احاطه امامان معصوم /

تخمین زمان مطالعه: 10 دقیقه

امامان معصوم علیهم السّلام با بدن مادی خودشان در یک جا ظهور دارند و حضور امام در همه جا با بدن مادی نیست، بلکه با روح یا به تعبیر عرفانی نفس علّی (برتر) است و این مقامی است که انسان کامل بدان می‌رسد زیرا او اسمی از اسماء حسنای الهی است و دارای نفس علّی است که احاطه قیودی بر جهان ما سوا دارد. ضمن این که روایات فراوانی وجود دارد که اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام را امان اهل زمین و واسطه فیض بین خداوند و ما سوا الله دانسته و به ناچار باید برهمه اهل زمین احاطه داشته باشند.


امامان معصوم علیهم السّلام با بدن مادی خودشان در یک جا ظهور دارند و حضور امام در همه جا با بدن مادی نیست، بلکه با روح یا به تعبیر عرفانی نفس علّی (برتر) است و این مقامی است که انسان کامل بدان می‌رسد زیرا او اسمی از اسماء حسنای الهی است و دارای نفس علّی است که احاطه قیودی بر جهان ما سوا دارد. ضمن این که روایات فراوانی وجود دارد که اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام را امان اهل زمین و واسطه فیض بین خداوند و ما سوا الله دانسته و به ناچار باید برهمه اهل زمین احاطه داشته باشند. از این مطلب در عرفان به نظریه اَبدال یا بُدَلاء تعبیر می شود.انسان که اشرف موجودات است قدرتی دارد که می‌تواند امثال متعددی از نفس خود را انشا کند و به مکان‌های مختلف در یک زمان ارسال نماید. این مطلب درباره فرشتگان مسلَّم است که به هر شکلی که اراده کنند در می‌آیند و به هر عالمی که بخواهند داخل می شوند. البته با اذن و اجازه الهی. و انسان اشرف و افضل از آنهاست و فرشتگان مأمور به سجده بر انسانند و باید فرمانبردار او باشند و لاجرم انسانی که چنان شرافتی را دارد که از او به انسان کامل تعبیر می شود نیز دارای چنین قدرت و اقتداری است.محی الدین عربی متوفای 698 که از علمای اهل سنت است در فتوحات مکیه درباره این مقام می‌گوید: به انسان ابدال می‌گویند زیرا به ایشان نیروئی داده شده که بدن خود را به واسطه امری که قائم به ذات ایشان است هر کجا که خواهند ترک نمایند در حالی که به آن علم دارند.(فتوحات مکیه، ج1، ص197 ، بیروت)به عبارت دیگر دلیل اینکه آنها را ابدال می‌گویند این موضوع است که آنها به اراده خود بدن خویش را هر کجا که لازم بدانند ترک می‌کنند و به جای دیگر می‌روند. بدن در اصطلاح چند اطلاق و اصطلاح دارد:1- بدن عنصری و دنیوی که عین بدن مادی ما است. 2- بدن برزخی که متناسب با جهان و عالم برزخ است. 3- بدن اخروی. این بدن‌ها در طول هم هستند و تفاوت آنها به کمال و نقص است. منظور ابن عربی از این که آنها بدن خویش را هر جا که لازم بدانند ترک می‌کنند این است که آنها از بدن مادی و دنیوی خویش جدا می‌شوند؛ در عین حال که بر آن تدبیر دارند و با بدن مثالی و برزخی به رسیدگی و تدبیر امور می‌پردازند. بدلاء این گونه هستند که در یک زمان در مکانهای مختلف حضور دارند و نیازهای بندگان را برآورده می‌کنند.(شرح قیصری بر فصوص الحکم، ص197)آنها انسانهای کاملی هستند که امکان می‌یابند که بدن عنصری و مادی خویش را ترک کنند و در حالی که در دنیا و مشغول تدبیر زندگی مادی هستند چنان قوتی دارند که می‌توانند از ابدان خود انسلاخ یابند و در مکانهای مختلف حضور یابند. این مطلب پس از مرگ آنها نیز صادق است؛ بلکه آنها پس از مرگ دارای قدرت و قوت بیشتری می‌شوند زیرا مانع بدنی که در دنیا بوده به کلی مرتفع می شود. انسان های کامل می‌توانند با قدرت و توان بیشتری به‌ تدبیر امور بندگان بپردازند. اما حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و خاندان پاکش سلام الله علیهم اجمعین و امام زمان عجل الله تعالی فرجه که خاتم اوصیا و ائمه هستند به دلیل این که مقام و مرتبه آنها محیط به روح انسانها و موجودات است و مرتبه و رتبه آنها از لحاظ نبوت و ولایت برتر از همه انبیاء و اولیاء و فرشتگان است دارای نفس و روح علّی(برتر) هستند که توان و قدرت کارهای بسیاری را دارند چرا چنین نباشد؟ آنها نمایندگان خدا بر روی زمین و حجت های الهی بر مردمان و راهنما و هادی خلق الله هستند آنها اسم جامع و مظهر اتم حضرت حق سبحانه و تعالی هستند و بنابراین بهره ای از شأن مولایشان حضرت حق جل و علی را دارند و در این حال بدون قید و انحصار در می‌آیند و از بدن و آنچه از لوازم امور دنیوی است خلاصی می یابند و با هدایت و راهنمائی و رسیدگی به امور بندگان می پردازند این همانند علم آنها است که به اذن و اجازه خداوند سبحان به همه امور علم دارند. پس حضور امام زمان با نفس خویش( نه با بدن مادی )در مکانهای متعدد محال نیست بلکه ما نیز اگر تلاش کنیم و به مقامات معنوی نائل شویم می توانیم به چنین کارهائی دست بزنیم. قدرت نفس انسان بیش از چیزی است که ما تصور می کنیم و انجام این کارها برای ائمه چه امام زمان سلام الله علیه که در قید حیاتند و چه برای دیگران که جسمشان در خاک است امری عادی است و هیچ سختی ندارد. چگونه ما می‌توانیم با خیال خود به همه جا برویم و هیچ محدودیتی در آن نداریم آنها می توانند با نفس خود به طریق انشاء نفس و با بدن مثالی و برزخی به همه جا بروند و به تدبیر و اداره امور و راهنمائی مردم بپردازند.برای اطلاع بیشتر به آثار حضرت آیت الله حسن زاده آملی مراجعه فرمائید:1- عیون مسائل نفس و شرح آن، انتشارات امیر کبیر، تهران 1371، ج1و2 عین 5-7-8-18-19-29-54-57-59-61-64 و به ویژه 50 که اختصاصا مربوط به این موضوع است.2- هزار و یک نکته، مرکز نشر فرهنگی رجاء، نکته 15-54-105-307-658-996-998اما آنچه که گفته شد را می‌توان به عنوان پاسخ حلّی که بیشتر برای شیعیان کار برد دارد استفاده نمود اما اگر اهل سنت با این سؤالات قانع نشوند به عنوان جواب نقضی به آنان می‌توان از مطالب زیر استفاده کرد:به این شکل که شما درباره شخصی همچون عمر بن خطاب خلیفه دوم خود این گونه مطالب را در کتاب‌های معتبرتان آورده‌اید آیا در باره ائمه معصومین علیهم السّلام برایتان جای تعجب دارد؟صدای عمر از مدینه تا فسا رسید این قصه آن قدر معروف است که حتی کتاب‌های لغت نیز آن را نقل کرده‌اند . ما آن را از کتاب البدایة و النهایة ابن کثیر نقل می‌کنیم : ذکر سیف عن مشایخه أن ساریة بن زنیم قصد فسا و دار أبجرد فاجتمع له جموع ـ من الفرس و الأکرادـ عظیمة و دخم المسلمین منهم أمر عظیم و جمع کثیر، فرأی عمر فی تلک اللیلة فیما یری النائم معرکتهم و عددهم فخاوفت من النهار و أنهم فی صحراء و هناک جبل إن اسندوا الیه لم یؤتوا ألاّ من وجه واحد. فنادی من الغد الصلاة جامعة، حتی اذا کانت الساعة التی رأی أنهم اجتمعوا فیها، خرج الی الناس و صعد المنبر، فخطب الناس و أخبرهم بصفة ما رأی، ثم قال: یا ساریة! الجبل الجبل!!! ثم اقبل علیهم و قال ان الله جنودا و لعل بعضها أن لم یبلغّهم. قال: ففعلوا ما قال عمر، فنصرهم الله علی عدوهم و فتحوا البلد. جناب عمر بن خطاب در مدینه مشغول خواندن خطبه نماز جمعه و آیات قرآن بود ؛ یک دفعه سه مرتبه گفت: «یا ساریه الجبل»، همه ماندند که چه اتفاقی افتاده؛ بعد از نماز از او پرسیدند که چه شد وسط خطبه این چنین گفتی؟ گفت: در حین خطبه خواندن، یک نگاهی کردم به ملکوت زمین و زمان، دیدم لشکری که برای فتح نهاوند فرستادیم، دشمنان از 4 طرف می خواهند محاصره کنند و آنها را از بین ببرند، فرمانده شان آقای ساریه بود، او را صدا زدم که بیائید به طرف کوه و از یک طرف با دشمن بجنگید، تا آنها از 4 طرف حمله نکنند؛ آنها هم آمدند به سمت کوه و جنگیدند. بعد از 3 ماه که لشکر آمد به مدینه، سؤال کردیم که آیا این قضیه را شما هم دیدید؟ گفتند: بله، در فلان روز در بیابان نهاوند بودیم که صدای آقای عمر در فضا طنین انداز شد و همه لشکر هم صدای او را شنیدند و او از مدینه صدا زد: «یا ساری الجبل»، و اگر صدای عمر نبود، همه از بین رفته بودیم و این پیروزی هم نصیب اسلام نمی شد. البدایة و النهایة، ج7، ص94، قصه جنگ فسا و المغنی ، عبد الله بن قدامه ، ج 10 ، ص 552 و الشرح الکبیر ، عبد الرحمن بن قدامه ، ج 10 ، ص 387 و فیض القدیر شرح الجامع الصغیر ، المناوی ، ج 4 ، ص 664 و تفسیر الرازی ، الرازی ، ج 21 ، ص 87 و دقائق التفسیر ، ابن تیمیة ، ج 2 ، ص 140 و أسد الغابة ، ابن الأثیر ، ج 2 ، ص 244 و الإصابة ، ابن حجر ، ج 3 ، ص 5 – 6 و تاریخ الیعقوبی ، الیعقوبی ، ج 2 ، ص 156 و الکامل فی التاریخ ، ابن الأثیر ، ج 3 ، ص 42 – 43 و تاریخ الإسلام ، الذهبی ، ج 1 ، ص 384 و تاریخ ابن خلدون ، ابن خلدون ، ج 1 ، ص 110 و تاج العروس ، الزبیدی ، ج 16 ، ص 327 .رود نیل تحت فرمان عمر فخر رازی در تفسیرش از جمله می‌نویسد : الثانی : روی أن نیل مصر کان فی الجاهلیة یقف فی کل سنة مرة واحدة وکان لا یجری حتى یلقى فیه جاریة واحدة حسناء ، فلما جاء الإسلام کتب عمرو بن العاص بهذه الواقعة إلى عمر ، فکتب عمر على خزفة : أیها النیل إن کنت تجری بأمر الله فاجر ، وإن کنت تجری بأمرک فلا حاجة بنا إلیک ! فألقیت تلک الخزفة فی النیل فجرى ولم یقف بعد ذلک . تفسیر الرازی ، الرازی ، ج 21 ، ص 88 . رود نیل طغیان کرده بود و خانه های مردم داشت نابود می شد. آمدند خدمت عمر بن خطاب که ای خلیفه رسول الله! به داد ما برس که خانه هایمان رفت. جناب عمر بن خطاب گفت: یک سفالی برای من بیاورید؛ سریع برای او آوردند و با دست مبارکش بر روی آن سفال نوشت : اگر به امر خداوند جاری می شوی، پس جاری شو و اگر به امر خودت جاری می شوی، ما کاری نداریم هر کاری می کنی بکن. بعد از آن، این رودخانه دیگر طغیان نکرد و مردم از طغیان رود نیل راحت شدند. زمین از شلاق عمر ترسید ! فخر رازی می‌نویسد : الثالث : وقعت الزلزلة فی المدینة فضرب عمر الدرة على الأرض وقال : اسکنی بإذن الله فسکنت وما حدثت الزلزلة بالمدینة بعد ذلک .< روزی در مدینه زلزله شدیدی آمد و مردم ریختند بیرون و پناه آوردند به خلیفه دوم، خلیفه دوم شلاق خود را محکم بر زمین کوبید و گفت: آرام باش به اذن خدا زمین هم آرام شد؛ بعد از آن،‌ زمین مدینه دیگر زلزله نگرفت . آتش ، تحت فرمان عمر!< الرابع : وقعت النار فی بعض دور المدینة فکتب عمر على خزفة : یا نار اسکنی بإذن الله فألقوها فی النار فانطفأت فی الحال . تفسیر الرازی ، الرازی ، ج 21 ، ص 88 یکی از خانه های مدینه آتش گرفت و سرایت کرد به بخش أعظمی از خانه های مدینه. مردم مانده بودند حیران و سرگردان که خانه ها آتش گرفته. عمر نوشت : ای آتش به اذن خدا ساکن و خاموش شو و آن را انداخت در آتش و آتش در همان لحظه ساکت و خاموش شد . این نمونه کوچکی بود از غلو‌های اهل سنت در باره خلیفه دوم . اگر یکی از شیعیان عین همین مطالب را در باره امیر المؤمنین یا یکی دیگر از ائمه علیهم السلام نقل کند ، فوراً او را متهم به غلو کرده و فتوی به کفر او می‌دهند . باید پرسید :< اقایان وهابی ! شما چه جوابی به این مطالب دارید ؟ در رابطه با غلو در مذهب اهل سنت نیست می توانید به لینک زیر مراجعه کنید: «غلو در مذهب اهل سنت»http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=sokhan&id=105 .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image