرار همه آیات قرآن در پرتو علم و دانش هستند) میگویند ما به تمامی آیات خداوند ایمان آوردیم همه از طرف پروردگارماست. همچنین آیهی «وَیَرَى الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ هُوَ الْحَقَّ ...». (سبأ، 6)
ب. منزه از اعمال جاهلانه
عالم به خاطر عملش همانگونه که بیان شد از جهل و نادانی به دوراست، چون دارای علم حقیقی است و علم حقیقی نوراست و روشنایی. مخصوصاً وقتی شخصی از بالاترین مرتبه علمی برخوردار باشد، همچون پیامبران صلواتالله علیهم اجمعین و بالطبع مرتکب اعمال جاهلانه هم نخواهند شد چنانکه خداوند در قرآن در جریان داستان حضرت موسی علیه السلام میفرماید:
«وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُواْ بَقَرَةً قَالُواْ أَتَتَّخِذُنَا هُزُواً قَالَ أَعُوذُ بِاللّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ». (بقره، 67) به یاد آورید زمانی را که موسی علیهالسلام به قومش گفت: خداوند شما را امر کرده تا گاوی را بکشید (و قطعهای از بدن او را به بدن مقتولی که قاتل او ناشناخته بود بزنید تا زنده شود و قاتل خود را معرفی کند و باصطلاح غوغا خاموش شود) بنی اسرائیل در پاسخ موسی علیه السلام گفتند: آیا ما را به بازی و مسخره گرفتهای؟ موسی علیهالسلام گفت: پناه میبرم به خدا که از جاهلان باشم و کارهای جاهلانه انجام دهم.
ج. دارای تفکر و تعقل و عبرتپذیری
خداوند در قرآن کریم فرمودهاند: «وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا یَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ»؛ (عنکبوت، 43) بعد از آنکه داستان اقوام مختلف گذشته را بیان میکند میفرماید: اینها نمونهها و داستانهایی است که برای مردم میآوریم، ولی فقط دانشمندان در آن تفکر و تعقل میکنند و از آن پند میگیرند.
و نیزمیفرماید: «...إنّ فی ذلک لأیاتٌ للعالمین»؛(11) آنگاه که درباره خلقت آسمانها و زمین و اختلاف رنگها و زبانها سخن به میان آورد بیان میدارند که این نشانههایی واضح و بیّن برای دانایان و عالمان است،یعنی آنانند که از این نشانهها عبرت میگیرند و درطی طریق و رسیدن به کمال و معبود واقعی خویش تفکر میکنند.
د. دلسوز مردم درراهنمایی آنها (روشنگر)
خداوند در قرآن کریم میفرماید: «وَقَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِّمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا وَلَا یُلَقَّهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ». (قصص، 80) آنگاه که مردم در دیدن مال و منال و زینتهای قارون همه مجذوب دنیا شده بودند، آنان که عالم بودند به مردم گوشزد کردند که وای بر شما چرا مجذوب و شیفته دنیا شدهاید!؟ به آخرت و پاداش خداوند درآن فکر کنید؛ که آن برای شما بهتراست؛ البته برای کسانی که به خدا ایمان بیاورند و عمل صالح و شایسته انجام دهند و دراین راه صبور و خویشتندار باشند و جز صابران به این نعمتها نایل نمیشوند. میبینیم که در این آیه، عالمان در راه روشنگری مردم در تلاش و کوششاند تا مبادا مردم به تباهی کشیده شوند چنانکه انبیا صلواتالله علیهم چنین روشی داشتند.
و علاوه براین خداوند آنها را محل رجوع و پاسخگوی مشکلات مردم قرار داده است. چنانکه میفرماید: «...فَسْئلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ»؛ (انبیاء، 7) در صورتی که علم و آگاهی نسبت به چیزی ندارید به سراغ اهل ذکر و صاحبان قرآن و کتابهای آسمانی (عالمان) بروید و حل مشکلات و سئوالات خود را از آنان بجویید.
هـ. کمال جو و خواهان علم بیشتر
خداوند به پیامبرش یاد میدهد که: «... وَقُل رَّبِّ زِدْنِی عِلْمًا»؛ (طه، 114) بگو پروردگار من علم من را رشد بده و اضافه بفرما. یا دربارهی حضرت موسی علیهالسلام میفرماید: «قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلَى أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا » (کهف، 66) موسی علیهالسلام به خضر عرضه داشت آیا از تو پیروی کنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده و مایه رشد و صلاح است به من بیاموزی؟ از این آیات استفاده میشود که عالمان همیشه در راه فزونی علم خود هستند و هیچگاه در یک مرتبه توقف نمیکنند.
ز. صبور و خویشتندار
خداوند در قرآن میفرماید:
حضرت خضر به موسی علیهالسلام گفت: «وَکَیْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا»؛ (کهف، 68) چگونه میتوانی بر کارهای من درحالی که به آنها عالم نیستی صبرکنی. با توجه به مفهوم مخالف آیه استفاده میشود انسان ناآگاه، ناشکیباست ولی انسان هر چه عالمترشود شکیباییاش بیشتر میشود.
در سخنی هم از امام علی بن الحسین علیه السلام هست که فرمودند: «ان العلماء هم الحلماء الرحماء»؛ (مجلسی، 1409ق، ج84، ص244، ح35) عالمان، بردباران و مهرباناناند.
و. امید دهنده
در سخنی که در نهجالبلاغه هست و از رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز نقل شده است فرمودند:
«قال: الا انبّئکم بالفقیه کل الفقیه؟ قالوا بلی قال: من لم یقنط الناس من رحمه الله و لم یؤیسهم من روح الله و لم یؤمنهم من مکر الله». (نهج البلاغه، کلمات قصار، ش 90؛ کلینی، ج1، ص36، ح3؛ مجلسی، ج78، ص41، ح24)
آیا آگاه کنم شما را به فقید و عالم؟ عالمی که کامل است؟ گفتند بله فرمودند: عالم واقعی و کامل کسی است که مردم را از رحمت خدا ناامید و مأیوس نمیکند ولی از مکرخدا هم آنان را ایمن نمیکند.
ز. پاکخو و کم طمع
امام علی علیه السلام فرمودند: «العلماء اطهر الناس اخلاقاً و اقلهم فی المطامع اعراقاً»؛ (آمدی، 1366ش، ح2108) عالمان از نظر خلق و خوی از همه مردم پاکیزهترند و خوش خلقترین مردماند و ذاتاً و طبیعتاً کم طمعترین مردم نیز هستند.
ط. توانایی بر مدیریت و رهبری جامعه
خداوند در قرآن از قول حضرت یوسف علیه السلام میفرماید: «قَالَ اجْعَلْنِی عَلَى خَزَآئِنِ الأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ»؛ (یوسف، 55) حضرت یوسف علیه السلام به عزیز مصر گفت مرا بر خزائن شهر خود سرپرست قرار دهید چرا که من هم نگهبان خوبی هستم و هم عالم هستم و این میرساند شرط اصلی بر توانائی و لیاقت در رهبری و مدیریت جامعه عالم بودن است.
و یا در داستان طالوت وقتی خداوند او را بر مردم فرمانده قرار داد آنها قبول نکردند و خود را برای این کار لایقتر میدانستند چون او را صاحب مال و مکنت نمیدیدند. پیامبر آن زمان از قول خداوند عرضه داشت: «... قَالَ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَن یَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ». (بقره، 247) خداوند او را بر شما برگزیده و او را در علم و جسم وسعت بخشیده است و خداوند ملکش را به هر که بخواهد میبخشد و احسان خداوند وسیع است و نسبت به لیاقت افراد بر منصبها هم آگاه است. پس یکی از شرایط مدیریت و رهبری جامعه دارا بودن علم و آگاهی و توانایی علمی بالای رهبر است.
2. 5. صفات عالمان ناشایسته
به چند نمونه از صفات عالمان ظاهری و صوری و دور از حقیقت علم هم اشاره میکنیم:
الف. پیروی از هوای نفس
خداوند در قرآن کریم میفرماید: «... وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءهُم بَعْدَ مَا جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَکَ مِنَ اللّهِ مِن وَلِیٍّ وَلاَ وَاقٍ»؛ (رعد، 37، بقره، آیات 120 و 145 نیز نظیر آین آیه آمده است) و اگر از هوسهای آنان بعد از آنکه از آگاهی و علم برخوردار شدی پیروی کنی هیچکس در برابر خدا از تو حمایت و مواظبت نخواهد کرد. یعنی مردم نمیتوانند تو را از عذاب خداوند نجات دهند. این آیه و آیاتی نظیراین در مذمت پیروی از خواستههای نفسانی و شیطانی، برای عالم است، که مورد مذمت قرار گرفته است.
ب. تفرقهافکنی و اختلاف
خداوند در قرآن کریم فرمودهاند: « وَمَا تَفَرَّقُوا إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْعِلْمُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ...» (شوری، 14) آنان پراکنده نشدند مگر بعد از آنکه از علم و آگاهی برخوردار شدند و این تفرقهجویی به خاطر انحراف از حق (و عداوت و حسد) بود و نیز میفرماید: «... فَمَا اخْتَلَفُوا إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمْ الْعِلْمُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ»؛ (جاثیه، 17) و همچنین در آیهی دیگری میفرماید: «... فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ ... وَ یَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَ لاَیَنفَعُهُمْ...». (بقره، 102) آنها (یهود) از آن دو فرشته آنچه را موجب اختلاف و تفرقه بین خانوادهها میشد یاد میگرفتند و در ادامه میفرماید آنچه را که ضرر داشت و نفعی در آن نبود از آنها یاد میگرفتند.
بدون شک عالمان غیر متعد و غیرمؤمن در راه اصلاح جامعه نیستند و برای منافع خود به هرکاری دست میزنند از جمله از قانون «تفرقه بینداز و حکومت کن» کمال استفاده را کرده و با گِلآلود کردن آب هرچه میتوانند ماهی میگیرند؛ از این آیه نیز استفاده میشود که تمامی علوم مفید نیستند، مثل سحر و بنابراین در انتخاب علم هم باید مواظب باشیم.
ج. خیانتکاری
از جمله صفات عالمان ناشایسته خیانت در تمامی امور مثل خیانت در وعدههای به خدا و رسول و مردم و ... است.
خداوند در قرآن کریم میفرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَخُونُواْ اللّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُواْ أَمَانَاتِکُمْ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ»؛ (انفال، 27) ای کسانی که ایمان آوردهاید به خدا و رسولش خیانت نکنید و نیز در امانتهای خود هم خیانت نکنید، درحالی که شما از آگاهی برخوردارید.
د. ایجاد شبهه و کتمان حق
خداوند در قرآن کریم میفرماید: «وَلاَ تَلْبِسُواْ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُواْ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ»؛ (بقره، 42) و در جای دیگری میفرماید: «... لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ»؛ (آل عمران، 71) چرا حق را با باطل مخلوط میکنید و ایجاد شبهه میکنید و یا آیات الهی را مخفی و کتمان میکنید درحالی که از آگاهی و علم برخوردارید و این خطاب به علمای اهل کتاب است و برای همهی علما تعمیم دارد.
و. زراندوزی
آنگاه که به قارون گفته شد از مالی که خداوند به تو داده به مردم کمک کن و هرگز در زمین فسادگرنباش در پاسخ گفت: « قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِی...» (قصص، 78) این ثروت را به وسیله دانشی که نزد من است به دست آوردهام. او راضی نشد در راه خدا از ثروتش بهرهای بدهد و خداوند هم او را همراه با ثروتش به زمین فرو برد و این صفت همه عالمان فاسد است که در راستای منافع شخصی به دیگران فکر نمیکنند،چرا که دنیا را محل زندگی خود میدانند. پناه برخداوند از علم ظاهری و صوری و تمامی آثار و عواقبش.
پینوشتها :
1. فیض کاشانی، 1356، ج1، ص247، ذیل آیهی 7 سورهی آل عمران و نساء آیه 162، و عروسی حویزی، 1409، ج1، ذیل آیهی 7 سورهی آل عمران.
2. طبرسی، 1339ق، ج4، ص359 «ان المراد بالنورالعلم و الحمه سمی سبحانه ذلک نوراً و الجهل ظلمه لان العلم یهتدی به الی الرشاد کما یهتدی بالنور فی الطرقات».
3. و نیز در مصباح الشریعه، ص16، باب السادس فی الفتیا از قول امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء»؛ علم نوری است که خداوند درقلب هر کس بخواهد میاندازد و سیوطی هم در درالمنثور از مالک بن انس نقل میکند که گفت: «ان العلم لیس بکثره الروایه انما العلم نور یقذفه الله فی القلب»، ج5، ص250.
4. و نیز ابن شعبه حرانی، 1404ق، ص324، این مطلب را دارد ولی «ماخلاهن فضل» را ندارد و نیز در بحارالانوار، ج 1، ص211، ح5، و سنن ابی داود، ج2، ص3، ح2885 و کنز العمال، ج10، ص132، ح2865، و امالی شیخ صدوق، ص340 آمده.
5. این بیان و توضیح و تفسیر را امام خمینی (ره) از قول مرحوم شاهآبادی -استادش- درچهل حدیث، ص 392، ذیل حدیث 24 آوردهاند.
6. و نیز در سوره ملک، آیه 26، نظیر این آیه هست که میفرماید: «قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُّبِینٌ»؛ بگو علم فقط نزد خداوند است و من فقط بیمدهندهای آشکار هستم.
7.سید محمدحسین طباطبایی، 1409، ج11، ص118، ایشان در ادامه میفرماید مراد از بلوغ از 40 سال هم کمتر است به دلیل آیه 15 سوره احقاف که میفرماید: «... حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً ...» اگر بلوغ اشد، به معنای 40 سالگی بود دیگر آن را در آیه تکرار نمیکرد.
8. محمد بن یعقوب کلینی، 1348ش، ج1، ص36، ح2؛ بحارالانوار، جلد 70، ص344، (عن الصادق علیه السلام قال ... یعنی بالعلماء من صدق فعله قوله و من لم یصدق فعله قوله فلیس بعالم» و نورالثقلین، ج4، ص 359، ش 67 در ذیل حدیث دارد که «اعلمکم بالله اخوفکم الله».
9.طبرسی، 1339ق، ج8، ص284، جابر میگوید: پیامبر آیهی 43 سورهی عنکبوت را تلاوت کردند و این فرمایش را فرمودند.
10. سورهی روم، آیهی 30 (پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن، این فطرتی است که خداوند انسانها را بر آن آفریده، دگرگونی در آفرینش الهی نیست؛ این است آیین استوار ولی اکثر مردم نمیدانند).
11. سورهی روم آیهی 22 و در این زمینه آیهی «أوَلَمْ یَکُن لَّهُم ءَایةً أن یعلَمَهُ عُلَماءُ بَنی إسرائیلَ» و سورهی شعرا، آیه 197 میتواند اشاره داشته باشد.
کتابنامه
1. قرآن کریم.
2. نهجالبلاغه، صبح صالح، (بیتا) چاپ اول، بیروت: 1378ق).
3. ابن ابیالحدید، (1387ق)، شرح نهجالبلاغه، داراحیاء التراث، بیروت: چاپ دوم.
4.ابن فارس بن زکریا، ابی الحسین احمد، (1404ق)، مقاییس اللغه، قم: مکتبه الاعلام الاسلامی، چاپ اول.
5. ابی داود، سجستانی، سلیمان بن اشعث، (1410 ق) سنن ابی داود، دارالفکر، (در دو مجلد).
6. ابی هلال عسکری، (1410)، فروق اللغویه، انتشارات جامعه مدرسین.
7. (منسوب به) امام صادق علیهالسلام، جعفر، (1400) مصباح الشریعه، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، چاپ اول، بیجا، در یک جلد.
8. آمدی، عبدالواحد محمد تمیمی، (1366 ش)، غررالحکم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم: چاپ اول، در یک مجلد.
9. حرانی، ابن محمد حسن بن علی بن حسین بن شعبه، (1404ق 1363ش)، تحفالعقول، تهران: انتشارات جامعه مدرسین چاپ دوم.
10. خمینی (موسوی) روحالله، (1365 ش)، چهل حدیث، تهران: مؤسسه تنظیم و نشرآثارامام خمینی، چاپ 14، در یک مجلد.
11. راغب اصفهانی، ابوالقاسم حسین بن محمد بن مفضل، (1392 ق)، مفردات الفاظ قرآن، مکتبه المرتضویه لاخبار الاثار الجعفریه.
12. سیوطی، جلالالدین، (1365ش)، الدرالمنثور، جده، دارالمعرفه، در 6 مجلد، چاپ اول.
13. شهید ثانی، زینالدین بن علی بن احمد عاملی جبلی، (1409 ق)، منیه المرید فی آداب المفید و المستفید، دفتر تبلیغات اسلامی، حوزه علمیه، قم: چاپ اول.
14.صدوق، محمد بن حسین، (1417 ق) ، امالی، قم: مؤسسه البعثه، چاپ اول.
15. ـــ ، ــــــــ ، (بیتا)، خصال، قم: انتشارات جامعه مدرسین.
16. ـــ ، ــــــــ ، (1361 ش)، معانیالاخبار، انتشارات اسلامی.
17. طباطبایی، سید محمدحسین، (1402 ق)، المیزان فی تفسیرالقرآن، انتشارات جامعه مدرسین، قم.
18. طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، (1379 ق)، جوامع الجامع، مطبعه مصباحی، چاپ افست.
19. ـــ ، ــــــــ ، (1339 ق)، مجمعالبیان، دار احیاء التراث العربی، بیروت: افست.
20. عروسی حویزی، (1409 ق) نورالثقلین، کتاب فروشی اسلامیه.
21. فراهیدی، خلیل بن احمد، (1414 ق)، العین، انتشارات اسوه، بیجا.
22. فیض کاشانی، (1356ش)، صافی، کتابفروشی اسلامیه، تهران: چاپ پنجم، ج1و2.
23.قرشی،علی اکبر ،قاموس قرآن ، دارالکتب الاسلامیه ، تهران .
24 . کراجکی ، ابوالفتح محمد بن علی ، ( 1410 ق ) ، کنزالفوائد ، مکتبه المصطفوی ، قم
25 .کلینی ، محمد بن یعقوب ، ( 1348 ش) ، کافی ، تهران : دارالکتب الاسلامیه ، چاپ چهارم.
26 . متقی هندی ، کنزالعمال ، موسسه الرساله ، بیروت ؛ در 16 مجلد
27 . مجلسی ، محمدباقر ، (1409) ، بحارالانوار ، قم : انتشارات اسماعیلیان ، چاپ دوم ، ج 84 ،70 ، 1،2.
28 . محمدی ری شهری ، محمد ، (1379 ق)، علم و حکمت در قرآن و حدیث ،ترجمه عبدالهادی ، قم : دارالحدیث.
29 . مکارم شیرازی ، ناصر ، (1367ش)،پیام قرآن، قم ؛ مدرسه الامام امیرالمومنین .
30 . ـــــــ ، ــــ ، (1367 ش) ، تفسیر نمونه ، قم: مدرسه الامام امیرالمومنین ، چاپ اول .
منبع:نشریه مجموعه مقالات قرآن و علم .
پرسمان دانشگاهیان
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.