تخمین زمان مطالعه: 10 دقیقه
به نظر می رسد قبل از پرداختن به پاسخ تفصیلی،بیان مقدمهای خالی ازضرورت نباشد.مقدمه:آنچه همواره از ابتدای زندگی بشر و در طول تاریخ مشهود بوده و اکنون نیز مرتبا در حال تشدید می باشد موضوع خود برتر پنداری برخی افراد در برابر دیگر انسانها است . آنان در پی این بودند تا اینکه در زمینهها و عرصههای سیاسی ، فرهنگی و... تمام داشته ها را به خود منتسب و دیگران را از آن بدور دانسته و پیامدهایی را نیز بر آن مترتب سازند به این که مثلا بگویند کسانی که آنچه ما از فرهنگ و سیاست و ... داریم نداشته باشند محکوم به شکست بوده و نمی توان آنان را در معادلات جهانی سهیم نمود و آنچه ما می گوییم الزاماًَ باید بر آنان تحمیل گردد و گرنه نخواهند توانست حتی زندگی عادی خود را سامان بخشند.امروز دنیای غرب که روزی در توحش محض بوده و از تمدن در آن خبری نبوده است ادعای برتری در تمدن و فرهنگ را داشته و در زمینه های دیگر نیز خود را از دنیای خارج از خود بالاتر دانسته و مرتبا در تلاش ایجاد مناطق انحصاری می باشد تا بتواند از این رهگذر در میان سایر ملل دنیا تاثیرگذار بوده و داشته های مادی و معنوی آنان را به تاراج ببرد.آنچه در این میان مسلم است این که دنیای غرب برای هیچ انسانی دل نسوخته و تنها برای خود در تلاش می باشد.یکی از ترفندهای عقب نگه داشتن دیگر جوامع،تبلیغ بر این است که بگوید هر آنچه هست و نیست در غرب باید جستجو کرد و دیگر ملت ها،فرهنگ ها و تمدن ها اصولا وجود خارجی و عینی ندارند لذا ذاتا نمی توان در میان آنان بدنبال تمدن و... گردید.اصل پاسخ:یکی از شگردهای محکومیت دیگر انسانها(در عصر تبلیغات یک سویه غرب) این است که مرتبا در پی القاء این هستندکه غرب در حقیقت سرنوشتی محتوم برای بشریت می باشد وتنها در صورت تبعیت از آن،تمام موفقیتها به همراه آمده و افقهای تازه فرهنگ و تمدن به روی همگی بازگشایی خواهد شد در حالی که در واقع می بینیم که حتی در رنسانس و پیشرفت های مادی وامدار دنیای اسلام هستند چرا که اینان خود در دوران جنگ های صلیبی در قرون 11 تا 13 ،داشته های تمدنی مسلمین را غارت کرده و از آن بهره گرفتند.امروز یکی از ذخایر فرهنگی کتابخانهها و موزههای مهم دنیا ، کتب نفیس خطی است که از دانشمندان مسلمان آن زمان به یادگار مانده که هرکدام کلید رشته یا رشته هایی از علوم و فنون را به دست دادهاند.(غرب شناسی ص 220) بدون تردید این یک شگرد شیطانی است و تمام ملل باید برای ایمن ماندن از آن همواره بهوش باشند و بر داشته های فرهنگی و تمدنی خود تکیه و تاکید کنند.ما در عصر حاضر نمونه زندهای بنام انقلاب اسلامی ایران داریم که در برابر باور غلط غرب،ایستاده و بر آن خط بطلان،وتمام پندارهای خودخواهانه را به چالش کشیده و آن را به فراموش خانه تاریخ سپرد و تمدن بالنده اسلام را دیگر باره احیا نمود که در دنیای امروز الهام بخش بسیاری از انسان های آزاده می باشد.بنابراین برای نجات از این دام های گسترده شده بر سر راه آینده تمدن ها می بایست در گام اول باور کرد که غرب نه تنها دیگران را نمی تواند خوشبخت کند بلکه خود را نیز نتوانسته خوشبخت نماید چرا که امروز،کاخ خیالی شیشهای غرب در حال فروپاشی است و دیگر حرفی برای گفتن ندارد.درگام بعدی باید خود را باور کرد و بر توسعه و ترویج فرهنگ و تمدن های بومی تاکید نمود تا راه های نفوذ بر دشمنان بسته شود.از طرف دیگر پس از این مراحل باید همیشه در راه پیشبرد اهداف تمدنی خود،تلاش هایی درخور نمود و اگر ملت ها بخواهند درحال تکامل و رو به پیش باشند می باید به اندازه توقع و ضرورت،حرکت و قیام نمایند.بر اساس سنت پروردگار، هیچ مردمی از پیشرفت بهره مند نخواهند گشت مگر این که خود آنان به این مهم اقدام نمایند آنجا که خداوند فرموده است:« إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ » رعد /11 ت.(امّا) خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملّتى) را تغییر نمى دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند.یکی از برهههای تاریخیای که غرب آن را پشت سر نهاده است قرون وسطی می باشد که از آن به عصر رنسانس یا به تعبیری دوره نوزایی یاد می شود به این برخی از داشمندان در برابر کلیسای مسیحیت قرار گرفتند و علیه آموزه های آن جبهه گیری نمودند تا این که عملا درب کلیسا را بر روی علوم آن زمان بستند و مانع از دخالت در زندگی بشر شدند.برخی آن عصر را آغاز رشد و شکوفایی دنیای غرب شمرده اند و از آن به نیکی یاد می کنند و آن را بر مصادیق گسترده زمانی و مکتبی منطبق می سازند در حالی که به نظر می رسد اگر عدهای از این موضوع ، حکمی کلی ساخته و آن را ملاکی در پشرفت جوامع بدانند خطایی بزرگ بوده و کسی آن را نخواهد پذیرفت چرا که در آن عصر و به اقتضای دوره حاکمیت کلیسا،تنها این کلیسا بود که بر اساس برخی آموزه ها و پندارهای غلط خود،راه را بر تولید و باز افزایی علوم مختلف بسته بود و دیگران را بر تعبد به داده های خود،مجبور می نمود که در حقیقت اشتباهی نابخشودنی می باشد.بر کسی پوشیده نیست که در اعصار گذشته و قبل از ارتباط غرب با تمدن و به تعبیری ورود تمدن به غرب؛این دنیای اسلام بود که در عین اتکا به باورهای دینی،در تمام زمینه های علمی حرف اول داشته و دیگران نیز در پرتو آن بهرهها برده و به پایهگذاری تمدنی خود پرداختند.اسلام بعنوان بزرگ ترین منادی فراگیری علوم مختلف، اصولا با دنیای ارباب کلیسا قابل سنجه نمی باشد تا بتوان حکم قرون وسطی را در امروز نیز جاری نمود.بعلاوه این که در دنیای امروز،دیگر ادیان و مکاتب نیز به فراخور اندیشه های خود،با آن قرون متفاوت بوده و رویکردهای تازهای به موضوعات امروزی زندگی بشر دارند. اما این که علل عقب ماندگی برخی جوامع دراین میان چه بوده است طبعا برای این منظور دلائل گوناگونی وجود دارد که از جمله می توان به برخی اشاره کرد.1: انحصارگرایی علمی دنیای غرب ؛ به این که اگر دنیای غرب چیزی را بدست می آورد حاضر نبود در اختیار دیگران نیز بگذارد تا آنان نیز بتوانند از آن بهره مند شوند.2: عدم خود باوری ملل و جوامع ؛ به این که آنان بر این باور بودندکه نمی توانند از علم و رشد بهرهای داشته باشند و در تمام زمینه ها باید به کسی بیرون از مجموعه های خود متوسل گردند تا نیازهای آنان را مرتفع نماید.3:روحیه سلطه گری غرب و سلطه پذیری جوامع ؛به این که غرب بر اساس خوی ذاتی خود در سلطه بر دیگر جوامع انسانی و استثمار ایشان از یک سوی و باور جوامع به این که خود آنان نمی توانندکاری را سامان داده و به انجام برسانند از سوی دیگر،همواره از این جوامع موجوداتی وابسته و دلبسته به غرب ساخته بود بگونهای که دیگر از خود هیچ اراده و توانمندیای نشان نمی دادند تا این که رفته رفته منجر به ایجاد فاصله وعقب ماندگی آنان گردید.اما در رابطه با پایایی و مانایی و نیز نجات تمدن هایی که دیر به امر مدرنیته پیوسته اند باید گفت:اولا:باید دانست که تمام خوشبختی ها و موفقیت ها در مدرنیته،یافت و خلاصه نمی شود.ثانیا:اگر این جوامع بخواهند از هضم شدن و اضمحلال در چرخه مدرنیته دور بمانند می باید به تقویت تمدن و فرهنگ خود بپردازند در عین این که از مظاهر دیگرتمدن ها نیز استفاده می کنند.به عبارتی دیگر اصل را تمدن خود دانسته و در راستای نوسازی آن از دیگر تمدن ها نیز(تا آنجا که موافق با تمدن آنان می باشد) بهره بگیرند تا ضمن حفظ تمدن بومی خود، به پویای و بالندگی نیز دست یابند.ثالثا: نباید حس اعتماد به نفس خود را از دست داده و دچار خود غفلتی و دیگر پنداری شوند و داشته های خود را نادیده انگارند یعنی نمی باید که داشته های تمدنی خود را در برابر دیگر تمدن ها،ناچیز دانسته و اصالت را به تمدن بیگانه بدهند و از درون دادهای خود بدور افتند.در این صورت خواهد بود که اینان خواهند توانست به تعبیر شما از فروپاشی تمدن خود جلوگیری نمایند و حتی خود نیز تمدن ساز باشند. یکی از جوامعی که در قرون وسطی در خارج از دنیای غرب قرار داشته است ایران بودکه توانست از امواج سهمگین تمدن نوظهور غرب در امان بماند چرا که به گواهی تاریخ،این مرز و بوم از قدیم دارای فرهنگ و تمدن پویا و سازنده بوده و نیازی به تمدن دیگران نداشته است بویژه پس از ورود اسلام به ایران که این موضوع جدیتر و عینیتر شده بود چرا که در این دوره از تمدنی برخوردار شدکه پشتوانه آن تمدنی بزرگ به بنام اسلام بوده که خود بستر ساز دیگر تمدن ها می باشد بگونهای که در سایه آن،تمدنهای بسیاری توانستند ایجاد و به بازسازی و رشد خود اقدام نمایند.بنابراین نمیتوان گفت ایران بخاطر عدم پذیرش امواج سهمگین تمدن تازه وارد غرب،به تعطیلات تاریخی رفته است بلکه بر اساس آنچه تاکنون ذکر شد؛خود دارای برترین تمدن بوده و در تلاش برای تاثیر گذاری بر دیگر تمدن ها برآمده بودکه این خود امری ارزشمند و مطلوب تمام تمدن ها می باشد.از این گذشته،بر اساس آموزه های دینی،در تمدن اسلامی این توانمندی و به تعبیری این پتاینسل وجود دارد تا ضمن حفظ تمدن خود بتواند از طریق ارتباط و گفتگو با دیگر تمدن ها،به بازسازی و همسان سازی موافق با خود بپردازد بدون این که دچار خودباختگی و دیگر پنداری شود.این مهم در طول تاریخ رخ داده و از آنجا که این دین،مانا و پایا است لذا به فراخور زمان و تغییرات،خواهد توانست خود را با نیازهای جامعه تحت حاکمیت خود مطابق سازد و از دستاوردهای مثبت تمدن مدرن نیز بهره مند شود.بر این اساس باید گفت از آنجا که ایران از تمدنی پویا برخورار می باشد طبعا می بایست اصل را به این تمدن داده و در سایه آموزه های آن به بازسازی و انبطاق با تحولات دنیای پیرامون خود بپردازدکه این امر همواره در طول تاریخ اتفاق افتاده است و در اینجا باید گفت که اگر این توان در تمدن اسلامی نمی بود تحقیقا ماندگاری نداشت و مثل برخی تمدن ها که در طول تاریخ از میان رفتند تمدن اسلامی نیز از میان می رفت در حالی که چنین اتفاقی نیافتاده است. به تعبیر دیگر،ایران با حفظ تمدن اسلامی خود و اصالت دادن به آن می تواند از مظاهر مدرنیته نیز بهرهمند بوده و در مواردی نیز خود تاثیرگذار باشد و طبعا در دنیای مدرنیته این راه نجات ماخواهد بود.اما نسبت به بخش پایانی این پرسش باید دانست که هر چند شکل گیری نظامات،تصادفی نمی باشد بلکه بر اساس ایدئولوژی و اهداف خاصی پایه گذاری می شوند ولی هیچ حصرعقلی در موارد یاد شده وجود ندارد به این که بگوییم بجز این موارد ، دیگر نمی توان نظامات دیگری را تصور نمود بلکه می توان گفت به تعداد ایدئولوژیهای موجود ، مادر دنیا نظامات داریم هرچند ممکن است در برخی مظاهر با یکدیگر اشتراکاتی نیز داشته باشند ولی نقاط اختلاف آنان بسیار میباشد چرا که هر کدام در تلاش برای تحقق اهداف و اندیشههای خود بوده و تا بتوانند بر اساس ایده های خود عمل می نمایند. بنابراین نمی توان راه را بر جهان سوم بست و به این اعتقاد رسید که مردمان این جهان باید الزاما به یکی از این سه گزینه تن دهند وگرنه محکوم به فنا خواهند بود. بطور خلاصه این که دنیای غرب،سرنوشت محتوم بشریت نمی باشد و اگر کسی بخواهد در این دنیا موثر افتد باید به داشته های خود تکیه نموده تا بر اساس آن ضمن این که از مظاهر دیگر تمدن ها نیز بهره می برد بتواند به اهداف و ایدئولوژی خود دست یابد و به بازسازی تمدن خود کمک نماید که بی تردید این تنها راه نجات خواهد بود.منابع:1:« قرآن کریم» 2:« رهنمایی.سید احمد.غرب شناسی.موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).قم.چاپ پنجم.بهار 1382 ش» (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 3/100125936) .
پرسمان دانشگاهیان
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.