عوامل گناه کردن و گناه نکردن /

تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه

دلایل و عوامل گناه کردن و گناه نکردن چیست؟


با سلام و عرض احترام به پرسشگر محترم؛علت گناه یا جهل انسان است یا غفلت او. یعنی هر آنکه مرتکب معصیت می گردد یا خبر ندارد این کار معصیت و قبیح است که جاهل است. یا اینکه خبر دارد که خداوند این عمل او را دوست ندارد و از آن نهی کرده اما باز انجام می دهد که در زمره غافلین جای می گیرد. اما چرا غافلین؟ زیرا انسان به واسطه معرفت حضوری که در روح او قرار داده شده است خود و خدای خویش را می شناسد. بله؛ برخی احکام شریعت مانند کیفیت نماز و روزه را نمی شناسد و در فهم آن ها محتاج وحی و کتاب است اما  عموم اخلاقیات و اعمال صالح که سراسر زندگی او را پوشش می دهد می شناسد و در فراگیری آن ها نیازی به آموزش ندارد. لذا وقتی گناه می کند در واقع از حقیقت خود و نیازهای واقعی خود و پیوستگی اش با خدای خویش غفلت کرده است و به جای آن توجه خویش را به لذت زودگذر آن عمل محدود کرده است. لذا آنکه از عقل و دوراندیشی بهره می برد کمتر به گناه می افتد زیرا عقل می گوید این گناه برایت ضرر دارد و یک لذت زودگذر ارزش این ضرر کردن را ندارد. برای فهم بهتر شاید مناسب باشد که ساختار وجودی انسان را یک بار با همدیگر مرور کنیم؛در انسان دو نوع گرایش یا علاقه وجود دارد؛ گرایش ها و علایقی وجود دارد که ناشی از تعلق روح به جسم اوست(گرایش های طبیعی) مانند میل به خوردن و خوابیدن یا علاقه به در آمیختن با جنسی دیگر یا هر لذت دیگری که در آن انسان با حیوانات مشترک است؛ مانند علاقه به بازیگوشی و لهو یا حب تن آسایی و تنبلی. از سویی دیگر گرایشاتی عالی نیز در انسان مشاهده می شود که ناشی از نفخه و روح الهی در وجود اوست؛ مانند حس یا حب پرستش خداوند، گرایش به بقاء، گرایش به حقیقت و زیبایی، گرایش به فضایل اخلاقی یا نفرت از جهل و نقص و رذیله(گرایش های فطری). مثلاً او دوست دارد عفو کند چون گرایش به فضایل اخلاقی در عمق وجودش نهاده شده و نیز می خواهد انتقام بگیرد و خود را اثبات کند؛ تا امیال دانی نفسش را ارضاء کند و تشفی خاطر یابد؛ حال آنکه نیاموخته می داند کار درست تر و آنچه به حقیقت او نزدیک تر می باشد، عفو کردن است.پرسش اصلی در شناخت ساختار وجودی انسان این است که گرایش ها و بینش های فطری در وجود انسان چه نسبتی با یکدیگر بر قرار می کنند؟ آیا گرایش ها و بینش ها در عرض همدیگر می باشند یا در طول یکدیگر؟ حقیقت آن است که وجود انسان و اجزای وجودی او نه مانند یک تسبیح _که توسط یک رشته به هم متصلند_ بلکه مانند یک درخت یا خوشه انگور است که از ریشه، تنه، شاخه ها و ثمراتی برخوردار است. همان طور که از این مثل پیدا است همه گرایش ها و شناخت های وجود انسان می بایست به یک اصل و ریشه بازگشت داشته باشند و در آن به وحدت برسند؛ طبق این دیدگاه آن اصل و ریشه همان گرایش و بینش توحیدی انسان است. یعنی در حوزه گرایش و در عرصه بینش، عمیق ترین لایه وجود هر انسان گرایش و بینش او نسبت به رب و خداوندش است. در واقع وجود انسان را می توانیم به یک هرم تشبیه کنیم که در رأس و قله آن کشش و بینش محض انسان نسبت به کمال مطلق است. همین گرایش و بینش در لایه های سطحی تر وجود انسان که لایه های پایین تر هرم است جاری شده و در هر مرتبه خود را به نوعی نمایان می کند. یعنی تمام گرایشات فطری انسان مانند گرایش به حقیقت، کمال، زیبایی، جاودانگی و فضایل اخلاقی، حتی حرکت جوهری او همه و همه ناشی از گرایش و کشش عمیق انسان به پرستش کمال مطلق یا خداوند متعال است .  این هرم از وحدت به کثرت و از توحید به اعتقادات دیگر، در مرتبه بعد اخلاقیات و سپس در پایین ترین مرتبه به افعال بدنی امتداد و گسترش می یابد. با این توصیفات، ایمان که فیض و عطایی رحمانی است چون در عمیق ترین لایه های وجود انسان _مانند قلب _  منزل می گیرد در کلیه لایه های رویین تر وجود آدمی جریان و سریان می یابد؛ لکن در هر مرتبه به شکل و صورتی متناسب با همان عالم یا رتبه. بدین ترتیب فضایل اخلاقی و اعمال صالح چیزی نیست جز جریان ایمان در لایه های رویین تر وجود انسان. مثال قرآن در تبیین این نگاه به انسان، شجره طیبه ای است که ریشه آن ایمان، شاخه های آن اخلاق و میوه های آن  اعمال صالح می باشد.(ابراهیم/24) در روایات نیز به وجود سهمی از ایمان برای هر یک از اعضای بدن اشاره شده است. حاصل آنکه هر چه انسان گرایش های عمیق تری از وجود خود را ارضا کند _که همان فطریات هستند_ در واقع توانسته مومن تر شود و یا به تعبیر دیگر توانسته عمیق ترین گرایش وجود خود را که همان گرایش به کمال مطلق و خداوند است ارضاء نماید. ایمان همان فعال سازی یا فعالیت خودآگاهانه گرایش به توحید در وجود انسان است.در یک جمعبندی باید گفت:  اگر انسان گناه می کند علت این است که ایمانی که در قلب او باید مستقر می شده ضعیف است و نمی تواند اخلاق و اعمال او را تغذیه نموده یا تحت حاکمیت خداوند نگه دارد. اما در مقابل ابعاد سطحی وجود او که همان گرایش ها و علاقه های حیوانی می باشند شورش و طغیان نموده اند. ریشه بسیاری از مفاسد اخلاقی مانند حسد و غرور یا عدم صبر و شکر به عدم مبارزه با نفس بازگشت دارد؛ یعنی وقتی توسط مبارزه، نفس را خوار و ذلیل نکردی، بلکه از خواهش هایش استقبال نمودی آنگاه نفس اماره با گرایش های حیوانی بر تو شورش می کند و کم کم قدرتی به دست می آورد که حکومت سراسر وجودت را به دست می گیرد؛ مجبورت می کند از اوامر و خواهش هایش اطاعت کنی و او را اله خود قرار دهی. به اندک چیزی به شدت عصبانی یا ناخشود می گردد و به هیچ وجه در عبادت و ذکر همراهی ات نمی کند؛ نه تنها علایق که نگاهت را نیز نسبت به حقایق تغییر می دهد. این چنین موجود خودخواه و پرتوقعی دیگر خدا را بنده نیست تا چه رسد که صبر و شکر را بشناسد. این همه نتیجه عدم مبارزه با نفس و تبعیت از خواهش های نامشروع نفس است.رشد ایمان مانع رشد علاقه انسان به گناه می شود لذا راهبرد اصلی گناه نکردن رشد ایمان در روح و قلب انسان است و عامل اصلی گناه کردن فقدان ایمان و غفلت از خود و خدای خود است. ان شاء الله خداوند همه ما را در بندگی اش موفق بدارد.   .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image