کلام /

تخمین زمان مطالعه: 7 دقیقه

از بعضي از داستان هاي مربوط به پيامبران تندخويي بعضي از آنها فهميده مي شود، آیا تندخویی با عصمت انبیاء سازگاری دارد؟


پيامبر انساني است که خداوند او را برگزيده است تا پيام الهي را به مردم برساند و هدايت آنها را به عهده بگيرد. جامعه از طريق آنان به سوي کمال پيش مي رود و از ناهنجاري ها و کژروي ها دور مي ماند. مقتضاي حکمت الهي نيز همين است که انسان از گذر عقل و وحي جهت خويش را به سوي کمال راستين و خوشبختي ابدي باز شناسد و به سوي آن حرکت کند و اين جز به واسطه پيامبران حاصل نمي شود. لازمه اين امر آن است که پيامبر از گناه و خطا و سهو و نسيان معصوم باشد و گرنه حکمت الهي نقض شده و ارسال رسولان بي فايده خواهد بود بنابراين يکي از مهم ترين ويژگي هاي پيامبران عصمت به معناي دوري از هر گونه گناه و اشتباه است. در مورد سؤال، خشم يکي از صفات رذيله است که در آيات و روايات از آن مذمّت شده و بي ترديد انبياء از آن دورند. امّا خشمي که براي خدا و در راه او و براي رضاي حق باشد نه تنها مذموم نيست بلکه ممدوح نيز هست. چنان که حضرت حق در کلام خود مي فرمايند: مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَي الْکفَّارِ رُحَمَاء بَيْنَهُمْ.... محمد فرستاده خداست و کساني که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شديد و در ميان خود مهربانند. امّا در قضيه موسي و خضر چنان که در آيات 60 تا 82 سوره کهف به آن اشاره شده دو رفتار متفاوت از دو نبي مشاهده مي شود از يک سو حضرت خضر اعمالي منافي با عصمت انبياء از خود نشان مي دهد و از سوي ديگر موسي با او همراهي کرده و پيوسته بر او اعتراض مي کند در جواب به اين شبهه بايد گفت جهان آفرينش مخصوصا آفرينش انسان بر اين نظام احسن استوار است که خداوند براي اين که انسان راه تکامل را بپيمايد قوانين و مقرراتي براي او از نظر تکوين قرار داده که تخلف از آن ها عکس العمل هاي مختلفي دارد. در حالي که از نظر قانون شرع نمي توانيم همه آنها را در چارچوب اين قوانين بريزيم في المثل طبيب مي تواند انگشت انساني را به خاطر اين که زهر به قلب او سرايت نکند قطع نمايد ولي آيا هيچ کس مي تواند انگشت انساني را براي پرورش صبر و شکيبايي در او و يا به خاطر کفران نعمت قطع نمايد در حالي که مسلما خداوند مي تواند چنين کاري را بکند چرا که موافق نظام احسن است حال که ثابت شد ما دو نظام داريم و خداوند حاکم بر هر دو نظام است هيچ مانعي ندارد که خداوند گروهي را مأمور پياده کردن نظام تشريع کند و گروهي از فرشتگان يا بعضي از انسان ها (همچون خضر) را مأمور پياده کردن نظام تکوين نمايد. از نظر نظام تکوين الهي هيچ مانعي ندارد که خداوند حتي کودک نابالغي را گرفتار حادثه اي کند و در آن حادثه جان سپارد چرا که وجودش در آينده خطرات بزرگي را به بار مي آورد و... پس گروهي از مأموران خدا در اين عالم مأمور به باطنند و گروهي مأمور به ظاهر و هر کدام براي خود اصول و ضوابط خاص خود را دارند. در حکايت موسي و خضر، خضر به فرمان خداوند مأمور به باطن و تکوين و موسي مأمور به ظاهر و شريعت بوده است و لذا چون موسي اعمال خضر را مخالف با ظاهر شريعت مي ديد پيوسته عهد خود را فراموش کرده و بر او اعتراض مي نمود. آنچه از کلام خدا فهميده مي شود اعتراض هاي پي در پي موسي است و نه تندخويي و البته اعتراض (چيزي که وظيفه موسي بوده است) با تندخويي و خشم تفاوت بسياري دارد. خداوند در سوره ص آيات 41 الي 44 به داستان ايوب اشاره مي کند در يکي از آيات آن مي فرمايد: و به او گفتيم بسته اي از ساقه هاي گندم را برگير و با آن همسرت را بزن و سوگند خود را مشکن ما او را شکيبا يافتيم. داستان ايوب نيز نظير داستان موسي است اين که همسر ايوب چه اشتباهي مرتکب شد که ايوب قسم خورد او را صد تازيانه بزند در قرآن مطلبي وارد نشده است. در تفاسير نيز مطالب مختلفي در اين مورد وارد شده است ولي مهم ترين تفسيري که نقل شده آن است که چون نظر ايوب به گيسوان همسرش افتاد که بريده شده و جريان از اين قرار بود که او نزد مردم مي رفت تا صدقه اي بگيرد و طعامي براي ايوب به دست آورد و چون گيسواني زيبا داشت بدو گفتند ما طعام به تو مي دهيم به شرطي که گيسوانت را به ما بفروشي همسر ايوب از روي اضطرار و ناچاري گيسوان خود را فروخت. ايوب چون ديد گيسوان همسرش بريده شده قبل از اين که از جريان بپرسد سوگند خورد او را صد تازيانه بزند و چون همسرش علت بريدن گيسوانش را شرح داد ايوب در اندوه شد که اين چه سوگندي بود که خوردم پس خداوند به او وحي نمود يک مشت شاخه برگير و به او بزن. حضرت ايوب نيز چون مانند ديگر انبياء (مثل موسي) مأمور به حفظ ظاهر شريعت بوده اند از اين رو اين ترک اولي از او صادر شد. داستان ايوب مانند داستان داوود است که دو کس پيش او آمدند براي حکمي و بدون آنکه کامل حرف هر دو را بشنود قضاوت نموده و حکم را صادر نمود و چون متوجه شد از آن حالت توبه فرمود. بنابراين، اين کار تندخويي محسوب نمي شود زيرا اگر حضرت ايوب خشمگين مي شد بايد همان جا همسرش را کتک مي زد يا او را طلاق مي داد در حالي که او را حواله به حدّ الهي نمود و اين نشان مي دهد که انبياء در رعايت احکام الهي مصرّ و پايدارند. در مورد حکايت سليمان و هدهد پس از اين که سليمان از غيبت هدهد باخبر شد براي اين که حکم غيابي نکرده باشد و در ضمن غيبت هدهد روي بقيه پرندگان تا چه رسد به انسان هايي که پست هاي حساسي بر عهده داشتند اثر نگذارد افزود من او را قطعا کيفر شديدي خواهم داد و يا او را ذبح مي کنم يا براي غيبتش بايد دليل روشني به من ارائه دهد. سليمان با آن که علم به غيبت هدهد و دليل آن دارد چنين مي گويد تا ديگران هيچ گاه مسئوليت خود را ترک نکرده و جايگاه خود را رها نکنند. واضح است حکومت بر کل جهان (از سوي سليمان) مديريت قوي و مستحکمي مي طلبد و در صورت بروز هر گونه سهل انگاري همه چيز از هم خواهد پاشيد و ديگر قابل اداره نخواهد بود از اين رو در آخر فرمود: يا اين که دليلي براي غيبت خود بياورد. و امّا در مورد فرستادگان ملکه سبا با عنايت به آيات قرآن هيچ گونه تندخويي از حضرت سليمان معلوم نمي شود نه خشم واقعي و نه مصلحتي (با توجه به سؤال پرسشگر) فرستادگان از جانب ملکه سبا براي سليمان پيغامي مي آوردند و سليمان چون دانست که ملکه سبا قصد فريب او را با مال دارد. لذا در جواب فرمود: ملکه خودتان بگوئيد با لشکرياني به سراغ آنان مي آييم که قدرت مقابله با آن را نداشته باشند و آنان را در صورتي که ايمان نياورند از آن سرزمين با ذلت و خواري مي رانيم. و در اينجا هيچ گونه بي ادبي يا تندخويي نسبت به فرستادگان صورت نگرفته است بلکه تنها پاسخ ملکه سبا داده شده است. از مطالبي که گفتيم نتيجه مي گيريم: خشم هم چنانکه صفت رذيله معرفي شده است در انبياء به طريق اولي همين گونه هست مگر آن که براي خدا باشد. در مواردي که در سؤال و توضيحات نام برده شد، هيچ گونه تندخويي و خشمي اثبات نمي شود. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image