گزیده سیمای عقاید شیعه (مؤلّف : آیة الله شیخ جعفر سبحانی) /

تخمین زمان مطالعه: 286 دقیقه

گزیده سیمای عقاید شیعه (مؤلّف : آیة الله شیخ جعفر سبحانی) مقدمه۹فصل اوّل : شیعه و تشیّع۱۱« شیعه » در لغت و اصطلاح۱۳واژه شیعه در قرآن و حدیث۱۵پیدایش مذهب شیعه۱۸فرضیه های موهوم پیرامون پیدایش شیعه۲۵فصل دوم : اصول اعتقادی۳۱توحید ذاتی۳۴توحید در صفات۳۵توحید در آفرینش۳۶توحید در ربوبیّت۳۸توحید در حاکمیّت۴۰توحید در عبادت۴۱صفات ذات و صفات فعل۴۳صفات ثبوتیّه و سلبیّه۴۴قضا و قدر۴۵انسان ، موجود مختار۴۶ضرورت نبوّت عامّه۴۷نبوّت خاصّه۴۸معاد و قیامت۴۹فصل سوم : معیار توحید و شرک در عبادت۵۱معیار توحید و شرک در عبادت۵۳


گزیده سیمای عقاید شیعه (مؤلّف : آیة الله شیخ جعفر سبحانی) مقدمه9فصل اوّل : شیعه و تشیّع11« شیعه » در لغت و اصطلاح13واژه شیعه در قرآن و حدیث15پیدایش مذهب شیعه18فرضیه های موهوم پیرامون پیدایش شیعه25فصل دوم : اصول اعتقادی31توحید ذاتی34توحید در صفات35توحید در آفرینش36توحید در ربوبیّت38توحید در حاکمیّت40توحید در عبادت41صفات ذات و صفات فعل43صفات ثبوتیّه و سلبیّه44قضا و قدر45انسان ، موجود مختار46ضرورت نبوّت عامّه47نبوّت خاصّه48معاد و قیامت49فصل سوم : معیار توحید و شرک در عبادت51معیار توحید و شرک در عبادت53استعانت از غیر خداوند57درخواست شفاعت از مأذونان برای شفاعت60نذر برای اولیا69تبرّک به آثار اولیا71زیارت قبور75بنای بر قبور78بنای مساجد بر قبور و نماز در آنها80گریه بر مرده84توسّل به پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) و اولیا با همه اقسامش88فصل چهارم : جایگاه قرآن نزد شیعه95جایگاه قرآن کریم نزد شیعه امامیّه97مصونیت قرآن از تحریف98تحریف در لغت و اصطلاح99امتناع راهیابی تحریف به قرآن102گواهی قرآن به عدم تحریف104گواهی روایات بر مصونیّت قرآن از تحریف107شیعه و مصونیت قرآن از تحریف109دو شبهه پیرامون تحریف111تاریخ گردآوری قرآن کریم113فصل پنجم : امامت نزد شیعه و اهل سنت117نقش امامت نزد شیعه امامیه119ساختار حکومت اسلامی پس از رحلت پیامبر ( صلّی الله علیه وآله )121ساختار اول : تعیین امام از سوی پیامبر ( صلّی الله علیه وآله )122ساختار دوم : سپردن کار به مردم129سنت نبوی و دوازده امام133اوصاف امام136فصل ششم : اهل بیت ( علیهم السلام )139اهل بیت141اهل بیت در لغت142اهل بیت ( علیهم السلام ) در احادیث پیامبر ( صلّی الله علیه وآله )143مرجعیت علمی اهل بیت ( علیهم السلام )144فصل هفتم : امام مهدی منتظر ( علیه السلام )149ظهور مصلح جهانی در آخر الزّمان151اصل و نسب او153ولادت امام مهدی منتظر ( علیه السلام )155غیبت بعضی از پیامبران در امت های پیشین157امام مهدی ( علیه السلام ) و طول عمر159علایم ظهور امام منتظر ( علیه السلام )160آثار سازنده وجود امام منتظر ( علیه السلام )161فصل هشتم : بدعت در قرآن و حدیث165بدعت در قرآن و حدیث167بدعت در لغت و اصطلاح168بدعت گذاری در تعریف بدعت170عوامل پیدایش بدعت172بدعت نیکو ، بدعت زشت174فصل نهم : صحابه و تابعین189صحابه و تابعین191تعریف صحابه و تابعین192تأثیر همنشینی در جان ها193انواع صحابه در قرآن196سنت نبوی و عدالت صحابه204موضع پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) نسبت به صحابه ناشایست207صحابه در آیینه تاریخ211فصل دهم : وضو و نماز215وضو217اذان و اقامه228دست روی دست گذاشتن ( تکتّف ) بدعت است یا سنّت ؟238جزء بودن بسم الله و آشکار گفتن آن244گفتن « آمین » پس از حمد252قنوت در رکعت دوم254سجده بر زمین255نشستن پس از سجده دوم264جمع میان دو نماز در حضر در حال اختیار265کتابخانه تخصصی حج > اعتقادات و پاسخ به شبهات > گزیده سیمای عقاید شیعه________________________________________ 1 ________________________________________________________________________________ 3 ________________________________________گزیده سیمای عقاید شیعهخلاصه ترجمه کتاب دلیل المرشدین الی الحق الیقینمؤلّف : آیة الله شیخ جعفر سبحانیمترجم : جواد محدثی________________________________________ 9 ________________________________________مقدمهضرورت و اهمیت آشنایی با مبانی اعتقادی تشیع و آمادگی برای پاسخ گویی به شبهات و سؤالاتی که از سوی دیگران مطرح می شود ، بر کسی پوشیده نیست .گرچه شیعه و برادران اهل سنّت ، در کلیات عقاید و باورهای دینی و عقیده به مبدأ و معاد و نبوت و قرآن و ضروریات دین ، مشترک اند ، امّا برخی تفاوت دیدگاه ها چه در مسائل اعتقادی ، چه در احکام شرعی و سنن مذهبی ، سبب شده است که دشمنان با سوء استفاده از این تفاوت ها ، میان امّت اسلامی تفرقه ایجاد کنند و بذر دشمنی بیفشانند و فرقه ها و مذاهب اسلامی را نسبت به هم بدبین سازند .اتهاماتی که از سوی وهابیّت بر ضد شیعه و پیروان اهل بیت پراکنده می شود ، گوشه ای از این فتنه گری های مذهبی است و دانستن پاسخ مناسب برای آن القاءات و شبهه افکنی ها ضروری است و بسیاری از آنچه درباره شیعه می گویند و منتشر می سازند ، بی اساس و با اعتقادات شیعه ناسازگار است .کتاب حاضر که تقدیم شما می شود ، خلاصه ترجمه کتابی در تبیین عقاید شیعی و پاسخ به شبهات و اتهامات است که به قلم حضرت آیة الله________________________________________ 10 ________________________________________شیخ جعفر سبحانی به نام « دلیل المرشدین الی الحق الیقین » تألیف شده است . ترجمه آن کتاب نیز به قلم فاضل ارجمند حجة الاسلام و المسلمین آقای جواد محدّثی با عنوان « سیمای عقاید شیعه » چاپ و منتشر شد .لیکن از آنجا که کتاب ، مفصّل بود و مستندات فراوان داشت ، برای بهره برداری بیشتر و عمومی تر از این کتاب سودمند ، به نشر خلاصه ای از آن اقدام شد تا جوانان عزیز و عموم زائران حرمین شریفین و همه کسانی که در معرض شبهه افکنی های مخالفان قرار دارند ، با سیمای روشن و مستدلّی از باورهای شیعه آشنا باشند و بتوانند از عقاید خویش دفاع کنند .به امید نورافشانی معارف اهل بیت ( علیهم السلام ) و حقایق قرآن و حدیث بر دل های همه حق جویان در سراسر جهان .معاونت آموزش و پژوهشبعثه مقام معظم رهبری________________________________________ 11 ________________________________________فصل اوّلشیعه و تشیّع1 ـ شیعه در لغت و اصطلاح2 ـ واژه شیعه در قرآن و حدیث3 ـ پیدایش مذهب شیعهالف ـ جدایی و تمایز پیشگامان نص ( شیعه ) از دیگرانب ـ پیشگامان تشیّع در صدر اسلام4 ـ فرضیه های موهوم پیرامون پیدایش شیعه________________________________________ 13 ________________________________________* ( 1 ) *« شیعه » در لغت و اصطلاحشیعه در لغت ، پیروان و یاوران یک شخص است .ابن فارس گفته است : شیعه دو معنای ریشه ای دارد ، یکی بر یاری دلالت دارد و دیگری بر پخش و گسترش . اینکه می گویند فلانی وقتی بیرون رفت ، دیگری او را مشایعت کرد ، از معنای اوّل است . ( 1 )سخنان دیگری از فرهنگ نگاران همه به یک معنی اشاره دارد . نتیجه این که : « شیعه » جماعتی است که پیرو رییس خودند و اندیشه ای و احد دارند و در سایه این فکر مشترک ، با هم یاری و همکاری دارند .این ، معنای لغوی شیعه است ، امّا در اینجا معنای دوّم یعنی آنچه میان عالمان مصطلح است مهم است .وقتی شیعه گفته می شود ، مقصود از آن عبارت است از :1 . کسی که دوستدار علی ( علیه السلام ) و فرزندان اوست ، به این اعتبار که آنان خاندان پیامبرند و خداوند در قرآن مودّت آنان را واجب کرده است .شیعه به این معنی ، جز بر نواصب که دشمن علی ( علیه السلام ) و خاندان اویند ، به همه مسلمانان ، گفته می شود . ریشه آن اندیشه ( ناصبی گری ) به دوران معاویه بر می گردد که پایه گذار دشنام به علی ( علیه السلام ) بر فراز منبرها بود . جزــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مقاییس اللغه ، ج3 ، ص235 ، واژه « شیع » .________________________________________ 14 ________________________________________آنان ، همه مسلمانان ، اهل بیت پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) را احترام می گزارند و دوست دارند و هر صبح و شام بر آنان درود می فرستند .2 . کسی که علی ( علیه السلام ) را بر عثمان یا بر همه خلفا برتری می دهد ، با اعتقاد بر اینکه او چهارمین خلیفه است و دلیل مقدم دانستن او روایات فراوانی است که درباره فضایل و مناقب او از پیامبر اعظم ( صلّی الله علیه وآله ) نقل شده و اصحاب حدیث آن ها را در مجموعه های حدیثی خود آورده اند و این احادیث ، انسان را وا می دارد که باور کند آن حضرت برترین صحابه است .3 . کسی که از علی ( علیه السلام ) و فرزندان او پیروی می کند ، به اعتبار این که آنان جانشینان پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) و پیشوایان مردم پس از اویند و آن حضرت ایشان را به فرمان خدا برای این مقام نصب کرده و نام ها و ویژگی های آنان را یاد کرده است . در اینجا شیعه به این معنی است و مشهور بوده که علی ( علیه السلام ) وصیّ است و این از لقب های او گشته و شاعران در قصیده هایشان با همین عنوان از او یاد کرده اند .این لفظ ، شامل هر کس می شود که به رهبری امّت از سوی علی ( علیه السلام ) پس از پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) معتقد باشد و اینکه او جانشین پیامبر در همه اموری است که به او مربوط است ، جز پیامبری و نزول وحی . همه این ها بر اساس تصریح پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) است . بنابراین پایه اصلی تشیّع ، اعتقاد به وصایت و رهبری با همه شؤون آن برای امام ( علیه السلام ) است . تشیع ، اعتقاد به این است و جز این ، چیزی پایه اصلی مفهوم تشیّع و محور اطلاق شیعه بر او نیست .________________________________________ 15 ________________________________________* ( 2 ) *واژه شیعه در قرآن و حدیثدر قرآن کریم ، شیعه به معنای پیرو پیامبران و شخصیت های بزرگ به کار رفته است . خداوند ( در داستان موسی ( علیه السلام ) ) می فرماید : آنکه از پیروان او بود ، بر ضدّ آنکه از دشمنانش بود از او یاری خواست : ( فَاسْتَغاثَهُ الَّذِی مِنْ شِیعَتِهِ عَلَی الَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ ) . ( 1 )نیز می فرماید : و از جمله پیروان او ابراهیم است که با قلبی سلیم به پیشگاه پروردگارش آمد ( وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لاَِبْراهِیمَ . . . ) ( 2 )به معنای پراکندگی و تفرقه و اختلاف هم به کار رفته است : ( مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَکانُوا شِیَعاً ) ( 3 )هرگاه در معنای تبعیت به کار رود به بُعد مثبت و ایجابی معنی اشاره می کند ، امّا وقتی در معنای تفرقه و پراکندگی به کار می رود به معنای منفی اشاره دارد .ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . قصص : 152 . صافات : 84 ـ 833 . روم : 32________________________________________ 16 ________________________________________امّا در حدیث ، بی شک از آنجا که پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) عرب اصیل است ، این واژه را در معنای حقیقی آن ( پیرو ) به کار می برد . وقتی آیه ( إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ ) ( 1 ) نازل شد ، حضرت در حال حیات خویش پیروان علی ( علیه السلام ) را شیعه توصیف کرد . گروهی را که نسبت به علی ( علیه السلام ) موالات و پیروی داشتند ، خیر البریّه ( بهترین انسان ها ) نامید .برخی از این احادیث چنین است :1 . ابن عساکر از جابر بن عبدالله نقل می کند : نزد پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) بودیم که علی ( علیه السلام ) آمد . پیامبر فرمود : سوگند به آنکه جانم در دست اوست ، این و پیروانش در قیامت ، رستگارند . و آیه ( إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ ) نازل شد . از آن پس هرگاه علی ( علیه السلام ) می آمد ، اصحاب پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) می گفتند : ( خَیْرُ الْبَرِیَّةِ ) ( بهترین انسان ها ) آمد . ( 2 )2 . ابن عدی از ابن عباس نقل می کند :چون آیه ( إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ ) نازل شد ، پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) به علی ( علیه السلام ) فرمود : ( خَیْرُ الْبَرِیَّةِ ) ( بهترین انسان ) تو و پیروان تو در روز قیامت هستید ، هم از خدا راضی هستید ، هم او از شما راضی است . ( 3 )3 . ابن مردویه از علی ( علیه السلام ) نقل می کند که : پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) به من فرمود : آیا این سخن خدا را نشنیده ای که ( إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بینه : 72 . همان : ج6 ، ص5893 . الدر المنثور : ج6 ، ص589________________________________________ 17 ________________________________________أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ ) ؟ آنان ، تو و پیروان تو هستید ، وعدگاه من و شما کنار حوض است ، آنگاه که امّت ها برای حسابرسی می آیند ، شما خوانده می شوید . ( 1 )این ها بخشی از روایاتی است که از پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) نقل شده و لفظ شیعه بر پیروان علی ( علیه السلام ) اطلاق شده است . ( 2 )این متون فراوان که بی نیاز از بررسی سندی است ، نشان می دهد که علی ( علیه السلام ) در میان اصحاب پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) ، متمایز به این بود که شیعه و پیروانی دارد ، با اوصاف و ویژگی هایی که در زمان پیامبر و پس از آن با این نشانه ها شناخته می شوند .ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همان .2 . خواستاران تفصیل بیشتر به این منابع رجوع کنند :1 ـ تفسیر طبری ، جزء آخر ( تفسیر سوره بیّنه ) .2 ـ الدرّ المنثور ، ج6 ص 589 ( تفسیر سوره بیّنه ) .________________________________________ 18 ________________________________________* ( 3 ) *پیدایش مذهب شیعهتشیع ، عبارت است از اعتقاد به استمرار رهبری اسلامی در قالب « وصایت » برای امام علی ( علیه السلام ) و خاندان او . این ، اساس وروح تشیع است . اعتقادات دیگر شیعه در اصول و فروع ، نقشی در صدق تشیع به صورت اثبات و نفی ندارد . بنای تشیع بر همان عقیده به تداوم رهبری اسلامی در قالب وصایت برای علی ( علیه السلام ) است .این تفکّر ، به دست مبارک پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) در حال حیاتش پی نهاده شد ، گروهی از مهاجران و انصار نیز در زمان پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) آن را پذیرفتند و پس از رحلت آن حضرت نیز بر همان عقیده باقی ماندند . گروهی دیگر از تابعین هم به آنان اقتدا کردند و اعتقاد به این اصل ، از همان زمان های گذشته تا کنون تداوم یافته است .بنابراین ، تشیع تاریخی جز تاریخ اسلام و مبدأیی جز آغاز ظهور اسلام ندارد و اسلام و تشیع دو سوی یک حقیقت اند و دو همزادند که با هم به دنیا آمده اند .دلیل بر این حقیقت به نحو اختصار عبارت است از :________________________________________ 19 ________________________________________أ . بیان فضایل علی ( علیه السلام )پیامبر اعظم ( صلّی الله علیه وآله ) در طول زندگی خویش بارها و در مناسبت های مختلف از فضایل و مناقب امام علی ( علیه السلام ) و از رهبری او برای امت اسلامی پس از پیامبر سخن گفته است .اشاره به فضایل آن حضرت ، سبب شد تا در زمان پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) گروهی از اصحاب برگرد امام علی ( علیه السلام ) فراهم آیند و از او به عنوان برترین الگو برای فضایل برجسته و مناقب نیک پیروی کنند .ب . حدیث آغاز دعوتپیامبر اکرم ( صلّی الله علیه وآله ) برای هدایت مردم از بت پرستی به توحید بر انگیخته شد . ابتدا سال ها دعوت سرّی و تبلیغ پنهانی داشت ، تا آنکه آیه ( وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ اْلأَقْرَبِینَ ) ( 1 ) ( خویشاوندان نزدیک تر خود را بیم بده ) نازل شد . پیامبر خدا چهره های سرشناس بنی هاشم را دعوت کرد و پیامبری خویش را بر آنان عرضه نمود و فرمود :« کدام یک از شما به من ایمان می آورید و در این هدف یاریم می کنید ، تا برادر ، جانشین و وصّی من باشید ؟ »جز علی ( علیه السلام ) کسی بر نخاست . دعوت خویش را دوباره و سه باره تکرار کرد ، در هر بار کسی دعوتش را اجابت نمی کرد و تنها علی ( علیه السلام ) بود که برمی خاست و آمادگی خویش را برای پشتیبانی پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) اعلام می کرد . آنگاه پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) فرمود :« این ، برادر ، وصیّ و جانشین من در میان شماست ، از او بشنوید و فرمانبرداری کنید . » ( 2 )ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . شعراء : آیه 214 .2 . مسند احمد : ج1 ، ص111 ، تاریخ طبری : ج2 ، ص62 ـ 63 ، و منابع دیگر .________________________________________ 20 ________________________________________ج ـ حدیث منزلتپیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) همراه مردم به جنگ تبوک عزیمت کرد . علی ( علیه السلام ) عرض کرد : من هم همراه شما بیایم ؟ فرمود : نه . علی ( علیه السلام ) گریست . پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) به او فرمود :« آیا نمی خواهی نسبت به من ، همچون هارون نسبت به موسی باشی ، جز اینکه پس از من پیامبری نیست ؟ سزاوار نیست من بروم ، مگر آنکه تو جانشین من باشی » ( 1 ) .استثنای پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) می رساند که جز نبوت ، همه منصب هایی که هارون داشته است ، برای علی ( علیه السلام ) ثابت است .د . اعلان برائت از مشرکینچون آیاتی از سوره توبه نازل شد که در آن ها امان از مشرکان برداشته شده بود ، پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) آن آیات را به ابو بکر آموخت و او را همراه چهل مرد به سوی مکه فرستاد تا آنها را روز عید قربان به گوش مردم برساند . امّا جبرئیل بر آن حضرت نازل شد و عرض کرد : « آنها را از سوی تو ، جز خودت یا مردی از خاندانت ابلاغ نمی کند . »پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) از علی ( علیه السلام ) خواست که این مسئوولیت را بر عهده گیرد و فرمود :« خود را به ابو بکر برسان و آیات را از دست او بگیر ، و با آن ها عهد و پیمان مشرکان را به سویشان بیفکن » یعنی آیات برائت را بر مردمی که از اطراف حجاز می آیند بخوان . ( 2 )ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صحیح بخاری : ج5 ، باب فضائل اصحاب پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) ، باب مناقب علی ( علیه السلام ) ، ص 242 . تفسیر طبری : ج10 ، ص47 ، تفسیر در المنثور : ج4 ، ص122 و منابع دیگر .________________________________________ 21 ________________________________________هـ . حدیث غدیرحدیث غدیر از احادیث متواتر است که صحابه و تابعین در هر عصر و نسل آن را نقل کرده اند . آن حادثه مهم در تاریخ اسلام و سخن پیامبر بزرگوار ( صلّی الله علیه وآله ) برفراز جهاز شتران که فرمود :« مَن کنت مَولاه فهذا علی مولاه » ( هر که را من مولا و سرپرست بودم ، علی مولای اوست ) ، سبب شد که گروهی از مهاجران و انصار برگرد علی ( علیه السلام ) به عنوان محور هدایت و رهبری پس از پیامبر گرد آیند .پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) علی ( علیه السلام ) را به خاطر شایستگی ها و توانمندی های منحصر به فردش ، انسانی شایسته رهبری حکیمانه پس از رحلت خویش می شناخت از همین رو ، جمعی از مهاجران و انصار ، به و یژه آنان که در دل کینه ای از او نداشتند ، پیرو او شدند و این گروه با عنوان « شیعه علی » شناخته شدند .بنابراین ، تشیع همان اسلام و روی دیگری از آن است و اشاره به یک اصل اسلامی دارد و آن اینکه رهبری حکیمانه و هدایت علمی ، با نصب پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) در وجود علی ( علیه السلام ) متمرکز است . هر کس این حقیقت را درک کند ، شیعه و پیرو علی ( علیه السلام ) می شود . آنان در زمان پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) به عنوان شیعه علی ( علیه السلام ) شناخته شدند و پس از وفات پیامبر هم بر همین باور باقی ماندند و گروه هایی پیرو آنان شدند تا به امروز .گروهی از مؤلفان نیز به این حقیقت تصریح کرده اند . نوبختی می گوید :شیعه ، پیروان علی بن ابی طالب ( علیه السلام ) اند که « شیعه علی » نامیده می شوند ، چه در زمان پیامبر و چه پس از او ، و با پیوستگی به آن حضرت و عقیده به________________________________________ 22 ________________________________________امامت او معروفند . ( 1 )ابو الحسن اشعری گوید : از این رو به آنان « شیعه » گفته شده که پیرو علی ( علیه السلام ) اند و او را بر اصحاب دیگر پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) مقدم می دارند . ( 2 )گرد آمدن عده ای از مهاجران و انصار ـ که خداوند دلشان را برای تقوا آزمود ـ پیرامون علی ( علیه السلام ) پس از شنیدن این روایات برانگیزاننده و مشهور شدن جمعی به « شیعه علی » در عصر رسالت ، در پی آن توصیفاتی که درباره علی ( علیه السلام ) بود ، امری طبیعی است و شگفت نیست که اسلام و تشیع ، دو همزاد به شمار آیند که با هم زاده شدند و تا پایان جهان نیز با هم خواهند بود .از آنچه گذشت ، روشن شد که پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) بود که بذر تشیع را افشاند و هسته اولیه آن را در حال حیات خویش کاشت و با سخن و عمل خویش آن را پروراند و فضایل و مناقب علی ( علیه السلام ) را شناساند و در نتیجه جمعی از اصحاب برگرد علی ( علیه السلام ) فراهم آمدند . پس از رحلت رسول اکرم ( صلّی الله علیه وآله ) مسلمانان دو گروه شدند :اوّل : آنان که بر عقیده خود در زمان پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) باقی ماندند . به آنان شیعه و موالیان علی ( علیه السلام ) و خاندان او می گفتند .دوم : آنان که مصلحت های پنداری را بر تصریح پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) ترجیح دادند و تجمّعی در سقیفه بنی ساعده داشتند که تنها متشکل از انصار بود و مهاجران را مطّلع نکردند ، زیرا آنان مشغول امور دفن پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) بودند . چون عمر و ابو بکر از تجمع انصار در سقیفه اطلاع یافتند ، عمر به ابو بکر گفت : بیا نزد برادران انصاری خویش برویم و ببینیم چه تصمیم دارند .ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . فرق الشیعه : ص172 . مقالات الاسلامیین : ج1 ، ص65________________________________________ 23 ________________________________________وارد جمع آنان شدند ، در حالی که بعضی از مهاجران نیز مثل ابو عبیده جرّاح با آن دو بودند . سعد بن عباده ، سخنگو و بزرگ انصار ، مشغول سخن بود و آنان را تشویق می کرد که خلافت را به دست گیرند ، چرا که آنان بودند که پیامبر اکرم ( صلّی الله علیه وآله ) را وقتی قریش او را بیرون کردند ، پناه دادند و در راه او همه گونه فداکاری و جانفشانی کردند .پس از سخنان او ابوبکر آغاز سخن کرد و با استناد به اینکه خویشاوندان و قبیله پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) به خلافت شایسته ترند ، زیرا با شرافت ترین خاندان عرب بودند ، دست عمر و ابو عبیده جرّاح را گرفت و برای بیعت نامزد کرد .بر حاضران در سقیفه لازم بود که کلام پیامبر را بر ارزش های قبیله ای مقدم بدارند . ولی آنان عادت داشتند که مصالح خود را بر سخن پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) مقدم بدارند و این اولین بار نبود و ریشه هایی در زمان حیات پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) داشت که پیامدهای فراوانی فراهم آورد و چه بسا موارد آن به بیش از شصت بار و مورد می رسید .بر فرض که آنان ، مصلحت را در به فراموشی سپردن نصّ پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) دیدند ، لازم بود در جستجوی کسی باشند که از همه به کتاب و سنت داناتر و در راه خدا از همه تواناتر و با صلابت تر و در ایمان و مسلمانی از همه با سابقه تر باشد .امام علی ( علیه السلام ) فرمود : « ای مردم ! سزاوارترین مردم به این کار ( خلافت ) کسی است که بر آن تواناتر و به امر خدا داناتر باشد » . ( 1 )امام حسین ( علیه السلام ) نیز فرمود : « امام وپیشوا نیست مگر آنکه بر اساس قرآنــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نهج البلاغة : خطبه 173________________________________________ 24 ________________________________________حکومت کند ، به دین حق گردن نهد ، عدالت را برپا دارد و خود را وقف راه خدا کند » . ( 1 )این معیار و ضابطه ها کجا ؟ و آنچه در احتجاج های مهاجران و انصار آمده است کجا ؟ !نزاع بین آن دو گروه شعلهور بود تا آنکه عمر بن خطاب به ابو بکر گفت : ای ابوبکر دستت را بگشای . او هم دستش را گشود و عمر با وی بیعت کرد ، سپس سه نفر از مهاجران که آنجا حاضر بودند بیعت کردند و این وسیله ای شد تا رئیس قبیله اوس هم با او بیعت کند ، تا مبادا سعد بن عباده رئیس قبیله خزرج به پیروزی برسد . مهاجران به همین اندازه از بیعت بسنده کردند و در حالی که مردم را به بیعت ابو بکر فرا می خواندند ، از سقیفه بیرون آمدند .ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . روضة الواعظین : ص206________________________________________ 25 ________________________________________* ( 4 ) *فرضیه های موهوم پیرامون پیدایش شیعهروشن شد که پیدایش مذهب تشیع ، پیامد بحث و جدل های کلامی یا سیاست روزگار نبود ، بلکه با پیدایش اسلام پدید آمد ، ولی گروهی از تاریخ نگاران و مقاله نویسان ، چنین ترسیم کردند که تشیع ، موضوعی است که بر جامعه اسلامی پدید آمد ، از این رو در پی یافتن ریشه و آغاز آن بر آمدند . برخی از فرضیه های مهم را مورد بحث و پاسخگویی قرار می دهیم .فرضیه نخست :تشیع ، ساخته و پرداخته عبدالله بن سباطبری درباره این توهّم ساختگی می نویسد :« یک یهودی به نام عبدالله بن سبا در صنعا ، در زمان عثمان اظهار مسلمانی کرد و در بین مسلمانان نفوذ نمود و شروع به رفت و آمد در شهرها و مراکز مسلمانان همچون شام ، کوفه ، بصره ومصر کرده و بشارت می داد که پیامبر اکرم ( صلّی الله علیه وآله ) هم مانند عیسی بن مریم باز خواهد گشت و علی ( علیه السلام ) وصیّ محمد ( صلّی الله علیه وآله ) است ، آنگونه که هر پیامبر را جانشینی است . و________________________________________ 26 ________________________________________علی خاتم اوصیاست ، آن سان که حضرت محمد خاتم پیامبران است و عثمان حق این وصیّ را غصب کرده و در حق او ستم نموده است ، پس باید با او مبارزه کرد تا حق به حقدار برسد . گروه هایی از مسلمانان به او گرویدند که از صحابه بزرگوار یا تابعین شایسته بودند ، مثل ابوذر ، عمار یاسر ، محمد بن حذیفه ، عبدالرحمن بن عدیس ، محمد بن ابی بکر ، صعصعة بن صوحان ، مالک اشتر و مسلمانان نیکو وشایسته دیگر . پیروان او مردم را بر ضدّ حاکمان می شوراندند ونامه هایی در نکوهش از فرمانروایان نوشته به شهرهای دیگر می فرستادند . در نتیجه ، عده ای از مسلمانان با تحریک آنان قیام کردند و به مدینه آمدند و عثمان را در خانه اش محاصره کرده و کشتند . مسلمانان با علی ( علیه السلام ) بیعت کردند ، طلحه و زبیر بیعت را شکسته به بصره رفتند . » ( 1 )داستان پیروان عبدالله بن سبا ، بر اساس آنچه طبری در حوادث سال 30 ـ 36 هجری نوشته ، تا اینجا به پایان می رسد . تاریخ نگاران و مقاله نویسان بعدی آن را به عنوان یک حقیقت پذیرفته و نقل کرده اند و همه افکار و نظریه ها را بر این پایه نهاده اند و در طول قرن ها و نسل ها در گمان اینان ، شیعه زاییده پیروان عبدالله بن سبا به شمار آمده است .خاورشناسانی که طفیلی سر سفره مسلمانان اند در بررسی های خود همین فرضیه نادرست را پیروی کرده اند .نظر محقّقان درباره این فرضیه1 . داستانی را که طبری آورده است ، با چشم پوشی از ناشناخته هاییــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تاریخ طبری : ج3 ، ص378________________________________________ 27 ________________________________________که در سند آن است ، به افسانه و خرافات شبیه تر است ؛ زیرا باور کردنی نیست که یک یهودی در زمان خلافت عثمان از صنعا بیاید و مسلمان شود و بزرگان صحابه و تابعین را بفریبد و همه جا بگردد و هسته های ضدّ عثمان تشکیل دهد و آنان را به مدینه آورده و بر ضدّ خلافت اسلامی بشوراند ، آنگاه در برابر دیدگان صحابه و تابعین به خانه خلیفه یورش آورند و او را به قتل برسانند .این قصّه کرامت مسلمانان و صحابه و تابعین را نیز زیر سؤال می برد و آنان را به صورت گروهی ساده ترسیم می کند که فریب یک یهودی نیرنگ باز را که تظاهر به مسلمانی می کند بخورند ، بی آنکه او را بشناسند ، در حالی که میان مسلمانان ، بزرگان و آگاهان و اندیشمندان حضور داشتند .2 . بررسی سیره عثمان و معاویه نشان می دهد که آنان هرگز اجازه نمی دادند که مخالفانشان در مناطق اسلامی بگردند و تبلیغات علیه آنان انجام دهند . گواه این نکته این است که :چون ابوذر با عثمان مخالفت کرد ، او را از مدینه به ربذه تبعید نمود .عثمان ، عمار یاسر را چنان زد که فتق او پاره شد و عوامل عثمان یکی از دنده های او را شکستند . ( 1 ) و حوادث دیگری که علیه مخالفان خلافت و معترضان پیش آمد و از وطن خود تبعید شدند .چرا با عبدالله بن سبا مثل دیگران برخورد نشد ؟چرا خلیفه با کشتن او ریشه این فتنه ها را نخشکاند ؟ آیا خشونت و سختگیری او فقط مخصوص نیکان از امت محمد ( صلّی الله علیه وآله ) بود که هر چهــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . استیعاب : ج2 ، ص422________________________________________ 28 ________________________________________می خواست بر سر آنان آورد ؟ ( 1 )حقیقت دیگری که پژوهشگران معاصر پرده از آن برداشته اند ، این است که شواهد و قراین نشان می دهد که عبدالله بن سبا از چهره ها و قهرمان های ساخته و پرداخته قصّه گویان و افسانه سرایان است ، تا وسیله سرگرمی حرمسراها و ناز پروردگان باشد ، و گرنه روی زمین وجود خارجی نداشته اند . دکتر طه حسین در کتاب « الفتنة الکبری » به این نکته رسیده است ، خاورشناسانی چند نیز از او پیروی کرده اند . علاقه مندان به نتیجه پژوهش این بزرگان درباره عبدالله بن سبا به منابع پاورقی رجوع کنند . ( 2 )فرضیه دوم :رنگ و ریشه ایرانی تشیّعبرای پیدایش شیعه ، فرضیّه دوّمی مطرح است که اختراع خاورشناسان است . آنان معتقدند تشیع ، پدیده ای است که پس از رحلت پیامبر اکرم ( صلّی الله علیه وآله ) پیدا شده است ، از این رو درپی علّت و سبب پیدایش آن بر آمده اند ، تا رسیده اند به این که تشیّع ، رنگ و ریشه ایرانی دارد .خلاصه این فرضیه این است که مذهب شیعی یک گرایش ایرانی است ، زیرا عرب معتقد به آزادی بود و ایرانیان معتقد به پادشاهی و وراثت بودند و معنای انتخاب را نمی دانستند . چون پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) در گذشت وــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الغدیر : ج9 ، ص219 ـ 2202 . اصل الشیعه واصولها ، کاشف الغطاء ، ص 73 ، الفتنة الکبری ، طه حسین ، ص134 بخش ابن سبا ؛ الغدیر ، ج9 ص 220 ، عبدالله بن سبا ، سید مرتضی عسکری ، نظریّة الامامة ، أحمد محمود صبحی ، ص37________________________________________ 29 ________________________________________فرزندی نداشت ، گفتند : پس از او علی ( علیه السلام ) به خلافت شایسته تر است . هماهنگی فکری میان ایرانیان و شیعه ـ یعنی موروثی بودن خلافت ـ دلیل آن است که تشیع ، مولود ایرانیان است .این فرضیه ادّعایی بی دلیل است ، دلایل فراوانی که برای تشیع ، ریشه عربی را ثابت می کند ، دروغ بودن آن را ثابت می کند .دلایل عربی بودن ریشه تشیع عبارت است از :1 . تشیع در عصر پیامبر اکرم ( صلّی الله علیه وآله ) آشکار شد و پیروان علی ( علیه السلام ) را شیعه می گفتند و در زمان پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) و پس از او وجود داشتند .پیشگامان تشیع در زمان پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) و امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) همه عرب بودند و جز سلمان محمدی کسی از ایرانیان در میان آنان نبود .2 . امام علی بن ابی طالب ( علیه السلام ) در ایام خلافتش با سه جنگ درگیر بود : جنگ جمل ، صفین و نهروان و همه سپاهش عرب خالص عدنانی و قحطانی بودند . گروه هایی از قریش ، به سپاه او پیوسته بودند و فرماندهان سپاه او از سران همین قبایل بودند ، همچون هاشم مرقال ، مالک اشتر ، صعصعة بن صوحان و برادرش زید ، قیس بن سعد بن عباده ، عبدالله بن عباس ، محمد بن ابی بکر ، و . . . امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) با همین سپاه و همین فرماندهان بصره را فتح کرد ، با قاسطین در صفین نبرد کرد و مارقین را از بین برد . پس در این سپاه و فرماندهان ، ایرانی ها کجایند ، تا احتمال دهیم که آنان شالوده تشیع اند ؟ ! به علاوه تنها ایرانیان نبودند که این مذهب را داشتند ، بلکه ترک ها ، هندی ها وغیر عرب های دیگری هم شیعه بودند .3 . اسلام میان ایرانیان نیز مثل ملّت های دیگر منتشر می شد و ایران به تشیع معروف نبود ، تا آنکه گروهی از شیعیان اشعری به قم و کاشان کوچ کردند و بذر تشیع را در آنجا افشاندند . این در اواخر قرن نخست بود ، در________________________________________ 30 ________________________________________حالی که ایرانیان در زمان خلیفه دوم یعنی از سال 17 هجری مسلمان شده بودند .ایرانیانی که مسلمان شدند ، در آغاز کار جز اندکی شیعه نبودند ، و بیشتر دانشمندان اهل سنّت همچون بخاری ، ترمذی ، نسائی ، ابن ماجه ، و حاکم نیشابوری و کسانی دیگر که در طبقه بعد آمدند ، ایرانی بودند .البته گاهی برای ایرانی بودن ریشه تشیع ، به این استدلال می شود که تشیع و ایرانیان در موروثی بودن خلافت هم عقیده بودند . در دوره ساسانیان و دیگران چنین بود . ولی خلافت از نظر شیعه موروثی نیست ، بلکه تابع نصّ و تعیین است ، نهایت آنکه خدای متعال ، نور امامت را در خاندان ویژه ای قرار داده که هر امامی ، امام پس از خود را تعیین می کند .4 . هر کس تاریخ ایران و زندگی دانشمندان ایرانی و ورودشان به تسنّن و تشیّع را مطالعه کند ، در می یابد که تا اوایل قرن دهم ، تسنّن در ایران رواج داشت ، تا آنکه در دوره صفوی تشیّع بر ایرانیان غلبه یافت .البته ری ، قم و کاشان ، پایگاه شیعه بودند ، لیکن این شهرها در مقایسه با شهرهای دیگر ایران ، بسیار کوچک بودند .کتابخانه تخصصی حج > اعتقادات و پاسخ به شبهات > گزیده سیمای عقاید شیعه________________________________________ 31 ________________________________________فصل دوماصول اعتقادی1 . توحید ذاتی 2 . توحید در صفات3 . توحید در آفرینش 4 . توحید در ربوبیّت5 . توحید در حاکمیت 6 . توحید در عبادت7 . صفات ذات و صفات فعل 8 . صفات ثبوتیه9 . قضا و قدر و صفات سلبیه10 . انسان ، موجود مختار 11 . ضرورت نبوت عامّه12 . نبوت خاصّه 13 . معاد و قیامت________________________________________ 33 ________________________________________اصول اعتقادیشیعه امامیه در اصول کلّی ، با فرقه های دیگر اسلامی مشترک است و در برخی امور هم تفاوت دارد . اکنون به آن اصول اشاره می کنیم :________________________________________ 34 ________________________________________* ( 1 ) *توحید ذاتیتوحید ، رشته و ریسمانی است که همه مسلمانان ، بلکه پیروان ادیان آسمانی دیگر به آن چنگ می زنند و باور دارند .توحید ذاتی دو معنی دارد :1 . خدا یکی است و مانند و شبیه و همتا و جایگزین ندارد .2 . ذات خدا بسیط است و در آن کثرت و ترکیب نیست . آیه ( وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ ) ( 1 ) اشاره به معنای اول است و آیه ( قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ ) ( 2 ) اشاره به معنای دوم .ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . توحید : 42 . همان : 1________________________________________ 35 ________________________________________* ( 2 ) *توحید در صفاتخداوند متعال به صفاتی متصف می شود که گویای کمال در ذات اوست ، مثل دانا ، توانا و زنده .انسان نیز به همین صفات موصوف است . او نیز ـ به اذن خدا ـ دانا ، توانا و زنده است ، لیکن وصف خدا به این صفات و وصف دیگران از دو جهت متفاوت است :1 . این صفات ( علم ، قدرت و حیات ) مفهوم متفاوتی دارند ، ولی از نظر وجود و تحقّق در خدای متعال ، یکی هستند . در ذات خداوند ، حیثیّت علم جدا از حیثیت قدرت نیست و این دو غیر از حیثیت حیات نیستند . ذات خدای سبحان همه اش علم و قدرت و حیات است . بر خلاف انسان که مفاهیم این صفات در او متفاوت است . واقعیت علم و شعور در انسان ، غیر از واقعیت قدرت است و دانایی و توانایی انسان غیر از زنده بودن اوست .2 . همچنان که واقعیت صفات خدا با هم تفاوت ندارند ، صفات و ذات خداهم جدا از هم نیستند . صفات خدا عین ذات اوست نه چیزی افزون برآن . بر خلاف انسان که صفاتش زاید براوست ، چون که انسان بوده ولی عالم و قادر نبوده ، بلکه علم و قدرت را به دست آورده است .________________________________________ 36 ________________________________________* ( 3 ) *توحید در آفرینشمقصود از توحید در آفرینش آن است که همه آفرینش ، آفریده خدای سبحان است . خدا می فرماید :( قُلِ اللهُ خالِقُ کُلِّ شَیْء وَهُوَ الْواحِدُ الْقَهّارُ ) . ( 1 )« بگو خداوند ، آفریدگار هر چیز است و اوست یگانه پیروز . »مقصود از انحصار خالقیت در خدا ، خالقیت مستقل و اصیل است که آفریننده در آفرینش تکیه بر دیگری نکند . چنین آفرینندگی از اوصاف خداست .البته آفرینندگی تبعی و سایه که متکی به خواست خداوند باشد ، از غیر خدا هم برمی آید . از همین جاست که عیسای مسیح ، خلقت را به خودش نسبت می دهد و می گوید :( أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراًــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . رعد : 16________________________________________ 37 ________________________________________بِإِذْنِ اللهِ ) . ( 1 )« من برای شما از گل به صورت پرنده می آفرینم ، پس در آن می دمم ، آنگاه به اذن پروردگار ، پرنده می شود . »و از همین جا باید اعتراف کرد که انحصار آفرینندگی در خداوند ، به معنای انکار سنّت ها در میان پدیده های طبیعی نیست ، چرا که نظام علّت و معلولی در اجزای جهان ماده به معنای استقلال علّت در علیت و ایجاد نیست ، بلکه خداوند این قانون را در جهان ماده به وجود آورده و خود او پشت این قضیه است . خورشید و هوا در رویش زمین مؤثر است ، آب هم در رشد گیاه مؤثر است ، ولی وجود مؤثر و تأثیر گذاری اش همه به اذن خدا و از مظاهر سنت های الهی در هستی است .ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . آل عمران : 49________________________________________ 38 ________________________________________* ( 4 ) *توحید در ربوبیّتتوحید در آفرینندگی ، مورد اتفاق میان بیشتر مشرکان بود و اختلاف آنان با موحّدان در توحید ربوبی بود . مشرکان زمان حضرت ابراهیم ( علیه السلام ) به یگانگی خالق هستی عقیده داشتند ، جز اینکه به خطا معتقد بودند ستاره ها ارباب وسر رشته داران این عالمند ، مناظره حضرت ابراهیم ( علیه السلام ) با آنان نیز بر همین موضوع ، یعنی ربوبیت اجرام آسمانی ( ماه و خورشید و ستارگان ) متمرکز بود . ( 1 )در زمان حضرت یوسف ( علیه السلام ) نیز چنین بود ، شرک آنان در مسأله ربوبیت بود . آنان می پنداشتند خداوند پس از آفریدن هستی ، کار تدبیر واداره جهان را به دیگران واگذاشته است . از این رو حضرت یوسف ( علیه السلام ) در هدایت آن بر موضوع توحید در ربوبیت تأکید داشت که گفت :( أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللهُ الْواحِدُ الْقَهّارُ ) . ( 2 )ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ر . ک : سوره انعام ، آیات 76 ـ 782 . یوسف : 39________________________________________ 39 ________________________________________« آیا پروردگارهای پراکنده بهتر است ، یا خدای یکتای غالب و قدرتمند ؟ »تدبیر عالم هستی در مورد انسان و جهان ، جدا از مسأله آفرینش نیست و تدبیر ، چیزی جز همان آفرینش نیست . وقتی آفریدگار هستی و انسان یکی است ، پس مدبّر آن ها هم یکی خواهد بود ، چرا که پیوند کامل میان تدبیر و آفرینش جهان روشن است ، به همین جهت ، خداوند وقتی خود را به عنوان آفریدگار همه چیز توصیف می کند ، در همان وقت ، خود را مدبّر آنها هم می داند و می فرماید :« خداوند همان کسی است که آسمان ها را بدون ستون هایی که ببینید ، بر افراشت ، سپس بر عرش استیلا یافت و خورشید و ماه را مسخّر ساخت ، که هر کدام تا زمان معیّنی حرکت دارند . کار را او تدبیر می کند ، آیات را برای شما تشریح می کند ، باشد که به لقای پروردگارتان یقین کنید . » ( 1 )ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . رعد : 2________________________________________ 40 ________________________________________* ( 5 ) *توحید در حاکمیّتهمان گونه که صحنه هستی و آفرینش ، یک مدبّر حقیقی دارد که خدای متعال است ، صحیفه تشریع وقانونگذاری هم حاکم یگانه ای دارد که خدای سبحان است ، او هم حاکم است ، هم قانونگذار و مورد اطاعت به ذات . دیگری نه حق حکومت دارد و نه تشریع و نه اینکه از او اطاعت شود ، جز به اذن خدا . خداوند می فرماید :( إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ للهِِ أَمَرَ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِیّاهُ ) . ( 1 )« حکومت جز برای خدا نیست ، فرمان داده که جز او را نپرستید »و می فرماید :( مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللهَ ) ، ( 2 )« هر کس از پیامبر پیروی کند ، خدا را اطاعت کرده است » .به هر حال ، همه شؤونی که به حکومت و قانونگذاری و اطاعت باز می گردد ذاتاً برای خداوند ثابت است و برای دیگری با فرمان و اجازه اوست .ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . یوسف : 402 . نساء : 80________________________________________ 41 ________________________________________* ( 6 ) *توحید در عبادتتوحید در عبادت ، اصل مشترک و پایه مورد اتفاق میان همه ادیان آسمانی است . در یک سخن ، والاترین هدف بعثت پیامبران الهی ، یادآوری همین اصل است ، خداوند می فرماید :( وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّة رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللهَ وَاجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ ) ( 1 )« ما در هر امّتی پیامبری برانگیختیم ( تا بگوید : ) خدا را بپرستید و از طاغوت پرهیز کنید . »همه مسلمانان در نمازهای روزانه خود به این اصل اعتراف می کنند ( إِیّاکَ نَعْبُدُ ) ( 2 ) . بر این اساس ، وجوب پرستش تنها خدا و دوری از پرستش جز او ، امری مسلّم است و کسی در این قاعده کلّی مخالفتی ندارد . سخن در این است که آیا برخی کارها و برنامه ها مصداق پرستشــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نحل : 362 . فاتحه : 5________________________________________ 42 ________________________________________غیر خداست ، یا نه ؟برای رسیدن به سخن آخر در این زمینه ، باید مفهوم و محدوده « عبادت » مشخصّ شود و تعریفی منطقی از آن ارایه شود ، تا آنچه تحت این عنوان قرار می گیرد و پرستش شمرده می شود ، از آنچه چنین نیست و از روی تکریم و بزرگداشت انجام می شود متمایز گردد .( در بخش سوّم ، ملاک پرستش بحث خواهد شد . )________________________________________ 43 ________________________________________* ( 7 ) *صفات ذات و صفات فعلصفات خداوند دو قسم است : ذاتی و فعلیمقصود از صفات ذاتی ، آن است که ذات خداوند به آن متصّف می شود ، مثل این که خداوند ، عالم و قادر است .مقصود از صفات فعل ، آن است که ذات خداوند به لحاظ صدور برخی کارها از او ، به آن صفات موصوف می شود . به این عنوان که جهان را آفریده است ، « خالق » است و به این سبب که به مردم روزی می دهد « رازق » است .________________________________________ 44 ________________________________________* ( 8 ) *صفات ثبوتیّه و سلبیّهصفات خدای سبحان به صفات ثبوتیه و سلبیه تقسیم می شود .مقصود از اول ، صفاتی است که از کمال حکایت دارد ، مثل اینکه خداوند ، عالم و قادر است . و مقصود از صفات سلبیه ، منزّه دانستن ذات خدا از صفاتی است که از نیاز و نقص و فقر حکایت می کند .به تعبیر دیگر : خداوند ، صفات جمال و صفات جلال دارد . صفات جمال حکایت از کمال ذات دارد و ذات خدا به آنها وصف می شود ، صفات جلال از کاستی حکایت دارد ، پس از خدا نفی می شود . با این حساب ، خداوند نه جسم است ، نه جسمانی است ، نه محلّ چیزی قرار می گیرد و نه در چیزی حلول می کند ، چرا که این صفات ، همراه با نقص و نیاز است ( مثل حلول در چیزی ) یا مستلزم ترکیب است ( مثل آنکه محلّ چیزی باشد ) .________________________________________ 45 ________________________________________* ( 9 ) *قضا و قدراعتقاد به قضا و قدر ، از عقاید اسلامی است و در قرآن و حدیث آمده است . لیکن باید آن را تفسیر و بررسی کرد ، به نحوی که سر از جبر و سلب اختیار از انسان در نیاورد . « قَدَر » عبارت است از اندازه گیری و مهندسی وجود یک چیز . خداوند متعال هر چیز را با اندازه خاصّی آفریده است : ( إِنّا کُلَّ شَیْء خَلَقْناهُ بِقَدَر ) ( 1 ) .و قضاء ، آن است که کار به مرحله قطعی و حتمی برسد و در همان حال ، اراده و اختیار انسان در رسیدن کار به مرحله قضاء ، نقش دارد . انسان با انتخاب کاری از کارها ، سبب می شود که چیزی بر او حتمی و قطعی می گردد .ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . قمر : 49________________________________________ 46 ________________________________________* ( 10 ) *انسان ، موجود مختارانسان در تصمیم گیری نسبت به یکی از دو طرف یک کار ( انجام یا ترک ) با قدرتی که خداوند به او سپرده است ، دارای اختیار است . کار او از یک جهت به خدا نسبت داده می شود ، و از جهتی دیگر در همان وقت به خودش نسبت داده می شود . نسبت به خدا داده می شود از آن جهت که با قدرت و توانی انجام می دهد که از سوی خدا به او داده شده است و به خودش نسبت داده می شود ، چون با اختیار خود یکی از دو کار را برگزیده است . به همین خاطر از اهل بیت ( علیهم السلام ) نقل شده است که : « لا جبر ولا تفویض ، ولکن امرٌ بین الأمرین » ، نه جبر است نه تفویض ، بلکه امری میان این دو تاست .________________________________________ 47 ________________________________________* ( 11 ) *ضرورت نبوّت عامّهخداوند حکیم ، مردان شایسته ای را برای هدایت و سعادت انسان برگزید . آنان همان پیامبران الهی اند . بعثت انبیا برای رسیدن انسان به کمالی که هدف خلقت اوست لازم است ، چرا که عقل او هرچند در پیمودن راه کمال ، مؤثر و مفید است ، ولی کافی نیست .تفاوت دیدگاه و اندیشه های بشری در اخلاق و اقتصاد و روابط اجتماعی و جوانب دیگر زندگی ، بهترین دلیل است بر اینکه انسان از شناخت صحیح این مسائل ناتوان است .صفات انبیاواسطه های فیض الهی صفاتی دارند که آنان را از دیگران ممتاز می سازد . مهمترین آن ها « عصمت » در سه مرحله است :1 . عصمت در مرحله دریافت وحی و ابلاغ آن .2 . عصمت از معصیت و گناه .3 . عصمت از خطا در امور فردی و اجتماعی .لزوم عصمت در این سه مرحله ، دلایل عقلی و نقلی دارد که در جای خود آمده است .________________________________________ 48 ________________________________________* ( 12 ) *نبوّت خاصّهمقصود از نبوت خاصّه ، نبوت حضرت محمد بن عبدالله ( صلّی الله علیه وآله ) است که آخرین پیامبر است و کتاب او آخرین کتاب ها و رسالت او آخرین رسالت هاست و قرآن معجزه جاویدان او تا روز قیامت است . خداوند او را با این معجزه ، ویژه ساخت ، چون آیین جاودان در گرو دلیل جاویدان است ، از این رو او را با کتابی فرستاد که از هیچ سویی باطل در آن راه ندارد و جنّ و انس را تا قیامت با این قرآن تحدّی کرد و فرمود :( قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ اْلإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْض ظَهِیراً ) ( 1 )« بگو اگر انس و جنّ گرد آیند تا مانندی برای این قرآن آورند ، نمی توانند مثل آن بیاورند ، هرچند برخی پشتیبان بعض دیگر باشند . »ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اسراء : 88________________________________________ 49 ________________________________________* ( 13 ) *معاد و قیامتهمه ادیان آسمانی بر این نکته اتفاق دارند که خداوند ، مردم را پس از مرگشان در روز قیامت زنده می کند تا به کارهایشان پاداش دهد .اعتقاد به قیامت از پایه های ایمان در اسلام است . خداوند می فرماید :( أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَأَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ ) ( 1 )« آیا پنداشتید که شمارا بیهوده آفریدیم و شما به سوی ما باز گردانده نمی شوید ؟ »مرگ ، پایان زندگی نیست ، بلکه انتقال از جهانی به جهان دیگر و از حیاتی کوتاه به حیاتی همیشگی است .اینها اصول کلّی شیعه امامیّه است که با همه مسلمانان در آن ها مشترک است و به اختصار ، بیان کردیم .ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مؤمنون : 115کتابخانه تخصصی حج > اعتقادات و پاسخ به شبهات > گزیده سیمای عقاید شیعه________________________________________ 51 ________________________________________فصل سوممعیار توحید و شرک در عبادت1 . استعانت از غیر خداوند2 . درخواست شفاعت از مأذونان برای شفاعت1 . حقیقت و معنای شفاعت2 . بررسی آیات نفی کننده و اثبات کننده شفاعت3 . محدوده شفاعت4 . ثمره شفاعت5 . شفاعت طلبی از پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) و اولیا که مأذون در شفاعتند3 . نذر برای اولیا4 . تبرّک به آثار اولیا5 . زیارت قبور6 . بنای بر قبور7 . بنای مساجد بر قبور و نماز در آن ها8 . گریه بر مرده9 . توسّل به پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) و اولیا ، با همه اقسامش________________________________________ 53 ________________________________________معیار توحید و شرک در عبادتتوحید مراتبی دارد ، شرک هم به شکل های مختلفی است . آنچه محور بحث ما در اینجاست « توحید در عبادت » است که در مقابلش شرک در عبادت است . برای داوری درست در مواردی که اختلاف اندیشه وجود دارد ، باید تعریفی منطقی و جامع از عبادت ارائه داد و جز با این ، نمی توان اختلاف در آن موارد را برطرف ساخت ، از این رو باید ضابطه ای را که از قرآن و سنت برای پرستش به دست می آید بیان کرد .از گفته اهل لغت بر می آید که عبادت ، یعنی خضوع و کرنش . ( 1 )اشکال این تعریف این است که اگر عبادت به معنای خضوع باشد ، باید هر نوع کرنشی در برابر غیر خدا ممنوع باشد ، در نتیجه هر کرنش گر از دایره موحّدان بیرون می افتد ، در حالی که خداوند از خضوع فرشتگان برای آدم و کرنش فوق العاده یعقوب و فرزندانش در برابر یوسف خبر می دهد و کرنش ملائکه نسبت به آدم را می ستاید و از سر پیچی ابلیس ازــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ر . ک : لسان العرب ، مفردات راغب ، قاموس محیط ( واژه عبد ) .________________________________________ 54 ________________________________________فرمان سجود نکوهش می کند :( فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ ) ( 1 ) « همه فرشتگان سجده کردند » .و ( وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً ) ( 2 ) « یوسف پدر و مادرش را بر تخت خود بالا برد و آنان در برابر او به سجده افتادند » .تنها خضوع و کرنش ـ چه به لفظ و بیان باشد ، چه به عمل و رفتار ـ عبادت نیست . پس برای حل مشکل باید ضابطه ای کلی برای عبادت بیان کرد ، تا آن خضوعی که نشان پرستش است ، با کرنش های دیگر متمایز باشد .به طور خلاصه عبادت به دو چیز تحقق پیدا می کند :1 . خضوع با بیان و عمل .2 . اعتقاد به خدایی و پروردگاری آنکه در برابرش کرنش انجام می گیرد و عقیده به اینکه سرنوشت کلّی یا جزئی کرنش کننده ، اکنون یا در آینده ، به دست اوست ، چه این اعتقاد درست باشد آنگونه که درباره خداوند است ، چه باطل باشد ، مثل آنچه در پرستش غیر خداست . پس اگر در خضوع ، چنین اعتقادی نباشد ، پرستش نیست .موحدان خداپرست ، خضوعشان ریشه در این اعتقاد دارد که خدا را آفریدگار جهان و انسان و مدبّر عالم می شناسند ، خدایی که در دنیا و آخرت همه چیز در دست اوست و جز او هیچ آفریدگار ، مدبّر وــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . حجر : 302 . یوسف : 100________________________________________ 55 ________________________________________سررشته دار امور بندگان در دنیا و آخرت نیست . امّا در دنیا ، خلقت و تدبیر و زنده کردن و میراندن و فرستادن باران و فراوانی و قحطی و همه آنچه « پدیده طبیعی » به شمار می رود کار خداست ، نه دیگری که هیچ تأثیری در سرنوشت انسان ندارد . امّا در آخرت ، شفاعت و آمرزش گناهان و اینگونه امور اخروی به دست خدای متعال است .بنابراین ، عبادت ، کرنشی نشأت گرفته از اعتقاد به آفریدگاری و تدبیر و سررشته داری معبود نسبت به انسان در دنیا و آخرت است .این وضعیت یکتا پرستان است . امّا مشرکان عصر رسالت و قبل و بعد از آن هم خضوعشان در برابر معبودهایشان از همین عقیده سر چشمه می گرفت و معتقد به ربوبیّت آنها بودند و اینکه سرنوشت عبادت کننده ، به دست آن معبودهاست .هر خضوع ، کرنش و درخواست ، از این ریشه می گیرد که مورد کرنش را خدا یا پروردگار بدانیم و سرنوشت پرستشگر را به دست او بدانیم . چنین خضوعی عبادت است . پس اگر در پیشگاه خدای سبحان کرنش کند ، این عبادت خداست و اگر برای غیر خدا خضوع کند ، غیر خدا را پرستیده است و مشرک خواهد بود .در مقابل این ، خضوع و کرنش و کاری است که از چنین باوری سر چشمه نگرفته باشد . پس خضوع کسی در برابر یک موجود و احترام به او هر چند هم بسیار باشد ، تا همراه با اعتقاد به خدایی و پروردگاری او نباشد ، شرک و پرستش آن موجود نیست ، هر چند ممکن است حرام باشد ، مثل سجده عاشق برای معشوق یا زن در برابر شوهرش ، که هر چند در آیین اسلام حرام است ، ولی پرستش نیست و حرمت آن جهت________________________________________ 56 ________________________________________دیگری دارد . پس پرستش و حرام بودن ، دو چیز مختلف است .وقتی تعریف عبادت و فرق آن با غیر عبادت روشن شد ، می توانی درباره کارهایی که بهانه شده تا انجام دهندگان آن ها را به شرک متهم کنند ، به گمان اینکه این عبادت است و چنین کسان غیر خدا را می پرستند ، داوری قطعی کنی .________________________________________ 57 ________________________________________* ( 1 ) *استعانت از غیر خداوندموحّد ، همان گونه که جز خدا را نمی پرستد ، در زندگی دنیوی و اخروی خود نیز جز از خداوند یاری نمی طلبد . از این روست که خداوند ، توحید در استعانت را به توحید در عبادت عطف می کند و مسلمان را فرمان می دهد که شب و روز در نمازهای پنجگانه اش بگوید : ( إِیّاکَ نَعْبُدُ وَإِیّاکَ نَسْتَعِینُ ) . جدا کردن این دو و حرام دانستن عبادت غیر خدا و جایز شمردن استعانت از غیر خدا بر خلاف قرآن کریم است . مسلمان جز خدا را نمی پرستد و جز از او یاری نمی جوید .این از یک سو . از سوی دیگر ، همه خردمندان ـ چه موحّدان چه جز آنان ـ و پیامبران و اولیا همواره در زندگی دنیوی و معاشرت خویش ، از غیر خدا کمک می خواهند . حتی خداوند دستور می دهد که از غیر خدا کمک بطلبید ، مثل آیه : ( وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاةِ ) ( 1 ) « از صبر و نماز ، یاری بجویید . »ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بقره : 45________________________________________ 58 ________________________________________همچنین به مسلمانان فرمان می دهد هر کس از شما کمک خواست ، او را کمک کنید :( وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ ) ( 1 )از یک سو آیات قرآن ، یاری خواهی و استعانت را منحصر به خداوند می داند ، از سوی دیگر دستور می دهد از غیر خدا کمک بخواهید ! پس باید حقیقت استعانتی را که مخصوص خدای سبحان است بررسی کرد و تفاوت آن را از نصرت خواهی از غیر خدا که محور زندگی اجتماعی است مشخص نمود .ممکن است استعانت از غیر خدا به دو صورت باشد :1 . از یک عاملِ چه طبیعی یا غیر طبیعی کمک بخواهیم ، با این اعتقاد که کار او مستند به خداست ، یعنی آن عامل می تواند بندگان را کمک کند و با قدرتی که از سوی خدا و به اذن او دارد ، مشکلات مردم را حل کند .این نوع از استعانت ، جدا از استعانت از خدا نیست ، چون به طور ضمنی این اعتراف در آن نهفته که خدا به آن عوامل ، آن اثر را داده و اجازه فرموده است و اگر بخواهد ، آن قدرت و اثر را از آن می گیرد . وقتی کشاورز ، از عوامل طبیعی مثل خورشید ، آب و کشت زمین کمک می گیرد ، در واقع از خداوندی کمک گرفته که به این عوامل ، قدرت رویاندن و به ثمر رساندن بذر و رساندن به حدّ کمال بخشیده است .2 . از یک انسان یا عامل طبیعی یا غیر طبیعی کمک بخواهد ، با این اعتقاد که آن را در وجودش یاکار و تأثیرش مستقل از خدا بداند . بی شک این اعتقاد شرک است و چنین استعانتی پرستش به شمار می رود . پس اگرــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . انفال : 72________________________________________ 59 ________________________________________کشاورز ، از عوامل یاد شده کمک گرفت ، با این اعتقاد که آن ها را در تأثیر یا وجود ، یا مادّه ، یا در کار و قدرت ، مستقل پنداشت ، این اعتقاد شرک است و چنین طلبی عبادت است .آن دسته از آیات که استعانت را منحصر به خداوند می داند ، ناظر به این حقیقت است که در صحنه هستی ، هیچ مؤثّر تام و مستقلّ و بدون اتکاء به دیگری نه در وجودش ، نه در کار و تأثیرش ، جز خداوند وجود ندارد . و آن دسته از آیات که استعانت از غیر خدا را جایز می شمارد ، ناظر به این است که عواملی در جهان هست که در وجود و کارش نیازمند خداوند است و هر کار می کند ، با اذن و مشیّت و قدرت الهی انجام می دهد و اگر خدای متعال آن قدرت را نداده بود و خواست خدا بر استمداد از آن جریان نیافته بود ، هیج قدرتی بر هیچ کاری نداشت .پس در همه مراحل یاری کننده حقیقی خداوند است و از هیچ کس به عنوان اینکه یاری رساننده مستقل است نمی توان استعانت جست ، مگر از خداوند . از این رو ، استعانت منحصر به خدا شده است . لیکن این هرگز مانع استعانت از غیر خدا به عنوان غیر مستقل و متکّی به قدرت الهی نیست و چنین استعانتی هرگز منافات با آن استعانت انحصاری نیست .________________________________________ 60 ________________________________________* ( 2 ) *درخواست شفاعت از مأذونان برای شفاعتآیا شفاعت طلبی از آنان که اذن شفاعت دارند ، پرستش آنان است و با توحید منافات دارد ؟ یا این درخواست دعا از آنان است ؟بررسی این مسأله در گرو بیان نکات زیر است :1 . حقیقت و معنای شفاعت چیست ؟2 . بررسی آیات اثبات کننده و نفی کننده شفاعت .3 . محدوده شفاعت .4 . آثار و نتیجه شفاعت .5 . شفاعت طلبی از پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) و اولیا که مأذون در شفاعتند .اوّل : حقیقت و معنای شفاعتشفاعت آن است که رحمت و آمرزش و فیض الهی از راه اولیای خدا و بندگان برگزیده او به مردم برسد . همانگونه که هدایت الهی که از فیض های خداوند است و در این دنیا از راه پیامبران و کتب آسمانی او به مردم می رسد ، آمرزش الهی نیز در قیامت ، از همین راه به گنهکاران________________________________________ 61 ________________________________________می رسد و بعید نیست که مغفرت او در روز رستاخیز ، از راه بندگان خوبش هم به آنان برسد ، چرا که خداوند دعای آنان را در زندگی دنیوی سبب آمرزش قرار داده و در آیات قرآن به این نکته تصریح شده است . فرزندان یعقوب چون خاضعانه نزد پدر خویش باز گشتند ، گفتند :ای پدر ، ما خطا کرده ایم ، برای ما آمرزش بطلب ( قالُوا یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنّا کُنّا خاطِئِینَ ) . ( 1 )یعقوب نیز پاسخ داد که برای شما از خدا آمرزش خواهم خواست ، که او آمرزنده و مهربان است ( 2 )پیامبر اکرم ( صلّی الله علیه وآله ) نیز از کسانی بود که دعایش در حق گنهکاران مستجاب می شد . به فرموده قرآن :( وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوّاباً رَحِیماً ) ( 3 )« اگر آنان که به خویش ستم کردند ، نزد تو می آمدند و از خدا آمرزش می طلبیدند و پیامبر هم برای آنان آمرزش می طلبید ، خداوند را توبه پذیر و مهربان می یافتند . »آمرزش الهی گاهی توسّط واسطه هایی همچون پیامبران به بندگانش می رسد ، گاهی هم بی واسطه . دعا ، بخصوص دعای صالحان ، در سلسله نظام علت و معلول ، اثر دارد و علّت تنها در علت های واقع در چهار چوب حسّ خلاصه نمی شود و در عالم هستی مؤثرهایی بیرون از احساس و حواس ما وجود دارد که گاهی حتی از فکر ما هم دور است .ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . یوسف : 972 . همان : 983 . نساء : 64________________________________________ 62 ________________________________________عقیده به شفاعت اولیا ، نوعی امید به رحمت خدا و آرزومندی بخشایش و لطف اوست . اسلام دریچه های امید را به روی گنهکار پشیمان گشوده است ، تا به سوی پروردگارش برگردد . یکی از این دریچه ها توبه و استغفار است . دریچه دیگر ، شفاعت برای گنهکاران است .معنای این ، زمینه سازی برای گنهکاران و آسان نمودن خلاف به امید شفاعت نیست ، چون که شفاعت ، شرایط و حدودی دارد و مطلق و بی قید و شرط نیست تا همه گناهکاران را شامل شود ، بلکه نقش آن کاشتن بذر امید در دل هاست .دوم : بررسی آیات نفی کننده و اثبات کننده شفاعتبه اجماع همه علمای اسلام ، در روز قیامت شفاعت برای پیامبر اعظم ( صلّی الله علیه وآله ) و هر کس که خداوند اذن شفاعت دهد ثابت است و کسی منکر این نیست ، مگر آنکه معاند است ، یا از قرآن و معارف اسلامی بی خبر است . لیکن آیات شفاعت ، برخی نفی کننده است ، بعضی اثبات کننده .دسته اول : نفی کننده شفاعتدر قرآن کریم تنها یک آیه است که ظاهر آن شفاعت را به نحو مطلق نفی می کند :( یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمّا رَزَقْناکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فِیهِ وَلا خُلَّةٌ وَلا شَفاعَةٌ ) ( 1 )« ای اهل ایمان ، از آنچه به شما روزی دادیم انفاق کنید ، پیش ازــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بقره : 254________________________________________ 63 ________________________________________آنکه روزی برسد که در آن روز ، نه داد وستدی است ، نه دوستی و نه شفاعت . »ذیل آیه نشانه می دهد که آن چه نفی شده ، شفاعت در حق کافران است .دسته دوّم : نفی صلاحیت بت ها برای شفاعتعرب جاهلی چون معتقد به شفاعت بت ها نزد خدا بودند ، آن ها را می پرستیدند . در این زمینه آیات فراوانی است که به یکی بسنده می کنیم :( أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللهِ شُفَعاءَ قُلْ أَ وَلَوْ کانُوا لا یَمْلِکُونَ شَیْئاً وَلا یَعْقِلُونَ ) ( 1 )« آیا جز خدا شفیعانی گرفته اند ؟ بگو : آیا هر چند آنها مالک چیزی نباشند و شعوری نداشته باشند . باز هم از آنان شفاعت می طلبید ؟ »دسته سوّم : انحصار شفاعت در خدا و عدم شرکت دیگریخداوند می فرماید :( قُلْ لِلّهِ الشَّفاعَةُ جَمِیعاً لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ) ( 2 )« بگو همه شفاعت از آن خداست ، فرمانروایی آسمان ها و زمین از آن اوست ، سپس به سوی او بازگردانده می شوید . »ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . زمر : 442 . زمر : 44________________________________________ 64 ________________________________________روشن است که خدا نزد کسی برای کسی شفاعت نمی کند ، چون او برتر از هر چیز است ، و هر چیز در پیشگاه او خاضع است . پس معنای اینکه همه شفاعت از آن اوست این است که خدای سبحان مالک مقام شفاعت است و هیچ کس جز با اجازه او شفاعت نمی کند . پس این آیه ، هم نفی عقیده مشرکین است که برای غیر خدا شفاعت قائل بودند ، هم نفی اعتقاد یهود و نصاری است که به شفاعت مطلق و بی قید و شرط در مورد شفاعت کننده و شفاعت شونده معتقدند . و این منافات ندارد با اینکه بندگانی باشند که چون مورد رضایت الهی اند ، اذن شفاعت داشته باشند .دسته چهارم : شفاعت به اذن خداآیاتی هست که به روشنی دلالت بر شفاعت کسانی با اذن الهی دارد . امّا اینکه آنان کیانند ؟ قرآن از آنان چیزی نمی گوید . اینک آیات :1 . ( مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِهِ ) ( 1 ) ، « کیست که نزد خدا شفاعت کند ، مگر به اذن او . »2 . ( ما مِنْ شَفِیع إِلاّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ) ( 2 ) ، « هیچ شفیعی نیست ، مگر پس از اجازه او . »3 . ( لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ إِلاّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً ) ( 3 ) « مالک شفاعت نیستند ، مگر کسی که نزد خداوند ، عهد و پیمانی گرفته باشد . »پس شفاعتِ مطلق ، یعنی شفاعت بدون اذن خدا یا شفاعت بت ها ، مردود است و شفاعت دیگران که خدا به آنان اذن داده و نزد پروردگارــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بقره : 2552 . یونس : 33 . مریم : 87________________________________________ 65 ________________________________________عهدی گرفته اند ، شفاعت مقبول است .قرآن کریم ، شفاعت بت ها را که عرب آنها را به دروغ می پرستیدند رد می کند و می گوید : آنان که از خود نمی توانند دفاع کنند ، چگونه می توانند در حق پرستندگانشان شفاعت کنند ؟ هدف آیات نفی کننده شفاعت ، شفاعت این ها و شفاعت مطلقی است که اهل کتاب به آن معتقدند ولی شفاعت پذیرفته ، شفاعت گروهی است از بندگان ویژه خدا که با شرایط خاصّی شفاعتشان نزد خدا قبول می شود . در روایات اسلامی نام شفیعان و شرایط شفاعت نسبت به شفاعت شوندگان آمده است .سوم : محدوده شفاعتشفاعت مطلق و بی قید و شرط را یهود و نصاری و مشرکان معتقد بودند ، امّا شفاعتی که قرآن آن را پذیرفته ، شرایطی در شفیع ، در شفاعت شده و در مورد شفاعت دارد .امّا شفیع ، هر چه هم نزد خداوند ، رتبه و منزلت داشته باشد ، جز با اذن و رضایت خدا شفاعت نمی کند .امّا شفاعت شده باید به وسیله ایمان به خدا و یکتایی او و ایمان به پیامبران الهی و کتب آسمانی ، پیوند خود را با خدا استوار سازد و از کسانی نباشد که دستشان آلوده به جنایت شده و در گناهان غرق شده اند . این شرط ها و محدوده ها در روایات شیعه و اهل سنّت بیان شده است .پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) فرمود : « نزدیک ترین شما به من در فردای قیامت و شایسته ترین شما برای برخورداری از شفاعتم کسی است که از همه________________________________________ 66 ________________________________________راستگوتر ، امانت دارتر ، خوش اخلاق تر و نزدیک تر به مردم باشد . » ( 1 )امام صادق ( علیه السلام ) فرمود : « ای گروه شیعه ! از گناه دست برنمی دارید و از شفاعت ما سخن می گویید ! به خدا سوگند کسی که مرتکب این گناه ( زنا ) شود به شفاعت مانمی رسد تا آنکه رنج عذاب به او برسد و هراس دوزخ را ببیند . » ( 2 )امام کاظم ( علیه السلام ) فرمود : چون وفات پدرم حضرت صادق ( علیه السلام ) فرارسید ، به من فرمود : « پسرم ! هرکس نماز را سبک بشمارد به شفاعت ما نمی رسد . » ( 3 )امّا نسبت به مورد شفاعت باید گفت که شرک و الحاد مورد شفاعت قرار نمی گیرد . خداوند می فرماید : ( إِنَّ اللهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ ) ( 4 )« خداوند ، شرک ورزیدن به او را نمی آمرزد و جز آن را برای هرکس بخواهد می بخشاید . »چهارم : شفاعت طلبی از پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) و اولیا که مأذون در شفاعتندمفهوم روشن شفاعت ، دعای شفیع و طلبیدن او از خداوند است که گناهان بندگانش را ـ اگر شایسته بخشایشند ـ بیامرزد . پس درخواست شفاعت از شفیع ، به درخواست دعا از او برای آن هدف برمی گردد . آیا اشکالی دارد که از برادر مؤمن درخواست دعا کنی ؟ تا چه رسد به درخواست از پیامبر اکرم ( صلّی الله علیه وآله ) که به تصریح آیات قرآن ، دعایش مستجابــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تیسیر المطالب ، سید یحیی زیدی : ج1 ، ص4422 . کافی : ج5 ، ص4693 . کافی : ج3 ، ص2704 . نساء : 48 و 116________________________________________ 67 ________________________________________است و ردّ نمی شود . ( 1 )پس وقتی شفاعت خواهی از صالحان به معنای درخواست دعاست ، هرکس نیز از پیامبر شفاعت بطلبد ، همین معنی را قصد می کند . وقتی رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) زنده بود و در مدینه می زیست ، درخواست دعا از پیامبر از سوی اصحاب ، معنایش درخواست شفاعت بود . پس از انتقال از دنیا به جهان برزخ نیز معنای شفاعت خواهی همان درخواست دعاست ، نه چیز دیگر .این گونه درخواست دعا و شفاعت ، در زمان های گذشته از سوی پیشینیان صالح نیز انجام گرفته است که نمونه هایی یاد می شود :1 . از انس نقل شده است که : از پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) درخواست کردم در روز قیامت مرا شفاعت کند . فرمود : شفاعت می کنم . گفتم : یا رسول الله ، تو را در کجا بجویم ؟ فرمود : اولین جایگاهی که مرا می جویی ، بر صراط است . ( 2 )او از پیامبر اعظم ( صلّی الله علیه وآله ) درخواست شفاعت می کند ، بی آنکه بر ذهن او بگذرد که این درخواست ، با اصول اعتقادی او ناسازگار است .2 . سواد بن قارب ، یکی از اصحاب پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) به آن حضرت می گوید :شفیع من باش ، روزی که شفاعت کسی هیچ سودی برای سواد بن قارب نخواهد داشت ( 3 ) .ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نساء : 64 ، منافقون : 52 . صحیح ترمذی : ج4 ، ص621 ، کتاب صفة القیامه ، باب 93 . فکن لی شفیعاً یوم لا ذو شفاعة بِمُغن فتیلاً عن سواد بن قارب .الاصابه : ج2 ، ص95 ، الروض الأنف : ج1 ، ص139 ، بلوغ الارب : ج3 ، ص299 ، عیون الأثر : ج1 ، ص72________________________________________ 68 ________________________________________3 . چون امیرمؤمنان ( علیه السلام ) پیامبر خدا را غسل داد و کفن کرد ، صورتش را باز کرد و گفت : « پدر و مادرم فدایت ، پاکیزه زیستی و پاکیزه مردی . . . ما را نزد پروردگارت یاد کن . » ( 1 )4 . روایت است که چون پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) رحلت نمود ، ابوبکر آمد و چهره پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) را گشود ، خود را به روی وی افکند و بوسید و گفت : « پدر و مادرم فدایت ، پاک زیستی و پاک مردی ، ای محمد ! ما را نزد پروردگارت یاد کن و به یاد ما باش . » ( 2 )این شفاعت خواهی از پیامبر است ، در همین دنیا پس از رحلت او . عرب ، تعبیر « ما را نزد پروردگارت یاد کن » را در شفاعت طلبی به کار می برد .این در دوران حیات پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) بود . امّا پس از رحلت آن حضرت ، آیا می توان از آن حضرت ، به خصوص در برابر قبر مطهرش و هنگام سلام دادن بر او شفاعت طلبید ؟ از آنجا که مردگان در عالم برزخ می شنوند و سخن می گویند و دعا می کنند ، به ویژه حضرت رسول ( صلّی الله علیه وآله ) وقتی به او سلام می دهند ، روح مطهرش جواب می دهد ، پس فرقی در شفاعت طلبی میان زمان حیات و پس از مرگ و در حیات برزخی نیست و هر که ادعای ممنوعیت دارد باید دلیل بیاورد .ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . المجالس ، شیخ مفید ، مجلس دوازدهم ، ص1032 . سیره حلبیه : ج3 ، ص474 چاپ بیروت .________________________________________ 69 ________________________________________* ( 3 ) *نذر برای اولیانذر آن است که انسان خود را ملزم و متعهد کند که اگر حاجتش بر آورده شد ، کاری را انجام دهد . مثلاً بگوید : برای خداست برعهده من که اگر در امتحان قبول شدم ، ختم قرآن کنم .گاهی در ضمن نذر ، متعهد می شود که ثواب آن کار را به یکی از نزدیکانش مثل پدر و مادر ، یا اولیا و انبیا اهدا کند و می گوید : برای خدا نذر می کنم که قرآن را ختم کنم و ثواب آن را به فلانی اهدا کنم .این گونه نذر میان مسلمانان رایج است . کاری را برای خدا نذر می کنند و ثواب آن را به یکی از اولیای خدا و بندگان صالح هدیه می کنند ، گاهی هم می گویند : این گوسفند ، نذر پیامبر ، و مقصود جهت سود بردن از آن نذر است .قرآن کریم هم پر است از هر دو گونه کاربرد نذر . ( 1 )پس نذر برای اولیا و صالحان مانعی ندارد .ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ر . ک : آل عمران : 35 ، توبه : 60 .________________________________________ 70 ________________________________________برای روشن تر شدن مطلب ، سخن بعضی از متفکران و علمای اسلام را می آوریم .خالدی می گوید : مسأله دایر مدار نیّت نذر کنندگان است و هر عملی به نیت است . اگر قصد نذر کننده ، خود مرده و تقرّب به اوست جایز نیست بالاتفاق . و اگر قصدش تقرّب به خداست ، ولی برای بهره بردن زندگان و ثوابش هم برای کسی که به سود او نذر کرده است ، چه نوع خاصّی از نفع بردن را معین کرده باشد یا به طور مطلق گفته باشد . در این صورت واجب است به چنین نذرهایی وفا شود . ( 1 )غرامی گوید : هر کس از حال مسلمانانی که چنین نذرهایی می کنند جویا شود ، می بیند که مقصود آنان از قربانی ها و نذرها برای اموات ، انبیا و اولیا ، صدقه از جانب آنان و اهدای ثوابش به آنان است . اجماع اهل سنّت بر این است که صدقه زندگان برای مردگان سودمند است و به آنان می رسد . احادیث در این مورد ، هم صحیح و مشهور است . ( 2 )هر کس که از وضع زائران عتبات مقدسه و حرم های اولیای الهی با خبر باشد می داند که آنان برای خدا و رضای او نذر می کنند و قربانی ها را با نام خدای متعال و با هدف بهره مندی صاحب قبر از ثواب آن و استفاده فقرا از گوشت قربانی ها ذبح می کنند .ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صلح الإخوان ، خالدی : ص102 به بعد .2 . فرقان القرآن : ص133________________________________________ 71 ________________________________________* ( 4 ) *تبرّک به آثار اولیاتبرّک در لغت ، مشتق از « برکت » به معنای افزونی در نعمت است .امّا در اصطلاح آن است که موحّدان ، از رهگذر تبرّک به پیامبر اکرم ( صلّی الله علیه وآله ) و بندگان صالح خدا و تبرک به آثار باقی مانده از آنان ، درخواست افاضه نعمت و افزایش برکت کنند .فیض الهی بربندگان گاهی از غیر مجرای طبیعی افاضه می شود ، آنجا که اراده الهی بر این باشد که حاجت های یک مؤمن را از راه تبرّک به پیامبر یا آثار بازمانده از او برآورده سازد . آیات و روایات فراوانی بر این حقیقت تأکید دارد . اینک برخی از آیاتی که در این زمینه است :1 . تبرّک به مقام ابراهیم ( علیه السلام )خداوند ، بعضی از سرزمین هایی را که بدن دعوتگران توحید را لمس کرده ، عبادتگاه به شمار آورده است ، مثل آنکه « مقام ابراهیم » را نمازخانه قرار داده و فرموده است :________________________________________ 72 ________________________________________( وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَأَمْناً وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِیمَ مُصَلًّی ) ( 1 )« خانه کعبه را محل بازگشت مردم و مرکز امن قرار دادیم و از مقام ابراهیم ، عبادتگاهی برای خود انتخاب کنید . »بی شک ، نماز از بعد ذاتی فرقی نمی کند که در این جایگاه خوانده شود ، یا نقاط دیگر مسجد . ولی « مقام ابراهیم » به سبب وجود ابراهیم پیامبر ، امتیاز دیگری یافته و جای متبرّکی شده است . از این رو نمازگزار به خاطر تبرک به آن مکان پاک ، نمازش را آنجا برگزار می کند .2 . پیراهن یوسف ( علیه السلام ) و بینایی یعقوب ( علیه السلام )یعقوب پیامبر ، مدتی طولانی در رنج هجران یوسف ( علیه السلام ) بود و در آن مدّت آن قدر گریست که به تعبیر قرآن کریم ، چشمانش سفید ( و نابینا ) شد ( 2 ) .اراده الهی بر آن شد که به واسطه پیراهن فرزندش یوسف ، بینایی یعقوب را به او برگرداند . خداوند از زبان یوسف ( علیه السلام ) چنین نقل می فرماید :( اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هذا فَأَلْقُوهُ عَلی وَجْهِ أَبِی یَأْتِ بَصِیراً ) . ( 3 )« این پیراهن مرا ببرید و به صورت پدرم بیندازید ، بینا می شود . »شکی نیست که پیراهن یوسف ، از جهت موّاد و شکل ، با پیراهن های دیگر فرقی ندارد ، ولی خواست خدا آن بود که فیض الهی از این راه بهــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بقره : 1252 . یوسف : 843 . یوسف : 93________________________________________ 73 ________________________________________بنده اش یعقوب برسد . قرآن با صراحت این حقیقت را چنین بیان می کند :( فَلَمّا أَنْ جاءَ الْبَشِیرُ أَلْقاهُ عَلی وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیراً ) ( 1 )« چون مژده دهنده آمد ، آن پیراهن را به صورت او افکند ، پس او بینا شد . »3 . تبرّک به جایگاه اصحاب کهفبه نقل قرآن کریم ، وقتی مؤمنان و یکتاپرستان ، مخفی گاه جوانمردانِ « اصحاب کهف » را یافتند ، اتفاق نظر داشتند که بر قبور آنان مسجدی بسازند تا محلّ عبادت و وسیله ای برای تبرک جستن به عبادت در کنار آن پیکرهای مطهّر گردد . ( 2 ) مفسران می گویند هدف از ساختن مسجد ، برپایی نماز و تبرک به اجساد مطهّر آنان بوده است .دقت در این آیات ما را از یک اصل علمی و قرآنی روشن آگاه می کند و آن اینکه گاهی خواست الهی بر این می شود که نعمت ها و مواهب مادی و معنوی را از خلال اسباب و عوامل طبیعی به بشر افاضه کند ، مثل آنکه بشر را از راه اسباب طبیعی هدایت کند ، از این رو پیامبران را به عنوان بشارت دهنده و بیم دهنده فرستاده است . گاهی نیز اراده خدا بر این تعلّق می گیرد که فیض خویش را از راه ها و اسباب غیرطبیعی جاری سازد . تبرّک یکی از آن راه های غیرطبیعی است که انسان به آن روی می آورد تا فیض الهی و نعمت پروردگار را به دست آورد .مسلمانان به آثار پیامبر اعظم ( صلّی الله علیه وآله ) و به موی شریف او و به قطرات آب وضوی آن حضرت و به جامه و ظرف و لمس بدن مطهّرش تبرکــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همان : 962 . کهف : 21________________________________________ 74 ________________________________________می جستندکه نمونه های آن در روایت ها آمده است . پس تبرّک ، سنتی شد که صحابه به آن عمل می کردند و تابعان و صالحان بعدی نیز از آنان پیروی کردند .تعدادی از علمای اسلام ، کتاب هایی در زمینه موارد تبرّک اصحاب به آثار پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) تألیف کرده اند .تبرّک اصحاب تنها به موارد یاد شده ( مسح و لمس ، آب وضو و غسل ، نیم خورده آب و غذا ) منحصر نمی شد ، بلکه به آبی که آن حضرت دست مبارک خود را در آن وارد می کرد و آبی که از ظرفی می نوشید ، به موی او ، عرق او ، ناخن او ، ظرفی که از آن می نوشید ، جای دهان مبارکش ، منبر او ، دینارهایی که عطا می کرد ، و به قبر او تبرک می جستند . عادت مسلمانان بر تبرک به قبر شریف او و صورت بر آن نهادن و گریستن در کنار قبرش بود .محمد طاهر بن عبدالقادر از علمای مکه ، کتابی به نام « تبرّک الصحابه » تألیف کرده و در آن گفته است : همه اصحاب پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) اجماع بر تبرک به آثار پیامبر خدا و کوشش در گردآوری آن ها داشتند و آنان هدایت یافتگان و پیشگامان صالح بودند ، به موی پیامبر ، به آب وضو و عرق و جامه و ظرف و بدن شریف او و آثار دیگر آن حضرت تبرک می جستند . تبرک به بعضی از آثار او در زمان حیاتش اتفاق افتاده و حضرت آن را پذیرفته و ردّ نکرده است . این به روشنی دلالت بر مشروعیّت آن دارد و اگر مشروع و جایز نبود ، حتماً از آن نهی می کرد و برحذر می داشت . اخبار صحیح و اجماع اصحاب ، هم دلالت بر مشروعیت آن می کند ، هم گواه علاقه آنان به پیامبر اعظم ( صلّی الله علیه وآله ) و پیروی از اوست .کتابخانه تخصصی حج > اعتقادات و پاسخ به شبهات > گزیده سیمای عقاید شیعه________________________________________ 75 ________________________________________* ( 5 ) *زیارت قبورزیارت قبور پیامبران و اولیا ، آثار تربیتی و اخلاقی مهمی دارد ، چرا که دیدار گورستان هایی که در بردارنده شمار بسیاری از افرادی است که در این دنیا زیسته ، سپس به سرای آخرت کوچیده اند ، جلوی طمع و حرص بر دنیا را می گیرد و چه بسا رفتار انسان را عوض می کند . از این رو پیامبر اعظم ( صلّی الله علیه وآله ) می فرماید : « زُوروا القبورَ فانّها تُذَکِّرکُم بالآخرة » ( 1 ) ، قبرها را زیارت کنید ، چون شما را به یاد آخرت می اندازد .عایشه گوید : پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) اجازه داد که قبرها زیارت شود . و گوید : پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) فرمود : پروردگارم به من فرمان داد تا به بقیع بروم و برمردگان آن دیار استغفار کنم . گفتم : یا رسول الله هنگام زیارت بقیع چه بگویم ؟ فرمود بگو :« السلام علی اهل الدّیار مِن المؤمنین و المؤمناتِ ، یَرحم اللهُــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . شفاء السّقام : ص107________________________________________ 76 ________________________________________المُستَقدمین منّا والمستأخرینَ ، اِنّا انْ شاء اللهُ بِکم لاحِقون » ( 1 )در کتب حدیثی اهل سنّت ، صورت زیارت نامه هایی که پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) آن را هنگام زیارت بقیع گفته ، آمده است .زیارت قبر پیامبر ( صلّی الله علیه وآله )آنچه گفته شد ، درباره زیارت قبور مسلمانان بود . امّا زیارت قبر پیامبر و امامان و شهدا و شایستگان ، بی شک نتایج سازنده ای دارد که به آن اشاره می کنیم .زیارت قبور این شخصیت ها نوعی سپاس و تقدیر از فداکاری های آنان است ، واعلام به نسل حاضر است تا بدانند که این ، پاداش کسانی است که راه حق و فضیلت و دفاع از عقیده را می پویند . این هدف ، نه تنها ما را به زیارت قبورشان برمی انگیزد ، بلکه به ماندگاری نام و خاطره های آنان و حفظ آثار و برپایی جشن ها و مراسم به یاد میلادشان می انجامد .ملت های زنده ، به زیارت مدفن پیشوایان و شخصیت های خود می شتابند که جان و مالشان را در راه نجات مردم و آزادی آنان از چنگال استعمارگران و ستمگران فداکرده اند و برای زنده نگه داشتن یاد آنان مجالس برپا می کنند و بر ذهن هیچ کدامشان نمی گذرد که اینگونه بزرگداشت ها پرستش آنان است . بزرگداشت خاطره شخصیت ها کجا و پرستش آنان کجا ؟ این بزرگداشت ، ارج نهادن به تلاش های آنان است .پیشوایان مذاهب چهارگانه و راویان و حدیث نگاران آنان درــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صحیح مسلم : ج2 ، ص64 : سلام بر مردان وزنان مؤمن اهل این دیار . رحمت خدا بر ما و چه آنان که پیشتر رفتند ، چه آنان که از پی می آیند ، ما به خواست خدابه شما خواهیم پیوست .________________________________________ 77 ________________________________________مجموعه های حدیثی ، روایات فراوانی درباره زیارت قبر پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) نقل کرده اند که به پاره ای از آنها اشاره می شود :1 . پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) فرمود : هرکس قبر مرا زیارت کند ، شفاعتم برای او واجب می شود .2 . هرکه مرا زیارت کند و جز زیارت من انگیزه ای نداشته باشد . بر من است که او را روز قیامت شفیع باشم .3 . هرکس حج گزارد و قبر مرا پس از وفاتم زیارت کند ، همچون کسی است که مرا در حال حیاتم زیارت کرده است .4 . عبدالله بن عمر : هرکه خانه خدا را زیارت کند و مرا زیارت نکند به من جفا کرده است .5 . عمر : هر کس قبر مرا یا مرا زیارت کند ، شفیع او یا گواه او خواهم بود .10 . هرکس مرا در حال مرگم زیارت کند ، چونان کسی است که مرا در حال حیات دیدار کرده است و هرکس مرا زیارت کند تا آنجا که به قبر من برسد ، روز قیامت ، شاهد یا شفیع او خواهم بود . ( 1 )ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . شفاء السّقام فی زیارة خیر الأنام ، باب اول ، احادیث زیارت پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) . نیز ر . ک : وفاء الوفا بأحوال دار المصطفی : ج4 ، ص1336________________________________________ 78 ________________________________________* ( 6 ) *بنای بر قبورمقصود از قبور ، قبرهای پیامبران ، شهدا ، امامان و اولیای الهی است که در دل مؤمنان جایگاه والا دارند . آیا بنای بر این قبور جایز است یا نه ؟مسلمانان پیکر مطهر رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) را در همان اتاق سقف دار خودش دفن کردند و نسبت به آن بقعه شریف هم عنایت ویژه ای داشتند که در کتاب های تاریخ مدینه به ویژه در کتاب « وفاء الوفاء » سهمودی آمده است . ( 1 )بنای کنونی روضه نبوی در سال 1270 هـ ساخته شده و الحمدلله همچنان پابرجاست و به خواست خدا از ویرانی محفوظ خواهد ماند . اگر بنای بر قبور حرام بود ، مسلمانان پیکر آن حضرت را در جایی وسیع و بی سقف به خاک می سپردند .بنای بر قبور از زمان صحابه تا کنون ، سیره رایج میان مسلمانان بوده است . سفرنامه ها توصیف قبور موجود در مدینه را که بر روی آن هاــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . وفاء الوفا بأخبار دار المصطفی : ج2 ، ص458 فصل 9________________________________________ 79 ________________________________________قبه هایی بوده و روی قبرها سنگ نوشته هایی حاوی نام های آنان بوده یاد می کند .جهانگردان نیز که مدینه منوره را زیارت کرده اند ، آن مزارها و بقعه ها و قبه های بلند را توصیف کرده و با نگاه رضایت و محبت به آنها نگریسته اند ، نه نگاه خشم و ناراحتی .چنین اتفاق نظر و اجماع از سوی علمای اسلام در طول قرن ها ، قوی ترین گواه بر جواز بنا بر روی قبور شخصیت های اسلامی است که در دل ها جایگاه و منزلتی دارند .________________________________________ 80 ________________________________________* ( 7 ) *بنای مساجد بر قبور و نماز در آنهابنای مساجد بر قبرها یا کنار آن ها و نماز خواندن در آن ها ، موضوعی فقهی است و ربطی به عقاید ندارد . در اینگونه مسایل نیز ، مرجع مردم پیشوایان دینی و فقهایند که حکم آن را از کتاب و سنت استنباط می کنند و ما نمی توانیم هیچ یک از دو طرف را که قائل به جواز یا عدم جواز باشند ، به کفر و فسق نسبت دهیم .قرآن کریم بازگو می کند که چگونه مردم قبور اصحاب کهف را پیدا کردند و پس از یافتن آن در اینکه چگونه آنان را گرامی و یادشان را زنده بدارند و به سبب آنان تبرّک جویند اختلاف کردند . یکی می گفت : بر روی قبرشان بنایی می سازیم تا یادشان میان مردم جاودان بماند . دیگری می گفت : مسجدی بر قبرشان بسازیم که در آن نماز خوانده شود . ( 1 ) خداوند هر دو پیشنهاد را نقل می کند . بدون آن که یکی از آن ها را نکوهش و رد کند .ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . وَ کَذلِکَ أَعْثَرْنا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللهِ حَقٌّ . . . ( کهف : 21 ) .________________________________________ 81 ________________________________________روش مسلمانان در بنای بر قبور صالحانسیره و روش مسلمانان از جواز بنای مسجد بر قبور صالحان حکایت می کند . چند مسأله بر این نکته دلالت می کند :1 . پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) در اتاقی که در آن می زیست و کنار مسجد نبوی بود به خاک سپرده شد و چون مسلمانان زیاد شدند و مسجد برای آنان تنگ شد ، مسجد را توسعه داده سمت مشرق مسجد را که خانه خود آن حضرت در آنجا بود ، وارد مسجد کردند ، به نحوی که نمازگزاران از چهار طرف در اطراف قبر می ایستادند و بر آن احاطه داشتند . ( 1 )2 . سمهودی درباره فاطمه بنت اسد ، مادر امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) می گوید :چون درگذشت ، رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) بیرون آمد و دستور داد قبری برای او در جایی از مسجد که امروز به آن قبر فاطمه می گویند حفر شود . ( 2 ) این عبارت می رساند که آنان پس از دفن وی مسجد را بنا کردند .در جای دیگر می گوید : مصعب بن عمیر و عبدالله بن جحش در مسجدی دفن شدند که روی قبر حمزه بنا شده بود . ( 3 )3 . حضرت فاطمه ( علیها السلام ) به زیارت قبر عمویش حمزه می رفت و می گریست و نزد آن قبر نماز می خواند . ( 4 )این روایت دلالت می کند بر این که بنای مسجد بر قبر حمزه و نماز خواندن در آن در زمان حیات پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) بوده است .البته از ظاهر برخی روایات به نظر می رسد که جایز نیست قبور پیامبرانــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ر . ک : تاریخ طبری : ج5 ، ص222 ، البدایة والنهایه : ج8 ، ص652 . وفاء الوفا : ج3 ، ص8973 . همان ، ص9224 . سنن کبری : ج4 ، ص78________________________________________ 82 ________________________________________مسجد قرار داده شود . از پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) روایت شده است که فرمود : خدا یهودیان و مسیحیان را لعنت کند ، که قبور پیامبرانشان را مسجد قرار دادند . ( 1 )آیا می توان پذیرفت ملّتی که در مواقع مختلف پیامبرانشان را کشته اند ، تبدیل به ملّتی شوند که به عنوان تکریم و نکوداشت ، برقبر پیامبرانشان مسجد بسازند ؟ برفرض هم که چنین کاری از برخی از آنان سرزده باشد ، در حدیث احتمالات دیگری غیر از نماز خواندن و تبرّک به صاحب قبر داده می شود ، از این قبیل :الف . قبرها را قبله قرار داده باشند .ب . به عنوان تعظیم ، بر قبرها سجده کرده باشند .ج . به صاحب قبرها سجده کرده باشند .قدر متیقّن یکی از این سه صورت است ، نه مسجد سازی بر روی قبرها به عنوان تبرّک . کار آنان ، تنها مسجدسازی بر قبر و نماز در آن یا صرفاً نماز خواندن کنار قبور نبوده است ، بلکه کاری همراه با شرک بوده است ، با انواعی که شرک دارد ، مثل آنجا که به قبر سجده شود ، یا بر صاحب قبر سجده شود ، یا قبله ای گردد که به طرف آن نماز خوانند .نماز کنار قبر رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) برای تبرک به کسی است که آنجا دفن شده است و این اشکالی ندارد ، خداوند نیز حاجیان را فرمان داده « مقام ابراهیم » را محلّ نماز قرار دهند : ( وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِیمَ مُصَلًّی ) ( 2 ) .ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ر . ک : صحیح بخاری : ج2 ، ص111 کتاب الجنائز ، سنن نسائی : ج2 ، ص871 کتاب الجنائز ، صحیح مسلم : ج2 ، ص68 باب نهی از بنای مساجد بر قبور .2 . بقره : 125 .________________________________________ 83 ________________________________________نماز کنار قبور پیامبران ، همچون نماز کنار مقام ابراهیم است ، جز اینکه جسد حضرت ابراهیم یک یا چند بار این مکان را لمس کرده ، ولی مدفن پیامبران اجساد آنان را در برگرفته که هرگز نمی پوسند . علمای اسلام نیز روایات نهی کننده را مثل آنچه گفتیم تفسیر کرده اند .بیضاوی گوید : چون یهود و نصاری به قبر پیامبران از روی بزرگداشت و احترام سجده می کردند و آن را قبله ای قرار می دادند که در نماز به طرف آن رو می کردند و قبور را بتی قرار داده بودند ، پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) آنان را لعن کرد و مسلمانان را از چنین کاری برحذر داشت . اما کسی که در نزدیکی یک انسان صالح ، مسجدی بسازد و با نزدیک شدن به آن قصد تبرک داشته باشد ، نه تعظیم و توجّه و امثال آن ، این هرگز مشمول آن تهدید یاد شده نخواهد بود . ( 1 )ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . فتح الباری فی شرح صحیح البخاری : ج1 ، ص525 ، طبع دار المعرفه .________________________________________ 84 ________________________________________* ( 8 ) *گریه بر مردهغم واندوه هنگام از دست دادن عزیزان ، امری فطری برای انسان است . هرگاه به مصیبت یکی از عزیزان یا جگرگوشه ها و خویشاوندانش دچار شود ، احساس اندوه می کند و اشک برچهره اش جاری می شود . هیچ کس منکر جدّی این حقیقت نیست . اسلام نیز دین فطرت و همسوی با آن است نه مخالف فطرت .برای یک آیین جهانی ممکن نیست که اندوه و گریه بر فقدان عزیزان را حرام کند ، آن هم گریه و اندوهی که همراه چیزی نیست که خدا را خشمگین سازد . پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) و اصحاب بزرگوار و تابعین نیز در مسیر فطرت حرکت کرده اند . پیامبر اکرم ( صلّی الله علیه وآله ) برای فرزندش ابراهیم می گرید و می فرماید : « چشم اشکبار می شود و دل اندوهگین می گردد ، ولی چیزی برخلاف رضای پروردگارمان نمی گوییم و ما ای ابراهیم ، به خاطر تو________________________________________ 85 ________________________________________اندوهگینیم . » ( 1 )این اولین و آخرین گریه حضرت در مصیبت عزیزانش نبود ، بلکه در سوگ پسرش طاهر هم گریست و فرمود : چشم ، اشک می ریزد و اشک غالب می گردد و دل محزون می شود ، ولی خدای متعال را نافرمانی نمی کنیم . ( 2 )مرحوم علامه امینی در کتاب « الغدیر » موارد فراوانی را گردآوری کرده است که پیامبر ، اصحاب و تابعین بر مرده ها و عزیزانشان هنگام فقدان آنان گریسته اند . وی می نویسد :چون حضرت حمزه شهید شد و خواهرش صفیه دختر عبدالمطلب در پی او آمد ، انصار نگذاشتند وی بر سر جسد برادرش بیاید . پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) فرمود : آزادش بگذارید . صفیه کنار جسد نشست و همراه با گریه و ناله صفیه ، پیامبر هم می گریست و می نالید . فاطمه ( علیها السلام ) هم می گریست و با گریه او پیامبر هم گریه می کرد و می فرمود : هرگز داغی چون داغ تو نخواهم دید . ( 3 )چون رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) از احد برگشت ، زنان انصار برکشته های خود گریستند خبر به پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) رسید ، فرمود : ولی حمزه گریه کننده ندارد . انصار برگشتند و به زنانشان گفتند ، بر هرکس که خواستید گریه کنید ، اول بر حمزه بگریید . این رسم تا کنون میان آنان برقرار است و در گریه بر هر مرده ای ابتدا بر حمزه گریه می کنند . ( 4 )ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سنن ابی داود : ج1 ، ص58 ، سنن ابن ماجه : ج1 ، ص4822 . مجمع الزواید ، هیثمی : ج3 ، ص83 . الامتاع ، مقریزی : ص1544 . مجمع الزواید : ج6 ، ص120________________________________________ 86 ________________________________________پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) وقتی خبر شهادت جعفر ، زید بن حارثه و عبدالله بن رواحه را شنید ، چشمانش پر از اشک شد . ( 1 ) حضرت وقتی قبر مادرش را زیارت کرد ، بر او گریست و اطرافیان را هم به گریه واداشت . ( 2 )ابوبکر بر رحلت پیامبر گریست و مرثیه خواند ، با این مضمون که ای دیده ، گریه کن و خسته نشو ، گریه بر سرور رواست . حسّان بن ثابت هم بر پیامبر می گریست و مرثیه می خواند . ( 3 )تحلیلی بر حدیثِ عذاب شدن مرده برگریه بستگانگاهی به حدیث معروفی تمسّک می شود که می گوید : مرده با گریه بستگانش بر او ، مورد عذاب قرار می گیرد و با این دستاویز جلوی گریستن را که خواسته فطری انسان است می گیرند . ولی اینان ، مفهوم حدیث را درست درنیافته اند که باید آن را بررسی کرد .نزد عایشه ، این سخن فرزند عمر نقل شد که « مرده با گریه بستگانش عذاب می شود » . عایشه گفت : خدا او را رحمت کند ، سخنی را شنیده ولی آن را به درستی درنیافته است ، جنازه یک یهودی را از کنار پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) عبور دادند ، در حالی که بر او می گریستند . پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) فرمود : شما بر او گریه می کنید ، در حالی که او عذاب می شود . ( 4 )مسلم از ابن عباس نقل می کند که پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) فرمود : مرده با گریه بستگانش بر او ، عذاب می شود ، ابن عباس گفت : چون عمر درگذشت ،ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صحیح بخاری ، ( کتاب المناقب . . . ) سنن بیهقی : ج4 ، ص702 . سنن بیهقی : ج4 ، ص70 ، تاریخ خطیب بغدادی : ج7 ، ص2893 . الغدیر : ج6 ، ص165 .4 . صحیح مسلم : ج3 ، ص44 .________________________________________ 87 ________________________________________این حدیث را بر عایشه نقل کردم . گفت : خدا عمر را رحمت کند . نه به خدا قسم پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) نفرمود که خداوند ، با گریه کسی مؤمنی را عذاب می کند ، بلکه فرمود : خداوند ، عذاب کافر را با گریه بستگانش بر او می افزاید . ( 1 )ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همان ، ص 43 .________________________________________ 88 ________________________________________* ( 9 ) *توسّل به پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) و اولیا با همه اقسامشبه اتفاق همه مسلمانان ، توسّل به دعای پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) در حال حیاتش جایز است ، بلکه توسّل به دعای مؤمن نیز چنین است . خداوند می فرماید :( وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوّاباً رَحِیماً ) ( 1 )« اگر آنان وقتی به خویش ستم کردند ، نزد تو می آمدند و از خدا آمرزش می خواستند و پیامبر هم برای آنان آمرزش می طلبید ، خدا را توبه پذیر مهربان می یافتند . »تاریخ اسلام پر از نمونه های فراوانی از توسّل است که مواردی یاد می شود :ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نساء : 64________________________________________ 89 ________________________________________اول : توسل به خود پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) و قداست و شخصیت اومرد بیماری نزد پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) آمد و عرض کرد : دعا کن خدا مرا عافیت دهد . حضرت فرمود : اگر بخواهی دعا می کنم ، واگر خواستی صبر کنی ، بهتر است . گفت : دعا کن . پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) به او دستور داد وضوی نیکویی بگیرد و دو رکعت نماز بخواند و این دعا را بخواند :« پروردگارا ! از تو می خواهم و به واسطه پیامبرت که پیامبر رحمت است به تو رو می کنم . ای محمد ! من به سبب تو به درگاه پروردگارم روی آوردم تا حاجتم بر آورده شود . خدایا شفاعت او را درباره من بپذیر . »عثمان بن حنیف گوید : به خدا سوگند هنوز از هم جدا نشده بودیم و حرف های ما طول کشیده بود که او نزد ما برگشت ، گویا که اصلاً بیماری نداشته است ! این روایت ، از صحیح ترین روایات است و ترمذی ( 1 ) و ابن ماجه آن را حدیثی صحیح می داند . ( 2 )از این حدیث دو نکته استفاده می شود :1 . می توان به دعای پیامبر توسل جست ، به گواهی سخن آن بیمار که گفت : از خدا بخواه تا مرا عافیت دهد .2 . انسان دعا کننده می تواند در ضمن دعایش به وجود پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) متوسل شود و این جواز ، از دعایی معلوم می شود که پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) به آن دردمند آموخت . هر مسلمانی در مقام دعا می تواند توسّل به خود پیامبر بجوید و به سبب او به خدا توجه کند .ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صحیح ترمذی : ج5 ، ( کتاب الدعوات ، باب 19 شماره 3578 ) .2 . سنن ابن ماجه ج1 ، ص441 شماره 1385 ، مسند احمد : ج4 ، ص138 و . . . .________________________________________ 90 ________________________________________اصحاب پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) در مقام نیایش و دعا ، حتی پس از رحلت پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) نیز به خود آن حضرت توسّل می جستند .سیره مسلمانان در زمان پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) و پس از آن ، چنین بود که به اولیای الهی و بندگان صالح خدا توسّل می جستند ، بی آنکه در ذهن کسی خطور کند که این ، کار حرام ، شرک یا بدعت است ، بلکه توسّل به دعای صالحان را راهی برای دست یابی به منزلت و شخصیت آنان می دانستند و اگر دعای یک انسان صالح اثری داشت ، به خاطر قداست و طهارت درون بود وگرنه دعایش مستجاب نمی شد . پس چه فرقی است میان توسل به دعای فرد صالح و توسّل به خود او که اولی توحید باشد و دومی شرک ، یا راهی به سوی شرک ؟ توسّل به قداست صالحان و معصومان و بندگان مخلص خدا ، سیره ای بود که پیش از اسلام نیز وجود داشت و روایات تاریخی فراوانی گویای این حقیقت است ، از جمله :1 . عبدالمطلب ، در دورانی که حضرت محمد ( صلّی الله علیه وآله ) کوچک بود ، با توسّل به وجود او از خداوند باران طلبید . ( 1 )2 . ابن عرفله نقل می کند : به مکه رفتم ، در حالی که قریش در خشکسالی به سر می بردند . قریش به ابوطالب گفتند : سرزمین ها خشک است و خانواده ها دچار قحطی اند . بیا و باران بطلب . ابوطالب بیرون آمد در حالی که همراهش نوجوانی بود ـ پیامبر ـ که چون خورشید می درخشید و اطراف او نیز نوجوانانی بودند . ابوطالب آن نوجوان را گرفت و پشت او را به کعبه چسباند و دست به دامن او شد ، در حالی که در آسمان ابری نبود . ابرها از هر طرف روی آوردند و آن دشت پر از بارانــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . فتح الباری : ج2 ، ص398 ، دلائل النبوة : ج2 ، ص126________________________________________ 91 ________________________________________شد و همه جا سبز و خرّم گشت . ( 1 )باران طلبیدن عبدالمطلب و ابوطالب با توسّل به وجود پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) در حالی که وی نوجوان بود ، میان عرب مشهور بود و شعر ابوطالب را در این مورد بیشتر مردم حفظ بودند .از روایات برمی آید که باران طلبیدن ابوطالب با توسّل به پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) ، مورد رضایت رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) بود . پس از مبعوث شدن به رسالت نیز خودش برای مردم استسقاء کرد و باران طلبید و باران آمد و دشت خرّم شد . ( 2 )توسّل به کودکان بی گناه در استسقاء ، امری است که اسلام عزیز به آن فراخوانده است . هدف از بیرون آوردن کودکان و زنان سالخورده ، آن است که به سبب آنان و به حرمت قداست و پاکی آنان رحمت الهی نازل شود . همه اینها نشان می دهد که توسّل به نیکان و صالحان و معصومین کلید نزول رحمت است و گویا متوسّل به اینان می گوید : پروردگارا ! کودک بی گناه است ، سالخوردگان ، اسیران تو در روی زمین اند و این دو گروه به رحمت و لطف تو شایسته ترند . به خاطر آنان رحمتت را بر ما نازل کن تا در سایه آنان ما را هم فرا بگیرد .3 . از انس نقل شده است : هرگاه قریش دچار قحطی می شدند ، عمر ابن خطاب متوسل به عباس بن عبدالمطلب می شد و می گفت : « خداوندا ، ما به پیامبرمان متوسل می شدیم ، باران می باریدی ، اکنون به عموی پیامبرمان توسّل می جوییم ، پس بر ما باران نازل کن . » انس گوید : پس باران می بارید . ( 3 )ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سیره حلبیه : ج1 ، ص1162 . ارشاد الساری : ج2 ، ص3383 . صحیح بخاری : ج2 ، ص27 ( باب نماز استسقاء . . . ) .________________________________________ 92 ________________________________________متن یاد شده ، نشان می دهد که خلیفه خودش هنگام استسقاء ، دعا کرد و به عموی پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) و خویشاوندی او با آن حضرت توسّل جست .دوم : توسّل به حق پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) و پیامبران و صالحاننوع دیگری از توسّل ، توسّل به حق پیامبران و رسولان است . مقصود ، حقّی است که خداوند به آنان لطف کرده و آنان را صاحبان حق قرار داده است .پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) فرمود : هرکس برای نماز از خانه اش بیرون آید و چنین دعا کند : « خداوندا ، تو را به حقّی که سائلان بر تو دارند می خوانم ، و تو را به حق این رفتنم می خوانم ، چرا که من از روی خوشی و طغیان و ریا بیرون نیامده ام ، بلکه برای این بیرون آمده ام که از خشم تو مصون مانم و به رضای تو برسم . از تو می خواهم که مرا از آتش پناه دهی و گناهانم را بیامرزی ، که جز تو کسی گناهان را نمی آمرزد » . خداوند به او توجّه می کند و هفتاد هزار فرشته برای او استغفار می کنند . ( 1 )چون فاطمه بنت اسد درگذشت ، برای او قبرش را کندند ، چون به لحد رسیدند ، پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) خودش آنجا را کند و با دست خود خاک آن را بیرون ریخت و چون کار حفر قبر به پایان رسید ، پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) داخل قبر شد و در آن خوابید و فرمود : ای خدایی که زنده می کنی و می میرانی ، ای خدای زنده نامیرا ، مادرم فاطمه بنت اسد را بیامرز ( 2 ) و حجّتش را به اوــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سنن ابن ماجه : ج1 ، ص256 شماره 778 باب المساجد ، مسند احمد : ج3 ، ص212 . مادر پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) ، آمنه بود ، ولی فاطمه بنت اسد به پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) خیلی نیکی کرده بود و همچون مادرش به حساب می آمد . ( مترجم )________________________________________ 93 ________________________________________تلقین کن و قبرش را وسیع گردان ، به حق پیامبرت و پیامبران پیش از من ، ای که تو مهربان ترین مهربانانی . ( 1 )سوم : توسل به دعای پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) و صالحان پس از مرگاز اقسام توسّل های رایج میان مسلمانان ، توسّل به دعای پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) یا صالحان پس از وفات ایشان است . در اینجا سؤالی مطرح می شود که :توسّل به دعای دیگری وقتی صحیح است که او زنده باشد و دعای تو را بشنود و جوابت را بدهد و برای برآمدن حاجتت و تأمین خواسته ات دعا کند . امّا اگر او از این دنیا رفته باشد ، چگونه می توان به کسی که از دنیا رفته و چیزی نمی شنود توسّل جست ؟پاسخ آن است که براساس فرموده قرآن و احادیث نبوی ، مرگ به معنای نابودی و فنای کامل انسان نیست ، بلکه انتقال از خانه ای به خانه ای و بقای حیات به صورت دیگری است که به آن « حیات برزخی » گفته می شود . آیات قرآن دلالت دارد که شهدای راه خدا زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می خورند . ( 2 ) وقتی شهدا چنین باشند ، درباره پیامبر شهیدان و افضل آفریدگان چه می شود گفت ؟ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . معجم طبرانی : ص356 ، حلیة الاولیاء : ج3 ، ص1212 . بقره : 154 ، آل عمران : 169 ـ 171 ، یس : 20 ـ 29کتابخانه تخصصی حج > اعتقادات و پاسخ به شبهات > گزیده سیمای عقاید شیعه________________________________________ 95 ________________________________________فصل چهارمجایگاه قرآن نزد شیعه1 . جایگاه قرآن کریم نزد شیعه امامیه2 . مصونیت قرآن از تحریف3 . تحریف در لغت و اصطلاح4 . امتناع راه یابی تحریف به قرآن5 . گواهی قرآن به عدم تحریف6 . گواهی روایات بر مصونیت قرآن از تحریف1 . اخبار عرضه احادیث بر قرآن2 . حدیث ثقلین7 . شیعه و مصونیت قرآن از تحریف8 . دو شبهه پیرامون تحریف9 . تاریخ گردآوری قرآن کریم________________________________________ 97 ________________________________________* ( 1 ) *جایگاه قرآن کریم نزد شیعه امامیّهقرآن ، زیربنای قانونگذاری اسلامی به شمار می آید و در پی آن ، سنت نبوی همراه و قرین قرآن است . هم لفظ قرآن و هم معنایش وحی الهی است .قرآن کریم ، بنیان اساسی مسلمانان و سنگ زیر بنای تمدّن اسلامی به خصوص در بُعداخلاقی ، فلسفی و فقهی به شمار می رود که مدتی طولانی پشتوانه تشریع مسلمانان بوده است .________________________________________ 98 ________________________________________* ( 2 ) *مصونیت قرآن از تحریفقرآن کریم از هنگام نزول تا کنون ، تنها منبع اساسی و نخست برای قانونگذاری مسلمین بوده و سخن قرآن ، حرف نهایی در موارد اختلاف و جدل به شمار می رفته است .استنباط معارف و احکام از قرآن ، فرع بر آن است که تحریفی چه به افزایش و چه به کاهش بر آیات آن رخ نداده باشد . مصونیت قرآن از تحریف به زیاده و نقصان ، هرچند نزد بیشتر فرقه های اسلامی موضوعی ثابت است ، لیکن برای زدودن برخی شبهه هایی که در این مورد مطرح می شود ، به اختصار به بحث و بررسی پیرامون این مسأله می پردازیم .________________________________________ 99 ________________________________________* ( 3 ) *تحریف در لغت و اصطلاحتحریف در لغت ، یعنی تفسیر سخن برخلاف مقصود ، یعنی کج کردن و گرداندن سخن از معنای اصلی اش . آیه ( یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ ) ( 1 ) نیز به همین معنی تفسیر شده است ، یعنی سخنان را از جایگاه اصلی اش برمی گردانند .امّا در اصطلاح ، تحریف به چند معنی به کار می رود :1 . تغییر معنای سخن ، یعنی تفسیر آن به گونه ای که موافق نظر مفسّر باشد ، چه با واقعیت مطابق باشد یا نه . همه فرقه های اسلامی ، دیدگاه های خود را مستند به قرآن می سازندو هر کس هر خواسته و فکری دارد ، تظاهر می کند که از قرآن برگرفته است ، ولی با تفسیری که عقیده او را تأیید کند ، آیه را می گیرد و به طرف خواسته خویش می کشاند و آن را طبق دلخواه معنی می کند .ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نساء : 46________________________________________ 100 ________________________________________2 . کم و زیادی در حرکت و حرف ، با حفظ و مصونیت اصل قرآن . مثل « یطهرن » که هم با تشدید خوانده شده است ، هم بدون تشدید . اگر همه قرائت ها به تواتر از پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) نقل شده باشد ـ که هرگز چنین نیست ـ و اینکه پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) ، قرآن را با همه این قرائت ها خوانده است ، پس همه آنها قرآن و بدون تحریف خواهد بود .با این حال ، قرآن از این نوع تحریف هم مصون است ، چون که قرائت رایج در هر دوره یعنی قرائت عاصم از حفص که به علی ( علیه السلام ) متصل می شود متواتر است و جز آن ، اجتهادهای نو پدیدی است که در روزگار پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) اثری از آنها نبوده و به همین جهت متروک شده است .3 . تغییر کلمه ای به جای کلمه مرادف آن : مثل آن که به جای « امضُوا » در آیه ( 1 ) ، کلمه « اسرَعوا » بگذاریم .4 . تحریف در لهجه تعبیر : لهجه های قبایل مختلف در تلفظ حرف یا کلمه از نظر حرکات و ادای آن مختلف بود . در زبان های دیگر نیز چنین است . برخی از قاریان طبق همان لهجه ها « سعی » را « سعی » می خواندند . این نوع از تحریف در قرآن راه نیافته است ، چون مسلمانان در زمان خلیفه سوم برخی اختلافات را در تلفظ یا تغییر بعضی از کلمات بدون تغییر در معنی دیدند ، تصمیم گرفتند همه قرائت ها و مصحف ها را یکی کنند و غیر از آن را از بین ببرند . در نتیجه تحریف به معنای یاد شده از بین رفت و همه بر لهجه قریش متفق شدند .5 . تحریف به افزودن : اجماع بر خلاف این است . البته به ابن مسعودــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ( وَلا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ وَامْضُوا حَیْثُ تُؤْمَرُونَ ) ( حجر : 65 ) .________________________________________ 101 ________________________________________نسبت داده شده که گفته است « معوّذتین » ( سوره ناس و فلق ) از قرآن نیستند . ( 1 ) به گروهی از خوارج نیز نسبت داده اند که منکر آن شده اند که سوره یوسف جزء قرآن باشد . ( 2 ) ولی هر دو نسبت ثابت نشده است .6 . تحریف به کاهش و افتادگی عمدی یا اشتباهی از قرآن : چه آن چه کم شده است یک حرف باشد ، یا یک کلمه ، یا یک جمله ، یا یک آیه یا یک سوره .ادعای نقص در قرآن کریم را به صورت هایی که یاد شد ، عقل و نقل رد می کند . اینک توضیح مطلب :ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . فتح الباری در شرح بخاری : ج 8 ، ص 571 .2 . ملل و نحل ، شهرستانی : ج 1 ، ص 128________________________________________ 102 ________________________________________* ( 4 ) *امتناع راهیابی تحریف به قرآنقرآن کریم از نخستین روزی که مسلمانان به آن ایمان آوردند ، مورد توجه و نخستین مرجع آنان بوده است و به خواندن و حفظ کردن و نگاشتن و ضبط اهمیت می دادند . راهیابی تحریف به چنین کتابی ممکن نیست مگر با زور . نه امویان و نه عباسیان ، آن قدرت را نداشتند ، چون قرآن میان قاریان و حافظان پخش شده بود و انتشار حتی یک نسخه در سطح وسیع ، می توانست این آروزی پلید را به صورت ناشدنی درآورد .نکته دیگر این است که راهیابی تحریف به قرآن کریم ، از زشت ترین جرائمی است که سکوت در برابر آن جایز نیست . اگر تحریفی صورت گرفته باشد ، چگونه امیر المؤمنین ( علیه السلام ) و یاران خاص او همچون سلمان ، ابوذر ، مقداد و دیگران سکوت کرده اند ؟ در حالی که می بینیم آن حضرت و دختر پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) به غصب فدک اعتراض کردند ، با آن که اهمیت و عظمت فدک یک دهم قرآن هم نیست ؟ !امام علی ( علیه السلام ) دستور داد بخشش های عثمان را به بیت المال برگردانند و________________________________________ 103 ________________________________________فرمود : به خدا قسم حتی اگر با آنها زنان به ازدواج در آمده یا کنیزان خریداری شده باشند ، برخواهم گرداند . ( 1 )اگر تحریفی صورت گرفته بود ، برگرداندن آیات حذف شده به قرآن واجب تر و لازم تر بود . می بینیم که امیرمؤمنان ( علیه السلام ) پس از آن که خلافت ظاهری را به عهده گرفت ، نسبت به بدعت های نو ظهور ، به شدت انتقاد و اعتراض کرد . اگر در زمان خلفای سه گانه چنین تحریفی در مورد قرآن پیش می آمد ، امام حتماً در مقابل آن می ایستاد و بدون هراس آن چه را حذف شده بود به قرآن بر می گرداند .خلاصه آن که تحریف قرآن به صورت کاستن از آن ، عادتاً امری ناشدنی بوده است .ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نهج البلاغه ، خطبه 15 ( نسخه صبحی صالح ) .________________________________________ 104 ________________________________________* ( 5 ) *گواهی قرآن به عدم تحریفآیه حفظقرآن کتابی است که از سوی خداوند نازل شده و او عهده دار حفظ قرآن از هر گونه بازی گری است . خداوند می فرماید :إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنّا لَهُ لَحافِظُونَ ) ( 1 ) ؛ما قرآن را نازل کردیم ، و ما به طور یقین نگهدار آنیم . »مراد از « ذِکر » قرآن کریم است .هیچ یک از احتمالاتی که در تفسیر « حفظ » گفته اند که مراد عبارت است از : حفظ از ایرادِ ایرادگیران ، حفظ در لوح محفوظ ، حفظ در سینه پیامبر و امام پس از او ، درست نیست . خداوند متعال خبر می دهد که عهده دار نگهداری و حفظ قرآن در همه مراحل است و قول به کاهش قرآن با این تعهّد الهی ناسازگار است .ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . حجر : 6 ـ 9________________________________________ 105 ________________________________________آیه نفی باطلخداوند قرآن را به عنوان کتاب قدرتمندی توصیف می کند که نه چیزی بر آن غلبه می کند و نه از هیچ سو باطلی به سراغ آن می آید : ( . . . وَإِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ ) ( 1 ) .قرآن در همه معانی ، مفاهیم ، احکام جاویدان و معارف و اصولش حقّ است وهماهنگ با فطرت ، اخبار غیبی آن هم دروغ و خلاف ندارد . از تناقض در دستورها و خبرها هم مصون است : اگر از سوی غیر خدا بود ، اختلاف بسیاری در آن می یافتند . پس همان طور که قرآن در محتوا و معنی حق است ، در صورت و لفظ هم حق است و تحریف به آن راه نمی یابد . و مرحوم طبرسی چه نیکو گفته است : نه در الفاظش تناقض است ، نه در خبرهایش دروغ ، نه با چیزی معارض است ، نه از آن کم شده و نه بر آن افزوده شده است . ( 2 )قرآن از هر باطلی که آن را ابطال و خراب کند مصون است و همواره تازه و شاداب است و کهنه و فانی نمی گردد .آیه جمع و قرائت قرآنروایت شده که هنگام نزول قرآن ، پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) با عجله آن را می خواند ، تا خوب حفظ کند . وحی آمد و او را از این کار نهی کرد :( لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ فَإِذاــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . فصلت : 41 ـ 422 . مجمع البیان : ج 9 ، ص 15 ، چاپ صیدا .________________________________________ 106 ________________________________________قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ) ( 1 ) ؛« زبانت را به خاطر عجله برای خواندن قرآن حرکت مده ، چرا که جمع کردن و خواندن آن بر عهده ماست . »پس جمع و حفظ و توضیح قرآن بر عهده خداست .این ها برخی از آیاتی است که می توان برای مصونیت قرآن از تحریف به آنها استدلال کرد .ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . قیامت : 16 ـ 19________________________________________ 107 ________________________________________* ( 6 ) *گواهی روایات بر مصونیّت قرآن از تحریفاز روایاتی که بر مصونیت از تحریف دلالت می کند به چند مورد بسنده می کنیم :1 . اخبار عرضه احادیث بر قرآنروایات بسیاری از ائمه ( علیهم السلام ) نقل شده که می گوید : روایات را بر قرآن عرضه کنید ، آن چه را موافق قرآن است بپذیرید و مخالف آن را رد کنید .پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) فرمود : بر هر حقی حقیقتی است و بر هر درستی نوری . آن چه را که موافق کتاب خداست بگیرید و آن چه را مخالف کتاب خداست واگذارید : « فما وافَقَ کتابَ اللّه فَخُذوُه وَما خالَفَ کتابَ اللّهِ فَدَعُوه . » ( 1 )از امام صادق ( علیه السلام ) نیز روایت است : « ما لَم یوافِقْ مِنَ الحَدیثِ القرآنَ فَهو زُخرُفٌ » ( 2 ) ؛ آن چه از حدیث ، موافق قرآن نباشد باطل است ( باطلی است آراسته به صورت حق ) .این روایات از دو جهت بر سخن ما دلالت می کند :ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . وسائل الشیعه : ج 18 ، باب 9 از ابواب صفات قاضی ، حدیث 102 . همان ، حدیث 12________________________________________ 108 ________________________________________الف . قرآن ، معیاری صحیح و مصون از تغییر و تحریف و تصرّف است و قول به تحریف ، با عقیده به سلامت قرآن که معیار است ، سازگار نیست .ب . شرط لازم برای درستی احادیث ، مخالف نبودن با قرآن است نه موافقت ، وگرنه باید بسیاری از روایات را ردّ کرد ، چون قرآن نسبت به آنها نفیاً و اثباتاً متعرّض نشده است . مخالفت و عدم مخالفت با قرآن هم وقتی معلوم می شود که همه سوره ها و اجزای قرآن نزد ما موجود باشد ، وگرنه ممکن است حدیث ، مخالف با چیزی از قرآن باشد که ساقط یا تحریف شده است .2 . حدیث ثقلینحدیث ثقلین دستور می دهد که به قرآن کریم و سخنان عترت تمسک بجویید پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) فرموده است :« اِنّی تارِکٌ فیکُم الثقلین : کتابَ اللّهِ وَعِترتی أهل بَیْتی ، ما اِنْ تمسّکْتُم بِهِما لَنْ تَضِلّوُا »« میان شما دو چیز نفیس باقی می گذارم : کتاب خدا و عترتم اهل بیتم ، که اگر به این دو تمسک بجویید ، هرگز گمراه نمی شوید . »دستور تمسک به قرآن ، فرع بر آن است که قرآن در دستِ متمسّکان باشد .این سخن که بخشی از آیات و سوره های قرآن افتاده است موجب عدم اطمینان به آنچه از قرآن موجود است می گردد .________________________________________ 109 ________________________________________* ( 7 ) *شیعه و مصونیت قرآن از تحریفکاوش در سخنان علمای بزرگ شیعه نشان می دهد که آنان از عقیده به تحریف تبرّی می جستند و اندیشه تحریف را به « خبر واحد » نسبت می دادند . به برخی از آنها اشاره می کنیم :1 . مرحوم صدوق ( متوفای 381 ق ) می گوید : اعتقاد ما این است که قرآن کتاب خدا و وحی اوست که نازل شده و خداوند در قرآن فرموده است : از هیچ سوی باطل سراغ قرآن نمی آید ، نازل شده ای از سوی خدای حکیم حمید است : ( اِنّه لکتابٌ عزیز . . . ) ، قرآن قصّه گویی حق است و حقی است جدا کننده حق و باطل و شوخی و بیهوده نیست و خدای متعال ، پدید آورنده ، نازل کننده ، پروردگار ، و حافظ آن و گویای به آن است . ( 1 )2 . شیخ مفید ( متوفای 413 ق ) در پاسخ کسانی که برای تحریف ، استناد به روایاتی کرده اند که برخی کلمات را به گونه دیگر نقل کرده است ، می گوید : این ها خبر واحد است و صحّت آنها ثابت نیست ، از این رو در باره آنها توقف می کنیم و از آن چه در قرآن موجود استــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اعتقادات صدوق : ص 93________________________________________ 110 ________________________________________دست نمی کشیم . ( 1 )3 . سیدمرتضی ( متوفای 436 ق ) گوید : گروهی از صحابه همچون عبدالله بن مسعود ، اُبیّ بن کعب و دیگران بارها قرآن را بر پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) خوانده و ختم کرده اند . این ها با کمترین تأمل دلالت دارد که قرآن در آن زمان ، مجموعه ای مرتب و مدوّن بود ، نه پنهان و پراکنده . ( 2 )4 . شیخ طوسی ( متوفای 460 ق ) گوید : سخن در زیاده و نقصان در قرآن ، در خور این کتاب نیست . چرا که زیاد شدن در قرآن ، بطلانش اجماعی است . کاسته شدن از قرآن نیز بر خلاف ظاهر مذهب مسلمانان است و این به مذهب صحیح ما شایسته تر است . ( 3 )5 . سید بن طاووس حلّی ( متوفای 664 ق ) گفته است : عقیده شیعه ، عدم تحریف است . ( 4 )6 . علامه حلّی ( متوفای 726 ق ) گفته است : حق آن است که تغییر و تأخیر و تقدیم و افزایش و کاهش در قرآن نیست و پناه بر خدا از این عقیده و امثال آن ، که موجب راهیابی شک به معجزه جاویدان پیامبر خداست ، معجزه ای که به صورت تواتر نقل شده است . ( 5 )7 . قاضی نور الله شوشتری ( متوفای 1029 ق ) گوید : وقوع تحریف در قرآن که به شیعه نسبت داده شده است ، چیزی نیست که عقیده عموم شیعه امامیه باشد ، گروهی اندک از آنان چنین سخنی گفته اند که در میان شیعه هم جایگاه معتبری ندارند . ( 6 )ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مجموعة الرسائل ، شیخ مفید : ص 3662 . مجمع البیان : ج 1 ، ص 10 ، به نقل از المسائل الطرابلسیه ، سیدمرتضی .3 . تبیان : ج 1 ، ص 34 . سعد السعود : ص 1445 . اجوبة المسائل المهنائیه : ص1216 . آلاء الرّحمن : ج 1 ، ص 25________________________________________ 111 ________________________________________* ( 8 ) *دو شبهه پیرامون تحریفشبهه اول : وجود مصحف علی ( علیه السلام )ابن ندیم ( متوفای 385 ق ) از علی ( علیه السلام ) روایت کرده که چون آن حضرت هنگام وفات پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) ، رفتارهای شومی از مردم دید ، سوگند یاد کرد که ردا از دوش خود بر زمین ننهد تا آن که قرآن را گرد آورد . سه روز در خانه نشست و قرآن را جمع کرد . ( 1 )یعقوبی ( متوفای 290 ق ) در تاریخ خود می نویسد : بعضی روایت کرده اند که پس از رحلت پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) ، علی بن ابی طالب ( علیه السلام ) قرآن را جمع کرد و آن را بر روی شتری گذاشت و آورد و گفت : این قرآن است که آن را جمع کردم ، وی قرآن را به هفت جزء تقسیم کرده بود ، سپس هر جزء و سوره های آن را ذکر کرده است .از آن چه یعقوبی ذکر کرده بر می آید که قرآن علی ( علیه السلام ) در سوره ها و آیات با قرآن موجود تفاوتی نداشته ، بلکه در ترتیب سوره ها اختلافــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . فهرست ، ابن ندیم ، به نقل تاریخ القرآن زنجانی : ص 76________________________________________ 112 ________________________________________داشته و این ثابت می کند که ترتیب سوره ها با اجتهاد صحابه و گردآورندگان بوده است ، برخلاف وضع و ترتیب آیه ها که به اشاره پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) بوده است .شبهه دوم : مصحف فاطمه ( علیها السلام )طبق روایات فراوان ، نزد حضرت فاطمه ( علیها السلام ) مصحفی بوده است ، ولی مصحف اسم مخصوص قرآن نیست تا آن که دختر پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) قرآن مخصوصی داشته باشد ، بلکه نوشته ای بود که در آن بعضی از اخبار و حوادث آینده نوشته شده بود .ابوحمزه از امام صادق ( علیه السلام ) نقل می کند که فرمود : « در مصحف فاطمه ( علیها السلام ) چیزی از کتاب خدا نیست ، بلکه آن در بردارنده مطالبی است که پس از فوت پدر بزرگوارش بر آن حضرت القاء شده است . » ( 1 )شگفت است که دروغ های تبلیغاتی کلمه « مصحف فاطمه » را عَلَم کرده و به شیعه تهمت می زند که اینان قرآنی دارند به نام مصحف فاطمه . بسیاری از تفرقه افکنان کوشیده اند این تفکر غلط را میان مسلمانان پخش کنند ، ولی تلاش آنان بی ثمر بوده است .ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بصائر الدرجات : ص 195 ( چاپ کتابخانه مرعشی ) .________________________________________ 113 ________________________________________* ( 9 ) *تاریخ گردآوری قرآن کریمقرآن در زمان حیات پیامبر اعظم ( صلّی الله علیه وآله ) گردآوری شد و سوره ها و آیه هایش به دستور او مرتّب شد . دلیل بر این سخن ، افزون بر شواهد تاریخی بسیار ، سخن خود حضرت رسول ( صلّی الله علیه وآله ) است که سوره حمد را به نام « فاتحة الکتاب » نامید و فرمود : « نمازی جز با فاتحة الکتابصحیح نیست . » ( 1 )از این جا روشن می شود که قرآن در زمان آن حضرت گردآوری شده بود و سوره حمد هم در اول آن بود ، اگر قرآن مجموعه سوره ها و آیات پراکنده بود ، معنی نداشت که این سوره را فاتحة الکتاب نام گذارند .شش نفر در زمان پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) قرآن را گردآوری کردند : اُبیّ بن کعب ، زید بن ثابت ، معاذ بن جبل ، ابوالدرداء ، سعد بن عبید و ابوزید . و نیز نقل می کنند که مجمع بن جاریه قرآن را جمع کرد ، مگر دو سوره از سوره های آن را .ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مسند احمد : ج 2 ، ص 428________________________________________ 114 ________________________________________قتاده می گوید : از انس بن مالک پرسیدم : در زمان پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) ، چه کسی قرآن را جمع کرد ؟ گفت : چهارنفر که همه از انصار بودند : ابیّ بن کعب ، معاذ بن جبل ، زید بن ثابت و ابوزید .نسائی از عبدالله بن عمر نقل می کند که گفت : قرآن را گرد آوردم و هر شب یک بار آن را خواندم . خبر آن به پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) رسید ، فرمود : آن را در طول ماه یک بار بخوان .از عثمان نقل شده است که هر گاه وحی نازل می شد ، پیامبر سراغ کاتبان وحی می فرستاد و می فرمود : این آیه را در فلان سوره کنار آیات معینی قرار دهید . ( 1 )ابوعبدالله زنجانی مؤلف « تاریخ القرآن » نوشته است : بعضی از صحابه در زمان پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) اقدام به جمع آوری قرآن یا بخش هایی از آن کردند . اما مجموعه ای که همه قرآن را در زمان پیامبر گردآورد ، آن را پس از آن کامل ساختند .حدیث ثقلین دلیل آن است که جمع قرآن در زمان پیامبر اکرم ( صلّی الله علیه وآله ) انجام یافته بود و اگر این حدیث را بر آن چه ذکر کردیم بیفزاییم ، شکّی باقی نمی ماند که قرآن در عهد پیامبر گردآوری شده بود که فرمود :« من در میان شما دو چیز نفیس باقی می گذارم : کتاب خدا و عترتم ، آن چه که اگر به آن دو تمسک بجویید ، هرگز گمراه نمی شوید و آن دو از هم جدا نمی شوند تا آن که کنار حوض کوثر بر من وارد شوند . »عظمت قرآن و اهمیتی که پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) و مسلمانان از جهات مختلف برای آن قائل بودند ، به روشنی نشان می دهد که روایاتی که می گوید قرآنــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . البیان : ص 26 ـ 27________________________________________ 115 ________________________________________پس از رحلت پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) گردآوری شده ، نادرست است . اضافه بر این که قرآن ، بزرگترین چیز نزد مسلمانان است و موجودیت و عظمتشان در حفظ و نگهداری آن خلاصه می شود و اساس نبوت را هم قرآن تشکیل می دهد . آیا احتمال می رود که شخصیتی همچون پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) اهمیتی به گردآوری و نگارش قرآن کریم ندهد ؟ یا به کار دیگری بپردازد و از توضیح کیفیت تنظیم سوره ها و آیات غافل شود ؟قرآن به تدریج بر پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) نازل می شد و آن حضرت گروهی را به نام « کاتبان وحی » معین کرده بود که آن را بنویسند .بعضی از سوره های قرآن یا بخشی از یک سوره ، نزد همه مسلمانان وجود داشت و این در روایات آمده است .نسبت دادن جمع قرآن کریم به زمان خلفا ، توهمی است که با قرآن و سنت و عقل هم مخالف است و نمی توان جمع قرآن را به ابوبکر نسبت داد . جمع قرآن در زمان عثمان هم به معنای اجتماع مسلمین بر قرائت واحد است .اما این که گفته می شود علی ( علیه السلام ) قرآن را پس از رحلت پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) گردآوری کرد ، به معنای نگارش قرآن طبق شأن نزول است و تقدیم منسوخ برناسخ . و اگر مسأله جز این باشد ، امام علی ( علیه السلام ) چگونه می تواند در چند روز ، قرآن را گردآوری کند ؟کتابخانه تخصصی حج > اعتقادات و پاسخ به شبهات > گزیده سیمای عقاید شیعه________________________________________ 117 ________________________________________فصل پنجمامامت نزد شیعه و اهل سنت1 . نقش امامت نزد شیعه امامیه2 . ساختار حکومت اسلامی پس از رحلت پیامبر ( صلّی الله علیه وآله )3 . ساختار اول : تعیین امام از سوی پیامبر ( صلّی الله علیه وآله )الف . محال بودن ترک امت بدون پیشواب . امت اسلامی و خطر سه جانبهج . تعیین امام در احادیث پیامبر ( صلّی الله علیه وآله )4 . ساختار دوم : سپردن کار به مردم5 . سنت نبوی و دوازده امام6 . اوصاف امامالف . عصمت ب . اعلمیت ج . برترین فرد________________________________________ 119 ________________________________________* ( 1 ) *نقش امامت نزد شیعه امامیهحقیقت امامت نزد اهل سنت ، با آن چه نزد شیعه است فرق دارد . اهل سنت به امام به عنوان رئیس یک دولت نگاه می کنند که مردم یا نمایندگان مردم او را انتخاب می کنند . در چنین حاکمی جز برخی صفات معروف ، چیزی شرط نیست و روشن است که اعتقاد به ریاست یک رئیس جمهور یا نخستوزیر ، از اصول اعتقادی نیست که اگر کسی به پیشوایی و رهبری او اعتقاد نداشته باشد فاسق به شمار آید .اما شیعه امامیه به « امامت » به عنوان استمرار وظایف رسالت می نگرند ( نه خود رسالت ، چون با رحلت پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) ، نبوت و پیامبری ختم شد ) . دست یافتن به چنین مقامی یک سلسله صلاحیت های بالا می طلبد که کسی آنها را نمی یابد مگر آن که تحت عنایت های ویژه الهی قرار گیرد و در اصول و فروع دین و در عدالت و عصمت و رهبری حکیمانه و شئون دیگر ، جای پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) بنشیند .پیامبر اکرم ( صلّی الله علیه وآله ) خلأ بزرگ و مهمی را در حیات امت اسلامی پر می کرد________________________________________ 120 ________________________________________و مسئولیت ها و کارهای او تنها دریافت وحی الهی و رساندن به مردم نبود ، بلکه وظایف زیر را هم بر عهده داشت :1 . تفسیر قرآن و شرح اهداف آن و کشف رموز و اسرار کتاب خدا .2 . بیان احکام موضوعات و مسائلی که در زمان حیات و دعوتش پیش می آمد .3 . پاسخ به سئوال های دشوار و شبهه انگیز دشمنان اسلام .4 . حفاظت از دین در برابر تحریف و مراقبت از اصول و فروع دین .امامت نزد شیعه امامیه حقّ کسی است که این خلأ بزرگ را که با رحلت پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) پیش می آید پر کند ، افزون بر رهبری در امور دنیا مثل تأمین امنیت کشور و حفظ مرزها و اجرای حدود و نشر دین حنیف با تلاشی پیگیر .________________________________________ 121 ________________________________________* ( 2 ) *ساختار حکومت اسلامی پس از رحلت پیامبر ( صلّی الله علیه وآله )در شکل و ساختار حکومت و رهبری پس از پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) ، دو نظریه و جهت گیری میان مسلمانان رواج دارد :1 . این که شکل حکومت ، انتصابی است و امام پس از پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) ، به فرمان خدا و از سوی پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) تعیین می شود .2 . کار به دست مردم و انتخاب آنان سپرده می شود ، به یکی از شکل هایی که گفته خواهد شد .مصالح امت اسلامی در آن زمان ، کدام یک از دو شیوه و نظریه فوق را اقتضا می کرد ؟________________________________________ 122 ________________________________________* ( 3 ) *ساختار اول : تعیین امام از سوی پیامبر ( صلّی الله علیه وآله )مصلحت امت در آن زمان می طلبید که امام و پیشوایی که جانشین پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) شود ، از زبان پیامبر و در حال حیات او تعیین شود و بدون آن امت در مخاطرات بزرگی می افتاد . دلایل آن عبارت است از :1 . محال بودن ترک امت بدون پیشواعقل حکم می کند وقتی یک انسان مصلح ، از رهگذر سال ها تلاش سخت و پیگیر ، بتواند یک طرح اجتماعی مخصوص به خود را به اجرا درآورد و راهی نو برای جامعه بشری عرضه کند ، باید بیندیشد که به چه وسیله ای می تواند آن طرح را باقی بدارد و تضمینی برای استمرار ، بلکه رشد و پیشرفت آن فراهم آورد ؟پیامبر اکرم ( صلّی الله علیه وآله ) که از بزرگ ترین شخصیت های جهانی در تاریخ بشری است ، با آیینی که آورد ، زمینه مناسبی برای یک تحول الهی جهانی و بزرگ و برپایی یک تمدن جدید وبی نظیر فراهم ساخت . برای هدایت________________________________________ 123 ________________________________________همیشگی امّتش و اداره آنان و شکل حکومت پس از خودش فکر و برنامه ای داشت و آن را بیان کرد ، چرا که معقول نیست این پیامبر فرزانه ، پایه های یک شریعت و آیین جاودانه را بنا نهد ، ولی طرحی قوی برای شکل رهبری پس از خود که ضامن بقای آن آیین باشد ، نداشته باشد .پیامبری که برای بیان کوچک ترین مسأله که برای سعادت بشر مورد نیاز است ، کوتاهی نکرد ، چگونه ممکن است در زمینه رهبری جامعه اسلامی و ساختار و چگونگی آن ساکت باشد و جامعه اسلامی را سرگردان به حال خود رها کند ، به گونه ای که تکلیف خود را ندانند ؟2 . امت اسلامی و خطر سه جانبهمراجعه به تاریخ و درک شرایطی که در زمان رحلت پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) بر منطقه و جهان حاکم بود و دقت در شرایط پیش از رحلت ، به روشنی انتصابی بودن منصب امامت را ثابت می کند ، زیرا سه خطر مهم موجودیت اسلام را تهدید می کرد :1 . امپراتوری روم ،2 . امپراتوری ایران3 . منافقین داخلی .نسبت به خطر اول پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) همواره حتی تا آخرین لحظه حیات خویش به آن می اندیشید . از این رو در آستانه وفاتش سپاه عظیمی به فرماندهی « اسامة بن زید » تجهیز کرد و برای رویارویی با رومیان اعزام نمود و هر که را که از آن تخلف کند لعن کرد .نسبت به خطر دوم نیز کافی است بدانیم که دشمن تندخویی بود که________________________________________ 124 ________________________________________نامه پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) را پاره کرد و به حاکم یمن نوشت که رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) را دستگیر کرده ، خودش یا سرش را برای وی بفرستد .نسبت به خطر سوم باید بدانیم که گروه منافقان در مدینه پیوسته برای پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) مزاحمت ایجاد می کردند و با توطئه های گوناگون آن حضرت را می آزردند و حرکت رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) را بامشکلات مواجه می ساختند .با وجود این مثلث خطرناک ، آیا صحیح بود که پیامبر اکرم ( صلّی الله علیه وآله ) امت اسلامی و دین اسلام را بدون یک رهبر معین به حال خود رها کند ؟پیامبر می دانست که رها کردن این مجموعه بدون نصب پیشوایی معین ، به پراکندگی و کشمکش قبیله ای خواهد انجامید و دشمنان از این نزاع و اختلاف و کشمکش سود خواهند برد .3 . تعیین امام در احادیث پیامبر ( صلّی الله علیه وآله )پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) در موضوع « رهبری » و « خلافت » ، بارها روش « انتصاب » را پیش گرفته است ، نه راه « انتخابات مردمی » را . این موضوع از چند جهت قابل اثبات است :1 . حدیث یوم الدّارپس از گذشت سه سال از آغاز بعثت رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) ، خداوند متعال آن حضرت را مکلف نمود که رسالت خویش را به افراد قبیله خود ابلاغ کند .پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) سران بنی هاشم را جمع کرد و فرمود :« ای فرزندان عبدالمطّلب ! من هرگز جوانی را نمی شناسم در میان عرب ، که بهتر از آن چه من برایتان آورده ام ، برای قوم خودش________________________________________ 125 ________________________________________آورده باشد . من خیر دنیا و آخرت را برایتان آورده ام و پروردگارم فرمان داده است که شما را به آن فراخوانم . کدام یک از شما در این مسأله مرا پشتیبانی می کند ، تا برادرم و جانشین ، وزیر و خلیفه من میان شما باشد ؟ »پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) عبارت اخیر را چندبار تکرار کرد و در هر بار ، جز علی ( علیه السلام ) کسی برنخاست . در بار سوم پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) فرمود : « اِنَّ هذا اَخی ووَصیّی وخَلیفَتی فیکُمْ ، فَاسْمَعُوا لَهُ وأَطیعُوا . » ( 1 ) ؛ « این شخص ، برادرم ، وصیّ و جانشین من در میان شماست ، پس از او شنوایی و فرمانبرداری داشته باشید . »2 . حدیث منزلتپیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) جایگاه علی ( علیه السلام ) را نسبت به خود همچون منزلت و موقعیت هارون نسبت به حضرت موسی شمرد و از منصب ها و منزلت های هارون نسبت به موسی چیزی جز نبوّت را استثنا نکرد ، آن جا که فرمود :« یا عَلیّ اَما تَرضی اَنْ تَکونَ مِنّی بِمَنزلةِ هارونَ مِن موسی إلاّ انّه لا نبیَّ بَعدی ؟ » ( 2 ) ؛« یا علی ! آیا نمی خواهی نسبت به من ، همچون هارون نسبت به موسی باشی ، جز این که پس از من پیامبری نیست ؟ »ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مسند احمد : ج 1 ، ص 159 ؛ تاریخ طبری : ج 2 ، ص 406 ؛ تفسیر طبری ( جامع البیان ) : ج 19 ، ص 74 ـ 75 ؛ تفسیر سوره شعراء : آیه 2142 . صحیح بخاری : ج 6 ، ص 3 ، در حوادث جنگ تبوک ؛ صحیح مسلم : ج 7 ، ص 120 ، باب فضائل امام علی ( علیه السلام ) ؛ سنن ابن ماجه : ج 1 ، ص 55 ؛ مسند احمد : ج 1 ، صص 173 ، 175 ، 177 ، 179 ، 182 ، 185 و230 . . . ؛ سیره ابن هشام : ج 4 ، ص 163 ، غزوه تبوک .________________________________________ 126 ________________________________________هارون در زمان حضرت موسی مقام نبوت ، خلافت و وزارت داشت . ( 1 ) حدیث منزلت همه این منصب ها را که برای هارون ثابت است ، به جز نبوّت ، برای علی ( علیه السلام ) ثابت می کند .3 . نصب امام در روز غدیرپیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) جانشین و وصیّ خود را گاهی به صورت کلّی می شناسانید ، گاهی به صورت خاص ، یعنی با ذکر نام خلیفه و جانشین . لیکن با این همه پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) ندای خویش را در آن روز به هر مسلمان دور و نزدیک رساند و هر ابهام و پیچیدگی و شک و شبهه را در این زمینه بر طرف ساخت . هنگام بازگشت از حجة الوداع ، در سرزمینی به نام « غدیرخم » توقف کرد و به همه حاجیانی که با او بودند خبر داد که از سوی خدای متعال مأمور است پیامی را به آنان برساند ، به نحوی که اگر آن پیام را نرساند ، گویا هیچ چیز از رسالت او را ابلاغ نکرده است . ( 2 )سپس بر فراز منبری که از هودج و کجاوه شتران برافراشته شده بود بالا رفت و خطاب به مردم فرمود :ـ نزدیک است که فراخوانده شوم و پاسخ دهم . شما چه می گویید ؟گفتند : شهادت می دهیم که تو ابلاغ کردی ، نصیحت نمودی و تلاش کردی ، خدایت پاداش نیک دهد .فرمود : آیا گواهی نمی دهید که معبودی جز خدا نیست و محمد بنده و فرستاده اوست و این که رستاخیز آمدنی است و شکّی در آن نیست ؟گفتند : آری گواهی می دهیم .ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ر . ک : مریم ، آیه 53 ، اعراف آیه 142 و طه آیه 29 .2 . مائده : 67________________________________________ 127 ________________________________________فرمود : من پیش از شما می روم و بر حوض کوثر وارد می شوم ، نیک بنگرید که پس از من با ثقلین ( کتاب و عترت ) چگونه رفتار خواهید کرد .سپس دست « علی » را گرفت و بالا برد ، او را به همه آن مردم شناساند ، سپس فرمود : ای مردم ! چه کسی از مؤمنان نسبت به خود آنان شایسته تر است ؟گفتند : خدا و رسولش داناترند .فرمود : خداوند مولای من است و من مولای مؤمنانم و من به آنان از خودشان شایسته ترم و ولایتم بیشتر است ، پس هر که من مولای اویم ، علی مولای اوست « فمن کنتُ مولاهُ فعلیٌ مولاه » .حدیث غدیر را 110 نفر از صحابه ، 84 نفر از تابعین و 360 نفر از علما و محدثان نقل کرده اند . با وجود این تواتر ، هیچ تردیدی در اصالت و درستی این حدیث باقی نمی ماند . گروهی از علما نیز کتاب های مستقلّی پیرامون حدیث « غدیر » نگاشته اند که جامع ترین و پر سَنَدترین آنها کتاب « الغدیر » مرحوم علامه امینی ( 1320 ـ 1390 هـ . ق ) است .اینک باید دید مقصود از واژه « مولی » چیست و مولا بودن علی ( علیه السلام ) به چه معناست ؟ شواهد بسیاری گواهی می دهد که مقصود از این لفظ ، پیشوا و رهبر و سرپرست است . به برخی از این شواهد و قرائن اشاره می شود :الف : در حادثه غدیر ، رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) دستور داد حجّاجی که همراه وی از حج بر می گشتند ، در یک زمین خشک و بی آب و آبادی فرود آیند ، حرارت آن نیمروز چنان بود که هر یک از حاضران در آن صحنه ، بخشی از عبای خود را زیر پا گذاشته بودند و بخشی را روی سر گرفته بودند تا از شدت گرمای خورشید ، نگاهشان دارد .________________________________________ 128 ________________________________________پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) در آن حالت خاص می خواست نکته ای مهم و سرنوشت ساز در هدایت امت بیان کند . چه چیزی مهم تر از تعیین رهبری که مایه وحدت مسلمانان و نگهدارنده دین آنان است ؟ب : پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) پیش از ذکر ولایت امام علی ( علیه السلام ) ، از اصول سه گانه دین یعنی توحید ، نبوت و معاد سخن گفت و از مردم نسبت به آنها اعتراف گرفت ، سپس مسأله ولایت امام علی ( علیه السلام ) را طرح کرد . اعتراف گرفتن نسبت به آن اصول سه گانه ، ما را به شناخت اهمیت پیامی که رسول خدا مأمور به ابلاغ آن به مردم در « غدیرخم » بود ، رهنمون می شود . هدف پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) را از نگه داشتن مردم در آن شرایط استثنایی و آن اجتماع عظیم صرفاً توصیه به محبت و مهرورزی به شخص معین نبوده است .ج : پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) پیش از ابلاغ رسالت الهی در شأن علی ( علیه السلام ) ، از ولایت و مولویت خویش سخن گفت و فرمود : خدا مولای من است و من مولای مؤمنانم و من بر آنان از خودشان شایسته ترم . ذکر این مطالب دلیل آن است که مولا بودن علی ( علیه السلام ) از سنخ مولا بودن پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) است و آن حضرت به فرمانِ خدا ، آن مولویت و اولویت را که خود داشت ، برای علی ( علیه السلام ) هم ثابت کرد .________________________________________ 129 ________________________________________* ( 4 ) *ساختار دوم : سپردن کار به مردمبحث گذشته روشن ساخت که شکل حکومت پس از رحلت پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) همان شکلِ انتصاب کسی به امامت است که پس از رسول خدا ، خلأ وجودی او را پر کند . گروهی از مردم یافت معتقدند کار حکومت پس از پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) به انتخاب مردم واگذار شده و خلیفه به یکی از راه های زیر انتخاب و تعیین می شود :1 . اجماع مسلمانان2 . شورای مهاجرین و انصار3 . بیعت اهل حلّ و عقداما بررسی مختصر این سه شیوه :1 . اجماع مسلماناننظریه اجماع مسلمین بر رهبری یکی از مسلمانان به صورت عملی حتی برای یک بار هم تحقق نیافته است . خلافت ابوبکر ، نتیجه مشارکت مردم در انتخاب او برای حکومت نبوده ، بلکه تنها چهارنفر او را انتخاب________________________________________ 130 ________________________________________کردند ، یعنی عمر بن خطاب و ابوعبیده از مهاجران و بشیر بن سعد و اُسید بن حُضیر از انصار . بزرگان صحابه و چهره های شاخص ، مانند امام علی بن ابی طالب ، مقداد ، ابوذر ، حذیفة بن یمان ، اُبیّ بن کعب ، طلحه و زبیر و ده ها نفر دیگر از صحابه در آن مجلس حضور نداشتند . خزرجی ها هم با آن که در سقیفه حضور داشتند ، از بیعت با ابوبکر امتناع کردند . ( 1 ) پس هیچ اجماعی بر خلافت ابوبکر ، شکل نگرفت .وقتی وضع تعیین ابوبکر چنین باشد ، خلافت دیگران روشن است ، چرا که ابوبکر ، عمر را برای جانشینی خود تعیین کرد ، جماعتی از صحابه بر این تعیین و نصب اعتراض کردند . ( 2 ) اگر تعیین عمر از سوی ابوبکر صرفاً یک پیشنهاد و معرّفی نامزد بود ، جایی برای اعتراض صحابه نبود .تعیین خلیفه سوم از راه شورایی مرکب از شش نفر صورت گرفت که از طرف خلیفه دوم تعیین شدند و این نوعی تعیین خلیفه بود که دیگران را از مراجعه به آرای عمومی بازداشت .از جمله موانعی که تحقق اجماع مسلمین را غیر عملی می سازد ، پراکندگی مسلمانان در اطراف دنیاست و این مسأله ، کار اجماع بر یک شخص معیّن را محال یادشوار می سازد .2 . آیا شوری اساس حکومت است ؟برخی از اهل سنت کوشیده اند ساختار حکومت اسلامی بر پایه شورا را به منزله رفراندوم و مراجعه به آراء عمومی ترسیم کنند و به دو آیه استدلال کرده اند :ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تاریخ طبری : ج3 ، ص210 ، سیره ابن هشام : ج2 ، ص6602 . الامامة والسیاسة : ج1 ، ص24 ـ 25________________________________________ 131 ________________________________________آیه اول : ( وَشاوِرْهُمْ فِی اْلأَمْرِ ) ( 1 ) ؛ « در کارها با مردم مشورت کن . »خداوند ، به پیامبر خود دستور می دهد مشورت کند ، تا به امت آموزش دهد در کارهای مهم خود از جمله خلافت ، مشورت کنند .پاسخ آن است که اولاً : آیه ، خطاب به حاکمی است که حکومتش مستقر شده است . بیشترین چیزی که از آیه می توان برداشت کرد ، این است که مشاوره با مردم از وظایف همه حاکمان است . اما این که خلافت با همین مشورت تحقق یابد ، با این آیه نمی توان بر آن استدلال کرد .ثانیاً : آن چه از آیه به دست می آید این است که مشورت ، هیچ تکلیفی برای حاکم نمی آورد ، بلکه او آراء و اندیشه های مختلف را بررسی می کند و آن چه به نظرش سودمند می آید انتخاب می کند . خود خداوند در همین آیه می فرماید :« پس چون تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن » که نشان می دهد تصمیم اصلی و نتیجه گیری از آراء و عمل به آن چه بیشتر به صلاح است ، به خود مشورت کننده بر می گردد . اما اگر هنوز رئیسی وجود نداشته باشد ، آیه بر آن منطبق نیست ، چون در انتخاب خلیفه کسی نیست که از افراد مشورت خواهی کند تا در جریان آرای آنها قرار گیرد و آنها را ارزیابی کند و مفیدترین را برگزیند .آیه دوم : ( وَأَمْرُهُمْ شُوری بَیْنَهُمْ ) ( 2 ) ؛ « کارهایشان به صورت مشورت در میان آن هاست . »با این بیان که « امر » به « هُم » ( آنان ) اضافه شده و مفید معنای عام و شامل است ( همه کارهایشان ) که خلافت هم از آن جمله است و معنایــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . آل عمران : 1592 . شوری : 38________________________________________ 132 ________________________________________آیه این می شود که : شأن مؤمنان در هر موردی ، مشورت بین خودشان است .پاسخ این استدلال آن است که آیه ، دستور می دهد در کارهایی که مربوط به مؤمنین است مشورت کنند . اما این که تعیین خلیفه هم از امور مربوط به مردم باشد این آغاز بحث است .________________________________________ 133 ________________________________________* ( 5 ) *سنت نبوی و دوازده امامپیامبر اکرم ( صلّی الله علیه وآله ) تنها به نصب علی ( علیه السلام ) به منصب امامت و ولایت بسنده نکرده و نیز به ارجاع امت به اهل بیت و عترت پاک خویش اکتفا نکرده ، بلکه تعداد امامانی را هم که پس از او یکی پس از دیگری عهده دار خلافت می شوند بیان کرده است تا برای کسی هیچ شک و تردیدی باقی نماند . این نکته در کتب صحاح و مسند اهل سنت به صورت های مختلف بیان شده است که به برخی اشاره می کنیم .جابر بن سمره گوید : شنیدم رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) می فرمود :« اسلام همواره عزیز است ، تا دوازده خلیفه . سپس سخنی گفت که نفهمیدم ، از پدرم پرسیدم چه فرمود : گفت : همه از قریش اند . » ( 1 )نیز از او روایت شده که شنیدم پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) می فرمود :« این دین پیوسته تا قیامت برپاست ، یا تا وقتی که دوازده خلیفه که همه از قریش اند ، بر شما حاکم باشند . » ( 2 )ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صحیح مسلم : ج 6 ، ص 3 .2 . مسند احمد : ج 5 ، ص 86 و 89________________________________________ 134 ________________________________________از جابر روایت شده که : شنیدم رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) در حجة الوداع می فرمود :« این دین همواره بر مخالفانش غالب است و هیچ مخالف و جدا شونده ای به آن زیان نمی زند تا آن که دوازده خلیفه از امّتم بگذرد . سپس چیزی فرمود که نفهمیدم . به پدرم گفتم : چه فرمود ؟ گفت : فرمود : همه از قریش اند . » ( 1 )این دوازده خلیفه کیانند ؟ پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) آنان را با این خصوصیات معرفی کرد :ـ همواره اسلام تا دوازده خلیفه عزیز است .ـ اسلام همواره عزیز و سربلند است تا دوازده خلیفه .ـ دین پیوسته برپاست تا قیامت برپا شود ، یا دوازده خلیفه بر آنان حکومت کنند .ـ پیوسته دین بر مخالفان پیروز است ، تا آن که دوازده خلیفه از امتم بگذرند .ـ پیوسته این امر صالح است ، تا دوازده امیر .ـ مردم همواره در خیرند ، تا دوازده خلیفه .شارحان احادیث ، در این که این امامان چه کسانی اند اختلاف دارند . مقصود رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) از این سخن ، دوازده امام از اهل بیت و عترت اوست ، چون این احادیث را نمی توان بر خلفای پس از پیامبر از صحابه حمل کرد ، زیرا کمتر از دوازده نفرند . بر حکام اموی هم نمی توان حمل کرد ، چون هم تعدادشان بیش از دوازده نفر است ، هم جز عمر بنــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مسند احمد : ج 5 ، ص 78 و 90 ؛ نیز مستدرک : ج 3 ، ص 618________________________________________ 135 ________________________________________عبدالعزیز ، همه اهل ستم بودند ، هم از غیر بنی هاشم بودند و پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) فرموده که همه از بنی هاشم اند ( در روایت عبدالملک از جابر ) . همچنین نمی توان بر خلفای بنی عباس حمل کرد ، چون هم تعدادشان بیش از آن عدد است ، هم قول خدای سبحان را که اجر رسالت را مودّت خویشاوندان پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) قرار داده است و هم حدیث کساء را ، کمتر مراعات کردند . پس ناچار باید بر امامان دوازده گانه از اهل بیت و عترت او حمل شود ، چون آنان داناترین اهل زمان خویش بودند و از همه بزرگوارتر ، پرهیزکارتر ، با تقواتر ، با شرافت تر و از نظر حسب و نسب از همه برتر و نزد خدا از همه گرامی تر بودند و علوم آنان از طریق پدرانشان به جدشان پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) وصل بود و با وراثت ، علم لدنی داشتند .خصوصیات یاد شده در روایات ، در میان امت اسلامی جز در ائمه دوازده گانه که نزد شیعه و سنی معروفند ، یافت نمی شود ، به ویژه آن چه دلالت می کند که وجود امامان تا پایان روزگار باقی است و روشن است که آخرین امام ، مهدی منتظر ( علیه السلام ) است که ظهور او از نشانه های قیامت به شمار می رود .________________________________________ 136 ________________________________________* ( 6 ) *اوصاف امامامامت نزد شیعه ، مفهومی غیر از مفهوم آن نزد اهل سنت دارد . شیعه امامت را استمرار وظایف رسالت می داند ، امام هر چند که پیامبر نیست و به او وحی نمی شود ، لیکن وظایف پیامبر را بر عهده دارد ، پر کردن این خلأ ، در گرو داشتن شرایط و ویژگی هایی به شرح زیر است :الف . عصمتدر امام ، شرط است که از خطا و لغزش معصوم باشد . همان دلیلی که ما را معتقد به عصمت در پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) می کند ، دلیل اعتقاد به عصمت در امام است ، زیرا از مسؤولیت های مهم امام ، پر کردن خلأهای عظیم پس از رحلت پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) است و این جز با برخورداری از همه شایستگی ها و کفایت هایی که پیامبر اکرم ( صلّی الله علیه وآله ) از آن برخوردار بود ، تحقق نمی یابد ، یعنی آشنای به کتاب و سنت طبق واقع ، عالم به حکم موضوعات نوپدید ، با شناختی واقعی و مدافع دین و پاسخگوی شبهات شبهه افکنان . پس آن چه________________________________________ 137 ________________________________________دلالت می کند که پیامبر باید در مقام ابلاغ رسالت مصون باشد ، در همین جا هم وجود دارد .عصمت امام در قرآن کریمآیه ابتلاء ، به روشنی دلالت می کند که ظالمان به امامت نمی رسند :( وَإِذِ ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمات فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماماً قالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمِینَ ) ( 1 )« به یاد آور زمانی را که خداوند ، ابراهیم را با کلماتی آزمود . ابراهیم آنها را به پایان رسانید ، خداوند فرمود ، من تو را پیشوای مردم قرار می دهم . گفت : از ذریه و فرزندان من ؟ فرمود : عهد من به ستمگران نمی رسد . »مقصود از امامتی که خدای سبحان به ابراهیم و ذریه او عطا کرد ، غیر از نبوت بود . ابراهیم ، امامت را برای نسل خود طلبید ، خداوند دعایش را مستجاب کرد ، ولی ظالمان را استثنا نمود . مراد از غیر ظالمین کسی است که در طول عمر ظلم نکرده باشد .حضرت ابراهیم امامت را برای برخی از ذریه خویش درخواست کرد ، یعنی کسی که در طول عمر پاک بوده و قبل از تصدّی امامت و پس از آن ، هیچ انحراف از حق و تجاوز از راه درست ، از او دیده نشده است .ب . اعلمیتامام باید از همه مردم نسبت به قرآن و سنت و معارف و احکام داناترــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بقره : 124________________________________________ 138 ________________________________________باشد ، تا امت به آستانه او روی آورند . منصب امامت ، مثل منصب های دنیوی یک مقام عرفی نیست ، بلکه ریاست عام برای تدبیر امور و دنیای مردم است . لازمه اش آن است که امام ، نسبت به آن چه به وی رجوع می کنند ، از همه داناتر باشد .ج . برترین مردمامام باید از همه امت برتر باشد ، چون یا مساوی با مردم است ، یا ناقص تر از آنان است ، یا برتر از آنان . مطلوب همین سومی است . اولی که محال است ، زیرا اگر همتای مردم باشد ، ترجیح او بر دیگری برای امامت محال و بی دلیل است . دومی هم محال است ، چون عقلاً زشت است که مفضول بر فاضل مقدم داشته شود .طبق این حکم و قاعده ، امام باید در دانش و دین ، در کرم و شجاعت و همه فضایل روحی و جسمی برتر باشد .________________________________________ 139 ________________________________________فصل ششماهل بیت ( علیهم السلام )1 . اهل بیت ( علیهم السلام ) در لغت2 . اهل بیت ( علیهم السلام ) در احادیث پیامبر ( صلّی الله علیه وآله )3 . مرجعیت علمی اهل بیت ( علیهم السلام )الف . حدیث ثقلینب . حدیث سفینهج . اعتراف پیشوایان مذاهب به افقهیّت اهل بیت ( علیهم السلام )________________________________________ 141 ________________________________________اهل بیت ( علیهم السلام )کلمه « اهل » به صورت مضاف در مورد کسی که ارتباطی قوی با مضافٌ الیه دارد به کار می رود . اهل امر و نهی کسانی اند که عهده دار حکومت و برانگیختن و بازداشتن اند . اهل انجیل کسانی اند که به این کتاب اعتقاد دارند ، مثل اهل کتاب و اهل اسلام .وقتی لفظ اهل به کلمه ای اضافه می شود ، مقصود از آن همان مضاف است که پیوند خاصّی با مضافٌ الیه دارد . اهلِ یک شخص ، یعنی ویژه ترین افراد نسبت به او . اهل مسجد یعنی آنان که زیاد به مسجد رفت و آمد می کنند . اهل جنگل یعنی ساکنانِ جنگل .________________________________________ 142 ________________________________________* ( 1 ) *اهل بیت ( علیهم السلام ) در لغتابن منظور گوید : اهل بیت یعنی ساکنان آن خانه ، اهلِ مرد یعنی ویژه ترین افراد نسبت به او ، اهل بیت پیامبر یعنی همسران ، دختران و داماد او یعنی علی ( علیه السلام ) . و گفته شده که زنان پیامبر و مردانی که از خانواده اویند ، اهل بیت اند . ( 1 )راغب در مفردات گوید : اهلِ مرد یعنی کسانی که با او خویشاوند یا هم کیش یا هم شهری یا هم رشته و صنعت اند . وقتی به صورت مطلق ، « اهل بیت » گفته می شود ، متعارف در خاندان پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) است . ( 2 )مفهوم اهل بیت در لغت یعنی کسانی که ارتباط مستحکمی با خانه دارند و اهلِ مرد ، یعنی آنان که پیوند نسبی یا سببی یا غیر آن با او دارند .مفهوم « اهل » همان معنای عام است که شامل همه کسانی می شود که از راه نسب و سبب یا جز آنها ، نوعی رابطه با شخص و خانواده او دارند ، چه همسر و فرزندان باشند یا دیگران و اختصاص دادن آن به همسر ، وجهی ندارد .ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . لسان العرب : ج 11 ، ص 29 واژه « اهل » .2 . مفردات راغب : ص29________________________________________ 143 ________________________________________* ( 2 ) *اهل بیت ( علیهم السلام ) در احادیث پیامبر ( صلّی الله علیه وآله )احادیث پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) چهره حقیقت را نشان می دهد . پیامبر اکرم عنایت ویژه ای به معرفی اهل بیت داشت . وی اهل بیت را با راه های مختلف معرفی کرد . محدّثان و مفسّران نیز به مناسبت های مختلف و در جاهای گوناگون ، عنایت ویژه ای به معرفی خاندان پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) نشان داده اند .رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) از سه راه اهل بیت را شناسانده است :1 . تصریح به نام کسانی که آیه تطهیر ( 1 ) در باره آنان نازل شده است ، تا مورد نزول ، با اسم و رسم مشخص شود .2 . همه کسانی را که آیه در باره آنان نازل شده ، زیر کساء وارد و دیگران را منع کرد و با دست به آسمان اشاره نموده و فرمود : « خدایا ، هر پیامبری خاندانی دارد ، خانواده من هم این هایند » ، که بحث آن خواهد آمد .3 . چندین ماه هر گاه برای نماز بیرون می آمد ، از خانه فاطمه می گذشت و می فرمود : ای اهل بیت ، نماز ! « همانا خداوند خواسته است که پلیدی را از شما خاندان بزداید و شما را کاملاً پاک سازد . »ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . احزاب ، آیه 33 .________________________________________ 144 ________________________________________* ( 3 ) *مرجعیت علمی اهل بیت ( علیهم السلام )بحث از شکل خلافت پس از پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) به دو گونه مطرح می شود :اول : بحث از حکومت در مرحله خاصی از زمان ، یعنی این که آیا خلافت از جانب پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) ، امری انتصابی بود ، یا به اصحاب سپرده شده بود ؟ این گونه بحث ، یک بحث صرفاً تاریخی است که زمان آن گذشته است .دوم : این که مرجعیت علمی پس از رحلت پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) ، آیا در اهل بیت ( علیهم السلام ) تجسم و تبلور یافته بود یا در دیگران ؟ و آیا وظیفه هر مسلمان در هر زمان و قرن ، تمسک به ائمه اهل بیت ( علیهم السلام ) به عنوان یکی از « ثقلین » است ، یا تمسک به دیگران ؟ این بحث ، همیشه تازه است و شایسته تأمل است .رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) همواره در میان غافلان و جاهلان هشدار می داد و دعوت به تمسک به کتاب و عترت می کرد . این صراحت دارد در این که مرجعیت علمی ، افزون بر رهبری سیاسی ، منحصر به اهل بیت ( علیهم السلام ) است و________________________________________ 145 ________________________________________مسلمانان باید در حوادث و پیشامدهای دینی و هر آن چه به دینشان مربوط می شود ، به آنان روی آورند . در این زمینه برخی از احادیث را می آوریم :1 . حدیث ثقلینپیامبر اکرم ( صلّی الله علیه وآله ) که فرمود :« ای مردم ! من در میان شما دو چیز باقی گذاشتم که اگر به آن روی آورید هرگز گمراه نمی شوید : کتاب خدا و عترتم اهل بیتم . »و نقل های دیگری نزدیک به این ها .این سخن را بارها پیامبر فرمود : در بازگشت از طائف ، روز عرفه در حجة الوداع ، روز غدیرخم ، بر فراز منبرش در مدینه ، در اتاق خودش در ایام بیماری در حالی که اتاق پر از جمعیت بود . این حدیث با سندهای مختلف از زبان بیست و چند صحابی نقل شده است . ( 1 )این حدیث ، عصمت عترت پاک پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) را می رساند ، چرا که عترت با قرآن قرین شده است . قرآن ، کتابی است که از هیچ سو باطل به آن راه ندارد ، چگونه ممکن است قرین ها و همتاهای قرآن ، در سخن و حکم و داوری و تأیید ، به خطا روند ؟ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همین بس که « دار التقریب بین المذاهب الاسلامیه » با نشر کتابی همه منابع این حدیث را آورده است . از جمله : صحیح مسلم : ج 7 ، ص 122 ؛ سنن ترمذی : ج 2 ، ص 207 ؛ مسند احمد : ج 3 ، ص 17 ، 26 و 59 و ج 4 ، ص 366 و 371 و ج 5 ، ص 182 و 189 ؛ میر حامدحسین هندی نیز اسناد این حدیث و سخن بزرگان را در باره آن در شش جلد از کتاب عظیم خود ( عبقات ) آورده است .________________________________________ 146 ________________________________________2 . حدیث سفینهپیامبر اکرم ( صلّی الله علیه وآله ) فرمود :« مَثَلِ اهل بیت من در امتم ، همچون مثلِ کشتی نوح است ، هر که بر آن سوار شود نجات یابد و هر که عقب بماند هلاک شود . » ( 1 )آن حضرت ، خاندان خود را به کشتی نوح تشبیه کرده ، در این که هر که در دین به آنان روی آورد و اصول و فروع دین را از آنان بیاموزد ، از عذاب دوزخ رها می شود . وقتی که شأن و منزلت عالمان اهل بیت چنین باشد ، پس به کجا می روید ؟ ابن حجر می گوید : وجه تشبیه آنان به کشتی آن است که هر کس آنان را دوست بدارد و بزرگ بشمارد و به شکرانه نعمت الهی ، از روش عالمان این خاندان پیروی کند ، از ظلمت مخالفت ها می رهد و هر که تخلف کند در دریای ناسپاسی نعمت ها غرق می شود و در دشت های طغیان هلاک می گردد . ( 2 )3 . اعتراف پیشوایان مذاهب به افقهیّت اهل بیت ( علیهم السلام )بسیاری از علمای قدیم و جدید اهل سنت به فقیه تر و دین شناس تر بودن امامان اهل بیت ( علیهم السلام ) اعتراف کرده اند . در این جا چند نمونه اندک از آن بسیار یاد می شود :ابن عساکر از ابی حازم نقل می کند که گفته است : هیچ هاشمی را برتر از علی بن الحسین ندیدم و هیچ کس را افقه از او ندیده ام . ( 3 )ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ر . ک : غایة المرام ، بحرانی : ص 417 ـ 434 ؛ المراجعات ، نامه 8 .2 . الصواعق المحرقه : ص 191 ، باب 11 .3 . سیر اعلام النبلاء : ج 4 ، ص 394________________________________________ 147 ________________________________________شافعی گفته است : علی بن الحسین ، فقیه ترین فرد اهل بیت است . ( 1 )عبدالله بن عطا گفته است : هرگز دانشمندان را نزد هیچ کس همچون ابوجعفر باقر ( علیه السلام ) کم دانش ندیده ام . حکم بن عتیبه را با همه جلالتی که داشت ، همچون شاگردی دیدم . ( 2 )ابوحنیفه گفته است : من کسی را فقیه تر از جعفر بن محمدصادق ( علیه السلام ) ندیده ام . ( 3 )پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) در حالی از دنیا رفت که دو یادگار نفیس ( کتاب و عترت ) به یادگار گذاشت ، تا امت در حل مشکلات خود به آنها رجوع کنند و مقصود از اهل بیت را هم معین کرد و در موارد متعددی آنان را به امت شناساند .ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . شرح نهج البلاغه ، ابن ابی الحدید : ج 15 ، ص 2742 . حلیة الأولیاء : ج 3 ، ص 1863 . تهذیب الکلمات : ج 5 ، ص 79کتابخانه تخصصی حج > اعتقادات و پاسخ به شبهات > گزیده سیمای عقاید شیعه________________________________________ 149 ________________________________________فصل هفتمامام مهدی منتظر ( علیه السلام )1 . ظهور مصلح جهانی در آخر الزمان2 . اصل و نسب او3 . ولادت امام مهدی منتظر ( علیه السلام )4 . غیبت بعضی از پیامبران در امت های پیشین5 . امام مهدی ( علیه السلام ) و طول عمر6 . علایم ظهور امام منتظر ( علیه السلام )7 . آثار سازنده وجود امام منتظر ( علیه السلام )________________________________________ 151 ________________________________________* ( 1 ) *ظهور مصلح جهانی در آخر الزّماناز مسلّمات اعتقادات اسلامی که مورد اتفاق همه مسلمانان است ، ظهور مردی از خاندان رسالت برای گسترش قسط و عدل در آینده جهان بشری است ، پس از آنکه زمین ، پر از بیداد شده باشد . در این زمینه احادیثی هم نقل شده که به حدّ تواتر می رسد . بر اساس شمارش پژوهشگران عالم ، حدود 657 حدیث پیرامون این مسأله است که تنها به یک حدیث اشاره می کنیم .پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) فرمود :« لَو لَم یَبْقَ مِنَ الدّنیا الاّ یومٌ واحِدٌ لَطَوَّلَ اللّهُ ذلک الیومَ حتّی یَخْرُجَ رَجَلٌ مِنْ وُلدی فَیَملأُها عَدلاً وقِسطاً کما مُلِئَتْ ظُلماً وَجَوراً » ( 1 ) ؛اگر از دنیا جز یک روز باقی نمانده باشد ، خداوند آن روز راــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مسند ، احمد حنبل : ج 1 ، ص 99 و ج 3 ص 17 و 70________________________________________ 152 ________________________________________طولانی می کند ، تا آنکه مردی از فرزندانم خروج کند که جهان را پر از عدالت و قسط نماید ، آن گونه که از ستم و بیداد پر شده باشد .بر این پایه ، قیام مردی از اهل بیت نبوی و ظهور او در آخر الزمان ، مورد اتّفاق مسلمانان شیعه و سنّی است .________________________________________ 153 ________________________________________* ( 2 ) *اصل و نسب اوخصوصیات آن مصلح جهانی در روایات اسلامی به نقل شیعه و اهل سنت این گونه است :1ـ او از اهل بیت پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) است ، 389 روایت .2ـ او از فرزندان امام علی ( علیه السلام ) است ، 214 روایت .3ـ او از فرزندان فاطمه ( علیها السلام ) است ، 192 روایت .4ـ او نهمین فرزند حسین ( علیه السلام ) است ، 148 روایت .5ـ او از فرزندان امام سجاد ( علیه السلام ) است ، 185 روایت .6ـ او فرزند امام حسن عسکری ( علیه السلام ) است ، 146 روایت .7ـ او دوازدهمین پیشوا از ائمه اهل بیت است ، 136 روایت .8ـ روایاتی که از ولادت او سخن می گوید ، 214 روایت .9ـ روایاتی که می گوید عمری طولانی دارد ، 318 روایت .10ـ روایاتی که می گوید غیبت او طول خواهد کشید ، 91 روایت .11ـ روایاتی که می گوید هنگام ظهور او ، اسلام جهانگیر خواهد شد ،________________________________________ 154 ________________________________________27 روایت .12ـ روایاتی که می گوید هنگام ظهور او زمین پر از عدل و داد خواهد گشت ، 132 روایت .وجود این مصلح جهانی در آینده بشریت ، طبق روایات و احادیث اسلامی ، امری مسلم است . اما آن چه در آن اختلاف است ، در تولد اوست ، یعنی این که آیا این مرد ، به دنیا آمده و زنده است ، یا آنکه در آینده متولد خواهد شد ؟________________________________________ 155 ________________________________________* ( 3 ) *ولادت امام مهدی منتظر ( علیه السلام )اعتقاد شیعه بر این است که مهدی منتظر ( علیه السلام ) در سال 255 هـ . در سامرا در خانه پدرش به دنیا آمد و در دامان پدر تا سالی که امام حسن عسکری وفات یافت ( 260 هـ . ) بزرگ شد . نمونه هایی از نقل محدّثان قدیم از این قرار است :1ـ فضل بن شاذان ( متوفای 260 هـ . ) از محمد بن علی بن حمزه نقل می کند که گفت : شنیدم امام حسن عسکری ( علیه السلام ) می فرمود : ولیّ خدا و حجت او بر بندگان و جانشین من پس از من ، در شب نیمه شعبان سال 255 هنگام طلوع فجر ، ختنه شده به دنیا آمد . ( 1 )2ـ کلینی ( متوفای 329 هـ . ) گوید : حضرت صاحب ( علیه السلام ) در نیمه شعبان سال 255 به دنیا آمد . ( 2 )عده ای از بزرگان اهل سنت نیز در ولادت حضرت مهدی ( علیه السلام ) در آنــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . کفایة المهتدی : ص116 ، حدیث 82 . کافی : ج 1 ، ص 519________________________________________ 156 ________________________________________سال ، با شیعه موافق اند و تعدادشان به 76 نفر می رسد . سخن آنان در کتاب « منتخب الاثر » آمده است ( 1 ) به چند نمونه اشاره می کنیم .3ـ ابن صبّاغ مالکی ( متوفای 855 هـ . ) در کتابش « الفصول المهمّه » درباره حضرت مهدی ( علیه السلام ) ، می گوید : او امام دوازدهم است . وی سپس تاریخ ولادت و دلایل امامتش و بخشی از اخبار او و غیبت و مدت حکومت و کیفیت آن و نسب آن حضرت را به تفصیل می آورد . ( 2 )4ـ ابن حجر هیتمی ( متوفای 974 هـ . ) در فصل سوم از کتابش که مخصوص اهل بیت است ، پس از ذکر نام های ائمه اهل بیت ( علیهم السلام ) ، به امام حسن عسکری ( علیه السلام ) می رسد و سپس می گوید : ابوالقاسم محمد حجّت ، که عمر او هنگام وفات پدرش پنج سال بود ، لیکن خدا در همان خردسالی به او حکمت داد . او را قائم منتظر هم می گویند ، گفته شده بدین جهت که او در مدینه پنهان و غایب شد و معلوم نشد کجا رفت . ( 3 )5ـ نوفلی قریشی گنجی شافعی ( متوفای 658 هـ . ) بابی را اختصاص به طول عمر آن حضرت و زنده بودنش تا زمان حاضر داده و گفته است ، به دلیل بقای عیسی ، الیاس و خضر ، اشکالی ندارد که او هم زنده باشد . ( 4 )ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . منتخب الاثر فی الإمام الثانی عشر : ص 369 ـ 3932 . الفصول المهمّه : ص 2913 . الصّواعق : ص 2084 . البیان فی اخبار صاحب الزمان : ص 148________________________________________ 157 ________________________________________* ( 4 ) *غیبت بعضی از پیامبران در امت های پیشینعلّت غیبت امام مهدی ( علیه السلام ) از اسرار الهی است که به حقیقت آن نمی توانیم پی ببریم . برای غیبت موقّت ، نمونه هایی از زندگی اولیای خدا در گذشته و امت های پیشین وجود دارد . مثلاً موسای کلیم ( علیه السلام ) چهل روز از امت خویش غایب شد و همه آن مدت را در میقات گذراند . ( 1 ) حضرت مسیح به خواست خدا از چشم امتش پنهان شد و دشمنانش نتوانستند او را بکشند و از بین ببرند . ( 2 ) حضرت یونس ( علیه السلام ) نیز مدتی از میان قوم خود پنهان بود . ( 3 )پس غیبت امام زمان ( علیه السلام ) از دیده ها ، موضوع تازه ای نیست و این غیبت هر چه هم به درازا بکشد نمی تواند بهانه انکار اصل وجود مهدی ( علیه السلام ) گردد .ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اعراف : 1422 . نساء : 1583 . صافات : 140________________________________________ 158 ________________________________________در حدّ فکر بشری ما ، شناخت فلسفه غیبت ممکن است و آن این است که از آن جا که خداوند متعال اراده فرموده که بسط عدالت و گسترش توحید را در سطح جهان به وسیله او قرار دهد و این آرزوی بزرگ و آرمان متعالی پس از گذشت مدت زمانی تحقق پذیر خواهد بود . اگر آن امام در میان مردم آشکار باشد و با آنان زندگی کند ، پیش از آنکه مقدمات و زمینه لازم و مناسب آن فراهم گردد ، سرانجام و سرنوشت او سرنوشت پدران بزرگوارش خواهد بود ، یعنی شهادت . و پیش از آنکه آن هدف و آرمان بزرگ به دست او تحقق یابد کشته خواهد شد .امام باقر ( علیه السلام ) فرمود : حضرت مهدی ( علیه السلام ) پیش از ظهورش غیبتی خواهد داشت . راوی پرسید : برای چه ؟ فرمود : از بیم کشته شدن . ( 1 ) یعنی غیبت ، برای جلوگیری از کشته شدن پیش از تحقق آن هدف مورد انتظار است .در روایات ، جهات دیگری هم برای غیبت او ذکر شده است ، همچون آزمایش و امتحان مردم در عصر غیبت ، تا معلوم شود تا چه حدّ در راه ایمان و اعتقاد ، ثابت قدم و استوارند . ( 2 )ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . کمال الدین ، صدوق : ص481 ، باب 44 ، حدیث 82 . ر . ک : بحار الأنوار : ج 52 ، ص 102 ، 113 ، 114 ، باب التمحیص والنهی عن التوقیت .________________________________________ 159 ________________________________________* ( 5 ) *امام مهدی ( علیه السلام ) و طول عمرامام مهدی ( علیه السلام ) در سال 255 هجری متولد شد . بنا بر این عمر او هم اکنون بیش از یازده قرن است . پذیرش این عمر طولانی با توجه به قدرت مطلقه خداوند ، هیچ مشکل نیست . آنان که طول عمر امام زمان را مشکلی در راه اعتقاد به وجودش می شمارند ، از قدرت نامتناهی خداوند غافلند .افزون بر این که در امت های پیشین ، دراز عمرهای بسیاری بوده که قرآن کریم هم از آنان یاد کرده است . قرآن می گوید : نوح در میان قوم خود نهصد و پنجاه سال زیست . ( 1 ) دانش امروز سعی می کند که مشکل طول عمر انسان را از راه های علمی و درمانی و بهداشتی حلّ کند . اگر موانع طول عمر انسان برطرف شود ، انسان می تواند مدتی طولانی عمر کند . خداوند می تواند عمر هر کس را که بخواهد تا روز قیامت دراز کند .ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . عنکبوت : 14 .________________________________________ 160 ________________________________________* ( 6 ) *علایم ظهور امام منتظر ( علیه السلام )هیچ کس وقت ظهور امام مهدی ( علیه السلام ) را نمی داند . این حقیقت ، مثل هنگام روز قیامت از اسرار الهی است و جز خدا کسی آن را نمی داند . از این رو نباید حرف کسانی را که می پندارند زمان ظهور امام مهدی ( علیه السلام ) را می دانند ، یا وقتی را تعیین می کنند یا مدّت خاصّی را مشخّص می سازند پذیرفت ، که در حدیث است « کَذِبَ الوقّاتون » ، ( 1 ) تعیین کنندگان وقت ، دروغ می گویند .اگر از مسأله تعیین وقت ظهور امام زمان ( علیه السلام ) بگذریم ، باید گفت روایاتی هست که نشانه های کلّی ظهور آن حضرت را بیان می کند . این نشانه ها دو گونه اند :1ـ علایم قطعی و حتمی 2ـ علایم غیرحتمیتفصیل آن ها را باید از کتاب ها و مجموعه های مربوط به امام مهدی ( علیه السلام ) خواستار شد ، مانند کتاب « منتخب الأثر فی الامام الثانی عشر » .ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . احتجاج طبرسی ، احتجاجات امام مهدی ( علیه السلام ) .________________________________________ 161 ________________________________________* ( 7 ) *آثار سازنده وجود امام منتظر ( علیه السلام )وجود امام معصوم در جامعه و حضورش میان مردم ، از الطاف بزرگ الهی است ، چون او سبب هدایت مردم است . اگر مردم ، این مظهر آشکار لطف الهی را با آغوش باز بپذیرند و دور او جمع شوند ، از آثار وجود پربرکت او بهره مند می شوند ، وگرنه از استفاده کامل و تام از وجود شریف او محروم می گردند . در آن صورت ، سبب محرومیت آنان نیز خودشانند ، نه خدا و نه امام . در عین حال ، وجود آن حضرت ، آثار سازنده ای دارد که به برخی از آنها اشاره می شود :اول : غیبت به این معنی نیست که در کارها دخالت نکند و از وجود او بهره برده نشود . روایاتی می گوید او در ایّام حج ، در مراسم حج شرکت می کند ، حج می گزارد و با مردم همنشینی می کند ، در مجالس حاضر می شود ، درماندگان را نجات می دهد ، بیماران را عیادت می کند و گاهی خودش مشکلات مردم را حلّ می کند ، هر چند مردم او را نمی شناسند .________________________________________ 162 ________________________________________دوم : در عصر غیبت ، همه مردم به او دسترسی ندارند . ولی چنین نیست که خواص هم به او دسترسی نداشته باشند ! بلکه روایت بر خلاف آن دلالت می کند . صالحانی از امت ، لیاقت تشرف به حضورش و استفاده از نور وجودش را می یابند ، در نتیجه مردم هم به واسطه آنان از وجود او بهره مند می شوند .سوم : اعتقاد به وجود یک پیشوای زنده ، اثر عمیقی در حفظ نظام و بقای رسالت دارد ، در صورتی که دسترسی به این پیشوا چه آسان و چه دشوار ، فراهم باشد . در مورد پیشوایی که در میان جامعه باشد و به صورت مستقیم ، مسؤولیت رهبری را بر عهده بگیرد حرفی نیست . مهم آن است که به دلایلی پیشوا از جامعه دور باشد ، ولی آن جامعه به حیات او و بازگشت دوباره اش اعتقاد داشته باشد . چنین اعتقادی نسبت به چنین پیشوایی اثری عظیم دارد .در تاریخ ، ملت ها و امت هایی بوده اند که انقلاب هایی داشته اند . هرگاه پیشوا ، زنده باشد ، هر چند که رهبری را در دست نداشته باشد ، تشکیلات و سازمان ها سر پا می ماند . اما وقتی از دنیا می رود ، امور از هم گسسته می شود و شورش پدید می آید . بهترین مثال برای این که وجود رهبر ، نگهدارنده رسالت و موجب همبستگی پیروان است ، داستان نبرد اُحد است . در اثنای نبرد ، صدایی برخاست که « محمد کشته شد ! » . در همان لحظه که مسلمانان سرگرم نبرد با متجاوزان بودند این صدا و خبر پخش شد . همین که پخش شد پیشوا مرده است ، آرایش صفوف به نحوی گسیخته شد که هر کس میدان را رها کرد و به سویی گریخت ، تا آن جا که________________________________________ 163 ________________________________________بعضی هم به فکر افتادند به دشمن بپیوندند . وقتی خبر کشته شدن پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) تکذیب شد و مسلمانان یقین کردند که رهبرشان سالم است و بعضی خودشان پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) را دیدند ، دو باره گرد آمدند و پیرامون رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) جمع شدند و به نبرد و دفاع پرداختند .در میدان کارزار ، تلاش گروهی از رزمندگان فداکار آن است که پرچم را در برابر هجوم دشمنان همچنان برافراشته نگاه دارند ، چون افراشته بودن پرچم ، امید را در دل سپاه زنده نگه می دارد . وجود فرمانده لشکر نیز در مقرّ فرماندهی همین نقش را دارد ، هر چند ساکت و آرام باشد . اما وقتی خبر کشته شدن فرمانده در میان سپاهیان پخش می شود ، هر چه هم لشکر عظیم باشد ، یک باره از هم می پاشد ، گویا روح از پیکرشان جدا شده است .رئیس یک گروه یا کشور ، تا زنده است ، چه در سفر باشد و یا چه در رختخوابش خوابیده باشد ، مایه حیات و حرکت و نظم و آرامش است ، ولی شنیدن خبر مرگ او ، موجب نومیدی در همه می شود .شیعیان بر اساس اعتقادشان به این که امام زمان ( علیه السلام ) زنده است هر چند دیده نمی شود ، خود را تنها نمی بینند ( خوب دقت کنید ) ، پیوسته چشم به راه بازگشت آن مسافر عزیزی اند که کاروان دل ها برای او می تپد . اثر روانی این ایده و آماده ساختن مردم برای آن انقلاب بزرگ ، قابل درک است .لیکن اگر آن پیشوا اصلاً وجود نداشته باشد و مردم منتظر تولد او در آینده باشند ، وضع خیلی فرق می کند .________________________________________ 164 ________________________________________بر اساس اعتقاد همه شیعیان ، امام زمان ( علیه السلام ) پیوسته و در دوران غیبت ، مراقب اوضاع پیروان خویش است و طبق الهام خدایی ، از اوضاع همه آنان آگاه است و به تعبیر روایات ، هر هفته از جدول کارها و اعمال و سخنان آنان آگاه می شود . ( 1 )این تفکر ، سبب می شود همه پیروان پیوسته در یک حالت آمادگی باشند و در کارهایشان توجه داشته باشند که زیر نظر هستند ، اثر تربیتی این نوع از تفکر ، انکار ناپذیر است .ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تفسیر برهان در ذیل آیه 105 سوره توبه .کتابخانه تخصصی حج > اعتقادات و پاسخ به شبهات > گزیده سیمای عقاید شیعه________________________________________ 165 ________________________________________فصل هشتمبدعت در قرآن و حدیث1 . بدعت در لغت و اصطلاح2 . بدعت گذاری در تعریف بدعت3 . عوامل پیدایش بدعت4 . بدعت نیکو ، بدعت زشتالف . تقیّه ، هنگام ترس بر جان و مالب . ازدواج موقّتج . بداء یا تغییر سرنوشت با کارهای نیک و بدد . خمس در قرآن و حدیثهـ . رجعت________________________________________ 167 ________________________________________بدعت در قرآن و حدیثبه اتفاق مسلمانان ، بدعت حرام است ، از حرام هایی است که خداوند ، وعده عذاب بر آن داده است . بدعت ، از زشت ترین دورغ هاست ، چون افترا بر خدا و رسول است بدعت را در لغت و اصطلاح بررسی می کنیم .________________________________________ 168 ________________________________________* ( 1 ) *بدعت در لغت و اصطلاحاما در لغت ، پدید آوردن و ساختن چیزی بدون نمونه قبلی است . اما در اصطلاح ، بدعت چیزی است که پدید آورده شود و در شریعت ، اصلی که بر آن دلالت کند نباشد ، اما آن چه که اصلی در شرع بر آن دلالت کند ، شرعاً بدعت نیست ، هر چند در لغت بدعت باشد .بدعت در نظر شرع سه قید دارد :1 . چیزی در اعتقادات یا احکام دینی ، کم یا زیاد شود .2 . دعوت و نشر در کار باشد .3 . دلیلی شرعی بر این که به صورت کلی یا جزئی از دین است ، وجود نداشته باشد .دقت در این قیدها حقیقت بدعت را روشن می سازد ، چیزی از دین کاستن یا بر آن افزودن ، افترا بر خداوند است و خداوند از افترای بر خدا________________________________________ 169 ________________________________________نکوهش کرده است . ( 1 )پس اگر کسی چیزی پدید آورد که سابقه نداشته و کار او ربطی و دخالتی به دین نداشته باشد ، مثل برخی عادت ها یا بعضی از صنعت ها ، از نظر شرع ، بدعت نیست ، چون پدید آورنده ادعا نمی کند که آن پدیده از متن دین است . بنا بر این ، جشن های رسمی که دولت های مختلف برای اهدافی بر پا می کنند و ربطی به دین ندارد بدعت نیست ، چون به عنوان این که شرع به آن دستور داده برگزار نمی کنند ، اما حلال یا حرام بودن آنها تابع موازین شرعی است .ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ر . ک : یونس ، آیه 59 و حدید ، آیه 27________________________________________ 170 ________________________________________* ( 2 ) *بدعت گذاری در تعریف بدعتتعریف بدعت و مفهوم آن روشن شد . از نمونه های بدعت ، یکی هم این است که سیره گذشتگان معیار حق و باطل قرار گیرد . بعضی ها بسیاری از امور را تنها به این دلیل که در زمان صحابه و تابعین نبوده است ، بدعت می شمارند .معیار در تشخیص بدعت از سنت ، رجوع به « ثقلین » است ، چه آن را به قرآن و عترت تفسیر کنیم و چه آن را قرآن و سنت بدانیم ، پس اگر چیزی از قرآن و سنت دلالت می کرد که آن جزء دین است ، بدعت نیست ، وگرنه ، پخش و اشاعه آن در میان مسلمانان به این عنوان که جزئی از شریعت است ، بدعت است .جشن برای میلاد پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) یا برخاستن برای قرآن و بوسیدن آن اگر از سوی یک مسلمان به این عنوان انجام گیرد که جزء دین است ، این ها________________________________________ 171 ________________________________________بدعت نیست ، چون این گونه گرامی داشت برای پیامبر خدا یا قرآن ، گر چه در شریعت اسلامی وارد نشده ، ولی در اصول کلیِ دعوت کننده به تکریم و احترام پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) می گنجد .خداوند خطاب به پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) می فرماید : ( وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَکَ ) ؛ ( 1 ) تو را بلند آوازه کردیم . روشن است که جشن گرفتن برای آن حضرت ، بلند آوازه ساختن اوست که خدا از آن خبر داده است . دوستی پیامبر و خاندان او ، دعوتِ قرآن و سنت است ، جشن گرفتن برای او ، اظهار آن محبت است . برخاستن به احترام قرآن و بوسیدن آن نیز همین گونه است . در کتاب های فقهی احکام ویژه ای در مورد قرآن است که مسلمانان را به نگهداری آن و پرهیز از بی احترامی نسبت به آن فرا می خواند .ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . شرح : 4________________________________________ 172 ________________________________________* ( 3 ) *عوامل پیدایش بدعتپیدایش و گسترش بدعت در جامعه ، عواملی دارد که مهم ترین آنها هواپرستی است . هوای نفس و شهرت طلبی نقش مهمّی در پیدایش این تفکر داشته است و بدعت گذار هر چند مدعی نبوت نیست ، لیکن کار او شعبه ای از ادعای نبوت است .امیرمؤمنان ( علیه السلام ) در خطبه ای خطاب به مردم فرمود :« ای مردم ! آغاز پیدایش فتنه ها ، هوای نفسی است که پیروی می شود و احکامی است که بدعت گذاری می گردد و در آن با قرآن مخالفت می شود ، کسانی هم در آن مورد از بدعت گذاران حمایت می کنند . . . » . ( 1 )شهرت طلبی در زندگی انسان نقش مهمی دارد ، اگر این غریزه سر برــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . کافی : ج1 ، ص54 ، حدیث 1________________________________________ 173 ________________________________________آورد ، انسان را به ادعای مقام ها و منصب های ویژه پیامبران وا می دارد . شاید برخی از مذاهب رایج در میان مسلمانان در قرن های نخستین از همین غریزه سرچشمه گرفته باشد .برتری طلبی نسبت به زیردستان ، تعصّب ناپسند و تسلیم بودن نسبت به غیرمعصوم ، عوامل سه گانه مهم در پیدایش و گسترش بدعت و امور غیردینی اند .________________________________________ 174 ________________________________________* ( 4 ) *بدعت نیکو ، بدعت زشتاگر بدعت را دخالت در امر دین با کاستن یا افزودن در زمینه عقیده و شریعت بدانیم و فرقی میان عبادات ، معاملات و ایقاعات و سیاسیات قائل نباشیم ، بدعت یک نوع بیشتر نیست ، آن هم بدعتِ بد است . لیکن گاهی بدعت به خوب و بد تقسیم می شود .بدعتی که قرآن و سنت از آن سخن می گوید ، دخالت در امر دین و افزایش یا کاهش در آن و تصرف در تشریع اسلامی است . بدعت به این معنی حرام و ناپسند است و قابل تقسیم به خوب و بد نیست .آری ، بدعت به معنای لغوی که شامل دین و غیردین می شود خوب و بد دارد . هر چیز نوپدیدی که برای زندگی جوامع سودمند باشد ، مثل عادت ها و رسم ها که انجام می شود ، بدون نسبت دادن آن به دین ، و ذاتاً هم حرام نباشد ، بدعت خوبی است ، یعنی کار تازه و سودمند برای جامعه است . مثل مراسم جشن ملی برای روز استقلال ، یا تجمع برای ابراز تنفر از دشمنان ، یا برگزاری جشن برای روز تولد یک قهرمان . پس هر چه که________________________________________ 175 ________________________________________خودش حلال باشد ، مانعی نیست که مردم بر محور آن هماهنگ شوند و آن را رسم و عادتی کنند که در مناسبت ها عمل شود . ولی آن چه حرام باشد ، اگر رسم و عادت رایج شود ، مثل حضور زنانِ بی حجاب و آرایش کرده در مجالس مردانه که برای استقبال یا مهمانی برگزار می شود ، این خودش ذاتاً حرام است نه به عنوان بدعت شرعی و دخالت در امور دین و تشریع برخلاف شرع ، بلکه گناهی است که رواج یافته ، ولی نه به اسم دین و شریعت .یک سری امور اعتقادی یا احکام عملی است که به بدعت بودن متهم می شود ، با آنکه در قرآن و حدیث ، چه به صورت خاصّ یا عام ، اصل و ریشه دارد ، برای روشن شدن مسأله ، به اختصار به این امور می پردازیم و ریشه های شرعی آن را هم یاد می کنیم .الف ـ تقیّه هنگام ترس بر جان و مالتقیه آن است که مسلمان وقتی بر جان و مال و آبروی خویش بیمناک باشد ، عقیده خود را پنهان دارد . این مورد اتفاق همه مسلمانان است و از قرآن و سنت گرفته شده است .جواز تقیه ، افزون بر دلیل نقلی ، بر مبنای عقل هم صحیح و لازم است ، چون از سویی حفظ جان و مال و آبرو واجب است و از سوی دیگر اظهار عقیده و عمل بر طبق آن عقیده یک وظیفه دینی است . لیکن در صورت تعارض این دو تکلیف واجب ، عقل حکم می کند که انسان وظیفه مهم تر را بر مهم مقدم بدارد .تقیه سلاح ضعیفان در برابر زورمندان فاسق است ، اگر تهدید و________________________________________ 176 ________________________________________خطری در کار نباشد ، انسان عقیده اش را پنهان نمی کند و برخلاف اعتقادش نیز عمل نمی کند . به تصریح قرآن کریم در ماجرای عماریاسر ، کسی که به دست کافران گرفتار شود ، اشکالی ندارد که کلام کفرآمیز بر زبان جاری کند تا از چنگ آنان رها شود ، در حالی که قلبش پر از ایمان و اعتقاد صحیح است . ( 1 )آیات تقیه هر چند در مورد تقیه از کافر است ، لیکن ملاک آنکه حفظ جان و مال و آبرو در شرایط حساس و خطیر است ، مخصوص کافران نیست . پس اگر کسی عقیده خود را نزد مسلمانان آشکار کند یا طبق آن عمل کند و احتمال قوی دهد که از سوی مسلمانان در معرض خطر قرار می گیرد ، حکم تقیّه جاری است ، یعنی می تواند از مسلمانان هم تقیه کند ، همان طور که جایز بود از کفار تقیه کند .تاریخ خلفای اموی و عباسی پر از ظلم و خفقان و ستم و زور است ، در آن دوران تنها شیعیان نبودند که به سبب اظهار عقایدشان مطرود و محصور بودند ، بلکه در موضوعِ « خلق قرآن » در دوران مأمون ، بیشتر محدثان اهل سنت نیز راه تقیه را پیمودند و پس از آنکه از سوی خلیفه ، فرمان عام در مورد خلق قرآن و حادث بودن آن صادر شد ، عموم محدثان از روی تقیه اظهار موافقت کردند . ( 2 )ب ـ ازدواج موقتفقه شیعه به پیروی از قرآن و سنت ، دو گونه ازدواج را صحیح می داند :ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ( مَنْ کَفَرَ بِاللهِ مِنْ بَعْدِ إِیمانِهِ إِلاّ مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالاِْیمانِ ) ( نحل : 106 ) .2 . تاریخ طبری : ج 7 ، ص 195 ـ 206________________________________________ 177 ________________________________________ازدواج دائم و ازدواج موقت یا متعه ، به این صورت که مرد و زن پیوند زناشویی را برای مدّت معیّنی منعقد می سازند و مبلغی را به عنوان مهریه تعیین می کنند و پس از گذشتن آن مدّت تعیین شده ، بدون اجرای طلاق ، از هم جدا می شوند . اگر از این ازدواج موقّت فرزندی به دنیا بیاید ، فرزند شرعی آن دو است و از آنان ارث می برد . زن هم پس از سپری شدن مدت ، باید عدّه شرعی نگه دارد و اگر باردار است ، باید تا تولد فرزند عدّه نگه دارد و تا همسر موقّت آن مرد است یا در حال عدّه به سر می برد ، حق ازدواج با دیگری ندارد .از آن جا که اسلام ، دینی جامع و آخرین دین آسمانی است ، این طرح را برای حلّ مشکل جنسی تجویز کرده است . جوانی که مشغول درس یا کار در خارج از کشور است و نمی تواند ازدواج دائم کند ، جوان سه گزینه در مقابل خود دارد :الف . سرکوبی غریزه جنسی و محروم ساختن خود از لذّت جنسی .ب . رابطه نامشروع با زنان فاسد یا آلوده به بیماری ها .ج . استفاده از راه حل ازدواج موقت بدون تحمّل بار نفقه و مشکلات ازدواج دائمی .قرآن و سنت نبوی ازدواج موقت و متعه را مشروع می دانند . قرآن کریم می فرماید :( فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَةً ) ( 1 ) ؛« زنانی را که متعه می کنید ، واجب است مَهر آنان را بپردازید . »بیشتر مفسّرین این آیه را مربوط به ازدواج موقت می دانند . روایاتــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نساء : 24________________________________________ 178 ________________________________________شیعه و اهل سنت حکایت از عدم نسخ آن دارد و در زمان خلیفه دوم جلوی عمل به این حکم گرفته شد . شایسته است یاد شود که سخن خلیفه در این مورد ، نشان می دهد که این گونه ازدواج در زمان پیامبر اکرم ( صلّی الله علیه وآله ) جایز و رایج بوده و جلوگیری از آن تنها نظر شخصی او بوده است . ( 1 )دلیل روشن بر این که پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) جلوی متعه را نگرفته است ، روایت بخاری از عمران بن حصین است که گوید : آیه متعه در قرآن نازل شد ، ما در زمان پیامبر خدا به آن عمل می کردیم و آیه ای هم نازل نشد که آن را تحریم کند ، پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) هم تا زنده بود از آن نهی نکرد ( 2 ) .ج ـ بداء ، یا تغییر سرنوشت با کارهای نیک و بدخداوند متعال در مورد انسان دو نوع تقدیر دارد :1ـ تقدیر حتمی و قطعی که هرگز تغییر نمی یابد .2ـ تقدیر معلّق و مشروط ، که در صورت فقدان بعضی شرایط عوض می شود و تقدیر دیگری جای آن می نشیند .با توجه به این اصل ، یادآور می شویم که عقیده به « بداء » ، یکی از اصول اعتقادات اسلامی اصیل است که همه فرقه های اسلامی در اعتقاد به آن اجمالاً اتّفاق نظر دارند .حقیقت « بداء » بر دو اصل استوار است :الف : این که خدای متعال قدرت مطلق دارد و می تواند هر سرنوشت و تقدیری را عوض کند و هر وقت بخواهد ، تقدیر دیگری جایگزین آنــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . شرح تجرید ، قوشجی ، بحث امامت ، ص 464 و منابع دیگر .2 . صحیح بخاری : ج6 ، ص37 در تفسیر آیه 196 سوره بقره .________________________________________ 179 ________________________________________سازد ، در حالی که از پیش هر دو تقدیر را می داند و علم او هرگز تغییر نمی یابد .پس خداوند هرگاه و هر چه بخواهد ، مقدّرات مربوط به انسان را در زمینه عُمر و رزق و جز آنها تغییر می دهد و مقدّرات دیگری به جای آنها قرار می دهد و هر دو تقدیر هم در « امّ الکتاب » و علم الهی موجود است .ب : اعمال قدرت و سلطه از سوی خدا و تغییر سرنوشت و مقدّرات ، روی حکمت و مصلحت است . بخشی هم مربوط به عمل و گزینش خوب یا بد اوست . با این امور ، زمینه تغییر در سرنوشت پدید می آید .آیات و روایات در این مورد فراوان است . به چند نمونه اشاره می شود :1ـ ( إِنَّ اللهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْم حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ ) ( 1 ) ؛ « خداوند سرنوشت قومی را عوض نمی کند مگر آنکه وضعیت خودشان را عوض کنند . »2ـ ( وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکات مِنَ السَّماءِ وَاْلأَرْضِ وَلکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ ) ( 2 ) ؛ « اگر مردم آبادی ها ایمان و تقوا داشته باشند ، برکات را از آسمان ها و زمین بر آنان می گشودیم ، لیکن تکذیب کردند ، پس آنان را به خاطر کاری که می کردند عقاب کردیم . »امام باقر ( علیه السلام ) فرمود : صله رحم اعمال را پاک می سازد و رشد می دهد ، اموال را می افزاید ، بلا را دفع می کند ، حساب را آسان می سازد و اجل را به تأخیر می اندازد . ( 3 )ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . رعد : 112 . اعراف : 963 . کافی : ج2 ، ص470 ، حدیث 13________________________________________ 180 ________________________________________با توجه به این دو اصل ، عقیده به بداء ، عقیده قطعی اسلامی است و همه فرقه های اسلامی با قطع نظر از تعبیر و نام و به کار بردن کلمه بداء ، به آن معتقدند . محققان شیعه در باره کاربرد لفظ بداء ، با توجه به تغییر ناپذیری و عدم تبدیل در علم خدا ، تحقیقات قوی و ارزنده ای دارند که اینجا مجال ذکر آنها نیست .د ـ خمس در قرآن و حدیثریشه مالیات خمس ، آیه شریفه قرآن است :( وَاعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْء فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبی وَالْیَتامی وَالْمَساکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللهِ وَما أَنْزَلْنا عَلی عَبْدِنا یَوْمَ الْفُرْقانِ . . . ) ( 1 ) ؛« بدانید هر گونه غنیمتی به دست آورید ، خمس آن برای خدا و برای پیامبر و برای نزدیکان و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه از آنان است ، اگر به خدا و آن چه بر بنده خود در روز جدایی حق و باطل نازل کردیم ایمان آورده اید . . . » .آیه در موردی خاص یعنی در روز بدر و رویارویی دو گروه مسلمان و کافر نازل شده است . لیکن سخن در باره واژه « غنیمت » در این آیه است که آیا معنای آن هر چیزی است که انسان در زندگی به دست می آورد ، یا مخصوص غنائم جنگی است ؟ غنیمت ، اعم از دستاوردهای میدان جنگ است و مراد ، هر چیزی است که انسان به دست می آورد . به برخی از تعابیرــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . انفال : 41________________________________________ 181 ________________________________________اهل لغت اشاره می شود :خلیل ، ازهری و راغب ، غُنم را چیزی دانسته اند که انسان به دست می آورد ، دستاورد ، آن چه بی مشقت به دست می آید ، هر چه که از دشمن یا دیگری به دست می آید . ( 1 )ابن فارس ، این واژه را به معنای دست یافتن به چیزی دانسته که قبلاً مالک آن نبوده ، سپس مخصوص به چیزی شده که از مشرکین گرفته می شود . ( 2 )کاربرد این کلمه در قرآن و حدیث نبوی هم در مطلق چیزی است که انسان به دست می آورد .قرآن کریم ، واژه « مغنم » را در موردی به کار برده که انسان چیزی به دست می آورد ، هر چند از راه غیر جنگ ، بلکه از طریق کار عادی دنیوی یا اخروی باشد و از آن با تعبیر « مغانم کثیره » یاد کرده است . ( 3 ) در روایاتی هم کلمه مغنم و غنیمت و غُنم به کار رفته که حضرت رسول ( صلّی الله علیه وآله ) آنها را در معنای بهشت ، آثار ماه رمضان به کار برده است .از مجموع کاربردهای این کلمه در قرآن و حدیث و کتب لغت و استعمالات عرب بر می آید که معنای آن مطلق دستاورد انسان است ، چه از دشمن یا غیر او . در دوره های اخیر ، به عنوان یک اصطلاح شرعی در مورد غنایم جنگی به کار رفته است و آیه یاد شده در اولین نبرد مسلمانان ، تحت فرمان پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) نازل شده است و این کاربرد ، تطبیق مفهوم کلی آن بر یک مورد خاص است .ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ر . ک : العین ، تهذیب اللغه و مفردات ، واژه « غنم » .2 . مقاییس اللغة ، واژه غنم .3 . ( فَعِنْدَ اللهِ مَغانِمُ کَثِیرَةٌ ) ( نساء ، 94 ) .________________________________________ 182 ________________________________________وقتی مفهوم لفظ ، هر دستاورد انسان است ، ورود آن در موردی خاص ، مفهوم آن را تخصیص نمی زند و دایره مفهوم عام آن را محدود نمی سازد . اینک مروری بر روایات در این مورد داشته باشیم :1ـ وجوب خمس در معدن از باب غنیمتاهل سنت متفقند که در رکاز ( گنجینه طلا و نقره ) خمس است و در معادن اختلاف دارند و حنفیه و مالکیه در آن به وجوب خمس قائل اند و شافعیه و حنبلی ها به یک چهلم . حنفی ها در وجوب خمس در معادن ، به قرآن و سنت و قیاس استدلال کرده و آیه ( وَاعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْء فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ ) را ذکر کرده و معدن را غنیمت شمرده اند و از سنت هم به این حدیث نبوی که فرموده است : در عجماء و بئر و معدن چیزی بر عهده نیست ، ولی در رکاز خمس است رکاز شامل معدن و گنج می شود ، چون در جایی نهان است ، چه از سوی خدا یا مخلوق .از مجموع روایات اهل سنت برمی آید که خمس در چهار مورد واجب است :گنجینه طلا و نقره ، گنج ، معدن ، جواهرات دفن شده . از صحابه کسانی همچون ابن عباس ، ابوهریره ، جابر ، عبادة بن صامت ، انس بن مالک ، وجوب خمس در این موارد را روایت کرده اند . ( 1 )به روایت جابر بن عبدالله ، رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) فرمود : « در حیوان چرنده ، در چاه و در معدن چیزی نیست ، ولی در رکاز خمس است . » شعبی گفته است : رکاز ، گنج معمولی است . ( 2 )ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مسند احمد : ج1 ، ص314 ؛ سنن ابن ماجه : ج2 ، ص839 ( چاپ 1373 هـ ) .2 . مسند احمد : ج3 ، ص335________________________________________ 183 ________________________________________عبادة بن صامت گوید : از قضاوت و حکم پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) این بود که در معدن ، چاه ، حیوان فرار کرده ، غرامتی نیست ، اما در رکاز خمس است . ( 1 )مردی از پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) سؤال هایی کرد ، از جمله این که : در خرابه ها و نشانه ها گنج می یابیم ، حضرت فرمود : در آنها خمس است . ( 2 )2ـ خمس در سود کسبپیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) دستور داد از هر چه انسان به دست می آورد ، چه سود کسب یا جز آن ، خمس داده شود . برخی از روایات چنین است :گروهی از عبدالقیس حضور پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) آمدند و گفتند : مشرکان بین ما و شما هستند و جز در ماه های حرام دسترسی به شما نداریم . به ما توصیه جامعی بفرما که اگر به آن عمل کنیم وارد بهشت شویم ، دیگران را هم به آن فرا بخوانیم . پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) فرمود : شما را به چهار چیز فرمان می دهم و از چهار چیز نهی می کنم . شما را فرمان می دهم به ایمان به خدا ، آیا می دانید ایمان چیست ؟ شهادت به یکتایی خدا ، ادای نماز ، پرداخت زکات و دادن خمس غنائم . ( 3 )روشن است که پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) ، از بنی عبد القیس نخواسته که غنائم جنگی را بپردازند ، چرا که آنان در غیر از ماه های حرام از قبیله خود نمی توانستند بیرون روند ، چون از مشرکان می ترسیدند . پس مقصود از غنائم ، یعنی آن چه به دست می آورند .آن حضرت به شرحبیل بن عبدکلال ، حارث بن عبدکلال و نعیم بنــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همان : ج5 ، ص3262 . همان : ج2 ، ص1863 . صحیح بخاری : ج8 ، ص217 وج1 ، ص13 و19 وج3 ، ص53 ؛ صحیح مسلم : ج1 ، ص35 ـ 36 ؛ سنن نسائی : ج1 ، ص323 و منابع دیگر .________________________________________ 184 ________________________________________عبدکلال . صاحبان قبیله ذی رعین ، معافر و همدان نوشت : « اما بعد ، فرستاده شما برگشت و یک پنجم خمس خدا را از غنایم پرداختید » . ( 1 )به سعد هذیم از قضاعه و به جذام ، نامه ای نوشت و واجبات صدقه را بیان فرمود و دستور داد که صدقه و خمس را به دو فرستاده اش اُبیّ و عنبسه یا هر که را این دو بفرستند بپردازند . ( 2 )به فُجیع و پیروان او نوشت : « از محمد پیامبر به فُجیع و پیروان او که مسلمان شده و نماز خوانده ، زکات پرداخته اند و خدا و رسولش را اطاعت کرده و خمس درآمدها را برای خدا پرداخت کرده اند » . ( 3 )به پادشاهان حمیر نوشت : « زکات می دهید و از غنایم ، خمس برای خدا و سهم خاص پیامبر را و آن چه را خداوند بر مؤمنان به صورت صدقه واجب ساخته می پردازید » . ( 4 )به بنی ثعلبة بن عامر نوشت : « هر که از آنان مسلمان شد و نماز برپا داشت و زکات داد و خمس غنیمت و سهم پیامبر را پرداخت . . . » . ( 5 )به بعضی از بزرگان جهینه نوشت : « هر که از آنان مسلمان شد و نماز برپا داشت و زکات داد و از خدا و پیامبرش اطاعت کرد و خمس غنائم را پرداخت » . ( 6 )از این نامه ها به روشنی برمی آید که رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) از آنان نخواسته که خمس غنائم جنگ هایی را که در آنها شرکت داشتند بپردازند ، بلکهــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الوثائق السیاسیه : ص227 ، شماره 110 ( چاپ چهارم ، بیروت ) .2 . الطبقات الکبری : ج1 ، ص2703 . همان : ص304 ـ 3054 . فتوح البلدان : ج1 ، ص82 ؛ سیره ابن هشام : ج4 ، ص2585 . الاصابة : ج2 ، ص189 ؛ أسد الغابه : ج3 ، ص346 . الطبقات الکبری : ج1 ، ص271________________________________________ 185 ________________________________________خمس و صدقه ای را که در اموال آنان بوده می طلبیده است . از آنان خمس می طلبید ، بدون آنکه شرط کند وارد جنگ شده باشند و غنائمی به دست آورده باشند .به علاوه ، حاکم اسلامی یا جانشین او عهده دار جمع آوری غنائم جنگ پس از پیروزی و تقسیم آنها پس از استخراج خمس آنهایند و هیچ یک از جنگجویان مالک چیزی جز آنچه از لباس و سلاح کشته به دست می آورند ، نیستند وگرنه دزدی کرده اند . پس وقتی اعلان جنگ و جداکردن خمس غنائم در دوران پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) ، از شؤون پیامبرخدا ( صلّی الله علیه وآله ) است ، درخواست خمس از مردم و تأکید بر آن در نامه ها و قراردادها برای چیست ؟ معلوم می شود آنچه را می طلبیده ، مربوط به غنائم جنگ نبوده است .از ائمه اهل بیت ( علیهم السلام ) نیز روایاتی نقل شده که بر این دلالت می کند . یکی از شیعیان به امام جواد ( علیه السلام ) نوشت : آیا خمس بر همه چیزهایی است که کسی بهره می برد ، کم باشد یا زیاد ؟ از همه انواع درآمد و بر صنعتگران هم هست ؟ و چگونه است ؟ امام ( علیه السلام ) نوشت : « خمس پس از مؤونه و مخارج است . » ( 1 )از این جواب کوتاه برمی آید که آنچه را پرسنده گفته ، امام ( علیه السلام ) تأیید کرده است و کیفیت پرداخت و محاسبه خمس هم یاد شده است .سماعه گوید : از امام کاظم ( علیه السلام ) درباره خمس پرسیدم . فرمود : « هر چه که مردم به دست آورند ، کم باشد یا زیاد ، خمس دارد . » ( 2 )ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . وسائل الشیعه : ج6 ، باب 8 از ابواب خمس ، حدیث 12 . همان : ح 6________________________________________ 186 ________________________________________احادیث دیگری از پیامبر اکرم ( صلّی الله علیه وآله ) و ائمه طاهرین ( علیهم السلام ) است که بر شمول خمس نسبت به هر درآمد دلالت دارد .هـ ـ رجعترجعت به معنای بازگشت است . در اصطلاح ، به بازگشت زندگی به مجموعه ای از مردگان پس از نهضت جهانی حضرت مهدی ( علیه السلام ) گفته می شود . این بازگشت ، پیش از فرارسیدن روز قیامت است و بنابراین ، سخن از بازگشت و رجعت ، از نشانه های قیامت است . ظهور امام مهدی ( علیه السلام ) ، چیزی است ، بازگشت حیات به شماری از مرده ها چیز دیگر ، همچنان که رستاخیز هم مسأله سومی است که باید همه اینها را از هم تفکیک کرد .شیخ مفید گفته است : خداوند ، گروهی از امت محمد ( صلّی الله علیه وآله ) را پس از مرگشان ، قبل از روز قیامت بر می انگیزد . این عقیده به آل محمد ( صلّی الله علیه وآله ) اختصاص دارد و قرآن هم گواه آن است . ( 1 )سید مرتضی هم در باره رجعت نزد شیعه می گوید : عقیده شیعه امامیه این است که خداوند ، هنگام ظهور امام زمان ، گروهی از پیروان او را که پیشتر در گذشته اند بر می گرداند ، تا به ثواب یاری او و دیدار دولتش برسند . بعضی از دشمنانش هم بر می گردند ، تا از آنان انتقام گرفته شود . آنگاه پیروان آن حضرت از دیدن ظهور و غلبه حق و برتری حق پرستان لذت می برند . ( 2 )ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحار الأنوار : ج53 ، ص136 به نقل از « المسائل السرویّه » .2 . بحار الانوار : ج53 ، به نقل از رساله او در جواب سؤالات اهل ری .________________________________________ 187 ________________________________________علامه مجلسی گوید : رجعت مخصوص کسانی است که مؤمن خالص یا منافقِ محض از امت اسلام باشند ، نه از امت های پیشین . ( 1 ) پس عقیده به رجعت ، از امور مسلم و قطعی است وروایات فراوانی که از ائمه معصومین آمده ، جایی برای تردیددرآن باقی نمی گذارد .در امت های پیشین نیز ، رجعت های بسیاری اتفاق افتاده است ، همچون :1ـ احیای گروهی از بنی اسرائیل ( 2 )2ـ احیای کشته بنی اسرائیل ( 3 )3ـ مرگ هزاران نفر و زنده شدن دوباره آنان ( 4 )4ـ برانگیختگی عُزیر پس از گذشت صدسال از مرگ وی ( 5 )5ـ زنده شدن مردگان به دست حضرت عیسی ( علیه السلام ) . ( 6 )پس از وقوع رجعت در امت های پیشین ، آیا مجالی برای شک در امکان آن باقی می ماند ؟وقوع رجعت در امت های پیشین ، وقوع آن را در این امت نیز تأیید می کند . ابوسعید خدری روایت کرده است که پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) فرمود :« شما وجب به وجب و ذراع به ذراع از سنت های پیشینیان پیروی خواهید کرد ، حتی اگر آنان وارد سوراخ سوسماری هم شده باشند ، شما نیز چنین خواهید کرد . گفتیم : دنباله روی از یهود و نصارا ای رسول خدا ؟ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همان . وی سخنان علمای شیعه را در باره رجعت در همان جلد از بحار الأنوار ( ص 22 ـ 144 ) آورده است .2 . بقره : 55 ـ 563 . همان : 72 ـ 734 . همان : 2435 . همان : 2596 . آل عمران : 49________________________________________ 188 ________________________________________فرمود : پس کی ؟ » ( 1 )صدوق نیز روایت کرده است که پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) فرمود :« هر چه در امت های گذشته بوده ، در این امت هم همانند آن خواهد بود ، گام به گام و مو به مو . » ( 2 )از آنجا که رجعت در امت های گذشته از حوادث مهم بوده ، پس باید مانند آن در این امت هم به دلیل همگونی و مشابهت پیش آید .مأمون عباسی از حضرت رضا ( علیه السلام ) در باره رجعت پرسید . آن حضرت جواب فرمود : حق است ، در امت های گذشته هم بوده ، قرآن هم از آن سخن گفته و پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) هم فرموده است : در این امت ، هر چه در امت های پیشین بوده خواهد بود ، گام به گام و مو به مو . ( 3 )این حقیقت رجعت و دلایل آن است . معتقدان به آن هم بیش از این ادعایی ندارند و خلاصه اش بازگشت حیات به دو گروه از نیکان و بدان پس از ظهور امام مهدی ( علیه السلام ) و پیش از قیامت است و آن را جز کسی که به دلایل آن دقت نکند ، انکار نمی کند .ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صحیح بخاری : ج9 ، ص1122 . کمال الدین : ص5673 . بحار الانوار : ج53 ، ص59 ، ح 45کتابخانه تخصصی حج > اعتقادات و پاسخ به شبهات > گزیده سیمای عقاید شیعه________________________________________ 189 ________________________________________فصل نهمصحابه و تابعین1 . تعریف صحابه و تابعین2 . تأثیر همنشینی در جان ها3 . انواع صحابه در قرآن4 . سنت نبوی و عدالت صحابه5 . موضع پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) نسبت به صحابه ناشایست6 . صحابه در آیینه تاریخ________________________________________ 191 ________________________________________صحابه و تابعیناهل سنت همه صحابه را عادل می دانند و هیچ نقد و بررسی را نمی پذیرند . در نظر آنان همه روایات صحابه حجت است ، بدون بررسی و تحقیق از حالات و رفتارشان در طول زندگی .آیا این مسأله کلیت دارد ، یا برخی از آنان عدالت نداشته اند ؟________________________________________ 192 ________________________________________* ( 1 ) *تعریف صحابه و تابعینسخن علمای اهل سنت در تعریف صحابی مختلف است :سعید بن مسیب گوید : صحابی کسی است که یکی دو سال با پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) بوده و در یکی دو جنگ با او شرکت داشته است .احمد بن حنبل گوید : اصحاب پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) کسی است که یک ماه یا یک روز ، یا یک ساعت با او همنشینی داشته یا او را دیده است .بخاری گوید : هر کس با پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) همنشینی کرده یا او را دیده است ، از اصحاب اوست .اما « تابعی » نیز طبق اختلافشان در مفهوم صحابی ، تعریف های مختلفی دارد . تابعی کسی است که پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) را ندیده ، ولی صحابه ای را که آن حضرت را دیده اند ، دیده است . پس مفهوم تابعی طبق مفهوم صحابی تعریف و مشخص می شود .________________________________________ 193 ________________________________________* ( 2 ) *تأثیر همنشینی در جان هابدون شک همنشینی تأثیر می گذارد ، چه همنشین خوب ، چه همنشین بد . از این رو می بینیم که گنهکار در قیامت آرزو می کند که کاش فلانی را دوست خود نگرفته بود . ( 1 ) همان طور که همنشینی با بدان تأثیر منفی بر شخصیت انسان می گذارد ، همنشینی با نیکان نیز در دل ها و جان های مستعد و قابل ، اثر دارد و گاهی او را به مراتب بالا می رساند .همنشینی با نیکان اثر سازنده دارد ، اما اندازه تأثیر آن به اختلافِ این سه عنصر ، متفاوت است : سنّ ، استعداد ، مدت همنشینی .وقتی انسان در چهارچوب تربیت قرار می گیرد ، اگر نوجوان یا در ابتدای جوانی باشد ، دل و جانش همچون زمینی خالی است که هر بذری در آن افشانده شود آن را می رویاند . به خلاف آنجا که سنّی از انسان گذشته و شخصیت روحی و فکری او شکل گرفته باشد که تأثیرگذاری بر چنین کسانی بسیار دشوار است و همنشینی تأثیری کمتر از گروه اول دارد .ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ( یا وَیْلَتی لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِیلاً ) ( فرقان : 28 ) .________________________________________ 194 ________________________________________اما اختلاف در استعداد نیاز به توضیح ندارد . مردم همچنان که در آموختن دانش متفاوتند ، در پذیرش هدایت الهی هم برابر نیستند . از این رو دست پروردگان مکتب پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) در ایمان ، ایثار ، اخلاق و رفتار یکسان نیستند .اما مقدار همنشینی نیز در اصحاب آن حضرت متفاوت بوده است ، برخی از آغاز بعثت تا لحظه رحلت آن حضرت ، همراهش بوده اند ، بعضی پس از بعثت و قبل از هجرت مسلمان شدند و بسیاری از آنان پس از هجرت اسلام آوردند و چه بسا یک سال یا یک ماه یا روزها و ساعت هایی چند توفیق مصاحبت با او را داشته اند . آیا درست است که بگوییم همنشینی اندک زمان ، اخلاق و افکار ناپسند را از آنان زدوده است و از آنان شخصیت هایی ممتاز و عالی ساخته ، به حدی که فراتر از هر گونه نقد و انتقاد باشند ؟سه عامل یاد شده نشان می دهد که تأثیر همنشینی با پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) به نحوی نبوده که همه را از نظر ایمان و فضیلت و تقوا و ایثار و پارسایی و نیکی در یک حدّ قرار دهد . همنشینی صحابه با آن حضرت ، هرگز بیشتر و شدیدتر از همنشینی همسر نوح و همسر لوط با آن دو مرد بزرگوار نبوده است . زنان این دو ، شب ها و روزها با آن دو بوده اند ، لیکن متأسفانه هیچ فایده ای نداشته است . قرآن کریم زن نوح و زن لوط را به عنوان نمونه کافران یاد می کند که در کنار دو بنده صالح خدا بودند ، اما به آن دو خیانت کردند و این همنشینی نتوانست آنان را از عذاب الهی برهاند و اهل دوزخ شدند . ( 1 )ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ( ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوح وَامْرَأَتَ لُوط . . . ) ( تحریم : 10 ) .________________________________________ 195 ________________________________________صِرف همنشینی علّت تامّه تغییر همنشین به یک انسان عادل صالح خداترس نیست و مانع پرهیز از گناه کوچک یا بزرگ نمی شود . بلکه اگر کسی شایستگی هدایت و تصمیم بهره گیری داشته باشد ، این همنشینی و مصاحبت می تواند زمینه ساز آن باشد ، پس همنشینی ها تأثیرهای متفاوتی دارد و همه به یک شکل نیست .عدالت ملکه ای نفسانی یا خشیتی الهی است که در دل انسان جا می گیرد و او را از گناه و مخالفت با سنت ها و قوانین خدا باز می دارد و اگر یک بار هم قوای حیوانی بر او چیره شود ، فوری بر می گردد و توبه می کند و به این زودی دوباره سراغ آن گناه نمی رود و به همین خاطر ، عادل ، با معصوم تفاوت دارد ، چون در معصوم ، هرگز در طول عمرش قوای حیوانی بر او غلبه نمی کند . هرچند قدرت خلاف و گناه در او هست .با توجه به این واقعیت در ملکه عدالت ، چگونه می توان نظریه عدالت صحابه را به مجرّد آنکه کسی یک بار یا یک روز و یک ماه یا بیشتر پیامبر اکرم ( صلّی الله علیه وآله ) را دیده است پذیرفت ؟ پس صحابه هم مثل مردم دیگر یا مثل تابعین اند ، میان آنان خوب و بد و عادل و غیرعادل وجود دارد .________________________________________ 196 ________________________________________* ( 3 ) *انواع صحابه در قرآنقرآن کریم ، اصحاب پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) را به انواع مختلفی تقسیم می کند ، بدون فرق بین بدری و غیر بدری و بین آنکه قبل از حدیبیه ایمان آورده باشد یا پس از آن ، قبل از فتح به مسلمانان پیوسته باشد یا پس از آن . چهره های اصلی این گروه ها از این قرار است :1ـ منافقان شناخته شده ( منافقون : 1 )2ـ منافقان نیرنگ باز ( توبه : 101 )3ـ بیماردلان ( احزاب : 12 )4ـ گوش سپردگان به فتنه گران دشمن ( توبه : 45 ـ 47 )5ـ آمیزندگان کار خوب و بد ( توبه : 102 )6ـ افراد در آستانه ارتداد ( آل عمران : 154 )7ـ تسلیم شدگان غیرمؤمن ( حجرات : 14 )8ـ مؤلفة القلوب ( توبه : 60 )9ـ فاسق ( حجرات : 6 )________________________________________ 197 ________________________________________10ـ از جبهه گریزان در مقابل کفار ( انفال : 15 ـ 16 )این ده گروه از اصحاب پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) را نمی توان عادل و باتقوا شمرد و آیاتِ ستایشگر اهل عدالت و تقوا هم شامل اینان نمی شود ، وگرنه در مفهوم آیات تناقض پیش می آید .وقتی این آیات ، به آیاتِ ستایشگر از مؤمنان ضمیمه شود ، مفسّر به یک نتیجه روشن می رسد و آن این که صحابه پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) ، برخی صالح بودند و برخی ناصالح ، برخی چنان والا بودند که به برکت وجود آنان باران می بارید و بعضی ایمانی داشتند که به چیزی نمی ارزید .قرآن کریم در سوره ها و آیه های مختلف ، حرف ها و عمل های صحابه را به روشنی نقد می کند و در برخی از آیات ، گروهی را می ستاید . درست نیست که گروهی را در نظر بگیریم و از گروهی چشم بپوشیم . در این فصل ، برخی آیات را که به نقد افعال و آرای آنان پرداخته است بررسی می کنیم .الف . خبردادن قرآن از ارتداد گروهی از صحابهقرآن خبر می دهد که ممکن است پس از رحلت پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) گروهی از صحابه مرتد شوند . در جنگ اُحد که عده ای از مسلمانان کشته شدند و عده ای گریختند ، به نقل ابن کثیر شیطان ندا در داد : « محمد کشته شد » . این سخن در دل عده ای اثر گذاشت و پنداشتند که پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) کشته شده است ، سست شدند و از جنگ دست کشیدند . مردی از مهاجران بر مردی از انصار گذشت که به خون خود آغشته بود . به او گفت : فلانی ، می دانی پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) کشته شد ؟ گفت : اگر هم محمد کشته شده ، پیام خود را ابلاغ________________________________________ 198 ________________________________________کرده است ، شما از دینتان دفاع کنید . خداوند این آیه را نازل فرمود :( وَما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ . . . ) ( 1 ) ؛« محمد جز فرستاده نیست ، همچون فرستادگان پیشین . آیا اگر بمیرد یا کشته شود ، به عقب و جاهلیت بر می گردید ؟ »این آیه خبر می دهد که بازگشت از دین پس از رحلت پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) ، امکان دارد . پس آیا می توان کسانی را که چنین احتمالی در باره آنان می رود ، به عدالت کامل که هم مرز با عصمت است توصیف کرد ؟ب . پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) را در حال سخنرانی ترک کردندر حالی که پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) خطبه نماز جمعه را می خواند ، کاروان تجارتی وارد مدینه شد . اصحاب پیامبر به سوی آن شتافتند و جز دوازده نفر کسی با او نماند . پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) فرمود : سوگند به آنکه جانم در دست اوست ، اگر همه شما رفته بودید و هیچ کس نمانده بود ، این وادی برای شما پر از آتش می شد . آیه 11 سوره جمعه نازل شد : ( وَإِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَیْها . . . ) .امام احمد از ابن ادریس ، از حصین بن سالم از جابر نقل می کند که یک بار کاروان به مدینه آمد و رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) در حال خطبه بود ، مردم بیرون رفتند ، مگر دوازده نفر . این آیه ( وَإِذا رَأَوْا . . . ) نازل شد . ( 2 )آیا کسی که لهو و داد و ستد را بر یاد خدا مقدم می دارد و پیامبر راــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تفسیر ابن کثیر : ج1 ، ص409 ( آل عمران : 144 ) .2 . تفسیر ابن کثیر : ج4 ، ص378 ؛ صحیح بخاری : ج1 ، ص316________________________________________ 199 ________________________________________سبک می شمارد ، دارای آن ملکه نفسانی است که او را از گناهان باز دارد ؟ج . خیانت به سبب آمیزش پنهانیخداوند روزه ماه رمضان را واجب ساخت و آمیزش شبانه را بر روزه دار حرام کرد . بعضی از مسلمانان در ماه رمضان پس از عشاء غذا خوردند و با زنان آمیزش کردند که عمر بن خطاب هم از آنان بود . در این مورد شکایت نزد رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) آوردند . خدا هم این آیه را نازل فرمود :( أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلی نِسائِکُمْ . . . ) ( 1 ) ؛« آمیزش با زنانتان در شبِ روزه داری بر شما حلال شد . آنان پوشش شمایند ، شما هم پوشش آنانید . خداوند دانست که شما به خود خیانت می کنید ، بر شما توبه کرد و از شما گذشت ، اکنون با آنان می توانید آمیزش کنید و در پی چیزی باشید که خداوند بر شما واجب ساخته است » .آیا کسانی را که با ارتکاب حرام بر خودشان خیانت کردند ، می توان عادل و دارای ملکه بازدارنده از گناهان کبیره و اصرار بر صغیره دانست ؟ د . فاسقی فریبکارقرآن می فرماید :( یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَة فَتُصْبِحُوا عَلی ما فَعَلْتُمْ نادِمِینَ ) ( 2 ) ؛ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همان : ج1 ، ص219 ؛ همان : ج4 ، ص1639 ، بقره : 1872 . حجرات : 6________________________________________ 200 ________________________________________« ای کسانی که ایمان آورده اید ، اگر فاسقی برای شما خبری آورد ، تحقیق کنید ، مبادا از روی جهالت سراغ قومی بروید ، سپس بر آنچه انجام داده اید پشیمان شوید » .بسیاری از مفسّران گفته اند آیه در باره ولید بن عقبه نازل شد ، آنگاه که پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) برای جمع آوری زکات از بنی المصطلق نزد حارث بن ضرار فرستاد که رئیسشان بود تا زکاتی را که جمع شده و نزد او بود تحویل بگیرد . چون ولید ، بخشی از راه رفت ، ترسید و پیش پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) آمد و گفت : یا رسول الله ، حارث به من زکات نداد و می خواست مرا بکشد . پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) خشمگین شد و گروهی را نزد حارث فرستاد . حارث با همراهانش می آمدند که با گروه اعزامی پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) روبرو گشتند که از مدینه خارج شده بودند . به آنان گفتند : این حارث است . وقتی به هم رسیدند ، حارث پرسید : به کجا اعزام شده اید ؟ گفتند : به سوی تو . گفت : برای چه ؟ گفتند : پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) ولید بن عقبه را نزد تو فرستاده ، او می گوید تو زکات نداده ای و می خواستی او را بکشی .گفت : قسم به آنکه محمد ( صلّی الله علیه وآله ) را به حق مبعوث کرد ، من هرگز ولید را ندیده ام و پیش من نیامده است . حارث وقتی خدمت پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) رسید ، حضرت پرسید : زکات نداده ای و می خواستی فرستاده مرا به قتل برسانی ؟ گفت : نه به خدا قسم ، من او را ندیده ام و پیش من نیامده است . من خودم چون دیدم مأمور دریافت زکات از سوی پیامبرخدا ( صلّی الله علیه وآله ) نیامد ، ترسیدم مبادا خدا و رسول از من خشمگین شوند ، آنگاه این آیه نازل شد . ( 1 )ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تفسیر ابن کثیر : ج4 ، ص209________________________________________ 201 ________________________________________و . نزاع و تخاصم بر سر غنایماصحاب پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) پس از پیروزی بر مشرکان در جنگ بدر بر اموال آنان تسلط یافتند و در باره آن به نزاع پرداختند ، تا حدّ درگیری . آنان که غنائم را جمع آوری کرده بودند ، گفتند : چون ما این ها را یافته و گرد آورده ایم ، پس کسی در آن ها سهمی ندارد . آنان که به تعقیب دشمن رفته بودند گفتند : شما از ما سزاوارتر نیستید . ما بودیم که دشمن را تعقیب کرده و فراری دادیم . این آیه نازل شد :( یَسْئَلُونَکَ عَنِ اْلأَنْفالِ قُلِ اْلأَنْفالُ لِلّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللهَ وَأَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُمْ وَأَطِیعُوا اللهَ وَرَسُولَهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ) ( 1 ) ؛« از تو در باره انفال می پرسند . بگو انفال از آنِ خدا و رسول است ، پس از خدا بترسید و میان خودتان را اصلاح کنید و اگر مؤمن هستید ، از خدا و رسول او فرمانبرداری کنید » .دقت در آیاتِ نازل شده در باره آن نزاع کنندگان و روایاتی که در تفسیر این آیه آمده ، شکّی باقی نمی گذارد که گروهی از شرکت کنندگان در جنگ بدر ، به مرحله ممتازی نرسیده بودند ، بلکه همچون دیگران بودند و بر سر مال و زینت دنیا با هم نزاع می کردند ، بی آنکه در آن مورد با پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) مشورت کنند و حکم انفال را از او بپرسند . آیا این نزاع کنندگان بر سر مال دنیا ، می توانند سرمشق فضیلت و کرامت روح باشند ؟ح . فرار از جنگدر جنگ احد ، اوضاع بر ضد مسلمانان آشفته گشت ، چرا که فرمانــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . انفال : 1________________________________________ 202 ________________________________________پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) را مخالفت کردند و به طمع غنیمت ، موقعیت خود را بر تنگه احد رها کردند و دچار هزیمتی شدند که در کتب سیره و تاریخ آمده است . آنان پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) را در میدان نبرد تنها گذاشتند و جز تنی چند از صحابه ، همراه آن حضرت نماندند . قرآن کریم از این فرار زشت یاد می کند : ( إِذْ تُصْعِدُونَ وَلا تَلْوُونَ عَلی أَحَد . . . ) ( 1 ) .آیه تفرقه و گریز آنان را توصیف می کند که برخی نزدیک پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) بودند و بعضی دورتر ، ولی هیچ کدامشان دعوت پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) را اجابت نکردند و آن حضرت را در میان انبوه مشرکان رها کردند و توجهی به این که پیامبر کشته ، اسیر یا مجروح شود نداشتند .البته گروهی هم بودند که پیرامون حضرت ماندند و شرّ دشمنان را دفع کردند .ط . نسبت فریب به خدا و پیامبر ( صلّی الله علیه وآله )نبرد احزاب ، از جنگ های مشهور در اسلام است . مشرکان و یهود برای شکست اسلام همدست شدند و ده هزار مسلّح بودند که مدینه را محاصره کردند . مسلمانان برای جلوگیری از هجوم دشمن ، دور مدینه خندق کندند و محاصره حدود یک ماه طول کشید . در این جنگ ، اصحاب پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) امتحان سختی شدند و استوار و متزلزل از هم باز شناخته گشتند . اصحاب پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) دو گروه بودند :یک گروه مؤمنانی بودند که وعده های خدا را راست می دانستند و بر ایمان و تسلیم آنان افزوده شد . ( 2 )ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . آل عمران : 1532 . احزاب : 22________________________________________ 203 ________________________________________گروه دیگر منافقان و بیماردلان بودند و شعارشان این بود که : خدا و پیامبر به ما وعده دورغ داده است ( ما وَعَدَنَا اللهُ وَرَسُولُهُ إِلاّ غُرُوراً ) ( 1 ) .آیا آنان را می توان عادل و پاک دانست ؟ی . منافقان نفوذی در بین صحابهاز وقتی که پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) به مدینه آمد ، نفاق میان صحابه شیوع یافت . قرآن کریم بر مجموعه ای از منافقان تأکید کرده ، انگیزه های آنان و صفاتشان را برملا ساخت و در سوره های بقره ، آل عمران ، مائده ، توبه ، عنکبوت ، احزاب ، محمد ، فتح ، حدید ، مجادله ، حشر و منافقون آنان را تهدید کرد .این دلالت می کند که منافقان گروه مهمی در جامعه اسلامی بودند ، برخی به نام نفاق شناخته می شدند ، برخی با عنوان دروغ و کسانی هم ناشناخته بودند ، چون نقاب ایمان و علاقه به پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) بر چهره زده بودند .با این حال ، آیا می توان همه اصحاب پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) را عادل دانست ؟آری ، منافقان جزء اصحاب نبودند ، بلکه خود را لا به لای صحابه پنهان کرده بودند و چه بسا یک صحابی صادق با یک منافق اشتباه می شد و منافق و مؤمن شناخته نمی شدند . این ها ، برخی از داوری های قرآن در باره صحابه بود .ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همان : 12________________________________________ 204 ________________________________________* ( 4 ) *سنت نبوی و عدالت صحابهسنت نبوی نیز این موضع را تأیید می کند ، به اقتضای موقعیت شماری اندک را یاد می کنیم :الف . سردسته گروه تبهکارمسلم از ابوسعید نقل می کند : کسی که بهتر از من است ـ یعنی ابوقتاده ـ مرا خبر داد که رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) در نبرد خندق ، وقتی عمار یاسر مشغول کندن خندق بود ، دست بر سر او می کشید و می فرمود : بیچاره ای پسر سمیه ! گروه تجاوزگر تو را می کشند . ( 1 )از معتقدان به عدالت صحابه می پرسیم : آن گروه تجاوزگری که عمار را کشتند چه کسانی بودند ؟ آیا در میان آنان کسانی از صحابه بودند که موضع این گروه را تأیید کنند ؟ ! بی شک ، معاویه سردسته این گروه تجاوزگر بود و عمرو عاص هم وزیر او در جنگ بود و پیروزی معاویه درــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . جامع الأصول : ج9 ، ص42 ، شماره 6580________________________________________ 205 ________________________________________جنگ صفین ، مرهون نیرنگ عمرو عاص بود . در میان آن گروه تجاوزگر هم از صحابه کسانی همچون نعمان بن بشیر انصاری ، عُقبة بن عامر جهنی و یسار بن سبع جهنی و دیگران بودند .ب . نافرمانی نسبت به فرمان پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) برای آوردن قلم و دواتپیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) دستور داد قلم و دواتی بیاورند تا نوشته ای بنویسد که پس از او هرگز گمراه نشوند . برخی از حاضران مانع اجرای این دستور شدند . بخاری در چند جا از صحیح خود آن را نقل کرده است . از جمله از ابن عباس نقل می کند :چون بیماری پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) شدت یافت ، فرمود : « کاغذی بیاورید تا چیزی برایتان بنویسم که پس از آن هرگز گمراه نشوید . »عمر گفت : درد و بیماری بر پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) چیره گشته ، کتاب خدا نزد ماست و برای ما بس است . اختلاف و گفتگو زیاد شد .حضرت فرمود : « از پیش من برخیزید ، سزاوار نیست نزد من نزاع کنید . » ابن عباس در حالی که بیرون می رفت ، می گفت : همه مصیبت آن بود که نگذاشتند پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) آنچه را می خواست بنویسد . ( 1 )آیا کسی که با فرمان الزام آور پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) مخالفت کند و سخن حضرت را بر غلبه بیماری یا هذیان حمل کند ، می تواند صاحب ملکه ای باشد که او را از ارتکاب حرام ها باز دارد ؟ج . بازگشت به قهقرا پس از رحلت پیامبر ( صلّی الله علیه وآله )بخاری از ابوهریره نقل می کند که رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) فرمود : گروهی ازــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صحیح بخاری : ج1 ، ص38 ، شماره 114________________________________________ 206 ________________________________________اصحابم روز قیامت بر منوارد می شوند وآنان را از حوض کوثر محروم می کنند و من می گویم : خدایا ، اصحابم ! می گوید : تو نمی دانی پس از تو چه کردند ، آنان به جاهلیت و به عقب برگشتند . ( 1 )ابن ابی شیبه از ابی بکره نقل می کند که پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) فرمود : مردانی از اصحابم که مرا دیده اند ، در کنار حوض بر من وارد می شوند ، تا اینکه وقتی نزد من می آیند ، جلو آنان را می گیرند و آشفته حال می شوند . من می گویم : خدایا اصحابم ! گفته می شود : نمی دانی پس از تو چه کردند ! ( 2 )مسلم از اسماء دختر ابی بکر نقل می کند که پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) فرمود : من کنار حوض ، به کسانی از شما که بر من وارد می شوند می نگرم ، جلوی ورود کسانی را می گیرند . می گویم : پروردگارا ، اینان از من و از امت منند . گفته می شود : آیا نمی دانی پس از تو چه کردند ؟ به خدا پس از تو چیزی نگذشت که به عقب و جاهلیت برگشتند .گوید : ابن ابی ملیکه می گفت : پروردگارا پناه بر تو که به عقب برگردیم و از دین خود منحرف شویم . ( 3 )از تعابیر روایات نقل شده مثل ( نمی دانی پس از تو چه کردند و . . . ) بر می آید که آنان با پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) بوده اند ، اما پس از پیامبر و با فاصله اندکی این جرایم را مرتکب شده اند ، در حالی که از آنان که خورشید رسالت را دیده و از فروغ آن بهره مند شده بودند ، انتظار بود که از دین و شریعت او پیروی کنند و سرمویی از راه او برنگردند ، اما متأسفانه به عقب و جاهلیت برگشتند .ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همان ، ج 4 ، ص 228 ، شماره 65852 . مصنف ابن ابی شیبه : کتاب الفضائل ، شماره 35 ؛ مسند احمد : ج5 ، ص483 . شرح صحیح مسلم ، نووی : ج15 ، ص61 ، شماره 2293________________________________________ 207 ________________________________________* ( 5 ) *موضع پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) نسبت به صحابه ناشایستروایاتی که گذشت ، از شخص خاصی نام نبرده بود . روایاتی هم هست که برخی از صحابه را نام می برد که بدعاقبت شدند و از کارهای بد آنان خبر می دهد . چند نمونه را می آوریم :الف . همه آمرزیده اند مگر . . .جابر بن عبدالله می گوید : رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) فرمود : هر کس از تپه مُرار بالا رود از او آمرزیده است ، آنچه که از بنی اسرائیل آمرزیده شد ، گوید : اولین گروهی که از آن صعود کرد ، گروه ما خزرجیان بود ، سپس مردم دیگر در پی آمدند . رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) فرمود : « همه شمابخشوده شده اید ، مگر صاحب آن شتر سرخ » . پیش او رفتیم و گفتیم بیا تا پیامبرخدا ( صلّی الله علیه وآله ) درباره تو آمرزش بطلبد . گفت : به خدا قسم اگر گمشده ام را پیدا کنم برایم محبوب تر است از اینکه رفیق شما ( پیامبر ) برایم آمرزش بخواهد ! واو________________________________________ 208 ________________________________________دنبال گمشده اش می گشت . ( 1 )ب . خدایا از کرده خالد به درگاه تو برائت می جویمپیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) ، خالد بن ولید را به سوی بنی خزیمه فرستاد . او هم آنان را به اسلام فراخواند اما خوب نتوانستند بگویند « اسلمنا » ( مسلمان شدیم ) و به جای آن « صبأنا » می گفتند ، خالد هم شروع کرد به کشتن و اسیر گرفتن آنان و به هر یک از ما اسیری را سپرد . روزی هم به ما دستور داد که هرکس اسیر خود را بکشد . گفتم : به خدا اسیرم را نمی کشم و یاران من نیز اسیر خود را نمی کشند . تا آنکه به حضور پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) رسیدیم و ماجرا را گفتیم . رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) دست خود را بلند کرد و دوبار فرمود : « خدایا ، من از آنچه خالد انجام داده ، به پیشگاه تو برائت می جویم » . ( 2 )ج . پیشگویی از سرانجام ذوالخویصرهابوسعید خدری نقل می کند : در حضور پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) بودیم و او چیزی را تقسیم می کرد . ذوالخویصره که مردی از بنی تمیم بود آمد و گفت : یا رسول الله ، عدالت کن . فرمود : وای بر تو ، اگر من به عدالت رفتار نکنم پس دادگر کیست ؟ اگر به عدل رفتار نکنم ، دچار زیان و خسران شده ام . عمر گفت : یا رسول الله ، اجازه بده گردنش را بزنم . پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) فرمود : او را واگذار . او را یارانی است که هر یک از شما نماز و روزه اش راــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صحیح مسلم : ج8 ، ص123 ، صفات و احکام منافقین .2 . صحیح بخاری ، کتاب المغازی ، بخش اعزام خالد بن ولید به سوی بنی خزیمه ، حدیث 4339________________________________________ 209 ________________________________________در برابر نماز و روزه آنان ناچیز می شمارد . آنان قرآن می خوانند ، لیکن قرآن از حنجره آنان فراتر نمی رود . از دین بیرون خواهند رفت ، آنگونه که تیر از کمان می جهد . ( 1 )هـ . نماز نخواندن پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) بر یکی از صحابهمردی از اصحاب پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) در روز نبرد حنین یا خیبردرگذشت . پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) بر او نماز نخواند ، چرا که در راه خدا خیانت و سرقت کرده بود . متاع اورا گشتند ، یکی از خر مهره های یهود را که دو درهم نمی ارزید در آن یافتند . ( 2 )و . خبر دادن پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) از فرجام سیاه بعضی صحابهابوهریره نقل می کند ، در نبرد خیبر حضور داشتیم . پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) به مردی از همراهانش که ادعای مسلمانی داشت فرمود : « او اهل دوزخ است » . چون جنگ درگرفت ، آن مرد سرسختانه می جنگید و زخم بسیار برداشت ، تا آنجا که بعضی به تردید افتادند . او که از سوزش زخم می نالید ، دست برد و از تیردان خود تیرهایی درآورد و با همان ها خود را کشت . مردانی از مسلمانان هیجان زده گفتند : یا رسول الله ، سخن تو درست از آب درآمد ، فلانی خودکشی کرد . پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) فرمود :« فلانی ، برخیز و اعلام کن که جز مؤمن کسی وارد بهشتــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صحیح بخاری ، ج4 ، ص179 ؛ باب علامات نبوت در اسلام ، بحار الأنوار ج33 ، ص335 ، حدیث 5792 . مستدرک حاکم : ج2 ، ص127 ؛ مسند احمد : ج4 ، ص114________________________________________ 210 ________________________________________نمی شود ، خداوند همواره این دین را به وسیله مرد فاجر تأیید می کند » . ( 1 )ز . صحابی قصاص می شودحارث بن سوید بن صامت که در جنگ بدر حضور داشت ، ولی چون مِجذَر بن زیاد را در جنگ اُحد به خاطر انتقام یک خون در زمان جاهلیت کشته بود ، به دستور پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) قصاص شد .ابن اثیر گوید : تردیدی نیست که پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) ، او را در مقابل کشتن مجذر بن زیاد کشت ، چون که او مجذر را در روز اُحد غافلگیرانه کشته بود . ( 2 )اینها نمونه هایی از اصحاب پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) است که در زمان پیامبر مرتکب گناه شدند و پیامبر هم از آینده شوم آنان خبر داد ، یا به خاطر کارشان آنان را نکوهش کرد ، وگرنه اصحابی که مورد اشکالند ، خیلی بیش از اینهایند .ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صحیح بخاری ، ج3 ، ص73 ، شماره 42032 . اسد الغابه : ج1 ، ص332________________________________________ 211 ________________________________________* ( 6 ) *صحابه در آیینه تاریختاریخ ، نام گروهی از صحابه را ثبت کرده که در صحابه بودن رفتار مطلوبی نداشته اند . نام گروهی از آنان را می آوریم که قطعاً از منافقین نبودند جز یک نفر ، با این حال رفتار ناپسندی داشتند که نمی توان از این تاریخ چشم پوشید :1ـ جدّ بن قیس انصاری ، پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) درباره او فرمود : همه شما آمرزیده اید ، مگر صاحب شتر سرخ . ( 1 )2ـ عبدالله بن اُبیّ بن سلّول . او از بیعت کنندگان زیر درخت ( در بیعت رضوان ) بود ، هر چند که منافق بود .3ـ حرقوص بن زهیر سعدی . در بیعت رضوان حضور داشت ، بعدها از سران خوارج گشت ، هم او که به پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) گفته بود : ای محمد ! به عدالت رفتار کن .ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صحیح مسلم : ج8 ، ص123________________________________________ 212 ________________________________________4ـ حارث بن سوید بن صامت . در جنگ بدر حضور داشت ، اما در جنگ اُحد مجذر بن زیاد را به خاطر خونی در جاهلیت کشت ، پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) هم دستور داد قصاص شود .5ـ عرنی ها که پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) آنان را به کیفر آنکه بعضی از چوپانان را کشته و شترها را دزدیده بودند کشت ، با آنکه قبل از حدیبیه از صحابه بودند .6ـ محلم بن جثامه ، پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) درباره وی فرمود : خدایا محلم بن جثامه را نیامرز ، چرا که او عمداً یک صحابی را کشته است .7ـ مقیس بن صبانه . مؤمن بی گناهی را کشته بود ، پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) خونش را هدر دانست ، در فتح مکه کشته شد .8ـ عبدالله بن خطل . صحابی بود ، سپس مرتد شد و به مکه گریخت و در فتح مکه کشته شد .9ـ مغیرة بن شعبه . روش او پس از پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) روشن است .10ـ مدعم . غلام پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) که از غنائم خیبر دزدی کرد .11ـ سمرة بن جندب که رفتارش پس از پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) بد شد ، شراب می فروخت ، بشر می کشت و معاویه را خرسند می ساخت .12ـ عبیدالله بن جحش اسدی که از پیشگامان اسلام و مهاجران حبشه بود ، لیکن در حبشه مسیحی شد .13ـ ابوقیس بن ولید بن مغیره ، که در مکه از دین برگشت .14ـ علی بن امیة بن خلف که در مکه از دین برگشت .15ـ عاص بن منبه بن حجاج که در مکه از دین برگشت و در جنگ بدر همراه مشرکین کشته شد .چگونه ممکن است قرآن کریم کسانی از قبیل : معاویة بن ابی سفیان ،________________________________________ 213 ________________________________________ولید بن عقبه ( که قرآن او را فاسق می داند ) ، بسر بن ابی ارطاة ، ابوالأعور اسلمی و دیگران را مورد ستایش قرار دهد ؟اینان با علی ( علیه السلام ) و عمار و ده ها بدری و صدها رضوانی که در زمان خلافت علی ( علیه السلام ) با آن حضرت بودند جنگیدند و به آنان دشنام دادند ، اینان و امثال ایشان از دایره آیاتی که مدح کننده اصحاب است بیرونند ، بر فرض اینکه آیات شامل آنان بشود !کتابخانه تخصصی حج > اعتقادات و پاسخ به شبهات > گزیده سیمای عقاید شیعه________________________________________ 215 ________________________________________فصل دهموضو و نماز1 . وضو2 . اذان و اقامه3 . دست روی دست گذاشتن ، بدعت است یا سنت ؟4 . جزء بودن بسم الله و بلند گفتن آن5 . گفتن آمین پس از حمد6 . قنوت در رکعت دوم7 . سجده بر زمین8 . نشستن پس از سجده دوم9 . جمع بین دو نماز________________________________________ 217 ________________________________________* ( 1 ) *وضووضو و کیفیت شستن دست هاآیه وضو نازل شد تا چگونگی وضو و تیمم را به امت بیاموزد . مخاطبان آن همه مسلمانان در طول قرون تا روز قیامت اند . چنین آیه ای باید کاملاً روشن باشد تا همه ، دور و نزدیک و صحابی و غیرصحابی از آن بهره ببرند . پس از دو جهت باید آیه بررسی شود :اول : چگونگی شستن دست ها که باید از بالا به پایین شست یا به عکس ؟دوم : حکم پاها ، از نظر مسح کشیدن یا شستن .ابتدا به بحث در مورد اول می پردازیم . خداوند می فرماید :( یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ ) ( 1 ) ؛ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مائده : 6________________________________________ 218 ________________________________________« ای کسانی که ایمان آورده اید ، هرگاه به نماز ایستادید ، صورت ها و دست هایتان را تا آرنج بشویید » .فقها در کیفیت شستن دست ها اختلاف نظر دارند ، پیشوایان اهل بیت ( علیهم السلام ) و پیروانشان معتقدند دست ها از آرنج تا نوک انگشتان شسته شود و سنت همین است . دلیلشان نیز ظاهر آیه است که به نظر عرفی همین به ذهن می آید چون در موارد مشابه این گونه ترکیب ، شروع از بالا به پایین است . مثلاً اگر پزشک به بیمار بگوید : پایت را تا زانو با آب سرد بشوی ، بیمار آنچه را در عرف رایج است انجام می دهد ، یعنی شستن از بالا به پایین ، یا وقتی صاحب خانه به رنگ کار می گوید : دیوارهای این اتاق را تا سقف رنگ آمیزی کن ، آنچه در عرف معمول است انجام می شود ، یعنی رنگ کردن دیوارها از بالا به پایین و هرگز به ذهن رنگ کار یا بیمار این نمی آید که صاحب خانه و پزشک که گفته « تا » ، مقصودش بیانِ آخرِ محلّ رنگ زدن یا شستن است ، بلکه از کلمه « تا » می فهمد که صرفاً محدوده موردنظر را در رنگ زدن و شستن تعیین کرده است . در آیه وضو نیز وقتی آیه می گوید دست ها را تا مرفق بشویید ، بیان محدوده شستن موردنظر است نه چگونگی آن . و این را به نظر معمول عرف واگذاشته و در عرف هم بدون تردید ، آنچه راحت تر است ، شستن از بالا به پایین است .أئمه اهل بیت ( علیهم السلام ) ، وضوی پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) را اینگونه نقل کرده اند :به نقل شیخ طوسی از بکیر و زراره ، این دو از امام باقر ( علیه السلام ) درباره وضوی پیامبرخدا ( صلّی الله علیه وآله ) سؤال کردند . حضرت طشت یا ظرف آبی طلبید ، کف دو دست را شست ، دست خود را در آب فرو برد و با مشت آبی صورت خود را شست و با دست چپ کمک گرفت بر شستن صورت .________________________________________ 219 ________________________________________سپس کف دست چپ را در ظرف آب فرو برده ، آب برداشت و دست راستش را از آرنج تا انگشتان شست ، به نحوی که آب به طرف آرنج ها برنگردد . بعد کف دست راست را پر از آب کرد و بر دست چپ ریخت و از آرنج تا کف دست شست به نحوی که آب به طرف آرنج برنگردد ، مثل دستِ راست . سپس با همان آبی که در دست ها بود ، سر و پاها را تا برآمدگی روی پا مسح کشید ، بدون آنکه آب تازه ای بریزد . ( 1 )وضو و مسح پاها یا شستن آنها ؟اما جنبه دوم بحث :خداوند سبحان می فرماید :( یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ وَامْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ وَإِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَإِنْ کُنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلی سَفَر أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَأَیْدِیکُمْ مِنْهُ ما یُرِیدُ اللهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَج وَلکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَلِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ) ( 2 ) ؛« . . . ای کسانی که ایمان آورده اید ، چون به نماز ایستادید ، صورت ها و دست هایتان را تا آرنج ها بشویید و سر و پاهایتان را تا برآمدگی پاها مسح کنید و اگر جنب بودید ، طهارت بجوییدــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تهذیب الأحکام : ج1 ، ص59 ، شماره 1582 . مائده : 6________________________________________ 220 ________________________________________و اگر بیمار یا در سفر بودید یا یکی از شما از تخلّی آمد ، یا زنان را لمس ( آمیزش ) کردید و آب نیافتید با زمین پاک تیمم کنید پس چهره ها و دست هایتان را از آن مسح کنید ، خداوند نمی خواهد بر شما سختی قرار دهد ، بلکه می خواهد شما را یاری کند و نعمتش را بر شما کامل سازد ، باشد که سپاس گویید » .این آیه ، یکی از آیات الأحکام است که احکام شرعی عملی از آنها استنباط می شود . اینگونه آیات ، هم تعبیرات روشنی دارد ، هم دلالتی گویا ، چون مخاطب این آیات ، توده های مؤمنی هستند که می خواهند رفتار خود را با آیات منطبق سازند .وقتی انسان به این گونه آیات که عهده دار بیان وظیفه مسلمان است می نگرد ، مثل وظیفه نمازهای پنجگانه ، آنها را روشن ، استوار ، بی ابهام و گویا می یابد که خطابش به همه مؤمنان است و وظیفه آنان را هنگام نماز خواندن ترسیم می کند .حضرت جبرئیل ، این آیه را بر قلب پیامبر اعظم ( صلّی الله علیه وآله ) فرود آورد ، آن حضرت هم آن را بر مؤمنان خواند ، آنان هم تکلیف خود را در برابر آن به روشنی و بدون تردید و ابهام دریافتند و پیچیدگی در دورانی به آیه راه یافت که تضارب آراء و پیدایش اجتهادها پیش آمد .سبب اختلاف چیست ؟اگر آغاز اختلاف به زمان خلیفه سوم بر می گردد ، سؤال این است که پس از گذشت نزدیک بیست سال از وفات پیامبر ، چه عاملی سبب این اختلاف شد ؟ در پاسخ باید گفت ، چند جهت و احتمال وجود دارد :1ـ اختلاف قرائت________________________________________ 221 ________________________________________بعضی « وارجُلِکُم » را با اعرابِ جرّ خوانده اند که عطف به « رؤوس » باشد و مقتضای آن وجوب مسح پاهاست . بعضی با فتحه لام خوانده اند که عطف به « وجوهَکم » باشد که مسلتزم شستن آنهاست . این وجه درست نیست . یک عرب زبان اگر بدون پیشداوری و سابقه ذهنی آیه را بخواند ، « ارجُل » را عطف به « رؤوس » می داند ، چه به فتحه بخواند چه به کسره و اصلاً عطف به « وجوه » به ذهنش خطور نمی کند تا منشأ اختلاف باشد .اگر این آیه را به یک عرب زبان دور از این فضاهای فقهی و اختلافات مسلمین در کیفیت وضو عرضه کنیم و از او بخواهیم آنچه را می فهمد بازگو کند ، به روشنی خواهد گفت : آیه دو جمله دارد که در آنها دو حکم به صراحت بیان شده است : یکی شستن صورت و دست ها تا آرنج ، دیگری مسح سر و پاها . یعنی حکم صورت و دست یکی است و حکم سر و پاها هم یکی و تفکیک حکم سر از پاها نه تنها محتمل نیست ، بلکه خلاف ظاهر آیه است .2ـ تمسّک به روایاتِ نسخ شده شستناز تعدادی روایات بر می آید که شستن پاها سنتی بوده که پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) مدتی از عمر شریفش به آن دستور داده بود و پس از نزول سوره مائده که در آن آیه وضو و دستور مسح پاها به جای شستن آمده است ، پس از مدتّی بعضی از کسانی که ناسخ را از منسوخ نمی شناختند به آیه منسوخ عمل کردند و اختلاف پدید آوردند ، غافل از آنکه در این مورد باید به قرآن و به آیه ای که ناسخ سنت است عمل کند .ابن جریر از انس نقل کرده است : قرآن بر مسح نازل شده و سنت بر________________________________________ 222 ________________________________________شستن . ( 1 ) مقصود او از سنت ، عمل پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) پیش از نزول قرآن است و روشن است که قرآن ، حاکم و ناسخ است . ابن عباس نیز گفته است : مردم به شستن عمل می کنند ، ولی من در کتاب خدا جز مسح نمی یابم . ( 2 ) اینگونه می توان میان آنچه از عمل پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) نقل شده یعنی شستن و ظاهر آیه ای که مسح را می گوید جمع کرد و گفت که شستن پیش از نزول آیه بوده است .3ـ اشاعه شستن از طرف حکومتحاکمان اصرار بر شستن پاها به جای مسح داشتند و مردم را به آن وادار می کردند ، چرا که زیر پاها کثیف بود و بخش عمده ای از مردم پابرهنه بودند ، به نظرشان بهتر این آمد که به جای مسح ، پاها را بشویند . این نکته در برخی نقل ها آمده است ، از جمله :1ـ ابن جریر از حمید نقل می کند ما نزد موسی بن انس بودیم که گفت : ای اباحمزه ! روزی در اهواز همراه حجاج بودیم ، خطبه خواند و یاد از وضو کرد و گفت : صورت ها ودست هایتان را بشویید و سرها و پاها را مسح کنید ، از آدمیزاد ، هیچ جایش همچون کف پا آلوده نیست ، زیر و روی پا و پشتِ آن را بشویید .انس گفت : خدا راست گفت و حجاج دروغ گفت ، خداوند می فرماید : سرها و پاهایتان را مسح کنید ، انس هرگاه پاهایش را مسح می کشید ، آنها را مرطوب می کرد . ( 3 )2ـ از جمله آنچه دلالت می کند که تبلیغات رسمی از شستن پشتیبانیــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الدرّ المنثور : ج3 ، ص12 . همان : ص43 . تفسیر القرآن ، ابن کثیر : ج2 ، ص25 ؛ تفسیر القرآن ، طبری : ج6 ، ص82________________________________________ 223 ________________________________________می کرد و معتقدان به مسح را مؤاخذه می کرد ، روایت احمد بن حنبل از ابی مالک اشعری است که وی به قوم خود گفت : جمع شوید تا مثل پیامبر برای شما نماز بخوانم . چون گرد آمدند ، گفت : آیا میان شما غریبه هست ؟ گفتند : نه ، تنها خواهرزاده ما هست . گفت : خواهرزاده خودی است . پس ظرفی طلبید که در آن آب بود . وضو گرفت ، مضمضه و استنشاق کرد و صورت خود را سه بار شست ، سه بار هم دست خود را شست ، به سر و روی پاهایش مسح کشید ، سپس نماز خواند . ( 1 )این سه وجه برای توجیه شستن به جای مسح وجود دارد ، با آنکه قرآن بر مسح دلالت می کند و مسح به نظر نزدیک تر می آید ، سپس وجه سوم .پس وقتی روشن شد که مدلول آیه ، کدام یک از شستن و مسح است ، نیازی به چیز دیگر نیست . نظر موافق ، با مضمون آیه تأیید می شود و مخالف باید فکری کند و راهی بجوید ، بهتر آن است که بگوید آیه نسخ شده است .مسح بر پا در احادیث نبوی1 . بسر بن سعید گوید : عثمان آمد و آب برای وضو طلبید ، مضمضه و استنشاق کرد ، سپس سه بار صورتش را و سه بار دستانش را شست ، سر و پاهایش را سه بار مسح کشید سپس گفت : دیدم که پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) اینگونه وضو می گرفت ، ای جماعت ، آیا همین طور است ؟ گروهی از اصحاب پیامبر که نزد او بودند ، گفتند : آری . ( 2 )ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مسند احمد : ج5 ، ص342 ؛ المعجم الکبیر : ج3 ، ص280 ، شماره 34122 . مسند احمد : ج1 ، ص109 ، حدیث 489________________________________________ 224 ________________________________________2 . در مسند عبدالله بن زید مازنی است : پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) وضو گرفت ، صورت خود را سه بار و دستانش را دو بار شست و سر و پاهایش را دو بار مسح کشید . ( 1 )3 . ابومطر گوید : در مسجد همراه علی ( علیه السلام ) نشسته بودیم که مردی نزد او آمد و گفت : وضوی پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) را به من نشان بده . امام ، قنبر را طلبید و فرمود : ظرف آبی بیاور . حضرت سه بار دست ها و صورتش را شست ، انگشت در دهان برد و سه بار استنشاق کرد ، سه بار دستان خود را شست ، یک بار سرش را و پاهایش را تا برآمدگی روی پا مسح کشید ، در حالی که آب از محاسنش به سینه اش می چکید ، پس از وضو نفسی بالا کشید و فرمود : کجاست آنکه از وضوی پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) می پرسید ؟ وضوی رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) این چنین بود . ( 2 )4 . علی بن ابی طالب ( علیه السلام ) فرمود : من چنین می دیدم که زیر پاها برای مسح کشیدن سزاوارتر از روی پاهاست . تا اینکه دیدم رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) روی پاها را مسح می کشید . ( 3 )5 . رفاعة بن رافع گوید : شنید که رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) می فرمود : نماز هیچ کدامتان جایز نیست تا آنکه وضوی کامل آنگونه که خدا فرموده بگیرد ، صورتش و دستانش را تا آرنج ها بشوید و سر و پاهایش را تا روی پا مسح بکشد . ( 4 )ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . کنزالعمال ، ج 9 ، ص451 ، حدیث 269222 . همان ، ص448 ، حدیث 269083 . مسند احمد : ج1 ، ص153 ، شماره 739 و ص 183 ، شماره 914 . سنن ابن ماجه : ج1 ، ص156 ، شماره 460 ؛ سنن نسائی : ج2 ، ص226________________________________________ 225 ________________________________________6 . عبدالله بن عمرو گوید : در یکی از سفرها که با پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) بودیم ، آن حضرت از ما عقب افتاده بود ، به ما رسید ، وقت نماز نزدیک بود و ما وضو می گرفتیم و به پاهایمان مسح می کشیدیم . حضرت دو سه بار با صدای بلند فرمود : وای بر آیندگان از آتش . ( 1 )7 . عباد بن تمیم مازنی از پدرش نقل می کند : رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) را دیدم که وضو می گرفت و بر پاهایش آب را می کشید . ( 2 )8 . اوس بن ابی اوس ثقفی گوید : پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) را دیده که سراغ قمقمه آب قومی در طائف رفت و وضو گرفت و بر پاهایش مسح کشید . ( 3 )9 . ابن عباس گوید : نزد عمر ، سعد و عبدالله بن عمر سخن از مسح بر پاها شد . عمر بن خطاب گفت : سعد از تو فقیه تر است . سپس گفت : ای سعد ، ما انکار نمی کنیم که پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) مسح بر پاها کرد ، ولی آیا پس از نزول سوره مائده هم مسح کرد ؟ سوره مائده که آخرین سوره بود قبل از برائت ، همه چیز را تبیین کرده است . ( 4 )10 . از عروة بن زبیر روایت است که چون در آغاز بعثت ، جبرئیل بر پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) نازل شد ، با اعجاز چشمه آبی جوشاند و وضو گرفت در حالی که محمد ( صلّی الله علیه وآله ) به او نگاه می کرد . صورت و دستهایش را تا آرنج شست و بر سر و پاهایش مسح کشید . حضرت محمد ( صلّی الله علیه وآله ) هم همانگونه انجام داد که دید جبرئیل انجام می دهد . ( 5 )تا اینجا روایاتی از پیامبر اکرم ( صلّی الله علیه وآله ) بود که همه دلالت دارد بر اینکهــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صحیح بخاری : ج1 ، ص23 ، حدیث 12 . سنن ابن ماجه : ج1 ، حدیث 4603 . تفسیر طبری : ج6 ، ص86 ، المعجم الکبیر : ج1 ، ص221 شماره 6034 . الدرّ المنثور : ج3 ، ص295 . الخصائص الکبری : ج1 ، ص94________________________________________ 226 ________________________________________سخن و عمل آن حضرت بر مسح بوده است ، نه شستن .صحابه و تابعین و مسح پاها11 . صفیان گوید : علی ( علیه السلام ) را دیدم که وضو گرفت و روی پاها را مسح کشید . ( 1 )12 . حمران گوید : عثمان را دیدم که آب طلبید ، سه بار دستهایش را شست ، مضمضه و استنشاق کرد ، سه بار صورتش را و سه بار دو ذراع خود را شست و سر و پشت پایش را مسح کشید . ( 2 )13 . عاصم احول از انس نقل می کند : قرآن به مسح نازل شده و سنت به شستن ، و سند این حدیث صحیح است . ( 3 )14 . عبدالله عتکی از عکرمه نقل می کند : پا شستن ندارد ، آنچه درباره پاها نازل شده است مسح است . ( 4 )15 . جابر از حضرت باقر ( علیه السلام ) نقل می کند : بر سر و پاهایت مسح بکش . ( 5 )16 . ابن علیة بن داود از عامر شعبی نقل می کند که گفت : مسح بر پاهاست ، آیا نمی بینی در تیمم ، اعضای شستن مسح دارد و اعضای مسح کردنی حکمی ندارد . ( 6 )17 . عامر شعبی گوید : آنچه در وضو شسته می شود ، در تیمم باید مسح کشیده شود و آنچه در وضو مسح می شود یعنی سر و پاها ، در تیمم حکمی ندارد . ( 7 )ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مسند احمد : ج1 ، ص200 ، حدیث 10182 . کنز العمال : ج5 ، ص1063 . تفسیر طبری : ج6 ، ص824 . همان .5 . همان .6 . همان .7 . همان .________________________________________ 227 ________________________________________18 . یونس گوید : کسی که همراه عکرمه بود تا واسط برایم نقل کرد که ندیدم او را که پاهایش را بشوید ، بلکه بر آنها مسح می کشید تا از آنجا بیرون آمد . ( 1 )19 . شعبی گوید : جبرئیل مسح را آورده است ، آیا نمی بینی که در تیمم ، آنچه شستنی است مسح می شود و آنچه مسح کشیدنی است رهاست ؟ ( 2 )20 . اسماعیل گوید : به عامر شعبی گفتم : بعضی می گویند جبرئیل ، شستن پاها را نازل کرده است ، گفت : جبرئیل ، مسح را آورده است . ( 3 )21 . نزال بن سبره گوید : علی ( علیه السلام ) آبی طلبید ، وضو گرفت ، سپس روی کفش ها و قدم هایش مسح کشید ، سپس وارد مسجد شد ، کفش هایش را درآورد سپس نماز خواند . ( 4 )اینها اندکی از بسیار بود . هر که منابع حدیثی را کاوش کند به نمونه هایی بیش از آنچه ما در این نگاه گذرا برخوردیم ، بر می خورد .ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همان .2 . تفسیر القرآن العظیم : ج2 ، ص273 . همان : ص254 . کنز العمال : ج9 ، ص435 ، شماره 26856________________________________________ 228 ________________________________________* ( 2 ) *اذان و اقامهاذان در لغت به معنای اعلام است و در دین به معنای اعلام وقت نماز با الفاظ خاص . اذان در سال دوم هجری در مدینه تشریع شد ، شیعه با اهل سنت در چند موضوع در مسأله اذان و اقامه اختلاف دارد :1ـ چگونگی تشریع اذان2ـ تعداد بخش های اذان و اقامه3ـ جزء بودن « حی علی خیر العمل » در اذان4ـ حکم تثویب ( گفتنِ الصلاة خیرٌ من النوم ) در اذاناینک بررسی یکایک این موارد به صورت مختصر :اول : چگونگی تشریع اذانشیعه امامیه طبق روایات فراوان ائمه اهل بیت ( علیهم السلام ) ، اتفاق دارند که اذان و اقامه از متن دین و شعائر آن است و خدای متعال آن را بر دل پیامبر اعظم ( صلّی الله علیه وآله ) نازل فرموده است . در تشریع اذان هیچ انسانی نه در بیداری و نه________________________________________ 229 ________________________________________در خواب مشارکت نداشته است . در همه فصول آن از « الله اکبر » تا « لا اله الا الله » ، نشانه اخلاص و والایی معنی و فخامت محتوا دیده می شود و انسان را به سوی مفاهیم برتر از آنچه در اندیشه بشری است سوق می دهد . اگر دست تشریع بشری بخواهد بخشی به آن بیفزاید یا جمله ای را با جمله دیگر ترکیب کند ، همچون ریگ در میان درّ و گوهر شناخته می شود .بخش نخست اذان ، گواهی بر بزرگ تر بودن خدا از هر چیز است و اینکه همه موجودات جز خدا هر چه هم بزرگ باشند ، در برابر او کوچک و نسبت به اراده او تسلیم اند .بخش دوم شهادت بر این است که خدای سبحان تنها معبود در هستی است و جز او سراب و هیچ است . بخش سوم شهادت به رسالت محمد ( صلّی الله علیه وآله ) است .در نهایت این بخش ، اعلان شهادت تبدیل می شود به دعوت به نمازی که خدا واجب ساخته و با نماز ، انسان به جهان غیب متصل می شود و خشوع او با عظمت آفریدگار درهم می آمیزد . سپس دعوت به فلاح و رستگاری و بهترین عمل است که نماز بر آن صادق است . در پایان دوباره به آن حقیقت ابدی بر می گردد که در بخش های آغازین تصریح شده بود : الله اکبر ، الله اکبر ، لا اله الا الله ، لا اله الا الله .حقیقت اذان در حقیقت طرح اصول اعتقادات است و باید سرچشمه آن وحی الهی باشد . از این رو أئمه اهل بیت ( علیهم السلام ) اتفاق دارند که مشرّع اذان خدای سبحان است ، جبرئیل آن را فرود آورده و به رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) آموخته ، آن حضرت نیز به بلال یاد داده است و در تشریع آن کسی________________________________________ 230 ________________________________________شرکت نداشته است . برخی از روایات را در این مورد می آوریم :1 . کلینی از امام باقر ( علیه السلام ) روایت می کند که فرمود : چون رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) را در شب معراج به آسمان بردند و به بیت المعمور رسید و وقت نماز شد ، جبرئیل اذان و اقامه گفت : پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) جلو ایستاد و فرشتگان و پیامبران پشت حضرت محمد ( صلّی الله علیه وآله ) صف بستند .2 . امام صادق ( علیه السلام ) فرمود : چون جبرئیل ، اذان را بر رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) فرود آورد ، سر آن حضرت در دامان علی ( علیه السلام ) بود . جبرئیل اذان و اقامه گفت ، چون پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) بیدار شد ، علی ( علیه السلام ) گفت : آیا شنیدی ؟ حضرت فرمود : آری . گفت : حفظ کردی ؟ فرمود : آری و فرمود که بلال را صدا کنید ، علی ( علیه السلام ) بلال را خواست و پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) به او آموخت .3 . شهید در ذکری از فقیه شیعه در اوایل قرن چهارم یعنی ابن ابی عقیل نقل کرده که او از امام صادق ( علیه السلام ) روایت کرده که آن حضرت لعنت کرد کسانی را که می پنداشتند پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) اذان را از عبدالله بن زید گرفته است و فرمود : بر پیامبر شما ( صلّی الله علیه وآله ) وحی نازل می شود ، آنگاه می پندارید که او اذان را از عبدالله بن زید فرا گرفته است ؟ ( 1 )در نقل این نکته از ائمه اهل بیت ( علیهم السلام ) ، شیعه تنها نیست . حاکم و دیگران هم همان نقل را از ایشان دارند . اینک چند نمونه هم از طریق اهل سنت :4 . حاکم از سفیان اللیل نقل کرده است که چون قضایای حسن بن علی ( علیهما السلام ) پیش آمد ، در مدینه خدمت او رسیدیم . سخن از اذان به میان آمد . بعضی از ما گفتند : آغاز اذان در پی خوابی بود که عبدالله بن زید دید . حسن بن علی ( علیهما السلام ) فرمود : جایگاه اذان والاتر از این است . جبرئیل درــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . وسائل الشیعه : ج4 ، ص612 ، باب اول از ابواب اذان و اقامه ، حدیث 3________________________________________ 231 ________________________________________آسمان جملات اذان را دوبار دوبار گفت و آن را به پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) یاد داد و اقامه را یک بار یک بار گفت و آن را به پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) آموخت . ( 1 )5 . هارون بن سعید از شهید زید بن علی بن حسین ( علیهم السلام ) از پدرانش از علی ( علیه السلام ) روایت کرده که به رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) در شب معراج اذان آموخته شد و نماز بر او واجب گشت . ( 2 )6 . ابی العلاء نقل کرده که به محمد حنفیه گفتم : ما چنین حدیث می کنیم که آغاز اذان از خوابی بود که یکی از انصار دید . محمد حنفیه به شدت ناراحت شد و گفت : درباره چیزی که اصل در شرایع اسلام و نشانه های دینتان است چنین می پندارید ؟ خوابی که احتمال صدق و کذب دارد و چه بسا از خواب های آشفته باشد . گوید : گفتم : این سخن میان مردم مشهور است . گفت : به خدا که این باطل است . ( 3 )7 . حلبی گوید : احادیثی وارد شده که اذان در مکه و پیش از هجرت تشریع شد . از جمله حدیثی است که طبرانی از ابن عمر نقل کرده . . . و حدیث 8 را نقل کرده است . ( 4 )این تاریخ و تشریع اذان است که شیعه آن را از سرچشمه ای زلال ، از مردمی گرفته است که محرم سنت نبوی اند و هر کدام ، صادقی از صادق دیگر نقل کرده اند تا به پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) برسد . این اعتقاد شیعه است . اما دیگران می پندارند که عبدالله بن زید در خواب دیده که کسی به او اذان آموخت و خوابش را بر پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) عرضه کرد ، رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) هم پذیرفت .ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مستدرک حاکم : ج3 ، ص171 کتاب معرفة الصحابه .2 . کنز العمال : ج6 ، ص277 ، شماره 3983 . سیره حلبی : ج2 ، ص2974 . سیره حلبی : ج2 ، ص296 ، باب آغاز اذان .________________________________________ 232 ________________________________________دوم : بخش های اذان و اقامهبخش های اذان طبق پنج مذهب از این قرار است :« اَللّهُ اَکْبَر » چهار مرتبه ، نزد شیعه و سایر مذاهب .« اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اللّه » دو مرتبه ، نزد شیعه و مذاهب دیگر .« اَشْهَدُ اَنَّ مُحمَّداً رَسوُلُ اللّه » دو مرتبه ، نزد شیعه و مذاهب دیگر .« حَیَّ عَلیَ الصَّلاةِ » دو مرتبه ، نزد شیعه و مذاهب دیگر .« حَیَّ عَلیَ الفَلاحِ » دو مرتبه ، نزد شیعه و مذاهب دیگر .« حَیَّ عَلی خَیْرِالْعَمَلِ » دو مرتبه ، فقط نزد شیعه .« اَللّهُ اَکْبَر » دو مرتبه ، نزد شیعه و مذاهب دیگر .« لا اِلهَ اِلاّ اللّه » دو مرتبه ، نزد شیعه و یک مرتبه نزد مذاهب چهارگانه .بخش های اقامه« اَللّهُ اَکْبَر » دو مرتبه نزد شیعه امامیه و حنفیه و چهار مرتبه نزد سایر مذاهب .« اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّه » دو مرتبه نزد شیعه و حنفیه ، یک بار نزد شافعیه و مالکیه و حنبلیه .« اَشْهَدُ اَنَّ مُحمَّداً رَسوُلُ اللّه » دو مرتبه نزد شیعه و حنفیه ، یک بار نزد شافعیه و مالکیه و حنبلیه .« حَیَّ عَلیَ الصَّلوةِ » دو مرتبه نزد شیعه و حنفیه ، یک بار نزد________________________________________ 233 ________________________________________شافعیه و مالکیه و حنبلیه .« حَیَّ عَلیَ الفَلاحِ » دو مرتبه نزد شیعه و حنفیه ، یک بار نزد شافعیه و مالکیه و حنبلیه .« حَیَّ عَلی خَیْرِالْعَمَلِ » دو مرتبه فقط نزد شیعه .« قَد قامَتِ الصَّلوةِ » دو مرتبه نزد شیعه و مذاهب دیگر مگر مالکیه که به یک بار معقتدند .« اَللّهُ اَکْبَر » دو مرتبه نزد شیعه و مذاهب دیگر .« لا اِلهَ اِلاّ اللّه » یک مرتبه نزد شیعه و مذاهب دیگر .بررسی دلایل هر مذهب در جای خود است ، هدف توجه دادن خواننده به آرای مذاهب در تعداد جملات بود .سوم : جزء بودنِ « حَیَّ عَلی خَیْرِالْعَمَلِ » در اذاناتفاق شیعه به پیروی از روایات ائمه خود ، این است که « حَیَّ عَلی خَیْرِالْعَمَلِ » جزء اذان است و بلال هم در اذان صبح آن را می گفت ، گروه زیادی از صحابه هم در اذان آن را می گفتند .سید مرتضی گوید : اهل سنت روایت کرده اند که حیّ علی خیر العمل در برخی از ایام دوران پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) گفته می شد و ادعا شده که این ، نسخ شده است . کسی که ادعای نسخ دارد باید دلیل بیاورد و دلیلی ندارد . ( 1 )چون خلافت به عمر بن خطاب رسید دستور داد این جمله را از اذان حذف کنند ، محققان اهل سنت هم این را قبول دارند ، سعد تفتازانی درــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الانتصار : ص137 ، باب وجوب قول : « حیّ علی خیر العمل » در نماز .________________________________________ 234 ________________________________________حاشیه بر شرح عضدی گفته است : عمر بن خطاب خطبه خواند و گفت : ای مردم ! سه چیز در روزگار پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) بود که من از آنها نهی می کنم و بر آنها کیفر می دهم : یکی متعه زنان ، دیگری متعه حج و سومی حی علی خیر العمل . ( 1 )اما اینکه چرا آن را از اذان حذف کرد ؟ حضرت باقر ( علیه السلام ) فرمود :اذان با حیّ علی خیر العمل در زمان پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) بود و در زمان ابوبکر و اوائل خلافت عمر هم به آن فرمان داده می شد ، سپس عمر دستور داد آن را از اذان و اقامه حذف کنند . علت را پرسیدند ، گفت : وقتی مردم بشنوند که نماز بهترین کار است ، از رفتن به جهاد سستی می کنند . ( 2 )این تصوّر که این جمله موجب سستی از رفتن به جهاد می شود نادرست است ، چون پیامبر اکرم ( صلّی الله علیه وآله ) در بیست و هفت غزوه شرکت کرد و نزدیک به 55 سریّه و گروه رزمی اعزام کرد در حالی که اذان گفتن با این جمله در عصر او سبب سستی در جهاد و تخلف از جنگ نشد .چهارم : تثویب ( الصّلاة خیرٌ من النّوم ) در اذان صبحتثویب ( از ریشه ثابَ یثوبُ ) به معنای رجوع به امر برای شتاب به نماز است . مؤذن وقتی می گوید : حیّ علی الصّلاة ، مردم را به نماز فرا می خواند . وقتی می گوید : الصّلاة خیرٌ من النوم ( نماز بهتر از خواب است ) دوباره سخنی گفته که معنایش شتاب به سوی نماز است .ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . شرح تجرید قوشجی : ص484 ؛ کنز العرفان : ج2 ، ص158 ؛ الصراط المستقیم : ج3 ، ص271 ؛ المسترشد ، محب طبری : ص5162 . دعائم الاسلام : ج1 ، ص142 ؛ بحار الانوار : ج81 ، ص156________________________________________ 235 ________________________________________مقصود در اینجا آن است که روشن شود گفتن « الصلاة خیر من النوم » در اثنای اذان صبح از سوی مؤذّن آیا مشروع است ، یا بدعتی است که پس از پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) به وجود آمده ، چون بعضی از مردم آن را در اذان پسندیده اند ، چه تثویب همین باشد ، یا مطلق دعوت به نماز ، هرچند پس از اتمام اذان ، با این لفظ یا لفظ دیگر . روایات این بحث متعارض است و نمی توان همه را به یک معنی برگرداند . اینک انواع این روایات :1ـ آنچه دلالت می کند که عبدالله بن زید آن را در خواب دید و از آغاز ، بخشی از اذان بوده است . گفتیم که تشریع الهی والاتر از آن است که از خواب یک صحابی ریشه بگیرد .2ـ آنچه دلالت می کند بلال آن را افزوده و پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) هم پذیرفته که بلال آن را جزء اذان قرار دهد . ( 1 )3ـ آنچه دلالت می کند عمر بن خطاب به مؤذن دستور داد آن را در ندای صبح قرار دهد ، امام مالک روایت کرده که مؤذن نزد عمر بن خطاب رفت تا او را برای نماز صبح خبر کند ، دید خوابیده است . گفت : « الصلاة خیرٌ من النوم » ( نماز بهتر از خواب است ) عمر هم دستور داد آن را در ندای صبح برای نماز قرار دهد . ( 2 )4ـ آنچه دلالت می کند پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) آن را به ابومحذوره آموخت . ( 3 )5 ـ آنچه بیان می کند که بلال در اذان صبح می گفت : « حیّ علی خیر العمل » . پیامبرخدا ( صلّی الله علیه وآله ) دستور داد به جای آن بگوید : « الصلاة خیرٌ من النوم » . ( 4 )ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سنن دارمی : ج1 ، ص2702 . الموطّأ : ص78 ، شماره 83 . سنن بیهقی : ج1 ، ص421 ـ 4224 . کنز العمال : ج8 ، ص345 ، شماره 23188________________________________________ 236 ________________________________________با این تعارض آشکار نمی توان به این روایات تکیه کرد و چون امر آن دایر است بین سنت و بدعت ، باید ترک کرد ، چون بر ترک آن عقاب نیست ، ولی اگر بدعت باشد عقاب دارد .سخن بزرگان درباره « الصلاة خیر من النوم »بعضی از صحابه و تابعین آن را بدعت می دانند و معتقدند پیامبر اکرم ( صلّی الله علیه وآله ) به آن دستور نداده بلکه پس از آن حضرت پدید آمده است . برخی از سخنانشان چنین است :1ـ عمرو بن حفص گوید : سعدِ مؤذن اولین کسی بود که در زمان عمر گفت : الصلاة خیرٌ من النوم . عمر گفت : بدعت است ، سپس آن را ترک کرد ، بلال هم برای عمر اذان نگفته است .2ـ مردی از طاووس پرسید : از کی گفته شد الصلاة خیر من النوم ؟ گفت : در زمان پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) گفته نشده بود ، ولی بلال پس از وفات پیامبر و در زمان ابوبکر شنید که مردی غیرمؤذن آن را می گوید از او فرا گرفت و با آن اذان می گفت ، پس از مدتی ابوبکر درگذشت و عمر گفت : کاش بلال را از آنچه پدید آورده نهی می کردیم و گویا فراموش کرد و مردم با آن اذان گفتند تا به امروز . ( 1 )3ـ مجاهد نقل می کند : با پسر عمر بودم که شنید مردی در مسجد می گوید : الصلاة خیر من النوم . گفت : ما را از پیش این بدعتگزار بیرون ببر . ( 2 )ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . کنز العمال : ج8 ، ص375 ، شماره 23251 و 23252 ؛ نیز مصنف عبدالرزاق : ج1 ، ص474 ، شماره 1827 ، 1828 ، 18292 . المصنف : ج1 ، ص475 ، شماره 1832 ؛ کنز العمال : ج8 ، ص375 ، شماره 23250________________________________________ 237 ________________________________________4ـ از ابوحنیفه روایت شده ، از حماد ، از ابراهیم ، گوید از او درباره الصلاة خیر من النوم پرسیدم ، گفت : از چیزهایی است که پدید آورده اند و خوب است و گفته که وقتی مؤذن از اذان فارغ می شود آن را دو بار بگوید . امام شیبانی هم آن را از ابوحنیفه روایت کرده و گفته که این نظر ابوحنیفه است و به آن عمل می کنیم . ( 1 )5ـ شوکانی به نقل از « البحر الزخّار » گوید : عمر آن را پدید آورد و پسرش گفت : این بدعت است . علی ( علیه السلام ) هم وقتی آن را شنید ، فرمود : چیزی را که از اذان نیست به آن نیفزایید . سپس گفته است : اگر بود ، علی و پسر عمر و طاووس آن را نفی نمی کردند ، پذیرفتیم و به آن مأمور شدیم و در حالی به آن عمل می کردیم نه همیشه ، این راه جمع بین روایات است . ( 2 )8ـ از ائمه اهل بیت ( علیهم السلام ) فراوان نقل شده که آن را بدعت دانسته اند . شیخ طوسی نقل می کند : از امام صادق ( علیه السلام ) درباره گفتن « الصلاة خیر من النوم » بین اذان و اقامه پرسیدم ، فرمود : ما آن را نمی شناسیم ! ( 3 )آنچه از بررسی روایات در مورد اذان روشن می شود این است که دو خانواده آنچه را از جدّشان عبدالله بن زید و ابومحذوره روایت شده ، مورد بهره برداری قرار داده و آنچه را به جدّشان نسبت داده شده ، پخش کرده اند ، چون فضیلتی برای خاندان بود و اگر این نکته نبود ، این دو مسأله ( تشریع اذان با خواب و گفتن الصلاة خیر من النوم در اذان صبح ) به این گستردگی پخش نمی شد .ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . جامع المسانید : ج1 ، ص2962 . نیل الأوطار : ج2 ، ص383 . وسائل الشیعه : ج4 ، ص650 ، باب 22 از ابواب اذان و اقامه ، حدیث 1 و احادیث دیگر .________________________________________ 238 ________________________________________* ( 3 ) *دست روی دست گذاشتن ( تکتّف )بدعت است یا سنّت ؟گرفتن دست چپ با دست راست ، چیزی است که استحباب آن میان فقهای اهل سنت مشهور است .اما مشهور از شیعه امامیه آن است که حرام است و نماز را باطل می کند و گروه اندکی از جمله حلبی در کافی گفته اند که مکروه است . ( 1 )با آنکه غیر از مالکیه ، مذاهب دیگر خیلی بالا و پایین رفته اند ، ولی هیچ دلیلی قانع کننده بر جواز آن در نماز ندارند ، تا چه رسد به اینکه مستحب باشد . بلکه می توان گفت دلیل بر خلاف آنان است و روایاتی که چگونگی نماز پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) را تبیین می کند چه از شیعه چه از اهل سنت ، از این نکته خالی است و ممکن نیست پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) در طول زندگی یا اغلب دوران عمر ، انجام این مستحب را ترک کرده باشد .ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . جواهر الکلام : ج11 ، ص15 ـ 16________________________________________ 239 ________________________________________دست به روی دست گرفتن در نماز ، بدعتی است که پس از رحلت رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) پدید آمده است . در این مسأله به دو حدیث صحیح ، یکی از طرق اهل سنت و دیگری از طرق شیعه تکیه می کنیم .الف : حدیث ابوحمید ساعدیابوحمید ساعدی گفت : آیا شما را از کیفیت نماز پیامبر آگاه کنم ؟ گفتند : برای چه ؟ تو که بیش از ما و پیش از ما از آن حضرت تبعیت و همراهی نداشته ای ؟ ! گفت : آری . گفتند : پس بیان کن . گفت :وقتی رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) به نماز می ایستاد ، دست ها را تا برابر دوش خود بالا می آورد ، سپس تکبیر می گفت تا همه اعضایش قرار و آرام می گرفت ، قرائت حمد می کرد . تکبیر می گفت و دست ها را تا برابر دوش ها بالا می آورد ، سپس به رکوع می رفت ، کف دست ها را بر زانوها می گذاشت و سرش را متعادل نگه می داشت ، سر بلند می کرد و می گفت : سَمِعَ الله لِمَن حَمِده ، دست ها را تا محاذی دوش ها بالا می آورد و کاملاً می ایستاد . الله اکبر می گفت و به سجود می رفت ، دست ها را از پهلوهایش فاصله می داد ، سر از سجده بلند می کرد ، متمایل به روی پای چپ می نشست و هنگام سجود انگشتان پاها را از هم باز می کرد ، دوباره به سجده می رفت و از سجده بر می خاست و الله اکبر می گفت ، باز هم متمایل به روی پای چپ قرار می گرفت ، رکعت دیگر هم همین گونه عمل می کرد . پس از دو رکعت ، تکبیر می گفت و دست ها را تا برابر دوش ها بالا می آورد مثل آنگونه که در آغاز نماز داشت ، بقیه نماز را نیز همین گونه انجام می داد ، در سجده آخر که سلام در آن است ، پای چپ را عقب________________________________________ 240 ________________________________________می کشید و خمیده به روی پای چپ می نشست .همه گفتند : راست می گوید ، پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) اینگونه نماز می خواند . ( 1 )اما آنچه شیعه روایت کرده است :ب : حدیث حمّاد بن عیسیحماد بن عیسی از امام صادق ( علیه السلام ) روایت کرده که فرمود :« چه زشت است که شصت یا هفتاد سال از عمر کسی بگذرد و یک نماز کامل با همه حدودش نخواند » .حماد گوید : پیش خودم احساس حقارت کردم ، گفتم : فدایت شوم پس نماز را به من بیاموز . امام صادق ( علیه السلام ) رو به قبله ایستاد ، دست هایش را روی ران هایش آویخت ، انگشتانش را به هم جسبانده و قدم هایش را به اندازه سه انگشت باز از هم باز کرده و همه انگشتان پایش رو به قبله بود ، با خشوع و فروتنی ایستاد و الله اکبر گفت ، حمد را با ترتیل خواند ، قل هو الله احد خواند ، ایستاده به اندازه یک نفس صبر کرد ، ایستاده الله اکبر گفت و به رکوع رفت ، پنجه دست را روی زانوها نهاد ، زانوها را به طرف عقب فشار داد ، تا آنکه پشتش صاف شد به نحوی که اگر قطره آب یا روغنی می ریختی به خاطر صافی پشت نمی ریخت . گردنش را کشیده داشت ، چشمانش را بست و سه بار با ترتیل سبحان الله گفت و پس از گفتنِ « سبحان ربی العظیم وبحمده » ایستاد ، چون آرام گرفت ، « سمع الله لمن حمده » گفت و پس از گفتنِ الله اکبر در حال ایستاده وــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سنن بیهقی : ج2 ، ص72 ، 73 ، 101 ، 102 ؛ سنن ابی داود : ج1 ، ص194 ؛ سنن ترمذی : ج2 ، ص98 ؛ مسند احمد : ج5 ، ص424________________________________________ 241 ________________________________________بالا بردن دست ها تا کنار صورت ، به سجده رفت . پیش از زانوها دستانش را روی زمین نهاد و سه بار گفت : « سبحان ربی الأعلی وبحمده » و جایی از بدن را بر جای دیگر قرار نداد ، سجده اش بر هشت موضع بود : پیشانی ، دو کف دست ، دو سر زانو ، دو انگشت ابهامِ پاها و بینی . هفت عضو واجب است و نهادن بینی بر زمین سنت است و نوعی خاکساری است . سپس سر از سجده برداشت و کاملاً نشست و الله اکبر گفت . سپس متمایل به طرف چپ نشست ، روی پای راست را بر کف پای چپ نهاد و گفت : استغفرُ الله ربی واتوب الیه ، سپس در حال نشسته تکبیر گفت و به سجده دوم رفت و مثل سجده اول ذکر گفت و در رکوع و سجود از هیچ عضوی از بدنش کمک نگرفت و در سجده دست ها را از بدن فاصله داده بود و ساعدش را بر زمین نگذاشت . دو رکعت اینگونه خواند . سپس فرمود :« ای حمّاد ، اینگونه نماز بخوان و به این طرف و آن طرف نگاه نکن ، با دست ها و انگشتانت بازی نکن ، به طرف چپ و راست یا جلو آب دهان نینداز » . ( 1 )هر دو روایت در صدد بیان کیفیت نماز واجب بر مردم است و هیچ اشاره ای در آنها به دست روی دست گذاشتن با همه انواعش نشده است . اگر سنت بود ، امام در بیان خویش آن را ترک نمی کرد . پس دست روی دست نهادن بدعت است ، زیرا وارد ساختن چیزی در شریعت است که از آن نیست .به نقل مسلم از عایشه ، پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) نماز را با تکبیر و قرائت سورهــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . وسائل الشیعه : ج4 ، باب اول از افعال نماز ، حدیث 1 ، نیز باب 17 ، حدیث 1 و 2________________________________________ 242 ________________________________________حمد آغاز می کرد و چون رکوع می رفت ، سرش را نه بیرون می آورد و نه تو می کشید ، بلکه میان این دو حالت بود و چون از رکوع بر می خاست ، قبل از سجده کاملاً می ایستاد و چون از سجده بر می خاست ، قبل از سجده دوم کاملاً می نشست و در هر دو رکعت تحیّت می گفت ، پای چپ را می گسترد و پای راست را بر آن می نهاد و از نشستن روی دو پاشنه پا و اینکه کسی ساعدهایش را مثل درندگان بر زمین بگسترد نهی می کرد و نمازش را با سلام به پایان می برد . ( 1 )اگر دست روی دست گذاشتن سنت مؤکّد یا مستحب بود حتماً پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) آن را می گفت ، چون استحباب آن در نظر معتقدانش کمتر از گذاشتن پای راست روی پای چپ نیست . این روایات تبیین کننده کیفیت نماز ، بهترین دلیل است که دست روی دست نهادن سنت مؤکّد نیست .4ـ روایت قاضی ابوحنیفهقاضی ابوحنیفه نعمان تمیمی از امام صادق ( علیه السلام ) نقل می کند :« هرگاه در نماز ایستاده بودی ، دست راست را روی دست چپ یا دست چپ را روی دست راست نگذار ، این شیوه اهل کتاب است ، بلکه دست ها را آزاد و رها کن ، که این سزاوارتر است که تو را از فکر نماز باز ندارد . » ( 2 )روایات أئمه اهل بیت ( علیهم السلام )روایات بسیاری از ائمه اهل بیت نقل شده که آویختن دست واجب است و دست روی دست گذاشتن ( تکفیر ) بدعت است . به چند حدیثــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بلوغ المرام : 99 ، شماره 8 / 2572 . دعائم الاسلام : ج1 ، ص161 ، شماره 472 ( چاپ قاهره ) .________________________________________ 243 ________________________________________اکتفا می کنیم .1 . محمد بن مسلم از امام باقر ( علیه السلام ) یا امام صادق ( علیه السلام ) نقل می کند که پرسیدم : کسی در نماز ، دست راست را روی دست چپ می گذارد . فرمود :« این تکفیر است ، انجام نشود . » ( 1 )2 . زراره از امام باقر ( علیه السلام ) روایت کرده که فرمود :« در نمازت اقبال داشته باش ، دست روی دست نگذار ، که این کارِ مجوس بوده است . » ( 2 )3 . صدوق با سند خود از علی ( علیه السلام ) نقل می کند که فرمود :« مسلمان در نمازش در برابر خدای متعال دستهایش را روی هم نگذارد و شبیه اهل کفر یعنی مجوس نشود . » ( 3 )شیعه چه گناهی کرده اگر اجتهاد و بررسی کتاب و سنت ، آنان را به این نتیجه رسانده که دست روی دست گذاشتن در نماز ، امری است که پس از پیامبر اکرم ( صلّی الله علیه وآله ) به وجود آمده و مردم در روزگار خلفا به آن امر می شدند ؟ پس هر که به واجب یا مستحب بودن آن معتقد باشد در دین بدعت نهاده است . آیا پاداش کسی که در دین اجتهاد کند ، آن است که به تعصب مذهبی یا اختلاف افکنی متهم شود ؟ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . وسائل الشیعه : ج4 ، باب 15 از ابواب قواطع الصلاة ، حدیث 12 . همان ، حدیث 23 . همان ، حدیث 7کتابخانه تخصصی حج > اعتقادات و پاسخ به شبهات > گزیده سیمای عقاید شیعه________________________________________ 244 ________________________________________* ( 4 ) *جزء بودن بسم الله و آشکار گفتن آن« بسمله » در لغت به معنای گفتنِ « بسم الله الرحمن الرحیم » است .گفتن « بسم الله » نشان مسلمانان است و هیچ چیز را آغاز نمی کنند مگر پس از گفتن بسم الله الرحمن الرحیم ، که آیه توحید و سبب طرد مشرکان است .شعار مشرکان در عصر جاهلیت ، « باسمک اللهم » بود و سخن خود را با آن آغاز می کردند . در صلح حدیبیه که کار به نوشتن قرارداد صلح بین دو طرف انجامید ، پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) به امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) دستور داد بنویسد : بسم الله الرحمن الرحیم . حضرت طبق دستور پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) نوشت . سهیل نماینده قریش گفت : این را نمی شناسم ، بنویس : باسمک اللهم . ( 1 ) پس بسمله ، مرز میان اسلام و شرک و وجه تمایز مؤمن و کافر است و مسلمان در هیچ جا از آن جدا نمی شود .ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سیره ابن هشام : ج2 ، ص317________________________________________ 245 ________________________________________1ـ بسم الله ، جزء فاتحهبسمله جزئی از سوره فاتحه است . چند نکته بر آن دلالت می کند :اول : شافعی با سند خود روایت کرده که معاویه به مدینه آمد و در آنجا نماز خواند و بسم الله نخواند و هنگام رفتن به رکوع و سجود هم تکبیر نگفت . چون سلام نماز را گفت ، مهاجران و انصار ندا دادند : ای معاویه ، از نماز دزدیدی ، بسم الله کو ؟ تکبیر هنگام رکوع و سجود کو ؟ سپس نماز را همراه بسم الله و تکبیر دوباره خواند .شافعی گوید : معاویه حاکمی نیرومند و با شوکت بود و اگر آشکار گفتن بسم الله نزد همه مهاجران و انصار امری ثابت نبود ، نمی توانستند به سبب نگفتن بسم الله به او اعتراض کنند . ( 1 )دوم : حاکم از ام سلمه روایت کرده که پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) در نماز ، ( بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ) خواند و آن را یک آیه حساب کرد ، ( الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ ) را آیه دوم ، ( الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ) را سوم ، ( مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ ) را چهارم ، و همچنین ( إِیّاکَ نَعْبُدُ وَإِیّاکَ نَسْتَعِینُ ) را آیه پنجم و انگشتانش را جمع کرد . ( 2 )سوم : حاکم از نعیم مجمر نقل کرده است : پشت سر ابوهریره بودم ، بسم الله را با سوره حمد خواند تا رسید به ولا الضالین ، گفت : آمین ، مردم هم گفتند : آمین و هر گاه سجده می کرد تکبیر می گفت و چون سلام می داد ، می گفت : به خدایی که جانم در دست اوست من در نماز ،ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مسند شافعی : ص13 ؛ تفسیر فخررازی : ج1 ، ص204 ، مستدرک حاکم : ج1 ، ص2332 . المستدرک ، حاکم : ج1 ، ص232________________________________________ 246 ________________________________________شبیه ترین شما به پیامبر خدایم . حاکم گوید : این حدیث صحیح است و ذهبی در تلخیص خود آن را پذیرفته است . ( 1 )چهارم : حاکم از ابن جریج از پدرش از سعید بن جبیر از ابن عباس در مورد آیه ( وَلَقَدْ آتَیْناکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی ) ( 2 ) نقل کرده که مقصود ، سوره فاتحة الکتاب است ، بسم الله الرحمن الرحیم . . . و سوره را خواند . ابن جریج گوید : به پدرم گفتم : آیا سعید از ابن عباس خبر داده که وی گفته است ، بسم الله الرحمن الرحیم . . . گفت : آری . حاکم این حدیث را صحیح می داند ، هرچند بخاری و مسلم آن را نقل نکرده اند و تمام این باب در کتاب الصلاة است . ( 3 )پنجم : ثعلبی با سند خود از ابوهریره نقل کرده است که : همراه پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) در مسجد بودم ، مردی وارد شد که نماز بخواند . نماز را شروع کرد ، پس از گفتنِ ( اعوذ بالله . . . ) سوره حمد را از ( الحمد لله . . . ) خواند . پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) شنید و فرمود : ای مرد نماز را بر خویشتن بریدی ؟ مگر نمی دانی ( بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ) از سوره حمد است ؟ هرکس آن را ترک کند آیه ای را ترک کرده و هرکس آیه ای را ترک کند نمازش را تباه کرده است . ( 4 )ششم : دار قطنی و بیهقی از ابوهریره روایت کرده اند که پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) هرگاه در نماز جماعت قرائت می کرد ، با ( بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ) آغاز می کرد . ابوهریره گوید : این آیه ای از کتاب خدا است ، اگر خواستید سوره فاتحه را بخوانید که بسم الله آیه هفتم است . ( 5 )ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همان .2 . الحجر : 873 . المستدرک ، حاکم : ج1 ، ص551 تفسیر سوره فاتحه .4 . الدرّ المنثور : ج1 ، ص215 . السنن الکبری : ج2 ، ص47 ؛ سنن دارقطنی : ج1 ، ص305________________________________________ 247 ________________________________________2ـ سبع المثانی همان سوره فاتحه استروایات فراوانی از امام علی ( علیه السلام ) ، ابن مسعود و دیگران از صحابه و بسیاری از تابعین نقل شده که مقصود از « سبع المثانی » در قرآن ( حجر ، آیه 87 ) سوره فاتحه است . این از یک سو ، از سوی دیگر آیات سوره حمد جز با شمردن بسم الله به عنوان آیه ای از این سوره ، هفت تا نمی شود .بخشی از روایات را برای نمونه و پرهیز از تفصیل می آوریم :1 . طبری از عبد خیر از علی ( علیه السلام ) نقل می کند : سبع المثانی فاتحة الکتاب است . ( 1 )2 . طبری از ابن سیرین نقل می کند که از ابن مسعود درباره سبع المثانی پرسیدند ، گفت : فاتحة الکتاب است . ( 2 )3 . طبری از ابی العالیه نقل می کند که مقصود سوره فاتحه است و از این جهت به آن مثانی گفته شده چون دو بار خوانده می شود ، هرگاه قرآن خوانده شود آن هم خوانده می شود . به او گفتند : ضحّاک بن مزاحم می گوید : مقصود هفت سوره طولانی است . گفت : این سوره سبع المثانی وقتی نازل شد که هیچ کدام از آن سوره های طولانی نازل نشده بود .4 . طبری از عبدالله بن عبید بن عمیر نقل می کند که مقصود از آن سوره فاتحه است .5 . طبری از ابن جریج از ابن ملیکه نقل می کند که گفته مقصود از آن فاتحة الکتاب است و سوره فاتحه برای پیامبر شما یاد شده ، نه برای پیامبری پیش از او .ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تفسیر طبری : ج14 ، ص372 . همان .________________________________________ 248 ________________________________________6 . طبری از ابوهریره از پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) نقل کرده که فرمود : این همان امّ الکتاب و فاتحة الکتاب است و سبع المثانی است . ( 1 )اما آنچه سبع المثانی را به سوره فاتحه تفسیر می کند و بسم الله را اولین آیه آن می داند :7 . طبری از سعید بن جبیر درباره این آیه نقل کرده که گفت : مقصود سوره فاتحه است . پس آن را با شش آیه خواند . سپس گفت : بسم الله آیه هفتم است . سعید گوید : ابن عباس هم بر من همان گونه خواند که بر تو خوانده است ، سپس گفته : آیه هفتم ( بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ) است . ( 2 )8 . دار قطنی و بیهقی از ابوهریره نقل کرده اند : پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) هرگاه در نماز جماعت قرائت می کرد ، با بسم الله آغاز می کرد ، ابوهریره گفت : آیه ای از قرآن است ، اگر خواستید سوره فاتحه بخوانید ، بسم الله آیه هفتم است . ( 3 )9 . دار قطنی و بیهقی در سنن با سند صحیح از عبد خیر نقل کرده اند : از علی ( علیه السلام ) درباره سبع المثانی پرسیدند . فرمود : ( الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ . . . ) گفتند : این شش آیه است ، فرمود : ( بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ) هم یک آیه است . ( 4 )4ـ لزوم بلند گفتن بسم اللهبحث گذشته ثابت کرد که بسم الله جزء سوره فاتحه و از متن آن است وــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همان : ص412 . همان ، ص383 . السنن الکبری : ج2 ، ص47 ؛ سنن دارقطنی : ج1 ، ص3054 . همان ، ص45 ؛ همان ، ص311________________________________________ 249 ________________________________________سوره جز با قرائت آن تمام نیست ، اما حکم بلند گفتن آن مثل سایر بخش های این سوره است . اگر نماز از نمازهای جهری باشد ، باید آن را بلند گفت ، مگر آنکه دلیل خاصّی بر آهسته گفتن آن باشد ، افزون بر اینکه روایات فراوانی لزوم بلند گفتن آن را می رساند .از جمله این روایات اینهاست :1 . حاکم از ابوهریره نقل می کند : رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) بسم الله را بلند می گفت . ( 1 )2 . حاکم از محمد بن ابی السری عسقلانی نقل می کند : من بیشمار پشت سر معتمر بن سلیمان نماز صبح و مغرب خوانده ام ، او بسم الله قبل از سوره فاتحه و پس از آن را بلند می گفت و شنیدم که معتمر می گفت : کوتاهی نمی کنم که به نماز پدرم اقتدا کنم ، پدرم نیز گفته است : کوتاهی نمی کنم که به نماز انس بن مالک اقتدا کنم ، انس هم می گفت : از اقتدا به نماز پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) کوتاهی نمی کنم . ( 2 )3 . حاکم از انس نقل کرده است : پشت سر پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) و ابوبکر و عمر و عثمان و علی ( علیه السلام ) نماز خوانده ام ، همه بسم الله را بلند می گفتند .سپس گفته است :در این مورد احادیثی از عثمان ، علی ، طلحة بن عبیدالله ، جابر بن عبدالله ، عبدالله بن عمر ، حکم بن عمیر ثمالی ، نعمان بن بشیر ، سمرة بن جندب ، بریده اسلمی ، عایشه نزد من وجود دارد که همه صحیح است و برای رعایت اختصار ذکر نکردم و تنها آنچه مناسب این باب استــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مستدرک : ج1 ، ص2322 . همان .________________________________________ 250 ________________________________________آوردم ، در این باب نیز ، کسانی را که از صحابه و تابعین و پیروانِ تابعین بسم الله را بلند می گفتند ذکر کردم . ( 1 )4 . در تفسیر رازی است : بیهقی در سنن خود ، بلند گفتن بسم الله را از عمر بن خطاب و ابن عباس و ابن عمر و ابن زبیر روایت کرده است . سپس فخر رازی گوید : اما علی بن ابی طالب به تواتر ثابت شده که بسم الله را بلند می گفت و کسی که در دین خود به علی بن ابی طالب اقتدا کند هدایت یافته است .5 . دار قطنی از علی بن ابی طالب نقل می کند : پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) بسم الله را در هر دو سوره بلند می گفت . ( 2 )6 . بیهقی از زهری نقل می کند : از سنت نماز آن است که بسم الله را بخوانی و اولین کسی که بسم الله را در مدینه آهسته گفت ، سعید بن عاص بود که مردی خجالتی بود . ( 3 )7 . دار قطنی از ابوهریره نقل می کند : رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) فرمود : جبرئیل نماز را به من آموخت ، ایستاد و برای ما تکبیر گفت ، سپس بسم الله را در هر رکعت با صدای بلند گفت . ( 4 )8 . دار قطنی از حکم بن عمیر که بدری بود نقل می کند : پشت سر پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) نماز خواندم ، او در نماز بسم الله را بلند می گفت ، نیز در نماز شب ، نماز صبح و نماز جمعه . ( 5 )فخر رازی برای لزوم بلند گفتن بسم الله در نمازهای جهری به همانــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مستدرک : ج1 ، ص2322 . سنن دارقطنی ، ج1 ، ص 302 .3 . الدّرالمنثور ، ج1 ، ص 21 .4 . سنن دارقطنی : ج1 ، ص305 ؛ الدرّ المنثور : ج1 ، ص20 ، 215 . همان ، ص308 ؛ همان ، ص22 ، 23________________________________________ 251 ________________________________________نکته ای استدلال کرده که در آغاز بحث اشاره کردیم ، که حکم جزء سوره مثل حکم همه سوره است و تبعیض میان کلّ و جزء صحیح نیست ، مگر دلیل قطعی باشد ( 1 ) .5 ـ أئمه اهل بیت ( علیهم السلام ) و جهر به بسم اللهروایات أئمه اهل بیت در مورد بلند گفتن بسم الله فراوان است ، سیره امام علی ( علیه السلام ) و امامان پس از او چنین بود . چند نمونه را می آوریم :9 . ابوالفتوح رازی در تفسیرش از امام رضا ( علیه السلام ) ، از پدرش ، از امام صادق ( علیه السلام ) نقل می کند : آل محمد ( صلّی الله علیه وآله ) در بلند گفتن ( بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ) اجتماع دارند . ( 2 )10 . صدوق با سند خود از اعمش ، از امام صادق ( علیه السلام ) نقل کرده که فرمود : بلند گفتن بسم الله در نماز ، واجب است . ( 3 )11 . از امام رضا ( علیه السلام ) روایت است که در همه نمازهای روز و شب خود ، بسم الله را بلند می گفت . ( 4 )12 . کلینی از صفوان جمّال نقل کرده است : روزهایی پشت سر امام صادق ( علیه السلام ) نماز خواندم ، در نمازهایی که جهری نبود ، ( بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ) را در هر دو سوره بلند می گفت . ( 5 )آنچه ذکر کردیم کافی است برای کسی که جویای حقیقت باشد !ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تفسیر کبیر : ج1 ، ص2042 . روض الجنان : ج1 ، ص50 ؛ مستدرک الوسائل : ج4 ، ص189 ، شماره 44563 . خصال : ج2 ، ص604 ، ابواب صد به بالا ، شماره 94 . عیون اخبار الرضا ، ص181 ، باب 44 ، شماره 55 . کافی : ج3 ، ص315 ، حدیث 20________________________________________ 252 ________________________________________* ( 5 ) *گفتن « آمین » پس از حمداز اختصاصات شیعه است که لازم است پس از قرائت فاتحه ، « آمین » گفته نشود ، برخلاف مذاهب دیگر که آن را سنت می دانند . ( 1 )شیخ طوسی در « خلاف » گوید : گفتن آمین ، نماز را باطل می کند ، چه آهسته باشد چه بلند ، در آخر حمد باشد یا قبل از آن ، از سوی امام باشد یا مأموم در هر حال . ( 2 )دلیل بر اینکه آمین نه جزء نماز است و نه امری مستحب است ، روایاتی است که پیشتر آوردیم ، و در بحثِ دست روی دست نهادن که کیفیتِ نماز پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) را بیان می کرد ، در تمام آن از این لفظ خالی بود .کسی که آمین را جایز می داند ، استدلال می کند که آمین نسبت به دعای قبلی است ( اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ ) .چند نکته گفتنی است :ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . انتصار : ص1442 . الخلاف ، ج 1 ، ص 333 .________________________________________ 253 ________________________________________اول : کسی که سوره فاتحه می خواند ، به قصد تلاوت قرآن می خواند نه به قصد دعا . و مردم مأمورند این سوره را بخوانند .دوم : بر فرض که آمین نسبت به دعای قبلی باشد ، ولی بسیاری از نمازگزاران به خصوص غیرعرب ها هرگز به ذهنشان نمی رسد که در آیات سوره فاتحه دعایی است که به آن آمین بگویند .ائمه اهل بیت ( علیهم السلام ) یکی از « ثقلین » اند که از کتاب خدا جدا نیستند و آنان گفتن آمین را حرام و مبطل نماز دانسته اند .محمد حلبی گوید : از امام صادق ( علیه السلام ) پرسیدم : وقتی از خواندن سوره حمد فارغ می شوم ، آمین بگویم ؟ فرمود : نه . ( 1 )ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . وسائل الشیعه : ج4 ، باب 17 از ابواب قرائت نماز ، حدیث 3________________________________________ 254 ________________________________________* ( 6 ) *قنوت در رکعت دومفقهای شیعه معتقدند در هر نمازی قنوت و دعا در آن به آنچه نمازگزار بخواهد ، مستحب است . شافعی نیز در کتاب اختلاف همین را گفته است . ( 1 )شیخ طوسی گفته است : قنوت در هر دو رکعت از همه نمازها ، چه واجب چه مستحب ، پس از قرائت و قبل از رکوع مستحب است . اگر نماز واجب چهار رکعتی باشد ، یک قنوت در رکعت دوم می خواند و اگر نماز جمعه است ، دو قنوت بر امام است .أئمه اهل بیت ( علیهم السلام ) که یکی از ثقلین اند ، به استحباب آن در هر نمازی فتوا داده اند . صدوق با سند خود از امام باقر ( علیه السلام ) نقل کرده که فرمود : قنوت در همه نمازهاست . ( 2 )ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . انتصار : ص152 ؛ کتاب الأمّ : ج1 ، ص130 و 238 ؛ بدایة المجتهد : ج1 ، ص1342 . وسائل الشیعه : ج4 ، باب 1 از ابواب قنوت ، حدیث 1 و نیز روایات دیگر این باب .________________________________________ 255 ________________________________________* ( 7 ) *سجده بر زمینشاید سجود ، از روشن ترین مظاهر بندگی و فروتنی و تسلیم بنده در برابر خالق باشد و بدین وسیله مؤمن بندگی خود را در پیشگاه خدا ابراز می کندنزدیک ترین حالت نزدیکی بنده به پروردگارش حالت سجود است . برای اعلام بندگی و فروتنی در برابر خدا ، چیزی مانند سجده بر خاک و رمل و سنگ و سنگریزه نیست ، چون در اینها فروتنی بیشتر و آشکارتر نسبت به حصیر و بوریاست ، تا چه رسد به سجود بر لباس های فاخر و فرش های نفیس و طلا و نقره . گرچه همه اینها سجود است ، لیکن عبودیت در سجده بر خاک و زمین بیشتر متجلّی است .شیعه به سجده بر زمین در سفر و حضر متعهّد است و از آن عدول نمی کنند مگر به سجده بر آنچه از زمین می روید ، به شرط اینکه خوردنی و پوشیدنی نباشد و سجده بر غیر زمین و غیر آنچه را از زمین روییده است________________________________________ 256 ________________________________________درست نمی دانند و این پیروی از سنّتی است که به صورت متواتر از پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) و اهل بیت ( علیهم السلام ) و اصحاب او نقل شده است .حقیقت موضوع در ضمن بیان چند امر آشکار می شود :1ـ اختلاف فقها در شرایط آنچه بر آن سجده می شودمسلمانان اتفاق نظر دارند که در نماز ، در هر رکعت دوبار سجده واجب است ، در اینکه برای چه کسی سجده می شود نیز اختلافی ندارند ، چون همه سجده ها برای خدایی است که زمین و آسمان و همه هستی برایش سجده می کنند . ( 1 )اختلاف در چیزی است که بر آن سجده می شود و پیشانی بر آن می گذارند . شیعه امامیه معتقد است که باید بر زمین یا روییدنی های زمین که خوراکی و پوشاکی نیستند مثل حصیر و امثال آن سجده کرد ، مذاهب دیگر در این مسأله با شیعه اختلاف دارند . در این مسأله شیعه از امامان خویش که همتایان قرآن کریم در حدیث ثقلین اند پیروی می کند .صدوق با سند خود از هشام بن حکم نقل می کند که از امام صادق ( علیه السلام ) پرسید : سجده بر چه چیز جایز است و بر چه چیز جایز نیست ؟ حضرت فرمود : سجود جز بر زمین یا آنچه از زمین بروید جایز نیست ، مگر آنکه خوردنی یا پوشیدنی باشد . پرسید : فدایت شوم علت آن چیست ؟ حضرت فرمود : چون سجود ، خضوع برای خدای متعال است ، پس سزاوار نیست بر آنچه خوردنی و پوشیدنی است سجده شود ، چون مردم دنیا بنده چیزی هستند که می خورند و می پوشند . ساجد در سجودش خدا راــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . رعد : 15 ؛ فصلت : 37________________________________________ 257 ________________________________________می پرستد ، سزاوار نیست در سجود پیشانی خود را بر چیزی بگذارد که معبود فرزندان دنیا و فریفتگان آنند . ( 1 )پس ملامتی بر شیعه نیست اگر متعهدند بر زمین یا آنچه از زمین می روید سجده کنند ، تا وقتی که خوردنی و پوشیدنی نباشد ، و به امامان خویش اقتدا می کنند .از امام باقر ( علیه السلام ) نیز روایت شده که فرمود : سزاوار است نمازگزار پیشانی خود را بر زمین و صورت خود را بر خاک بگذارد ، چون جلوه ای از فروتنی در برابر خداست . ( 2 )موحّدی که می خواهد تا نهایت مراتب بندگی را ابراز کند ، برای خدای سبحان خضوع و سجود می کند و پیشانی بر خاک و سنگ و سنگریزه می نهد ، تا با این کار ، خاکساری و بی قدری خود را اظهار کند سجده کننده بر تربت ، آن را نمی پرستد ، بلکه با سجود بر آن در پیشگاه خدا کرنش می کند و کسی که این را درک نکند کودن است و همه نمازگزاران را مشرک خواهد پنداشت و طبق این نگاه ، باید آنکه بر فرش و پارچه و جز اینها سجده می کند نیز عبادتگر اینها باشد . شگفتا !3ـ سنت در سجود ، در زمان پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) و پس از اوپیامبر اکرم ( صلّی الله علیه وآله ) و اصحاب او مدّتی طولانی بر زمین سجده می کردند و سختی زمین ریگزار و غبار خاک و رطوبت گِل را سال ها تحمّل می کردندــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . وسائل الشیعه : ج3 ، باب 1 از ابواب ما یسجد علیه حدیث 1 . روایات دیگری هم در همانجا هست که همه می رساند هدف از سجود ، فروتنی است و این تنها در سجده بر زمین فراهم می آید .2 . مستدرک الوسائل ، ج 4 ، باب 10 ، حدیث 2________________________________________ 258 ________________________________________و آن روز کسی بر پارچه و گوشه عمامه یا بر حصیر و بوریا سجده نکرد . نهایت کاری که برای آزرده نشدن پیشانی می کردند ، آن بود که با دست هایشان سنگریزه ها را کمی خنک می کردند ، آنگاه پیشانی بر آن می نهادند .پس دو مرحله بر مسلمانان در آن زمان گذشته است :1ـ مرحله ای که بر مسلمانان واجب بود تنها بر زمین ، با انواع مختلفش سجده کنند ، مثل خاک و رمل و حصیر و گل و اجازه ای برای غیر آن نبود .2ـ مرحله ای که رخصت داده شد بر گیاهان زمین مثل بوریا و حصیر سجده کنند ، به جهت آسان سازی و رفع مشقّت ، و بیش از این آنگونه که برخی ادّعا می کنند هیچ توسعه ای برای مسلمانان داده نشد . اینک توضیح مطلب :1 . به روایت شیعه و اهل سنت ، پیامبر اکرم ( صلّی الله علیه وآله ) فرمود : « جُعِلَت لیَ الأرض مسجِداً وطَهُوراً » ( 1 ) « زمین برای من سجده گاه و پاک کننده قرار داده شده است . »مراد از طهور ، چیزی است که بر آن تیمم می شود چون که خاک یکی از دو طهور است . شارحان دیگر حدیث هم همین گونه گفته اند .2 . جابر بن عبدالله انصاری گوید : همراه پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) نماز ظهر می خواندم ، از شدت گرما مشتی از سنگریزه ها را برداشته در کف دستم نگه داشته ، سپس به کف دست دیگرم می ریختم تا سرد شود ، سپس آن را برای نهادن پیشانی و سجود بر آنها بر زمین می گذاشتم . ( 2 )ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صحیح بخاری : ج1 ، ص91 ؛ کتاب التیمم ، حدیث 2 ؛ سنن بیهقی : ج2 ، ص433 و صحاح دیگر .2 . مسند احمد : ج3 ، ص327 ؛ سنن بیهقی : ج1 ، ص439________________________________________ 259 ________________________________________3 . خبّاب بن ارت گوید : از شدت گرمای زمین بر پیشانی و کف دست هایمان نزد رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) شکایت کردیم ، آن حضرت توجه نفرمود . ( 1 )این روایات نشان می دهد که در نماز ، سنت بر آن جاری بوده که تنها بر زمین سجده کنند . پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) هم به مسلمانان اجازه نداد به لباس های متصل یا جدا از نمازگزار سجده کنند و با آنکه نسبت به مؤمنان مهربان بود ، بر آنان واجب ساخت که پیشانی هایشان بر زمین نهاده شود ، هرچند از شدت گرما ناراحت شوند .4 . خالد جهنی گوید : پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) صهیب را دید که سجده می کرد ، به نحوی که گویا از خاک پرهیز داشت . فرمود : ای صهیب ، چهره ات را بر خاک بگذار . ( 2 )حدیث گواه آن است که سجده بر خاک ، بهتر از سجده بر سنگریزه است ، زیرا گذشت که سجده بر سنگریزه در مقابل سجده بر غیر زمین ، جایز است .5 . امّ سلمه روایت کرده است : پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) جوانی به نام افلح را دید که هنگام سجده ، زمین را فوت می کند ، فرمود : ای افلح ، چهره بر خاک بگذار . ( 3 )6 . از امیر المؤمنین ( علیه السلام ) روایت شده که فرمود : « هرگاه یکی از شما نماز می خواند ، عمامه را از صورتش کنار بزند » یعنی تا سجده بر روی گوشه عمامه نکند . ( 4 )ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سنن بیهقی : ج2 ، ص1052 . کنز العمال : ج7 ، ص465 ، شماره 198103 . کنز العمال : ج7 ، ص459 ، شماره 197764 . منتخب کنز العمال « چاپ شده در حاشیه مسند » : ج3 ، ص194________________________________________ 260 ________________________________________7 . پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) مردی را دید که به پهلوی صورت سجده می کند و عمامه را بر روی پیشانی اش بسته است ، پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) عمامه را از پیشانی او کنار زد . ( 1 )این روایات نشان می دهد که مسلمانان آن روز تکلیفی جز سجود بر زمین نداشتند و هیچ رخصتی جز خنک کردن سنگریزه نبود و اگر ترخیصی بود چنان نمی کردند و پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) دستور به خاکی کردن پیشانی و کنار زدن عمامه از پیشانی نمی داد .مرحله دوم : رخصت سجده بر حصیر و سجاده حصیریروایاتی هست که نشان می دهد پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) با وحی الهی رخصت داد تا بر آنچه از زمین می روید سجده شود و بدین گونه کار سجده را بر آنان آسان ساخت و در گرما و سرما و هنگام تر بودن زمین سختی و مشقت را از آنان برداشت . اینک برخی از این روایات :1 . انس بن مالک گوید : رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) بر خُمره سجده می کرد . ( 2 )2 . ام سلمه گوید : پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) بر خمره نماز می خواند . ( 3 )3 . عبدالله بن عمر گوید : پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) بر خمره نماز می خواند . ( 4 )نماز خواندن بر خُمره ملازم است با سجود بر آن ، چرا که به خاطر گرما خمره را به عنوان زیر انداز استفاده می کردند .سجده بر لباس به خاطر عذردو مرحله پیشین را شناختی . اگر مرحله سومی بود ، مرحله جواز سجدهــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . السنن الکبری : ج2 ، ص1052 . اخبار اصبهان : ج2 ، ص141 ( خُمره حصیری کوچک به اندازه سجاده است ) .3 . مسند احمد ، ج 1 ، ص3024 . همان : ج2 ، ص92 ـ 98________________________________________ 261 ________________________________________بر غیر زمین و آنچه از زمین می روید به خاطر عذر و ضرورت بود . به نظر می رسد این رخصت پس از دو مرحله یاد شده بوده ، چون رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) به شکایت اصحاب نسبت به گرما توجهی نمی کرد و او و اصحابش با تحمّل گرما و رنج بر زمین سجده می کردند ، لیکن خداوند برای رفع حرج اجازه داد به خاطر عذر یا ضرورت بر جامه سجده کنند .انس بن مالک گوید : هرگاه با پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) نماز می خواندیم و یکی از ما نمی توانست پیشانی بر زمین بگذارد ، لباس خود را پهن کرده ، بر آن سجده می کرد .در صحیح بخاری است : با پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) نماز می خواندیم ، از شدت گرما یکی از ما کنار لباسش را زیر پیشانی می گذاشت ، هر گاه یکی نمی توانست پیشانی خود را بر زمین بگذارد ، لباسش را پهن می کرد .حاصل بحثکسی که در روایات تأمل کند ، بی تردید می یابد که مسأله سجده در نماز دو یا سه مرحله داشته است . در مرحله اول ، واجب بوده بر زمین سجده کنند و مسلمانان مجاز به سجده بر غیر آن نبودند . در مرحله دوم رخصت سجده بر روییدنی های زمین آمد .آنچه شیعه به آن پایبند است ، همان چیزی است که در سنت نبوی بوده و سرانگشتی از آن منحرف نشده است . شاید فقیهان این را بهتر از دیگران بدانند ، چون امین رسالت و راهنمای راه شریعت اند و ما به اندکی تأمل فرامی خوانیم ، تا حق ثابت شود و از بدعت ها پرهیز گردد .________________________________________ 262 ________________________________________راز استفاده از تربت پاکبرادران اهل سنت بسیار می پرسند که چرا شیعه تربت پاکی را در سفر و حضر همراه دارد و همیشه بر آن سجده می کند نه بر چیز دیگر ؟ چه بسا افراد ساده بپندارند شیعه برای آن سجده می کند نه بر آن و سنگ و تربت را می پرستد ! این بدان جهت است که این بیچاره ها بین سجده بر تربت و سجده برای تربت فرقی نمی گذارند !جواب این سؤال روشن است . نزد شیعه این نیکوست که خاک پاک و پاکیزه ای که طهارتش مورد یقین است همراه باشد ، از هر زمین که باشد و از هر جای جهان که باشد ، در این مسأله همه جا یکسان است . اما اینکه چرا تربت بر می دارند برای اطمینان از پاکی است ، چون نمی توان به طهارت هر زمینی که انسان فرود می آید و نماز می خواند یا سجده می کند اطمینان یافت ، به خصوص که افراد گوناگونی از بشر ، مسلمان یا غیر مسلمان ، مواظب پاکی و نجسی نیستند ، یا بی توجه به آن همه جا در تردّدند و مسلمان در نمازش دچار زحمت می شود . ناچار خاک پاکی که به طهارت آن اطمینان دارد با خود بر می دارد و هنگام نماز بر آن سجده می کند .این قاعده نزد پیشینیان صالح ، ثابت بوده ، هرچند تاریخ از نقل آن غفلت کرده است . مسروق بن اجدع ( متوفاق 62 هجری ) در سفرهایش پاره خشتی از مدینه با خود همراه می برد و بر آن سجده می کرد . تعهد شیعه نسبت به سجده بر خاک ، تنها برای سهولت کار بر نمازگزار در سفر و حضر است ، چون بیم آن می رود که زمین پاک یا حصیر پاکی که بر آن سجده کند نیابد و کارش مشکل شود .________________________________________ 263 ________________________________________اما راز اینکه شیعه سجده بر تربت سیدالشهدا را مستحب می داند ، این است که نمازگزار وقتی پیشانی بر خاک کربلا می گذارد ، به یاد فداکاری آن امام بیفتد که جان خود و اهل بیت و یاران برگزیده اش را در راه خدا و عقیده فدا کرد . از آنجا که سجده بزرگترین رکن نماز است و طبق حدیث ، نزدیک ترین حالت بنده به پروردگار است ، مناسب است با سجده بر این تربت پاک ، به یاد کسانی باشد که بدن های خود را قربانی حق کردند و روح هایشان به ملکوت اعلا پرکشید ، تا خضوع و خشوع پیش آید و این تواضع برای آنان رفعت آورد و این دنیای فریبنده و جلوه گر در نظر نمازگزار بی جلوه گردد .علامه امینی می گوید :در این کار ، هیچ جای ناراحتی و نگرانی نیست و چیزی مخالف قرآن کریم و سنت خدا و رسول ( صلّی الله علیه وآله ) ، یا خروج از حکم عقل و منطق نیست . اینکه شیعه ، تربت کربلا را به عنوان سجده گاه قرار می دهد ، نه واجب شرعی و دینی است و نه از الزامات مذهب است . این کاری است که شیعه آن را استحسان عقلی می شمارد و چیزی را برای سجود انتخاب می کند که از نظر عقل و منطق و حساب ، اولویت دارد ، همین . بسیاری از مردمان این مذهب در سفرها همراه خودشان غیر از تربت کربلا ، چیزی مثل حصیر پاک و تمیز که اطمینان به پاکی آن دارند ، یا سجاده ای بافته شده از حصیر بر می دارند و در نمازهایشان بر آن سجده می کنند . ( 1 )ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سیرتنا و سنتنا : ص166 ـ 167 چاپ نجف .________________________________________ 264 ________________________________________* ( 8 ) *نشستن پس از سجده دومفقهای شیعه و شافعی معتقدند پس از سربرداشتن از سجده دوم و پیش از برخاستن برای رکعت بعدی ، واجب است نشستن ( جلسه استراحت ) . اما فقهای دیگر اهل سنت مثل ابوحنیفه ، مالک و دیگران واجب نمی دانند ، ولی در صحیح بخاری روایت شده که پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) می نشست . ( 1 )ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صحیح بخاری : ج1 ، ص208 ـ 209 ؛ سنن نسائی : ج2 ، ص234________________________________________ 265 ________________________________________* ( 9 ) *جمع میان دو نماز در حضر در حال اختیارسخن فقها متفّق است بر اینکه در عرفه و مزدلفه ، دو نماز را حقیقتاً با هم خواندن رجحان دارد ، نه در صورت .قرطبی گوید : اجماع دارند که جمع بین ظهر و عصر در وقت ظهر در عرفه ، و جمع بین مغرب و عشاء در مزدلفه در وقت عشاء هم سنت است ، ولی در جمع در غیر این دو مکان اختلاف دارند . ( 1 )بیشتر فقهای اهل سنت ، غیر از حسن ، نخعی ، ابوحنیفه و دو رفیقش معتقدند که در سفر می توان دو نماز را با هم خواند . پس نزد عموم آنان غیر از اینان ، جمع بین ظهر و عصر جایز است .اتفاق شیعه بر این است که می توان در حضر در حال اختیار ، دو نماز را با هم خواند ، گرچه با فاصله بهتر است . شیخ طوسی می گوید : جمع بین دو نماز ظهر و عصر ، یا مغرب و عشاء ، در سفر و حضر و در هر حال جایز است و فرقی نیست که آن دو را در وقتِ نماز اوّلی بخواند یا دوم ، چونــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بدایة المجتهد : ج1 ، ص170________________________________________ 266 ________________________________________پس از زوال و پس از مغرب ، وقت مشترک است ، طبق آنچه بیان کردیم . ( 1 )جمع بین دو نماز بر اساس مذهب شیعه ، به معنای خواندن نماز در غیر وقت شرعی نیست ، بلکه مقصود ، انجام در غیر وقت فضیلت است .شیعه بر اساس روایات أئمه معصومین ( علیهم السلام ) معتقد است وقتی هنگام ظهر ، زوال شد ، وقت هر دو نماز ظهر و عصر وارد شده ، الا اینکه نماز ظهر را باید پیش از عصر به جا آورد . بنابراین ، بین ظهر تا غروب وقت مشترک دو نماز است ، جز اینکه به اندازه چهار رکعت پس از زوال ، وقت مختص ظهر است و به اندازه چهار رکعت آخر وقت ، وقت اختصاصی عصر است و بین این دو وقت مشترک است . کسی که دو نماز را در غیر وقت خاصّ با هم بخواند ، نماز را در وقتش خوانده و نمازش اداست نه قضا .بیشتر کسانی که جمع بین دو نماز را از سوی شیعه ، غریب می پندارند برای آن است که تصور می کنند یکی از دو نماز در غیر وقتش خوانده می شود . لیکن نمی دانند که نماز در غیر وقتِ فضیلتش انجام می شود ، نه خارج از وقتِ اِجزاء . پس می توان گفت که نماز سه وقت دارد :1ـ وقت اختصاصی ، مثل چهار رکعت اول یا آخر وقت ظهر و عصر ، یا سه رکعت بعد از مغرب و چهار رکعتِ پیش از نیمه شب .2ـ وقت فضیلت3ـ وقت اِجزاء ، وقت اِجزاء ، اعم از وقت فضیلت و خارج از وقت فضیلت است .ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الخلاف : ج1 ، ص588 ، مسأله 351________________________________________ 267 ________________________________________روایات فراوانی است که ائمه اهل بیت ( علیهم السلام ) فرموده اند :وقتی ظهر « زوال خورشید » شد ، هر دو وقت داخل شده ، لیکن این قبل از آن است .صدوق با سند خود از زراره از امام باقر ( علیه السلام ) روایت می کند که فرمود :هرگاه زوال خورشید شد ، وقت ظهر و عصر داخل شده است و چون خورشید غروب کرد ، وقت مغرب و عشاء وارد شده است . ( 1 )عبید بن زراره نقل می کند : از امام صادق ( علیه السلام ) درباره وقت ظهر و عصر پرسیدم . فرمود :چون زوال خورشید شود ، وقت ظهر و عصر داخل می شود ، الاّ اینکه این قبل از آن است ، آنگاه تو در وقت هر دو قرار داری تا آنکه خورشید غروب کند . ( 2 )روایات به این مضمون زیاد است که به این مقدار بسنده می کنیم .پس وقتی نمازها سه وقت دارند ، معلوم می شود که جمع بین دو نماز ، اشکالی ندارد ، تنها فضیلت اول وقت از دست می رود ، نه اصل وقت . به همین خاطر از ائمه اهل بیت ( علیهم السلام ) روایت شده است که جدا خواندن افضل از با هم خواندن است .اسحاق بن عمار ، از امام صادق ( علیه السلام ) روایت کرده که رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) نماز ظهر و عصر را در یک جا خواند ، بدون آنکه علت و سببی باشد . عمر ـ که از دیگران گستاخ تر نسبت به او بود ـ گفت : آیا در نماز ، چیز تازه ای رخ داده است ؟ فرمود : نه ، خواستم بر امّتم توسعه داده باشم . ( 3 )ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الفقیه : ج1 ، ص140 ، نیز حدیث 1 ، از باب 17 همین ابواب .2 . التهذیب : ج2 ، ص263 . علل الشرایع : ص321 ، باب 11________________________________________ 268 ________________________________________کلینی از امام صادق ( علیه السلام ) روایت کرده که فرمود :پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) نماز ظهر و عصر را هنگام زوال خورشید به صورت جماعت با هم خواند ، بدون علت . نماز مغرب و عشاء را هم قبل از زوال سرخی شفق با هم خواند به صورت جماعت ، بدون علت . پیامبر خدا چنین کرد تا بر امت خود توسعه داده باشد . ( 1 ) روایات دیگری نیز هست که شیخ حرّ عاملی آنها را در وسائل الشیعه گرد آورده است . ( 2 )جواز جمع بین دو نماز از روی اختیار ، هرچند از ضروریات فقه شیعه است ، لیکن غیر از شیعه هم کسانی از فقهای اهل سنت با آن موافق اند .ابن رشد گوید : در مورد جمع بین دو نماز در حضر بدون عذر ، مالک و بیشتر فقها جایز نمی دانند ، ولی جمعی از اهل ظاهر ، واشهب از اصحاب مالک آن را اجازه داده اند . ( 3 )قرآن و جمع بین دو نمازدر قرآن است :( أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً ) ( 4 )« نماز را از زوال خورشید ( هنگام ظهر ) تا نهایت تاریکی شب برپادار و همچنین قرآنِ فجر ( نماز صبح ) را ، چرا که قرآنــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . کافی : ج3 ، ص286 ، حدیث 12 . وسائل الشیعه : ج4 ، ص220 ـ 223 ، باب 33 از ابواب مواقیت .3 . بدایة المجتهد ، ج 2 ، ص 374 ، چاپ همراه تحقیق .4 . اسراء : 78________________________________________ 269 ________________________________________فجر ، مشهود است » .آیه عهده دار بیان اوقات نمازهای پنجگانه است . اگر مقصود از « غسق اللیل » را نیمه شب بدانیم ، فاصله بین دلوک و غسق شب ، اوقاتی برای چهار نماز می شود . جز اینکه دلیل خاصّ داریم که وقت ظهر و عصر تا غروب آفتاب است . پس فاصله ظهر تا غروب ، وقت مشترک ظهر و عصر می شود ، فاصله بین غروب تا نیمه شب هم وقت مشترک مغرب و عشاء می شود .گاهی غسق را به غروب خورشید تفسیر می کنند . در آن هنگام ، آیه وقت ظهر و عصر و نماز صبح را بیان می کند نه مغرب و عشاء را . ولی تفسیر اول معروف است .طبرسی گوید : آیه دلالت دارد که وقت نماز ظهر تا آخر روز وسعت دارد ، چون خداوند از زوال ظهر تا نیمه شب را وقت چهار نماز قرار داده است ، جز اینکه ظهر و عصر از زوال تا غروب ، وقت مشترک دارند ، مغرب و عشاء هم از غروب تا غسق ، وقت مشترک دارند ، وقت نماز صبح را هم جداگانه با « وقرآن الفجر » بیان کرده است . پس در آیه ، وجوب نمازهای پنجگانه و وقت آنها بیان شده است . ( 1 )جمع بین دو نماز در حضر و حال اختیار ، در روایاتروایات بسیاری از پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) نقل شده که جمع بین دو نماز را در حضر و در حالت اختیار جایز می داند .ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مجمع البیان : ج3 ، ص434________________________________________ 270 ________________________________________یحیی بن یحیی از مالک ، از زبیر از سعید بن جبیر ، از ابن عباس نقل می کند که گفت : رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) ظهر و عصر را با هم ، و مغرب و عشاء را با هم خواند ، بدون حالت خوف و سفر .ابن عباس گفت : رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) نماز ظهر و عصر را در مدینه ، بدون خوف و سفر با هم خواند . پدر زهیر گوید : از سعید پرسیدم : چرا چنین کرد ؟ گفت : همین سؤال را من از ابن عباس پرسیدم ، گفت : می خواست کسی از امتش به حرج و زحمت نیفتد .ابوبکر بن ابی شیبه و ابوکریب هر دو از ابومعاویه نقل کرده اند و ابوکریب و ابوسعید اشج گفته اند که وکیع و ابی کریب از اعمش ، از حبیب بن ابی ثابت ، از سعید بن جبیر از ابن عباس نقل کرده اند که پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) در مدینه بدون حالت خوف و باران ، ظهر و عصر را و مغرب و عشاء را با هم خواند . وکیع گوید : به ابن عباس گفتم : چرا چنین کرد ؟ گفت : تا امتش به زحمت نیفتند .رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) در مدینه هفت و هشت را خواند ، ( 1 ) ، ظهر و عصر و مغرب و عشاء را .عبدالله بن شقیق نقل می کند : روزی ابن عباس پس از عصر بر ما خطبه خواند ، تا آنکه خورشید غروب کرد و ستاره ها آشکار شدند و مردم می گفتند : نماز ، نماز . مردی از بنی تمیم نزد او آمد و با قاطعیت می گفت : نماز ، نماز . ابن عباس گفت : ای بی مادر ، آیا به من سنت می آموزی ؟ سپس گفت : رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) را دیدم که ظهر و عصر را و مغرب و عشاء را با همــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . لفّ و نشر غیر مرتب است ، مرتب آن است که بگوید : هشت و هفت .________________________________________ 271 ________________________________________می خواند . عبدالله بن شقیق گوید : در دلم از این سخن تردیدی پیش آمد . پیش ابوهریره رفتم و پرسیدم ، او سخن ابن عباس را تصدیق کرد .ترمذی از سعید بن جبیر از ابن عباس نقل می کند : رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) در مدینه ، بی آنکه خوف و باران باشد ، ظهر و عصر را با هم و مغرب و عشاء را با هم خواند . به ابن عباس گفتند : چه قصدی داشت ؟ گفت می خواست امتش به زحمت نیفتند . ( 1 )مالک از سعید بن جبیر از عبدالله بن عباس نقل می کند : رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) ظهر و عصر را با هم ، و مغرب و عشاء را با هم خواند ، بدون حالت خوف و سفر . ( 2 )نسائی از جابر بن زید از ابن عباس نقل می کند که وی در بصره نماز اول و عصر را بدون فاصله ای بین آن دو خواند ، نیز مغرب و عشاء را با هم خواند . به خاطر اینکه کار داشت ، ابن عباس می پنداشت در مدینه ، همراه پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) ظهر و عصر را با هم و بدون فاصله میان آنها خوانده است . ( 3 )عبدالرزاق از عمرو بن شعیب ، از عبدالله بن عمر نقل می کند : رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) در حالی که مقیم بود نه مسافر ، نماز ظهر و عصر را با ما با هم خواند ، مردی به ابن عمر گفت : فکر می کنی چرا چنین کرد ؟ گفت : تا اگر کسی جمع خواند ، زحمتی بر امتش نباشد . ( 4 )روایات دیگری هم هست که جهت رعایت اختصار از نقل آنها چشم پوشیدیم و در کتب حدیث پراکنده است . ( 5 )ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سنن ترمذی ، ج 1 ، ص 354 ، شماره 1872 . موطّأ مالک : ج1 ، ص144 ، باب جمع بین دو نماز در حضر و سفر ، شماره 43 . سنن نسائی : ج1 ، ص2864 . مصنف عبدالرزاق ، ج 2 ، حدیث 44375 . ر . ک : المعجم الاوسط : ج2 ، ص94 ، کنز العمال : ج8 ، ص246 ـ 251 ، شماره 22764 ، 22767 ، 22771 ، 22774 ، 22777 ، 22778________________________________________ 272 ________________________________________روایات صریح است در اینکه پیامبر خدا ( صلّی الله علیه وآله ) در مدینه ، بدون آنکه خوف ، باران یا بیماری و علتی باشد ، دو نماز را با هم خوانده است تا جمع بین دو نماز و مشروعیت آن را بیان کند ، تا توهم نشود که جدا خواندن واجب است ، چرا که پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) بر خواندن نمازها در وقت فضیلتش استمرار داشته است . پیامبر با عمل خویش ثابت کرد که جمع هم جایز است ، هرچند بهتر ، خواندن در وقت خودش است . .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image