ادیان و مذاهب /

تخمین زمان مطالعه: 21 دقیقه

چه دليلي براي اثبات ضاله بودن فرقه اسماعيليه وجود دارد؟


در ابتداء براي اين که ماهيت فرقه اسماعيليه أشکار گردد، به طور مختصر عقايد اسماعيليه و سپس به نقدهاي کلي بر آن ميپردازيم و در آخر دلايل حقانيت شيعه دوازده امامي بيان ميکنيم. اسماعيليه يکي از مذاهبي است که از مذهب تشيع انشعاب کرده است. اين فرقه تاريخ پرماجرائي دارد. از اين روي بحث در بارة عقايد و تطورات تاريخي آن پيوسته مورد توجه محققان و نحله شناسان قرار گرفته است. اصول عقائد اسماعيليه: 1. اسماعيليه بعد از امام جعفر صادق ـ عليه السلام ـ بزرگترين فرزند او را امام ميداند و مرگ او را انکار کرده مي گويند او زنده و غايب است و روزي ظهور خواهد کرد. 2. خداي تعالي به واسطه حقيقتي که از آن با کلمة «کن» تعبير مي شود دو عالم را آفريد: الف: عالم باطن که عالم امر غيب است و شامل عقول و نفوس و ارواح و حقايق کلي مي باشد. ب: عالم ظاهر که عالم خلق و شهادت است و شامل اجزاي علوي و سفلي و اجسام فلکي و عنصري است و بزرگترين موجودات اين عالم به ترتيب بزرگي، عرش، کرسي و اجسام ديگر است. و بدين ترتيب آغاز و انجام سلسلة هستي خداست. 3. ذات باري تعالي برتر از وهم و عقل و فکر است. خداوند بالاتر از حد صفات است. با هيچ صفتي و تعين و حدي چه به سلب و چه به ايجاب از وي سخن نتوان گفت. 4. ايشان عقل کل و نفس کل را دو اصل و بن مي خوانند و گاهي بنام اصل اول و ثاني از آن دو نام ميبرند. و آنها را به انقسام سه فرع روحاني يعني: جدّ و فتح و خيال، پنج حد علوي گويند. 5. آنان به بهشت و دوزخ جسماني معتقد نيستند ولي براي مبتديان اين کلمات را به معني معمول آن تفسير مي کنند و مانند غلاة به حلول و تناسخ ارواح باور داشتند از نظر آنها بهشت، همان عقل است. 6. تعاليم ظاهري آنان با معتقدات شيعة دوازده امامي چندان تفاوتي ندارد و همان احکام شرعي اسلام مانند نماز و روزه، و زکات و غيره است. 7. مظهر عقل کل در اين عالم وجود ناطق است. ناطقان همان پيغمبران اولوالعزمند که شمار آنان هفت است. هر پيغمبري وصي و جانشيني دارد که در حال حيات او از علم او بهره مند بوده است. پس از هر ناطقي هفت امام روي کار ميآيند.دورة هر پيغمبري هزار سال است و چون دورة او سرآيد پيغمبر و شريعت ديگري ظهور کند. و شريعت پيشين را نسخ مي نمايد. 8. در روي زمين يک ناطق وجود دارد و او پيامبر صاحب شريعت است يعني پيامبري که قانون الهي را که بوسيلة فرشته به او القاء مي شود ابلاغ مي کند. ادوار نبوت از هفت دور تشکيل مي شود و هر مرحله از دوره نبوت بوسيله يک ناطق و يک وصي افتتاح مي گردد. و يک يا چند دسته هفت گانه از امامان جانشين آنان مي گردد و سپس آن دوره بوسيله آخرين امام يعني (قائم) يا امام رستاخيز که دوران پيشين را خاتمه ميدهد، پايان ميپذيرد و او امام مقيم است. 9. در مورد امامت بر اين باورند که امام مظهر عالم امر است. و حجّت او مظهر عقل اول (عقل کل) است. امام حاکم بر عالم باطن و معلم ديگران است. گرچه امام گاهي پنهان ميگردد، ولي دعوت او ظاهر خواهد بود تا اينکه حجت از جانب خدا بر بندگان تمام گردد. معتقدند که علاوه بر حجت خدا، پيوسته در روي زمين دوازده نفر نقيب که حواريين و خواص حجت اند وجود دارد. 10. يک امام وجود دارد که وارث امام اساس است وظيفة او ايجاد تعادل ميان ظاهر و باطن که پيوستگي آنها ضروري است ميباشد. از نظر اسماعيليان امامت داراي مراتب چهارگانه زير است. 1 ـ امام مقيم: او کسي است که پيامبر ناطق را بر ميانگيزد و اين عاليترين درجه امامت است و آن را (رب الوقت) نيز گويند. 2 ـ امام اساس: او وصي و جانشين پيامبر و امين راز و ياور او است و سلسله امامان مستقر در نسل او تداوم مي يابد. 3 ـ امام مستقر: او کسي است که امام پس از خود را تعين ميکند، راه تعيين امام از نظر اسماعيليه دو چيز است: 1. وراثت، 2. نص امام مستقر. 4 ـ امام مستودع: او به نيابت از امام مستقر به انجام امور امامت قيام ميکند و حق تعيين امام پس از خود را ندارد وي را نايب الامام نيز گويند. يکي از عقايد شاخص اسماعيليه در معارف و احکام ديني، باطن و تاويل است، به عقيدة آنان شرايع الهي داراي ظاهر و باطن است و باطن آن را جز امام و جانشين او نميداند و همه آنچه در شرايع آسماني آمده مثالها و رموزي است براي حقايق باطني، بنابراين در مورد احکام و معارف ديني مثل نماز و تيمم و زکات و حج تاويلاتي داشتند که چنين تاويلات موجب شد که علماي اسلام اسماعيليه را خطر جدي براي عقايد اسلامي به شمار آورند. مرحوم استاد شهيد مطهري در اين باره گفته است: «اسماعيليه آن قدر در انديشههاي اسلامي بر اساس باطنيگري دخل و تصرف کردهاند که ميتوان گفت اسلام را قلب کرده اند.» آنان آيات قرآني و احاديث و احکام شرع را تاويل ميکنند و ظاهر آنها را درست نميدانند، بلکه به باطن آنها مي گرايند. اسماعيليه قائل است امامت به واسطه نص از سوي پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ يا امامي که جانشين پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ است، تحقق مي يابد و برخلاف زيديه که امامان منصوص را سه نفر ميدانند و هم چنين برخلاف شيعه اماميه که تعداد امامان را دوازده نفر ميدانند؛ اسماعيليه حدّي براي امامان قائل نيست. از ديدگاه آنان امامت از زمان پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ تا زمان حاضر ادامه دارد و صرف تولد از امام به منزله نص بر امامت فرزند است و به قول بهتر امامت از ديدگاه اسماعيليه وراثتي ميباشد و فرزند امام، امام است و اگر امامي بيش از يک فرزند داشت با قرائن و شواهد خاص يکي از آنان به عنوان امام شناخته ميشود. در طول تاريخ اسماعيليه نامهاي زيادي از قبيل، باطنيون، تعليميون، حشيشيون، قرمطيون، مبارکيه، خطابيه، فاطميون، ملاحده، سبعيه، و ... داشته است که برخي از اين نامها نظر به شاخههاي گوناگون اين مذهب دارد و برخي ديگر ناظر بر عقايد خاص آنان ميباشد. با اين حال همه اين شاخهها و گروهها در اين اصل که بعد از امام صادق ـ عليه السلام ـ اسماعيل، امام بوده اتفاق نظر دارند و بعد از آن نيز عدهاي محمد بن اسماعيل و فرزندان وي را امام ميدانند که اسماعليه مورد نظر اين مقال است و برخي نيز قائل به غيبت محمدبن اسماعيل هستند که از بين رفته اند و اثري از آنان باقي نمانده است. اسماعيليه در طول تاريخ قيام هاي متعددي بر عليه خلفاي عباسي انجام داده و هميشه با آنان که مروج مذهب اهل سنت بودند به مبارزه پرداختهاند، گاهي پيروز شده و حکومتهايي چون خلافت فاطمي در مصر و شمال آفريقا و همچنين حکومت قرامطه در شبه جزيره عربستان و جنوب عراق تشکيل دادهاند و گاهي نيز در قلعههاي خود محصور شده و قلعه نشين شده اند. به همين خاطر مبارزه تبليغاتي بني عباس و اهل سنت بر عليه آنان گسترده و همراه با افتراء و تهمت بوده و چون آنان فرصت دفاع از خود نداشتهاند حرف و حديث در بارة اعتقادات آنان بسيار است و آراء و افکار منتسب به آنان آشفتگي فراواني دارد با اين حال چون در اين مقال هدف بررسي انتقادهاي کلي وارد بر اين مذهب است به چند مورد کلي که مورد توافق همگان و مورد قبول خود اسماعيليه باشد اشاره ميشود. 1 . نفي صفات از خداوند. اشاعره معتقد به صفات زائد بر ذات خداوند هستند و ميگويند خداوند يک شي و علمش شي ديگر است و قدرتش شي ديگر و ... ابوالحسن اشعري ميگويد: صفات زائد بر ذات خداوند ميباشند و عين ذات نيستند هر چند مغاير با ذات هم نميباشند. در مقابل اماميه به تبعيت از ادله عقلي و احاديث ائمه معصومين ـ عليهم السّلام ـ معتقدند که صفات خداوند عين ذات خداوند است و اين صفات زائد بر ذات نيستند يعني قدرت، علم، حيات و ... همه عين ذات خداوند مي باشند و اين گونه نيست که شي اي علم باشد و شي ديگر قدرت و شي ديگر ذات خداوند و عده اي از معتزله هم از اين اعتقاد شيعه اماميه پيروي کرده اند ولي اسماعيليه برخلاف اشاعره و اماميه به نفي هرگونه صفت پرداخته و گفته اند که خداوند اصلاً صفت ندارد که عين ذات يا جدا از ذات باشد. و بدين ترتيب با تمام فرقه هاي اسلامي و نصوص ديني که معتقد به وجود صفات براي خداوند هستند، مخالفت کرده اند. اما چون در قرآن کريم و احاديث صفات متعدد جماليه و کماليه براي خداوند ذکر شده آنان براي توجيه اين صفات گفته اند که همه اين صفات مربوط به عقل اول است که از خداوند صادر شده است. داعي کرماني يکي از بزرگان اسماعيليه ميگويد: که صادر اول است که ... ازلي، است، علم است عالم اول است، قدرت است و قادر اول است، حيات است و حيّ اول است و ...». اين عقيده نه تنها مخالف با عقيده تمام مسلمانان در مورد صفت داشتن خداوند است بلکه مخالف با آيات فراواني است که صفات علم، قدرت، اراده و ... را بر خداوند ثابت ميکنند و هم چنين مخالف است با هزاران حديثي که از پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ و ائمه معصومين ـ عليهم السّلام ـ به دست ما رسيده است. 2 . انکار معاد جسماني تمام دينداران و آنان که داعيه طرفداري از دين را دارند معتقد به معاد و بازگشت انسان براي حسابرسي و رسيدن به عقاب و ثواب ميباشند و معاد يکي از اصول مهم هر دين ميباشد. با اين همه برخي از اينان قائل به معاد روحاني هستند برخي ديگر معاد را جسماني مي دانند. اسماعيليه از جمله مذاهب نادري هستند که قائل به معاد روحاني هستند يعني اعتقاد دارند که در قيامت فقط روح انسان عودت خواهد کرد. اين عقيده نيز با نص صريح آيات قرآني و احاديث اسلامي منافات دارد و هيچ دليل نقلي و عقلي بر آن وجود ندارد. در قرآن کريم مي فرمايد: «امروز [روز قيامت] بر دهان آنها مهر مي نهيم و دست هايشان با ما سخن مي گويند و پاهايشان به کارهايي که انجام داده اند شهادت مي دهند.» اين آيه و آيات ديگري چون فصلت 20 و 21؛ حاقه 19 و 25 و عيسي 38 و 4 بيانگر سخن گفتن اعضاي بدن انسان در قيامت هستند که نشانه آشکاري بر معاد جسماني مي باشد. هم چنين در جاي ديگر مي فرمايد: «... و گفت: چه کسي اين استخوان را زنده مي کند در حالي که پوسيده است، بگو: همان کس آن را زنده مي کند که نخستين بار آن را آفريده و او به هر مخلوقي آگاه است» خداوند در اين آيه از زنده شدن دوباره استخوان هاي پوسيده خبر مي دهد که نص بر معاد جسماني است. 3 . آميختگي مذهب اسماعيلي با فلسفه يوناني اهل سنت به خصوص اهل حديث و اشاعره به صورت افراطي از دخالت دادن فلسفه و مباحث فلسفي در مباحث ديني و عقيدتي اجتناب مي کردند و در جمود بر ظواهر و کنار گذاشتن فلسفه بر همديگر سبقت مي گرفتند. در مقابل اينان اسماعيليه به افراط در دخالت دادن مباحث فلسفي به خصوص فلسفه يونان در مباحث عقيدتي و کلامي گرفتار آمدند. اينان فلسفه يوناني را سند مذهب خود قرار داده بودند و مطالبي را داخل مذهب خود کردند که ربطي به عقايد و اصول دين نداشت به عنوان مثال اعتقاد به عقول عشره و افلاک نه گانه و نفوس آنها و اين که صادر اول همان عقل اول است از جمله مسائل فلسفه يونان بود که داخل مذهب اسماعيليه شد و مبنا و اساس اين مذهب گرديد و نتيجه آن شد که امروزه بعد از درهم ريختن طبيعيات فلسفه يونان و ابطال افلاک نه گانه يا نفس داشتن افلاک يا ... اساس مکتب کلامي اسماعيلي دچار تزلزل و درهم ريختگي شده و بسياري از مباحث و مسائل آن از اساس ويران و منهدم شود. 4 . باطني گري و تأويل ظواهر: باطني گري و تأويل ظواهر يکي از مميّزه هاي معروف مذهب اسماعيلي است که آن را از ساير مذاهب ممتاز مي سازد، محقق طوسي در قواعد العقائد مي نويسد: به اسماعيليه «باطنيه» مي گويند چون آنها مي گويند: هر ظاهري باطني دارد که مصدر آن بوده و ظاهر هم مُظهر آن باطن مي باشد... و به آنها ملاحده مي گويند چون در بعضي از احوال از ظاهر شريعت به باطن شريعت عدول مي کنند.» اسماعيله علاوه بر باطني گري و تأويل ظواهر در مباحث کلامي و اعتقادي در مباحث فقهي هم به تأويل و باطني گري مي پردازند. و براي همه آنها مثل و ممثولي درست مي کنند به عنوان مثال مَثَل ولايت مَثل آدم ـ عليه السلام ـ است چون او اول کسي بود که خداوند اطاعتش را واجب کرد و مثل طهارت مثل نوح است چون او اول کسي بود که براي تطهير بندگان از گناه فرستاده شده و مثل صلوة، مثل ابراهيم است چون او اول کسي بود که بيت الحرام را بنا کرد و مثل زکات مثل حضرت موسي ـ عليه السلام ـ است چون او اول کسي بود که مردم را به پرداخت زکات دعوت کرد، و هم چنين مثل روزه حضرت عيسي و مثل حج حضرت محمد مصطفي ـ صلي الله عليه و آله ـ مي باشد و ... . تأويل ظواهر متون مقدس اسلامي و بازي با آيات و احاديث اسلامي و تفسير آنها بر اساس هواي نفساني باعث شده که مذهب اسماعيلي با گذر زمان تغيير و تبديل فراواني يافته و از اصل خود فاصله بگيرد و خود را هم رنگ محيط و زمانه سازد و مبتلا به امور خلافي شود که ساير مسلمانان آنها را ملحد و کافر بنامند اين گونه تأويلات و باطني گري وسيله اي است که طالبان قدرت و رياست با تمسک به آن مي خواهند آزادي عمل زيادي داشته و مريدان خود را با اين گونه امور مشغول سازند و خود را از گزند تيغ انتقاد مريدان خويش و هم چنين ساير مذاهب برهانند به همين دليل گاهي که به دليل برخي دنيا گرايي ها به انکار ضروريات دين مي پردازند در مقابل انتقادها مي گويند که ما به باطن دين عمل کرده ايم و شما نمي توانيد آن را بفهميد. اين گونه باطن گرايي و تأويل ظواهر باعث مي شود که تکاليف ديني از بين رفته و از دين و مذهب جز مشتي خرافات و تأويلات چيزي باقي نماند. با توجه به اينکه مذهب اسماعيليه انشعابي از شيعه است و پيروان آن شش امام اول شيعيان را بعد از رسالت پيامبر اسلام قبول دارند، بر آنان است که لوازم اين عقيده خود شان را هم بايد بپذيرند. بنا بر اين درين جا رواياتي را بيان مي کنيم که در ضمن بيان انحراف و بطلان مذهب اسماعيليه ، حقانيت مذهب شيعه دوازده امامي را ثابت مي کند: الف) شواهد عام (رواياتي که از پيامبر اکرم و ائمه معصومين – سلام الله عليهم اجمعين – صادر شده، که خلفاء و جانشينان بعد از او دوازده نفرند) به طور نمونه سه مورد از آنها را ذکر مي کنيم: 1. حموئي در «فرائد السمطين» و سيد علي همداني در «مودة القربي» از ابن عباس روايت کرده اند که رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: من سيد پيامبرانم و علي سيد اوصياء است و اوصياي من دوازده نفرند که اول آنها علي و آخرين ايشان قائم است. 2. خوارزمي در «مقتل الحسين» و «مناقب» و همداني در «مودة القربي» از سلمان روايت کرده اند که گفت: وارد شدم بر پيغمبر در حالي که حسين بر زانوي ا و بود، چشمهايش را مي بوسيد و دهانش را مي بوسيد و مي فرمود: تو آقا، پسر آقائي، تو امام پسر امام، برادر امام، پدر اماماني، تو حجت خدا، پسر حجت خدائي و پدر نه حجتي که از صلب تو هستند و نهمين ايشان قائم آنهاست. 3. جابربن يزيد از امام باقر از پدرش از جدش - عليهم السّلام – روايت کند که رسول خدا به علي بن ابي طالب فرمود: اي علي من و تو، و دو فرزندت حسن و حسين، و نه نفر از اولاد حسين پايه هاي دين و استوانه هاي اسلام هستيم، هر کس از ما پيروي کند نجات يابد و هر کس از فرمان ما سرپيچد راهش به سوي آتش خواهد بود. حتي اهل سنت که شيعه هم نيستند رواياتي را مبني بر دوازده امام از پيامبر اسلام نقل کرده اند که بر سه دسته اند: 1. دسته اول رواياتي است که در آن ها عنوان دوازده خليفه ذکر شده است. اين دسته از روايات به صورت مکرر در مسند احمد، صحيح مسلم و سنن ابي داود بيان گرديده و مضمون همة آنها چنين است که پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود: اسلام پيوسته با دوازده خليفه که همة آنان از قريش اند عزيز خواهد بود. 2. دسته دوم رواياتي است که عنوان دوازده امير در آنها ذکر شده است. اين با تعبيرات مختلفي در کتاب هاي اهل سنت آمده است و مضمون آن چنين است که پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود: پيوسته اين دين بر کسي که آنرا دشمن دارد غالب است و هيچ مخالف و مفارقي به آن ضرر نمي زند تا اينکه دوازده امير از امت من را پشت سر بگذرانند که همگي آنان از قريش اند، يا کار مردم پيوسته بگذرد تا اينکه دروازده امير بر آنان حکومت کنند که همة آنها از قريش اند. 3. دسته سوم رواياتي است که پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ تعداد خلفاء بعد از خود را مساوي با تعداد نقباء بني اسرائيل بيان نموده است. از عبدالله بن مسعود روايت شده است که ما از پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ پرسيديم که خلفاء بعد از تو چند نفراند. رسول الله ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود: دوازده نفر به تعداد نقباء بني اسرائيل مي باشند. و نيز از پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ نقل شده است که فرمود: همانا تعداد خلفاء بعد از من به تعداد نقباء موسي ـ عليه السلام ـ مي باشد. در مجمع الزوائد ج 5، صفحة 190، به صورت مستقل يک باب بنام «خلفاء اثني عشر» به اين مسئله اختصاص داده شده است. در ين روايت اسلامي هيچ اثري از تعداد امامان اسماعيليه با آن کيفيتي که بيان شد ديده نمي شود. ب) شواهد خاص (رواياتي که تصريح دارند، امام بعد از حضرت صادق ـ عليه السّلام ـ ، فرزندش موسي بن جعفر است نه اسماعيل، چنانچه عده اي به امامت او بعداز پدرش معتقدند). در اينجا نيز به دو مورد اشاره مي کنيم: 1. فيض بن مختار گويد: به امام صادق ـ عليه السّلام ـ گفتم: مرا از دوزخ در امان دار و بفرمائيد: امام بعد از شما کيست؟ در اين حال ابو ابراهيم (امام موسي بن جعفر ـ عليه السّلام ـ ) که پسر بچه اي بود، بر آن حضرت وارد شد، امام صادق ـ عليه السّلام ـ فرمودند: اين است امام شما، به او تمسک جو. 2. زرارة بن أعين گويد: امام صادق ـ عليه السّلام ـ داود بن کثير، حمران بن اعين و ابوبصير را خواند، از آن طرف مفضّل بن عمر با عده اي به محضر آن حضرت آمدند، که جمعاً سي نفر شدند. در آن موقع اسماعيل پسر آن حضرت مرده بود و جنازه را هنوز دفن نکرده بودند، امام به داود بن کثير فرمود: صورت اسماعيل را باز کن، داود صورت او را باز کرد. امام فرمود: دقت کن ببين زنده است يا مرده؟ گفت: مرده است، امام به يک يک آن سي نفر، جنازة اسماعيل را نشان داد همه گفتند: مرده است. امام ـ عليه السّلام ـ فرمود: خدايا گواه باش. بعد فرمود جنازة اسماعيل را غسل دادند و کفن کردند و بعد فرمود: يا مفضل صورت اسماعيل را باز کن، او صورت وي را باز کرد، حضرت فرمود: زنده است يا مرده؟ همه تان نگاه کنيد، گفتند: مولاي ما! او مرده است، امام فرمود، ديديد و يقين کرديد که اسماعيل مرده است؟ گفتند: آري، و همه در اين کار امام در تعجب شدند، فرمود: خدايا گواه باش.آنگاه اسماعيل را به قبرستان برده و در قبر گذاشتند، فرمود: يا مفضل! صورت اسماعيل را باز کن، باز کرد، حضرت به آن جماعت فرمود: بنگريد آيا اسماعيل زنده است يا مرده؟ گفتند: بلي يا ولي الله! مرده است، فرمود: خدايا گواه باش به زودي اهل باطل شک کرده، مي خواهند نور خدا را خاموش کنند، در گفتن «نور خدا» اشاره کرد به موسي بن جعفر و گفت: «والله متم نوره ولو کره الکافرون» سپس جنازه را دفن کردند، بعد امام به حاضران فرمود: مردة کفن و حنوط و دفن شده در اين قبر کيست؟ گفتيم: پسر شما اسماعيل است، فرمود: خدايا گواه باش، آنگاه دست موسي بن جعفر ـ عليه السّلام ـ را گرفت و فرمود: «امام حق اين است و حق با اوست و امام هاي بعدي از او به وجود خواهند آمد تا خدا وارث زمين و هر چه در آن است بشود». امام صادق ـ عليه السّلام ـ فرمود: امام بعد از من پسرم موسي است و بر اين سخن عدة زيادي از اصحابش را از آن جمله، پسرش علي بن جعفر و پسرش اسحاق بن جعفر و نيز مفضل بن عمر، معاذ بن کثير، عبدالرحمان بن حجّاج، فيض بن المختار، يعقوب سرّاج، حمران بن اعين، ابوبصير، داودبن کثير، يونس بن طبيان، يزيد بن سليط، سليمان بن خالد و صفوان جمال را شاهد گرفت، سپس خبر دادند که بعد از وي در اين باره فتنه اي به وجود خواهد آمد، آن حضرت مرگ اسماعيل و غسل و تکفين و تدفين اسماعيل را به همه نشان داد و در تشييع جنازه اش بدون رداء راه رفت و براي او بعد از مرگش حجّ استيجار کرد. بنابراين علاوه بر اين رواياتي که ذکر شد، روايات ديگري نيز وجود دارند که امام هفتم، امام موسي بن جعفر ـ عليهما السّلام ـ است نه اسماعيل که قبل از پدر از دنيا وفات يافت. ج . مهدويت و اعتقاد به حضرت مهدي (عج) يکي از مسائلي است که در اسلام به آن تاکيد شده است . اما اين مسئله در مذهب اسماعيليه جايگاهي ندارد. در حاليکه امام مهدي (عج) امام دوازدهم شيعيان مي باشد و بر طبق حديث «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميته جاهليه؛ هرکه بميرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است » ايمان به آن حضرت را واجب مي گرداند. اين مسئله آنقدر در دين اسلام مسلم است که حتي اهل سنت رواياتي را در زمينه نقل نموده و در کتب صحاح اهل تسنّن ابوابي به نام مهدي ـ عليه السّلام ـ منعقد گرديده و احاديثي از پيغمبر اکرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقل شده است از باب نمونه: 1. عبدالله از پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ روايت کرده فرمود دنيا سپري نخواهد شد تا اين که مردي از اهل بيت من که نامش نام من است بر عرب حکومت مي کند. ترمذي بعد از نقل اين حديث مي گويد اين حديث صحيح است و نيز مي گويد در مورد مهدي ـ عجل الله تعالي فرجه الشّريف ـ علي ابو سعيد، ام سلمه و ابوهريره روايت از پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقل نموده اند: ابو سعيد از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ روايت نموده که فرمودند زمين از ظلم و بيدادگري پر مي شود پس مردي از اهل بيت من ظاهر شده هفت سال يا نه سال حکومت مي نمايد و زمين را از عدل و داد پر مي کند. بسياري از علماي اهل سنت احاديث مهدي را متواتر دانسته يا تواتر آنها را از ديگران نقل کرده اند و بدان اعتراضي ننموده اند مانند ابن حجر هيتمي در الصواعق المحرقه و شبلنجي در نور الابصار ابن صباغ در الفصول المهمه محمد الصبان در اسعاف الراغبين گنج شافعي در البيان شيخ منصور علي در غاية المأمول سويدي در سبائک الذهب و جمعي ديگر و همين تواتر ضعف سندي را که در بعضي از آنها موجود است جبران مي کند. به عنوان نمونه عسقلاني مي نويسد خبر متواتر مفيد يقين است و عمل به آن نياز به بحث ندارد. سيد احمد شيخ الاسلام و مفتي شافعي مي نويسد احاديثي که در مورد مهدي وارد شده کثير و متواتر است در بين آنها هم حديث صحيح وجود دارد و هم ضعيف اما چون احاديث کثيرند و روات و نويسندگان آنها نيز زيادند بعض آن احاديث بعضي ديگر را تقويت مي کند و بر روي هم مفيد يقين مي باشند. به هر حال پرشگر ارجمند مي تواند با مراجعه به مراکز علمي شيعه اطلاعات کافي به دست آورده و در جهت راهنماي خود به طور مستقيم يا غير مستقيم با آنها رابطه بر قرار کند. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image