سعدابی وقاص و زیادبن ابیه -کارگزاری زیاد بن ابیه -سعد بن ابی وقاص /

تخمین زمان مطالعه: 7 دقیقه

در جایی شنیدم که امیرالمؤمنین (ع) درجایی سعدوقاص و زیاد بن ابیه را فرمانده لشکر یا والی بعضی از استان ها کرده بودند! آیا ایشان از فسق آنان آگاه نبودند؟


دانشجوی گرامی؛ امیرالمومنین علی علیه السلام هیچگاه در دوران حکومت و خلافت خود سعد بن ابی وقاص را فرمانده یا حاکم و والی منطقه ای نکرد بلکه اصلا خود سعد از کسانی بود که به اصطلاح از قاعدین(بی طرفان) به حساب می آمد و به همین خاطر دست از حمایت امیرالمومنین برداشته و آنحضرت را در هیچ جنگی یاری ننمود.وی از کسانی بود که به شدت به امیرالمومنین علی علیه السلام حسادت می ورزید تا آنجا که در جریان شورای شش نفره که وی نیز یکی از آنان بود با حمایت از عثمان به نفع عبدالرحمان بن عوف که از خویشان و هم قبیله او بود، رأی داد که همین امر، به روی کار آمدن عثمان، منتهی شد.زمانی که علی (ع) به حکومت رسید، او با آنحضرت بیعت ننمود و وقتی از او خواسته شد که با امام (ع) بیعت کند، گفت: بیعت نمی کنم تا همه مردم بیعت نمایند و امام (ع) فرمود: بگذارید او برود. و آنحضرت به بیعت اجباری و تحمیلی، معتقد نبود، بلکه مردم را آزاد می گذاشت. و مردم بطور گسترده و با رغبت و داوطلبانه، بیعت کردند. گرچه آنان را در عدم بیعت و تعلل از آن نکوهش بسیار نمود. هم چنین وی در هیچ جنگی، امام (ع) را یاری ننمود نه در (جمل و نه در صفین و نه در نهروان) و در شمار «قاعدین» همراه با «عبدالله بن عمرو محمد بن مسلمه»، علاقه ای به امام نداشتند و حاضر نبودند سخن آنحضرت را بشنوند و از همین رو زمینه پیروزی برای «معاویه» فراهم شد. او در باطن، از دشمنان آنحضرت بود و به مقامات معنوی و افتخارات بارز او حسادت می ورزید و بر این امتناع دلایل گوناگونی ارائه می کرد، گاهی خودش را بیشتر از امام (ع) به خلافت سزاوار می دید، گاهی نیز، سوابق خویش در جهاد را عنوان می نمود و نامشخص بودن جبهه حق از باطل را، دلیل موجهی بر این امر می دانست و به تمثیل می گفت: شمشیری به من دهید تا مؤمن را از کافر بازشناسید. اما شیخ مفید رحمه الله علیه، سبب اصلی خودداری او از یاری امیرالمومنین علیه السلام را حسادت می داند و می نویسد: این مسئله از روزی که عمر بن خطاب، او را برای شورای 6 نفره خلافت، انتخاب کرد، سرچشمه می گیرد او واقعا پنداشت که شایستگی مقام رهبری و حکومت را داراست. و همین خیال، دنیا و آخرتش را خراب نمود و او به آنچه که امید بسته بود، نرسید و با دست خالی از دنیا رفت.(تاریخ تحول دولت و خلافت ص 123، رسول جعفریان)به هر حال وی هیچگاه از سوی امام به مقام و منصبی منصوب نشد.اما در مورد زیاد بن ابیه باید گفت: زیاد از خطیبان و سیاستمدارانی است که به هوش سرشار ونیرنگ در میدان سیاست، شُهره بود. (العقد الفرید، ج 4، ص 6؛ الاصابه ، ج 2، ص 528) و به همین خاطر وی را یکی از چهار سیاستمدار بزرگ عرب شمرده اند.هر چند در حرام زاده بودن وی شکی نیست و تاریخ گواه بر این مطلب است اما آنچه که مهم است، این است که وی تا زمان شهادت حضرت علی علیه السلام از هر گونه رودر رویی و دشمنی با حضرت علی علیه السلام اجتناب می کرد لذا امیرالمومنین دلیل و بهانه ای برای مقابله با وی نداشت.زیاد، به روزگار خلافت ابوبکر، مسلمان شد (تاریخ دمشق، ج 19، ص 162) و در عنفوان جوانی به خاطر کفایت و هوش سیاسی اش مورد توجّه عمر قرار گرفت. (انساب الاشراف، ج5، ص 198)زیاد در بصره می زیست و مدّتی سِمَت کتابت فرمانداران آن دیار:ابو موسی اشعری، مُغَیرة بن شُعبة و عبد اللَّه بن عامر را به عهده داشت. (المعارف، ص 346؛ تاریخ دمشق، همان)پس از خلافت علی علیه السلام او در بصره کاتب و مشاور عبد اللَّه بن عبّاس بود،(تاریخ دمشق، ج 19، ص 171) و وقتی ابن عبّاس عازم جنگ صِفّین شد، وی را جانشین خود در خراج و بیت المال و دیوان بصره کرد. (همان، ص 170)هنگامی که اهل فارس و کرمان از دادن مالیات، سر برتافتند و با شورش بر فرماندار آن دیار، سهل بن حُنَیف، را اخراج کردند، علی علیه السلام با یارانش به رایزنی پرداخت که مرد مدبّر و سیاستمداری را به آن دیار، گسیل دارد. ابن عبّاس، و جاریة بن قُدامه ، زیاد را پیشنهاد و بر آن تاکید کردند. اصل ماجرا بدین شکل بود:على (ع ) در سال سى ونهم هجرى زیاد را در کرمان و فارس به امارت منصوب نمود. سبب آن ، این بود که بعد از قتل ابن حضرمى در بصره ، مردم دچار اختلاف و کشاکش شده بودند و بعضى هم بر ضدّ على (ع ) شورش کردند. اهل فارس و کرمان نیز به طمع افتادند که مالیات و خراج را نپردازند. آنان عامل خود را از شهر اخراج و طرد کردند. اهل فارس هم سهل بن حنیف ، والى على (ع ) را از آنجا طرد کردند. على (ع ) با مردم مشورت کرد که مردى سیاستمدار، دانا، مدبّر، آگاه به اوضاع سیاست و باکفایت انتخاب کند. ابن عباس، زیاد را براى ولایت فارس پیشنهاد کرده بود و جاریة بن قدامه نیز او را تایید نمود. لذا حضرت ، زیاد را با تعداد بسیارى نیروى نظامى با همکارى ابن عباس به فارس فرستاد. زیاد، نزد یک یک از رؤ ساء و دهقانها نماینده مى فرستاد و آنها را به اطاعت و تسلیم و ترک خلاف دعوت و وعده مساعدت مى داد و از عاقبت عصیان برحذر مى کرد که هر که تمرّد کند، گرفتار خواهد شد و نیز یکى را بر دیگرى برانگیخت که خود مبتلاى جنگ داخلى شوند، تا اینکه تمام فارس را تحت سیطره خود درآورد و کرمان را همین گونه تسلیم خود ساخت و از کرمان به فارس برگشت و مردم ، همه آرام گرفتند.( الفتوح،ترجمه ،ص:1038 ؛ البدایةوالنهایة،ج 7،ص: 320 ؛تاریخ الطبری،ترجمه،ج 6،ص: 2674)زیاد، که زیرکی و سیاست خود را به رخ همگان نشان داده بود مورد تایید تمام یاران حضرت قرار گرفت و لذا امیر المومنین علی علیه السلام به ناچار و از آنجایی که از وی در این امر خطایی سر نزده بود و یارانش هم همه کار وی را پسندیده بودند ، وی را به حکومت فارس و کرمان، گماشت. اما به دقت در تمام امور وی مراقب و ناظر بود آنچنانکه اگر کوچکترین خطایی از وی سر می زد با نامه های امیرالمومنین و عتابها و اعتراضات امام روبرو می شد(برای آگاهی از آن نامه ها رک: نهج البلاغه، نامه 20-21) به گواه تاریخ در زمان امام علی علیه السلام و حتی در آغازین روزهای خلافت معاویه، زیاد از طرفداران و یاران علی علیه السلام و فرزندش امام حسن علیه السلام بود. (العقد الفرید، ج 4،ص 5)امّا زیاد، تحت تأثیر نیرنگ های معاویه لغزید و در آنچه علی علیه السلام در نامه هایش وی را از آن بیم داده بود، (نهج البلاغه ،همان و نیز نامه 44) واقع شد و با توطئه «پیدا شدن پدرش»، کاملا در اختیار معاویه قرار گرفت. معاویه او را برادر خود خواند (تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 218) و چند نفر نیز بر زنازاده بودنِ او شهادت دادند (تاریخ یعقوبی، ج 2، 219) و بدین سان، او «زیاد بن ابی سفیان» شد!از آن زمان به بعد بود که زیاد که ریشه در تباهی ها و زشتی ها داشت، در دربار معاویه ذات و بد نهادی و تیره جانی خود را بروز داد. نتیجه: سعد بن ابی وقاص در دوران امیرالمومنین هیچ منصبی به وی داده نشد؛ زیاد بن ابیه نیز هر چند حرامزاده و بد ذات بود اما تا زمان شهادت حضرت علی علیه السلام و نیز اوائل امامت امام حسن علیه السلام هیچ خلافی (لااقل ظاهری) از وی سر نزد بلکه لیاقت و سیاست خود را به رخ همگان کشید، لذا به حکم شرع و عقل، امیرالمومنین دلیلی بر مقابله با وی نداشت اما زیاد بعد از شهادت امیرالمومنین مانند بسیاری دیگر از یاران آن حضرت، فریب معاویه را خورد و به ذات پلید خود بازگشت. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image