مراتب عصمت /

تخمین زمان مطالعه: 7 دقیقه

ما نخست در مورد ماهیت و چگونگی عصمت به بحث می نشینیم و پس از آن به سراغ دلایل لزوم عصمت برای پیامبران می رویم تا روشن گردد که به اعتقاد شیعه یکی از شرایط پیامبران ، عصمت داشتن آنها است.در تعاریف اسلامی «عصمت» یعنی «مبرا بودن از اشتباه و گناه». صفت عصمت بر اساس عقاید اسلامی مختص به پیامبران است. در عقاید شیعی امامان نیز در جمع معصومین قرار دارند. عصمت در مورد پیراستگى از گناه درجه ى والاى تقوا است و هر نوع ماهیتى که براى تقوا تصور شود به صورت کامل در عصمت موجود است.


ما نخست در مورد ماهیت و چگونگی عصمت به بحث می نشینیم و پس از آن به سراغ دلایل لزوم عصمت برای پیامبران می رویم تا روشن گردد که به اعتقاد شیعه یکی از شرایط پیامبران ، عصمت داشتن آنها است.در تعاریف اسلامی «عصمت» یعنی «مبرا بودن از اشتباه و گناه». صفت عصمت بر اساس عقاید اسلامی مختص به پیامبران است. در عقاید شیعی امامان نیز در جمع معصومین قرار دارند. عصمت در مورد پیراستگى از گناه درجه ى والاى تقوا است و هر نوع ماهیتى که براى تقوا تصور شود به صورت کامل در عصمت موجود است. عصمت یک حالت راسخ در نفس معصوم و یا یک ملکه نفسانى است که مانند دیگر ملکات براى خود آثار ویژه اى دارد که هرگز از آن جدا نمى شود و مى توان آن را مانند «شجاعت» و «عفّت» و«سخاوت» دانست که هر کدام در نفس انسانى به صورت راسخ واستوار وجود دارد و خواهان آثار ویژه اى مى باشد.انسانى که ذاتاً شجاع و دلیر، سخىّ و بخشنده، عفیف و پاکدامن باشد به شدت آثار مخالفت را از خود طرد کرده و اجازه نمى دهد که جبن و ترس، امساک و گرفتگى، کارهاى قبیح و زشت به زندگى او راه یابند. باید گفت که «عصمت» هم امرى موهبتى است و هم امری ارادى و اکتسابى. درک این مسئله در گرو شناخت چند نکته است:1 - پیامبران و امامان(علیهم السلام) داراى اراده بشرى اند؛ مانند دیگر مردم زندگى مى کنند؛ براى تحصیل هر چه بیشتر مقامات معنوى مى کوشند و اهل صبر، جهاد، زهد و تقوا هستند. به عبارتى این بزرگان «انسان برتر»اند؛ نه «برتر از انسان» و پیامبران پیوسته بر این نکته تأکید مى ورزیدند که «ما هم بشرى همچون شماییم» ابراهیم (14)، آیه 11.. 2 - خداوند متعال به قابلیت ممتاز پیامبران و امامان، براى تحصیل مقامات معنوى و شایستگى آنان، براى بر عهده گرفتن مسئولیت هدایت جامعه علم دارد. در حقیقت همان قابلیت و شایستگى آنان - که بخش عمده اش ناشى از افعال اختیارى ایشان است - از قبل نزد خداوند معلوم است و همین «قابلیت مبتنى بر اختیار»، موجب گزینش آنان مى شود. آیات و روایات فراوانى بر این دو واقعیت گواهى مى دهد: «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ»؛ سجده (32)، آیه 24.؛ «و چون شکیبایى کردند و به آیات ما یقین داشتند، برخى از آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما[ مردم را ]هدایت مى کردند» و «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ»؛ انعام (6)، آیه 124.؛ «خداوند بهتر مى داند رسالتش را کجا قرار دهد.3- سپردن هر مسئولیتى با دادن امکانات لازم همراه است. امامت جامعه از این قاعده مستثنا نیست. از این رو خداوند آنان را از علم لازم، براى بر عهده گرفتن مسئولیت امامت بهره مند مى گرداند. این ویژگى هنگام عهده دارى مسئولیت براى امامان(علیهم السلام) محسوس مى شود؛ چنان که درباره امام هادى(علیه السلام) آمده است: «یکى از یاران ایشان به نام «هارون بن فضیل» در کنارشان بود که ناگاه امام فرمود: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»؛ ابى جعفر (امام جواد(علیه السلام)) در گذشت. به حضرت عرض شد: از کجا دانستید؟ فرمود: در برابر خدا فروتنى و خضوعى در دلم افتاد که برایم سابقه نداشت. اصول کافى، ج 2، ص 218 . البته این امتیاز (علم و عصمت موهبتى)، پایه و شرط اولیه امامت است و معصومان، با اراده خویش و تلاش و عبادت، به مقامات عالى ترى از علم و عصمت دست مى یابند؛ چنان که در قرآن مجید از زبان پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِى عِلْماً»؛ طه (20)، آیه 114.؛ «و بگو: پروردگارا! بر دانشم بیفزاى». همین عبادت ها و صبر و جهادهاى بیشتر - که با اختیار و اراده انجام مى شود - موجب برترى برخى از پیامبران، بر برخى دیگر مى گردد: «تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ»؛ بقره (2)، آیه 253.؛ «برخى از آن پیامبران را بر برخى دیگر برترى بخشیدیم. اما دسترسى به مقام «عصمت» و راه یابى به مقامات «علمى و معنوى»، به پیامبران و امامان اختصاص ندارد و براى همگان میسر است؛ چنان که حضرت زینب(علیها السلام) تا مرز عصمت پیش رفت و حضرت ابوالفضل العباس(علیه السلام) به مقامات عالى معنوى دست یافت. بسیارى از علما و اولیا، «تالى تلو معصوم» (نزدیکان به مرز عصمت) خوانده مى شوند. اینکه مسئله عصمت، عمدتاً در مورد پیامبران و امامان مطرح مى شود، به لحاظ لزوم عصمت در آنان است. به عبارت دیگر شرط امامت و نبوت، «عصمت» است و خداوند فاقدان این ویژگى را براى این دو منصب برنمى گزیند. بنابراین هیچ غیر معصومى، به نبوت و امامت نمى رسد؛ ولى این به معناى آن نیست که هرکس امام یا نبى نباشد، از هیچ درجه اى از عصمت بهره مند نخواهد بود. فیاضیت مطلقه الهى، ایجاب مى کند که هرکس قابلیت و استعداد کمالى را دارد، همه شرایط لازم براى به فعلیت رسیدن آن کمال، در اختیار او قرار داده شود. به عبارت دیگر از ناحیه خداوند، هیچ گونه قصور و بخلى دراین باره نیست. بنابراین اگر واقعاً ما قابلیت دریافت علم لدنى را دارا بوده و با داشتن آن حقیقتاً از عصمت برخوردار مى شدیم، خداوند آن علم را به ما عطا مى کرد. اما اگر اندکى دقت کنیم؛ این ادعا - که اگر ما هم علم معصومان را داشتیم، معصوم مى شدیم - ادعایى بیش نیست! دلیل بر این مطلب آن است که در بسیارى از موارد ما بر خلاف علم و آگاهى خود عمل مى کنیم. در روایتى نیز آمده است: «من عمل بما علم علّمه اللّه علم مالا یعلم»؛ الف. فیض قاسانى، الاصول الاصلیة، (تهران، چاپ دانشگاه، 1390)، ص 162؛ ب. ابن حجر، عسقلانى، الاصابة فى تمییز الصحابة، (بیروت: دارالکتب الاسلامیة، 1415ه)، ج 1، ص 45؛ ج. محمد حسین، طباطبایى، المیزان فى تفسیر القرآن، (قم: مؤسسة النشر الاسلامى)، ج 7، ص 339.؛ «هر کس به آنچه [ از حقایق ]مى داند عمل کند؛ خداوند دانش آنچه را که نمى داند، به او خواهد آموخت». نتیجه آنکه عصمت در عین موهبتى بودن، با لیاقت ها و شایستگى هاى اکتسابى و افعال اختیارى انسان ارتباط دارد و اگر خداوند علم موجب عصمت را به پیامبران و امامان افاضه فرموده، براساس قوانین عام و اصول کلى است؛ نه از روى گزاف و دلخواه. از این رو هر کس لیاقت و شایستگى لازم را دارا باشد، چنین موهبتى، به تناسب میزان شایستگى اش، به او افاضه خواهد شد.براهین متکلمین درباره عصمت انبیاء 1- اگر پیامبران- که از عالم غیب و ماوراى طبیعت که در دسترس حواس انسان نیست، خبر مى دهند- مصون از دروغ عمدى و سهوى و نسیانى نباشند، گزارش آنان اطمینان آور نخواهد بود و مجرد برخوردارى از ملکه عدالت کافى نیست، زیرا عدالت، احتمال دروغ عمدى را نفى مى کند ولى احتمال سهو و نسیان را نفى نمى کند. با چنین احتمالى چگونه مى توان به گزارش غیبى آنان اعتماد کرد و سرنوشت ابدى خویش را به گزارش محتمل الخطاى آنان سپرد؟ البته در اخبار عادل در باره امور عادى، مى توان به اصول عقلائى، مانند »اصالت عدم سهو و نسیان« اکتفا کرد و آن خبر را صحیح تلقى کرد ولى اصول مذکور تنها مفید گمان و مظنه است که اگر چه در فروع دین مى توان آنها را پذیرفت، لیکن در اصول دین که باید بر اساس علم و یقین باشد، نمى توان به آنها اکتفا کرد. از طرف دیگر کلام معصوم مى تواند حد وسط برهان قرار گیرد و اگر احتمال سهو و نسیان نسبت به پیامبران روا باشد، اخبار آنان یقین آور نبوده، نمى توان کلام آنها را حد وسط قرار داد، زیرا مقدمات برهان باید یقینى باشد و گرنه مفید نتیجه قطعى نخواهد بود. 2- از آن جا که پیامبران اسوه و الگوى مردمند و جامعه در رفتار و گفتار خود به آنها اقتدا مى کند، اگر احتمال خلاف نسبت به آنان روا باشد، نمى توانند الگو قرار گیرند. 3- اگر پیامبران اهل عصیان باشند، باید آنان را از این عمل نهى کرد و هشدار داد، و از طرفى اطاعتشان واجب و ایذا و آزارشان حرام است و این تناقص درمقام عمل است که از نظر عقل مردود است. (آیة الله جوادى آملى، تفسیر موضوعى قرآن کریم ج 9 (سیرة رسول اکرم در قرآن) به نقل از سایت تبیان ) .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image