قرآن شق القمر  /

تخمین زمان مطالعه: 33 دقیقه

مدتی پیش فردی ادعا کرد که در تفاسیر قدیمی قرآن (قرون اولیه) در سوره قمر، سخنی از موضوع شق القمر به میان نیامده است و آن را چنین تفسیر کرده اند که در قیامت ماه به دو تکه تقسیم می شود و موضوع شق القمر در تفاسیر جدید آمده است، این را برای رد شق القمر کافی می دانستند. با توجه به اینها راهنمایی نمایید که نظر علما و مفسران درباره این موضوع چگونه است؟


ادعایی که در سوال نقل نموده اید کاملا بی وجه است تقریبا اکثر قریب بع اتفاق مفسران به موضوع شق القمر در ذیل آیه اقتربت الساعه وانشق القمر اشاره نموده اند از باب نمونه از تفسیر مقاتل گرفته که در قرن دوم نوشته وتفسیر علی بن ابراهیم قمی که ار تفاسیر مهم و قدیمی شیعه است این تفسیر در قرن سوم نوشته شده و تفسیری اثری وروایی محسوب می شود , همچنین تفسیر طبری در قرن چهارم و تفسیر تبیان شیخ طوسی در قرن پنجم تا تفسیری که در قرون بعدی نوشته شده همچون تفسیر مجمع البیان شیخ طبرسی و دیگر کتب تفسیری که نیازی به ذکر همه انها نیست همگی به موضوع شق القمر اشاره کرده و بسیاری تصریح هم کرده اند که موضوع شق القمر محل اتفاق تمامی مفسران و علمای شیعه وسنی است و اگر عده معدودی آنرا انکار نموده اند اعتنایی به قول انها نیست . از جمله مرحوم شیخ طوسی در تفسیر تبیان که از قدیمی ترین کتب تفسیذ شیعه محسوب می شود عین عبارت ایاشن این است : و قد روى انشقاق القمر عبد اللَّه بن مسعود و انس ابن مالک و ابن عمر و حذیفة و ابن عباس و جبیر بن مطعم و مجاهد و إبراهیم، و قد أجمع المسلمون علیه و لا یعتد بخلاف من خالف فیه لشذوذه لان القول به أشتهر بین الصحابة فلم ینکره أحد، فدل على صحته، و أنهم اجمعوا علیه فخلاف من خالف فی ما بعد لا یلتفت الیه. و من طعن فی انشقاق القمر بأنه لو کان لم یخف على أهل الإفطار فقد أبعد لأنه یجوز ان یحجبه اللَّه عنهم بغیم، و لأنه کان لیلا فیجوز ان یکون الناس کانوا نیاماً فلم یعلموا به، لأنه لم یستمر لزمان طویل بل رجع فالتأم فی الحال، فالمعجزة تمت بذلک. و قوله «وَ إِنْ یَرَوْا آیَةً» احتمل ان یکون اخباراً من اللَّه تعالى عن عناد کفار قریش بأنهم متى رأوا معجزة باهرة و حجة واضحة أعرضوا عن تأملها و الانقیاد لصحتها عناداً و حسداً، و قالوا هو «سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ» أی یشبه بعضه بعضاً. و قیل «سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ» من الأرض إلى السماء. و قال مجاهد و قتادة معناه ذاهب مضمحل و قال قوم: معناه شدید من أمرار الحبل، و هو شدة فتله. و قوله «وَ کَذَّبُوا» یعنی بالآیة التی شاهدوها و لم یعترفوا بصحتها و لا تصدیق من ظهرت على یده. موضوع ضق القمر را عبدالله ابن مسعود انس بن مالک ابن عمر حذیفه ابن عباس جبیر بن مطعم مجاهد و ابراهیم روایت کرده اند و مسلمانان بر آن اتفاق نظر دارند و اعتنا نمی شود به نظر کسانی که مخافت کرده اند به جهت شاذ بودن قول آنها و این که این موضوع مشهور میان صحابه است و کسی منکر آن نشده است بنا بر این شق القمر صحیح است و محل اتفاق و مخالفت کسانی که مخالفت کرده اند قابل اعتنا نیست ..... التبیان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص: 443 جهت اطلاع بیشتر پیرامون این موضوع مطالبی که ذیلا از تفسیر نمونه و از آقای رسولی محلاتی نقل شده بخوانید : اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ (1) وَ إِنْ یَرَوْا آیَةً یُعْرِضُوا وَ یَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ (2) وَ کَذَّبُوا وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ وَ کُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ (3) ترجمه: بنام خداوند بخشنده بخشایشگر 1- قیامت نزدیک شد و ماه از هم شکافت. 2- و هر گاه نشانه و معجزه اى را ببینند اعراض کرده مى گویند: این سحرى است مستمر! 3- آنها (آیات خدا را) تکذیب کردند و از هواى نفسشان پیروى نمودند و هر امرى قرارگاهى دارد. تفسیر: ماه شکافته شد! در آیه نخست از دو حادثه مهم سخن به میان آمده: یکى نزدیک شدن قیامت است که عظیمترین دگرگونى را در عالم آفرینش همراه دارد و سرآغازى است براى زندگى نوین در جهان دیگر، جهانى که عظمت و گستردگى آن براى ما زندانیان عالم دنیا قابل درک و توصیف نیست. و حادثه دیگر معجزه بزرگ شق القمر است که هم دلیلى است بر قدرت خداوند بزرگ بر هر چیز و هم نشانه اى است از صدق دعوت پیغمبر گرامیش. مى فرماید: قیامت نزدیک شد و ماه از هم شکافت! (اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ). قابل توجه اینکه سوره گذشته (سوره نجم) با جمله هایى پیرامون نزدیکى قیامت پایان گرفت ازفت الازفة و این سوره با همین معنى آغاز مى شود و این تاکیدى است بر این موضوع که قیامت نزدیک است گرچه در مقیاس عمر دنیا ممکن است هزاران سال طول بکشد، اما با توجه به مجموع عمر این جهان از یک سو، و با توجه به اینکه تمام عمر دنیا در برابر قیامت لحظه زودگذرى بیش نیست منظور از این تعبیر روشن مى شود. ذکر این دو حادثه با هم، همانگونه که جمعى از مفسران گفته اند، به خاطر آن است که اصولا ظهور پیامبر اسلام ص که آخرین پیامبران الهى است خود از نشانه هاى نزدیکى قیامت است، لذا در حدیثى از خود پیامبر ص مى خوانیم که فرمود: بعثت انا و الساعة کهاتین مبعوث شدن من و قیامت همچون این دو است «1» (اشاره به دو انگشت مبارکش که در کنار هم قرار گرفته). از سوى دیگر شکافتن ماه خود دلیلى است بر امکان به هم ریختن نظام کواکب و نمونه کوچکى است از حوادث عظیمى که در آستانه رستاخیز در این جهان رخ مى دهد، چرا که تمامى کواکب و ستارگان و زمین در هم مى ریزند و عالمى نو به جاى آنها ایجاد مى شود. طبق روایات مشهور که بعضى ادعاى تواتر آن نیز کرده اند مشرکان نزد __________________________________________________ (1) تفسیر فخر رازى جلد 29 ص 29. تفسیر نمونه، ج 23، ص: 9 رسول خدا ص آمدند و گفتند: اگر راست مى گویى و تو پیامبر خدایى ماه را براى ما دو پاره کن! فرمود: اگر این کار را کنم ایمان مى آورید؟ عرض کردند آرى- و آن شب، شب چهاردهم ماه بود- پیامبر ص از پیشگاه پروردگار تقاضا کرد آنچه را خواسته اند به او بدهد ناگهان ماه به دو پاره شد، و رسول اللَّه آنها را یک یک صدا مى زد و مى فرمود: ببینید! «1». در اینکه چگونه ممکن است این کره عظیم آسمانى شکافته شود، و وجود چنین حادثه اى چه تاثیراتى بر کره زمین و منظومه شمسى مى گذارد؟ و چگونگى جذب دو نیمه ماه بعد از شکافتن، و اینکه چگونه ممکن است چنین حادثه اى رخ داده باشد و تواریخ جهان ذکرى از آن به میان نیاورند؟ و سؤالات دیگرى در این زمینه به خواست خدا در بحث نکات مشروحا از آن سخن خواهیم گفت. نکته اى که ذکر آن در اینجا لازم است اینکه بعضى از مفسران که تحت تاثیر پاره اى از القائات سوء قرار گرفته اند، و هر گونه انجام عمل خارق عادتى را (جز قرآن) براى پیامبر اسلام ص منکر شده اند، با توجه به وضوح آیه فوق و کثرت روایاتى که در این زمینه در کتب علماى اسلام نقل شده به زحمت افتاده اند که چگونه این خارق عادت را توجیه کنند و طورى از کنار آن بگذرند که جنبه اعجاز آن نفى شود. ولى حق این است که مساله شق القمر به صورت اعجاز انجام گرفته، و آیات بعد شواهد روشنى بر این امر در بر دارد، چه خوب بود آنها در آن اعتقاد نادرست تجدید نظر مى کردند تا بدانند که پیامبر اسلام ص نیز معجزات و خارق عادتى داشته، و اگر آیاتى از قرآن آن را نفى مى کند اشاره به معجزات اقتراحى است که گروهى بهانه جو مطرح مى کردند، نه قصد پذیرش حق __________________________________________________ (1) مجمع البیان و کتب تفسیر دیگر ذیل آیه مورد بحث. تفسیر نمونه، ج 23، ص: 10 داشتند، و نه بعد از انجام آن تسلیم حق مى شدند، ولى معجزاتى که براى تحقیق حقیقت مطالبه مى شد از سوى پیغمبر ص انجام مى گرفت، و شواهد فراوانى بر این امر در تاریخ زندگى آن حضرت وجود دارد. سپس قرآن مى افزاید: مخالفان لجوج هنگامى که نشان و معجزه اى را بر صدق دعوت تو مى بینند اعراض کرده، مى گویند این سحرى است مستمر! (وَ إِنْ یَرَوْا آیَةً یُعْرِضُوا وَ یَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ). تعبیر به مستمر اشاره به این است که آنها معجزات مکررى از پیامبر اسلام ص دیده بودند که شق القمر ادامه آن بود، آنها همه را بر تداوم سحر حمل مى کردند، و آن را سحرى مستمر مى پنداشتند، هر چند این تهمت بهانه اى بود براى عدم تسلیم در مقابل حق. بعضى از مفسران مستمر را به معنى قوتمند تفسیر کرده اند (چنان که مى گویند حبل مریر یعنى طناب محکم) و بعضى آن را به معنى گذرا و ناپایدار تفسیر نموده ولى ظاهر همان تفسیر اول است. در آیه بعد به نکته مخالفت آنها، و همچنین به نتیجه شوم این مخالفت، اشاره کرده، مى افزاید: آنها تکذیب کردند، و از هواى نفسشان پیروى نمودند، و هر امرى قرارگاهى دارد (وَ کَذَّبُوا وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ وَ کُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ). سرچشمه مخالفت آنها و تکذیب پیامبر اسلام ص یا تکذیب معجزات و دلائل او، و همچنین تکذیب رستاخیز و قیامت، پیروى از هواى نفس بود، تعصبها و لجاجتها و خودخواهیها به آنها اجازه نمى داد که در برابر حق تسلیم شوند، تفسیر نمونه، ج 23، ص: 11 و از سوى دیگر علاقه به بى بند و بارى براى کامجویى از لذات بدون هیچ قید و شرط، و آلودگى به هر گناه و ستم، مانع از این بود که دعوت حق را پذیرا شوند، چرا که قبول این دعوت مسئولیت آفرین بود. آرى همیشه چنین بوده، و همواره چنان خواهد بود که مانع بزرگ در مسیر حق هواپرستى است. منظور از جمله وَ کُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ: هر چیز قرارگاهى دارد این است که هر کس به سزاى عمل خویش مى رسد، قرارگاه نیکى نیکانند، و قرارگاه شر بدانند. این تعبیر احتمالا اشاره به این حقیقت است که هیچ چیز در این عالم از میان نمى رود، و هر کار نیک و بدى ثابت و باقى مى ماند تا انسان جزاى آن را ببیند. این احتمال نیز در تفسیر آیه فوق داده شده است که تکذیبها و اتهامات نمى تواند براى همیشه چهره حق را بپوشاند، بلکه همه چیز به سوى قرارگاه خویش پیش مى روند، و چیزى نمى گذرد که چهره زیباى حق آشکار، و چهره زشت و منفور باطل نیز ظاهر مى گردد، و این یک سنت الهى در عالم هستى است. این تفسیرها منافاتى با یکدیگر ندارد، و ممکن است همه آنها در مفهوم آیه جمع باشد. تفسیر نمونه، ج 23، ص: 12 نکته ها: 1- شق القمر یک معجزه بزرگ پیامبر اسلام (ص) گرچه بعضى از کوتاه نظران اصرار دارند که این معجزه را طورى توجیه کنند که از صورت یک خارق العاده خارج شود، چنان که گفته اند: آیه فوق از آینده خبر مى دهد، و مربوط به اشراط ساعت یعنى حوادث قبل از قیامت است، ولى قرائن متعددى در آیه وجود دارد که تاکید بر وقوع یک اعجاز مى کند، از جمله ذکر این موضوع به صورت فعل ماضى که نشان مى دهد شق القمر واقع شده است، همانگونه که نزدیکى رستاخیز با ظهور آخرین پیامبر نیز تحقق یافته. بعلاوه اگر سخن از معجزه نباشد هیچ تناسبى با نسبت سحر به پیامبر ص که در آیه بعد آمده است ندارد، و همچنین با جمله و کذبوا و اتبعوا اهوائهم که خبر از تکذیب آنها مى دهد هماهنگ نیست. افزون بر اینها روایات فراوانى در کتب اسلامى در زمینه وقوع این اعجاز نقل شده که در حد شهرت یا تواتر است، و لذا قابل انکار نمى باشد در اینجا به گفتارى از فخر رازى و طبرسى دو مفسر معروف اهل سنت و شیعه اشاره مى کنیم، فخر رازى مى گوید: عموم مفسران معتقدند مراد از آیه این است که ماه شکافته شد، و روایات صحیحى نیز بر این معنى دلالت مى کند، و امکان عقلى آن نیز جاى تردید نیست، و از سوى دیگر پیامبر صادق ص از آن خبر داده، بنا بر این باید آن را پذیرفت، اما داستان عدم خرق و التیام در افلاک (طبق عقیده ابطال شده بطلمیوسى) مطلبى بى اساس و غیر علمى است، چرا که با دلائل عقلى ثابت شده که خرق و تخریب در آسمانها کاملا ممکن است. مرحوم طبرسى نیز در مجمع البیان مى گوید: مفسران این آیه را تفسیر نمونه، ج 23، ص: 13 مربوط به معجزه شق القمر در زمان پیامبر اکرم ص مى دانند، سپس تنها کسى را که در جهت مخالف این عقیده نام مى برد عطا و حسن و بلخى است که با بى اعتنایى از قول آنها مى گذرد. بعضى نقل کرده اند که حذیفه صحابى مشهور داستان شق القمر را در حضور جمع کثیرى در مسجد مدائن نقل کرد و هیچکس بر او ایراد نگرفت، با اینکه بسیارى از حاضران عصر پیامبر ص را درک کرده بودند (این حدیث را در المنثور و قرطبى در ذیل آیه مورد بحث آورده اند). بنا بر این نه با توجه به خود آیه و قرائن موجود در آن، و نه از نظر روایات، و اقوال مفسران، موضوع شق القمر قابل انکار نیست، البته در اینجا سؤالاتى وجود دارد که به پاسخ آن خواهیم پرداخت. 2- شق القمر از نظر علوم روز از سؤالات مهمى که در این بحث مطرح است این است که وقوع انشقاق و شکاف در اجرام آسمانى اصولا امکان دارد؟ یا اینکه علم آن را به کلى نفى مى کند؟ پاسخ این سؤال با توجه به مطالعات و اکتشافات دانشمندان فلکى چندان پیچیده نیست، زیرا اکتشافات مى گوید: چنین چیزى نه تنها محال نیست، بلکه بارها نمونه هاى آن مشاهده شده، هر چند در هر کدام عوامل خاصى مؤثر بوده است. به تعبیر دیگر: کرارا در دستگاه منظومه شمسى و سایر کرات آسمانى انشقاقها و انفجارهایى روى داده است که براى نمونه موارد زیر را یادآور مى شویم: تفسیر نمونه، ج 23، ص: 14 الف- پیدایش منظومه شمسى - این نظریه از سوى همه دانشمندان پذیرفته شده است که تمام کرات منظومه شمسى در آغاز جزء خورشید بود که بعدا از آن جدا شده، و هر یک در مدار خود به گردش درآمده است. منتها در باره عامل این جدایى گفتگو است: لاپلاس معتقد است عامل این جدایى نیروى گریز از مرکز در منطقه استوایى خورشید بوده، به این معنى که در آن هنگام که خورشید به صورت توده گاز سوزانى بود (و هم اکنون نیز چنین است) و به دور خود گردش مى کرد سرعت این گردش در منطقه استوایى سبب شد که قطعاتى از آن جدا گردد، و در فضا پراکنده شود، و به دور مرکز اصلى یعنى خورشید به گردش درآید. ولى تحقیقات بعضى دیگر از دانشمندان بعد از لاپلاس منتهى به فرضیه دیگرى شده که عامل این جدایى را وقوع جزر و مدهاى شدیدى در سطح خورشید بر اثر عبور یک ستاره عظیم از نزدیکى آن مى شمرد. طرفداران این فرضیه که حرکت وضعى خورشید را در آن روزگار کافى براى توجیه جدایى قطعاتى از آن نمى دانند دست به سوى این فرضیه دراز کرده، مى گویند: این جزر و مد، امواج عظیمى در سطح خورشید به وجود آورد، درست همانند سقوط قطعه سنگ عظیمى در یک اقیانوس، و بر اثر آن قطعاتى از خورشید یکى پس از دیگرى به خارج پرتاب شد، و به گرد کره مادر به گردش درآمد. در هر حال عامل جدایى هر چه باشد مانع از این نیست که همه معتقدند پیدایش منظومه شمسى از طریق انشقاق و جداییها صورت گرفته است. ب- آستروئیدها - استروئیدها قطعات سنگهاى عظیم آسمانى هستند که به دور منظومه شمسى در گردشند، و گاهى از آنها به کرات کوچک تفسیر نمونه، ج 23، ص: 15 و شبه سیارات تعبیر مى کنند، بزرگى چنان است که قطر آن به 25 کیلومتر مى رسد، ولى غالبا از این کوچکترند. دانشمندان عقیده دارند آستروئیدها بقایاى سیاره عظیمى هستند که در مدارى میان مدار مریخ و مدار مشترى در حرکت بوده، سپس بر اثر عوامل نامعلومى منفجر و شکافته شده است. تا کنون بیش از 5 هزار آستروئید کشف و مشاهده شده، و عده زیادى از آنها که بزرگتر هستند نامگذارى، و حجم و مقدار و مدت حرکت آنها به دور خورشید محاسبه شده است، بعضى از فضاشناسان براى آستروئیدها اهمیت خاصى قائلند، و معتقدند احیانا مى توان از آنها به عنوان پایگاهى براى مسافرت به نقاط دور دست فضا استفاده کرد! این نمونه دیگرى از انشقاق در اجرام آسمانى است. ج- شهابها - شهابها سنگهاى بسیار کوچک آسمانى هستند که گاه از اندازه فندق تجاوز نمى کنند، و به هر حال با سرعت شدیدى در مدار خاصى بر گرد خورشید در گردشند، و گاه که مسیر آنها با مدار کره زمین تقاطع پیدا مى کند، به سوى زمین جذب مى شوند. این سنگهاى کوچک بر اثر شدت برخورد با هوایى که زمین را احاطه کرده، به خاطر سرعت سرسام آورى که دارند، داغ و برافروخته و مشتعل مى شوند، و ما به صورت یک خط نورانى زیبا در لابلاى جو زمین آنها را مشاهده مى کنیم، و از آن به تیر شهاب تعبیر مى نمائیم. و گاه تصور مى کنیم که ستاره دور دستى است که سقوط مى کند، در حالى که شهاب کوچکى است که در فاصله بسیار نزدیکى آتش گرفته، و سپس خاکستر مى شود. مدار گردش شهابها با مدار زمین در دو نقطه تماس دارد، به همین دلیل تفسیر نمونه، ج 23، ص: 16 در مردادماه و آبانماه که دو نقطه تقاطع دو مدار است شهابها بیشتر دیده مى شوند. دانشمندان مى گویند: اینها بقایاى ستاره دنباله دارى است که بر اثر حوادث نامعلومى منفجر و از هم شکافته شده است. این هم نمونه دیگرى از انشقاق در کرات آسمانى. به هر حال مساله انفجار و انشقاق در کرات آسمانى امرى بى سابقه نیست، و هرگز از نظر علم محال نمى باشد تا گفته شود اعجاز به محال تعلق نمى گیرد. اینها همه در مورد انشقاق است ولى بازگشت آن به حال معمولى بر اثر نیروى جاذبه اى که میان دو قطعه وجود دارد کاملا امکان پذیر است. گرچه در هیئت قدیم که بر محور عقیده بطلمیوس و افلاک نه گانه پوست پیازى اش، دور مى زد، چنان این افلاک بلورین به هم پیوسته بودند که خرق و التیام آنها از نظر جمعى محال بود، و لذا پیروان این عقیده هم معراج جسمانى را منکر بودند، و هم شق القمر را، چرا که موجب شکافته شدن و سپس التیام در افلاک بود، ولى امروز که فرضیه هیئت بطلمیوسى به دست افسانه ها و اسطوره هاى خیالى سپرده شده، و اثرى از آن افلاک نه گانه باقى نمانده، زمینه اى براى این سخنان باقى نیست. شاید این نکته نیاز به یادآورى ندارد که شق القمر تحت یک عامل طبیعى معمولى صورت نگرفت، بلکه جنبه اعجاز داشت، ولى چون اعجاز به محالات تعلق نمى گیرد منظور در اینجا بیان امکان این مطلب بود (دقت کنید). تفسیر نمونه، ج 23، ص: 17 3- شق القمر از نظر تاریخى ایراد دیگرى که بعضى از ناآگاهان به مساله شق القمر دارند این است که اگر این امر حقیقتى داشت با آن همه اهمیتى که دارد باید در تواریخ جهان ثبت گردد، در حالى که چنین نیست. ولى براى اینکه روشن شود این ایراد تا چه حد قابل اهمیت است، باید تجزیه و تحلیلى روى جهات مختلف این مساله صورت گیرد: الف- باید توجه داشت که ماه همواره در نیمى از کره زمین قابل رؤیت است، نه در تمام آن، بنا بر این نیمى از مردم روى زمین از این حساب خارجند. ب- در نیمى از همین نیم کره نیز اکثریت قریب به اتفاق آنها در خوابند، زیرا بعد از نیمه شب است، به این ترتیب تنها یک چهارم مردم جهان مى توانند از چنین حادثه اى با خبر شوند. ج- در بخش قابل رؤیت نیز هیچ مانعى ندارد که قسمتهاى قابل توجهى از آسمان ابرى، و چهره ماه با ابر پوشیده شده باشد. د- حوادث آسمانى در صورتى جلب توجه افراد مى کند که یا مانند صاعقه ها توأم با سر و صداى شدید باشد، یا مانند خسوف و کسوف کلى نور به طور کامل قطع شود، آن هم براى یک مدت نسبتا طولانى. به همین دلیل در خسوفهاى جزئى و ماه گرفتگیهاى مختصر اگر قبلا از طرف منجمین اعلام نشود کمتر کسى با خبر مى گردد، و حتى گاه بسیارى از مردم از خسوف کلى نیز بى خبر مى مانند. تنها دانشمندانى که اجرام آسمانى و ماه را رصد مى کنند و یا کسانى که تصادفا چشم آنها به آسمان بیفتد ممکن است از چنین جریانى با خبر شوند، و عده اى دیگر را نیز با خبر سازند. تفسیر نمونه، ج 23، ص: 18 بنا بر این چنین حادثه کوتاه مدتى آن طور که ابتدا تصور مى شود مایه جلب توجه عمومى مردم جهان نیست، مخصوصا مردم آن زمان که اصولا براى اجرام آسمانى اهمیت کمترى قائل بودند. ه- بعلاوه وسائل ثبت مطالب در تاریخ و نشر آن در آن زمانها محدود بود، و حتى تعداد باسوادها بسیار کم بودند، و کتابها خطى بود، مثل امروز نبود که حوادث مهم، برق آسا به وسیله رادیوها و تلویزیونها و مطبوعات در سراسر جهان نشر شود. با توجه به این جهات و جهات دیگر هرگز نمى توان از عدم ذکر این حادثه در غیر تواریخ اسلامى تعجب کرد، و آن را دلیل بر نفى آن گرفت. 4- تاریخ وقوع این معجزه بزرگ در اینکه شق القمر در مکه و قبل از هجرت پیامبر ص واقع شده در میان مفسران و روات حدیث بحثى نیست، ولى از بعضى روایات استفاده مى شود این امر در آغاز بعثت پیامبر ص بوده «1» در حالى که از بعضى دیگر برمى آید که این امر نزدیک هجرت و در اواخر دوران مکه روى داده است، آنهم بنا به تقاضاى حقیقت جویانى بود که از مدینه خدمت پیامبر ص آمدند و در عقبه با او بیعت کردند «2». و نیز در بعضى روایات مى خوانیم که علت پیشنهاد شق القمر به پیامبر ص این بود که مى گفتند سحر در امور زمینى اثر مى گذارد، ما مى خواهیم مطمئن شویم که معجزات محمد ص سحر نیست «3». __________________________________________________ (1) بحار الانوار جلد 17 صفحه 354 (حدیث 8). (2) بحار الانوار جلد 17 صفحه 352 (حدیث 1). (3) بحار الانوار جلد 17 صفحه 355 (حدیث 10). تفسیر نمونه، ج 23، ص: 19 حتى جمعى از متعصبان لجوج بعد از دیدن این معجزه بزرگ گفتند ما قبول نخواهیم کرد مگر اینکه کاروانهاى شام و یمن فرا رسند، و از آنها سؤال کنیم: آیا آنها در مسیر خود چنین چیزى را دیده اند، اما هنگامى که مسافران گفتند دیده ایم باز ایمان نیاوردند! «1». آخرین نکته اى که ذکر آن نیز در اینجا لازم است اینکه: این معجزه بزرگ همانند بسیارى از معجزات دیگر در تواریخ و روایات ضعیف با خرافاتى آمیخته شده که چهره آن را در نظر اندیشمندان دگرگون ساخته است، مانند فرود آمدن قطعه اى از ماه به روى زمین، ولى باید با دقت این خرافات را از آن جدا کرد تا چهره اصلى معجزه که جنبه علمى دارد لوث نشود درسهایى از تاریخ تحلیلى اسلام جلد 3 صفحه 247 رسولى محلاتى 1-تاریخ وقوع این معجزه در اینکه این معجزه در زمان رسول خدا(ص)و در مکه انجام شده اختلافى در روایات و گفتار محدثین نیست و مسئله اجماعى است،ولى در مورد تاریخ آن اختلافى در روایات و کتابها بچشم مى خورد. از مرحوم طبرسى در اعلام الورى و راوندى در خرائج نقل شده که گفته اند این داستان در سالهاى اول بعثت اتفاق افتاد (1) ولى مرحوم علامه طباطبائى در تفسیر المیزان در دو جا ذکر کرده که این ماجرا در سال پنجم قبل از هجرت اتفاق افتاد (2) و در یک جاى آن از پاره اى روایات نقل کرده که: این داستان در آغاز شب چهاردهم ذى حجه پنج سال قبل ازهجرت اتفاق افتاد.و مدت آن نیز اندکى بیش نبود. 2-چگونگى ماجرا در روایات مختلفى که در تواریخ شیعه و اهل سنت ازابن عباس و انس بن مالک و دیگران نقل شده عموما گفته اند: این معجزه بنا بدرخواست جمعى از سران قریش و مشرکان مانندابو جهل و ولید بن مغیره و عاص بن وائل و دیگران انجام شد،بدین ترتیب که آنها در یکى از شبها که تمامى ماه در آسمان بود بنزدرسول خدا(ص)آمده و گفتند:اگر در ادعاى نبوت خود راستگو وصادق هستى دستور ده این ماه دو نیم شود!رسول خدا(ص) بدانها گفت:اگر من اینکار را بکنم ایمان خواهید آورد؟ گفتند:آرى،و آنحضرت از خداى خود درخواست این معجزه راکرد و ناگهان همگى دیدند که ماه دو نیم شد بطورى که کوه حرا را در میان آن دیدند و سپس ماه به هم آمد و دو نیمه آن به هم چسبید و همانند اول گردید،و رسول خدا(ص) دوبار فرمود: «اشهدوا،اشهدوا»یعنى گواه باشید و بنگرید! مشرکین که این منظره را دیدند بجاى آنکه به آنحضرت ایمان آورند گفتند!«سحرنا محمد»محمد ما را جادو کرد،و یاآنکه گفتند:«سحر القمر،سحر القمر»ماه را جادو کرد! برخى از آنها گفتند:اگر شما را جادو کرده مردم شهرهاى دیگر را که جادو نکرده!از آنها بپرسید،و چون از مسافران و مردم شهرهاى دیگر پرسیدند آنها نیز مشاهدات خود را در دو نیم شدن ماه بیان داشتند (3) . و در پاره اى از روایات آمده که این ماجرا دو بار اتفاق افتادولى برخى از شارحین حدیث گفته اند:منظور از دو بار همان دوقسمت شدن ماه است نه اینکه این جریان دو بار اتفاق افتاده باشد. (4) و البته مجموع روایاتى که درباره این معجزه وارد شده حدود بیست روایت میشود که در کتابهاى حدیثى شیعه و اهل سنت مانند بحار الانوار و سیرة النبویة ابن کثیر و در المنثور سیوطى ودیگران نقل شده. 3-گفتار بزرگان در مورد اجماع و تواتر روایات در این باره عموم محدثین و علماى اسلامى درباره وقوع این معجزه ازرسول خدا(ص)ادعاى اجماع و تواتر روایات را کرده اند چنانچه مرحوم طبرسى از علماى شیعه در مقام رد گفتار مخالف گفته: «المسلمین اجمعوا على ذلک فلا یعتد بخلاف من خالف فیه...» (5) مسلمانان بر انجام این معجزه اجماع دارند و از اینرو بگفتار مخالف اعتنائى نیست. و ابن شهر آشوب در مناقب گوید: «اجمع المفسرون و المحدثون سوى عطاء و الحسن و البلخى فى قوله «اقتربت الساعة...»انه اجتمع المشرکون.و آنگاه داستان را نقل کرده » (6) . و از علماى اهل سنت نیز فخر رازى در تفسیر مفاتیح الغیب درتفسیر سوره قمر گوید: «المفسرون باسرهم على ان المراد ان القمر حصل فیه الانشقاق...» (7) . مفسران همگى بر این عقیده اند که در ماه انشقاق پدید آمد و دو نیم شد... و سپس داستان را بهمانگونه که ما نقل کردیم بیان مى کند. و از قاضى در شفاء نقل شده که گفته: «اجمع المفسرون و اهل السنة على وقوع الانشقاق ». (8) چنانچه ابن کثیر در سیرة النبویة گوید: «و قد اجمع المسلمون على وقوع ذلک فى زمنه علیه الصلاة و السلام و جاءت بذلک الاحادیث المتواترة من طرق متعددة تفید القطع عند من احاط بها و نظر فیها» (9) . -مسلمانان اجماع بر وقوع آن در زمان آنحضرت دارند و حدیثهاى متواتره نیز از طرق متعدده در این باره رسیده که براى هر کس که بدانها احاطه داشته ودر آنها نظر افکنده موجب قطع خواهد شد. و مرحوم علامه طباطبائى از دانشمندان و مفسران معاصر نیزفرموده: «آیة شق القمر بید النبى(ص)بمکة قبل الهجرة باقتراح من المشرکین مما تسلمها المسلمون بلا ارتیاب منهم ». -معجزه شق القمر بدست رسول خدا(ص)در مکه پیش از هجرت بنابدرخواست مشرکان از موضوعاتى است که مسلمانها همگى وقوع آنرا مسلم دانسته و تردیدى در آن نکرده اند. و از دانشمندان معاصر اهل سنت نیز دکتر سعید بوطى نویسنده کتاب فقه السیرة در اینباره گوید: «و هذا امر متفق علیه بین العلماء انه قد وقع فى زمان النبى(ص)و انه کان احدى المعجزات » (10) . -و این چیزى است که میان علماء مورد اتفاق است که در زمان رسول خدا(ص)اتفاق افتاده و یکى از معجزات اوست. و این بود نمونه هائى از گفتار علماء و محدثین شیعه واهل سنت در اینباره،و از اینرو بهتر آنست که از ذکر گفته هاى مخالفان صرفنظر کرده و بدنبال بخش بعدى برویم و انشاء الله تعالى در پایان مقاله به برخى از شبهات آنها پاسخ خواهیم داد. 4-دلیلى از قرآن کریم بجز برخى معدود از اهل تفسیر همانگونه که در خلال بحثهاى گذشته گفته شد:عموم مفسران شیعه و اهل سنت گفته اند: آیه مبارکه: «اقتربت الساعة و انشق القمر،و ان یروا آیة یعرضوا و یقولوا سحرمستمر». -قیامت نزدیک شد و ماه شکافت،و اگر معجزه اى ببینند روى بگردانند وگویند جادوئى است مستمر. درباره همین معجزه شق القمر نازل شده و همان داستان رابازگو میکند که مشرکان درخواست چنین معجزه اى کردند و چون به وقوع پیوست روى گردانده و گفتند:جادوئى است مانندجادوهاى دیگر. تنها از حسن و عطا و بلخى نقل شده که گفته اند:«انشق »در اینجا بمعناى «سینشق »است یعنى بزودى در قیامت ماه دونیم خواهد شد و اینکه بلفظ ماضى آمده بخاطر اینکه محققا واقع خواهد شد،ولى این تفسیر بگفته علامه طباطبائى و دیگران بسیاربى پایه است و دلالت آیه بعدى که مى فرماید:«و ان یرو آیة یعرضوا،و یقولوا سحر مستمر»آنرا رد مى کند براى اینکه سیاق آن آیه روشن ترین شاهد است بر اینکه منظور از«آیت »معجزه بقول مطلق است،که شامل دو نیم کردن ماه هم میشود،یعنى حتى اگر دو نیم شدن ماه را هم ببینند میگویند سحرى است پشت سر هم،و معلوم است که روز قیامت روز پرده پوشى نیست،روزیست که همه حقایق ظهور مى کند،و در آنروز همه در بدر دنبال معرفت مى گردند،تا بآن پناهنده شوند.و معنا ندارد درچنین روزى هم بعد از دیدن «شق القمر»باز بگویند این سحرى است مستمر،پس هیچ چاره اى نیست جز اینکه بگوئیم شق القمرآیت و معجزه اى بوده،که واقع شده،تا مردم را بسوى حق وصدق دلالت کند،و چنین چیزى را ممکن است انکار کنند وبگویند سحر است. نظیر تفسیر بالا در بى پایگى گفتار بعضى دیگر است که گفته اند:کلمه «آیت »اشاره است بآن مطلبى که ریاضى دانان این عصر بآن پى برده اند،و آن اینستکه کره ماه از زمین جداشده،همانطور که خود زمین هم از خورشید جدا شده،پس جمله «و انشق القمر»اشاره است بیک حقیقت علمى،که در عصرنزول آیه کشف نشده بود،بعد از صدها قرن کشف شد. وجه بى پایگى این تفسیر اینستکه در صورتى که گفتارریاضى دانان صحیح باشد آیه بعدى که مى فرماید:«و ان یروا آیة یعرضوا و یقولوا سحر مستمر»با آن نمى سازد،براى اینکه از احدى نقل نشده که گفته باشد خود ماه سحرى است مستمر. علاوه بر اینکه جدا شدن ماه از زمین اشتقاق است،و آنچه درآیه شریفه آمده انشقاق است،و انشقاق را جز بپاره شدن چیزى و دو نیم شدن آن اطلاق نمى کنند،و هرگز جدا شدن چیزى از چیز دیگر که قبلا با آن یکى بوده را انشقاق نمى گویند. و نظیر وجه بالا در بى پایگى این وجه است که بعضى اختیارکرده گفته اند:انشقاق قمر بمعناى برطرف شدن لمت شب هنگام طلوع آن است،و نیز اینکه بعضى دیگر گفته اند:انشقاق قمر کنایه است از ظهور امر و روشن شدن حق. البته این آیه خالى از این اشاره نیست،که انشقاق قمر یکى از لوازم نزدیکى ساعت است. 5-پاسخ از چند اشکال یکى از اشکالهائى که بر وقوع معجزه شق القمر شده و بامعجزه معراج رسول خدا(ص)نیز از این جهت مشترک است اشکالى است که سابق بر این،روى فرضیه بطلمیوس که خرق و التیام را در افلاک محال مى دانستند کرده اند و خلاصه فرضیه آنها این بود که افلاک را اجسامى بلورین مى دانستند و مجموعه آنها را نیز نه فلک مى پنداشتند که همانند ورقه هاى پیاز روى هم قرار گرفته و ستارگان نیز همچون گل میخى بر آنها چسبیده بود و حرکت ستارگان را نیز با حرکت افلاک مى گرفت،یعنى هر فلکى حرکتى داشت و قهرا با حرکت فلک گل میخى هم که بر او چسبیده بود حرکت مى کرد،و روى این نظریه مى گفتندخرق و التیام-یعنى شکسته و بسته شدن-در آنها محال است،و چون شق القمر-دو نیم شدن ماه-و هم چنین داستان معراج جسمانى رسول خدا مستلزم خرق و التیام در افلاک میشد آنرامنکر شده و یا دست به تاویل و توجیه در آنها مى زدند،غافل ازآنکه قرنها قبل از جا افتادن این نظریه غلط،قرآن کریم آنرامردود دانسته و پنبه افلاک پوسته پیازى را زده است،آنجا که درباره خورشید و ماه و فلک گوید:«و الشمس تجرى لمستقر لها ذلک تقدیر العزیز العلیم،و القمر قدرناه منازل حتى عاد کالعرجون القدیم،لا الشمس ینبغى لها ان تدرک القمر و لا اللیل سابق النهار و کل فى فلک یسبحون ». (سوره یس آیه 38-40) که اولا حرکت و جریان را به خود خورشید و ماه نسبت میدهد،و ثانیا«فلک »را مدار آنها دانسته و ثالثا حرکت آنها رادر این مدار بصورت «شنا»و شناورى بیان فرموده،و فضاى آسمان بى انتها را بصورت دریاى بیکرانى ترسیم فرموده که این ستارگان همچون ماهیان در آن شناورى میکنند.و علم وکشفیات و اختراعات جدید و سفینه هاى فضائى و موشکها وآپولوها و لوناها نیز این حقیقت قرآن را به اثبات رسانید،و برهیئت بطلمیوسى خط بطلان کشیده و در زوایاى تاریخ دفن کرد. و یا این آیه که در سوره فصلت(آیه 11)آمده که مى فرماید: «ثم استوى الى السماء و هى دخان »که آسمان را همانند دودى دانسته،و آیات دیگر که جاى ذکر آنها نیست. اشکال دیگرى که برخى به این معجزه کرده اند اینستکه اگراینطور که میگویند قرص ماه دو نیم شده باشد باید تمام مردم دنیادیده باشند،و رصد بندان شرق و غرب عالم این حادثه را دررصدخانه خود ضبط کرده باشند،چون این از عجیب ترین آیات آسمانى است،و تاریخ تا آنجا که در دست است و همچنین کتب علمى هیئت و نجوم که از اوضاع آسمانى بحث مى کندنظیرى براى آن سراغ ندارد،و قطعا اگر چنین حادثه اى رخ داده بود اهل بحث کمال دقت و اعتناء در شنیدن و نقل آن را بکارمى بردند،و مى بینیم که نه در تاریخ از آن خبرى هست و نه درکتب علمى اثرى از آن دیده مى شود؟ پاسخى که از این اعتراض داده اند خلاصه اش این است که گفته اند:اولا ممکن است مردم آنشب از این حادثه غفلت کرده باشند،زیرا چه بسیار حوادث جوى و زمینى رخ مى دهد که مردم از آن غافلند،و اینطور نیست که هر حادثه اى رخ دهد مردم بفهمند،و آنرا نزد خود محفوظ نگهداشته،پشت به پشت و سینه بسینه تا عصر ما به یکدیگر منتقل کنند. و ثانیا سرزمین حجاز و اطراف آن از شهرهاى عرب غیره رصدخانه اى نداشتند،تا حوادث جوى را ضبط کند، رصدخانه هائى که در آن ایام بفرضى که بوده باشد در شرق درهند،و در مغرب در روم و یونان و غیره بوده،در حالیکه تاریخ ازوجود چنین رصدخانه هائى در این نواحى و در ایام وقوع حادثه هم خبر نداده و این جریان بطوریکه در بعضى از روایات آمده دراوائل شب چهاردهم ذى الحجه سال هشتم بعثت یعنى پنج سال قبل از هجرت اتفاق افتاده. علاوه بر اینکه بلاد مغرب که اعتنائى باینگونه مسائل داشته اند(البته اگر در آن تاریخ چنین اعتنائى داشته بودند)بامکه اختلاف افق داشته اند،اختلاف زمانى زیادیکه باعث میشدآن بلاد جریان را نبینند،چون بطوریکه در بعضى از روایات آمده قرص ماه در آن شب تمام بوده،و در حوالى غروب خورشیدو اوائل طلوع ماه اتفاق افتاده،و میانه انشقاق ماه و دوباره متصل شدن آن زمانى اندک فاصله شده است،ممکن است مردم آن بلاد وقتى متوجه ماه شده اند که اتصال یافته بوده. از اینهم که بگذریم،ملت هاى غیر مسلمان یعنى اهل کلیساو بتخانه را در امور دینى و مخصوصا حوادثى که بنفع اسلام باشد متهم و مغرض مى دانیم،و چه بسیار حوادث مهمتر از این رانادیده گرفته و نقل نکرده اند. اشکال دیگرى هم برخى با استناد به پاره اى از آیات کریمه قرآنى کرده اند که مرحوم علامه طباطبائى در ذیل همین آیات سوره قمر نقل کرده و جواب کافى و شافى به آن داده بتفصیلى که هر که خواهد به تفسیر المیزان آنمرحوم مراجعه نماید. و بطور کلى در پاسخ این گونه اعتراضات و شبهات بایدبگوئیم: ما وقتى مسئله نبوت را پذیرفتیم و به «غیب »ایمان آورده ومعجزه را قبول کردیم دیگر جائى براى بحث و رد و ایراد و تاویل و توجیه باقى نمى ماند،مگر با کدام تجزیه و تحلیل مادى مسئله شکافتن سنگ سخت با ضربه چوب و بیرون آمدن دوازده چشمه آب گوارا قابل توجیه است (11) ،و با کدام حساب ظاهرى حاضرکردن تخت بلقیس در یک چشم برهم زدن از صنعا به بیت المقدس قابل درک و قبول است (12) ،و با کدام وسیله اى-جز معجزه-میتوان عصاى چوبى را به اژدهائى بزرگ «ثعبان مبین »تبدیل نمود (13) ،و یا با زدن همان عصاى چوبین بدر یا میتوان آنراشکافت،و دوازده شکاف در آن پدیدار کرد، (14) و لشکرى عظیم را از آن دریا عبور داد. اینها و امثال اینها معجزاتى است که در قرآن کریم آمده وروایات صحیحه اثبات آنها را تضمین کرده که از آنجمله است معجزه معراج جسمانى و«شق القمر»و در برابر آنها نمى توان باتئوریها و فرضیه هائى همچون «محال بودن خرق و التیام درافلاک »و هیئت بطلمیوسى که سالها و قرنها بعنوان یک قانون مسلم علم هیئت مورد قبول دانشمندان بوده و امروزه بطلان آن به اثبات رسیده و بصورت مضحکه اى در آمده دست بتاویل و توجیه این آیات و روایات زد،چنانچه برخى در گذشته و یا امروزمتاسفانه اینکار را کرده اند. و اساس این توجیهات و تاویلات آن است که ظاهرا اینان معناى صحیح «نبوت »و«وحى »و ارتباط انبیا را با عالم غیب و حقیقت جهان هستى ندانسته و یا همه را خواسته اند با فکرمادى و عقل ناقص خود فهمیده و تجزیه و تحلیل کنند،و قدرت لا یزال و بى انتهاى آفریدگار جهان را از یاد برده اند و در نتیجه به چنین تاویلاتى دست زده اند و گرنه بگفته «ویلیم جونز» (15) : -آن قدرت بزرگى که این عالم را آفرید از اینکه چیزى از آن کم کند یا چیزى بر آن بیفزاید عاجز و ناتوان نخواهد بود! و بگفته آن دانشمند دیگر اسلامى «دکتر محمد سعیدبوطى » (16) اطراف وجود ما و بلکه خود وجودمان را همه گونه معجزه اى فرا گرفته ولى بخاطر انس و الفتى که ما به آنها پیداکرده ایم براى ما عادى شده و آنها را معمولى مى دانیم درصورتیکه در حقیقت هر کدام معجزه و یا معجزاتى شگفت انگیزاست. مگر این ستارگان بى شمار،و حرکت این افلاک،و قانون جاذبه زمین و یا ستارگان دیگر،و حرکت ماه و خورشید،و این نظم دقیق و حساب شده،و خلقت اینهمه موجودات ریز و درشت بلکه خلقت خود انسان-که آن دانشمندان بزرگ او را موجودناشناخته نامیده-و گردش خون در بدن،مسئله روح،و مسئله مرگ و حیات،و هزاران مسئله پیچیده و مرموز دیگرى که دروجود انسان و خلقت حیوانات و موجودات دیگر بکار رفته وموجود است معجزه نیست! با اندکى تامل و دقت انسان به اعجاز همگى پى برده و همه را معجزه میداند ولى از آنجا که مانوس و مالوف بوده براى ماصورت عادى پیدا کرده و از حالت اعجازى آنها غافل شده ایم. یک تذکر پایانى همانگونه که گفتیم:در مسئله معراج و شق القمر هر چه رابراى ما از نظر قرآن و حدیث صحیح به اثبات رسیده مى پذیریم،و اما پاره اى از روایات غیر صحیح و به اصطلاح «شاذ»ى را که درکتابها دیده مى شود،مانند آنکه در مسئله شق القمر نقل شده که ماه به دونیم شد و بگریبان رسولخدا رفت و سپس نیمى از آستین راست و نیمى از آستین چپ آنحضرت خارج شد و دوباره به آسمان رفت و بیکدیگر چسبید.نمى پذیریم و بلکه اینگونه نقلهارا مجعول مى دانیم.و بگفته ابن کثیر این گفته برخى قصه پردازانى است که هیچ اصلى ندارد و دروغى آشکار است که صحت ندارد (17) . و یا پاره اى از خصوصیات و روایاتى که در داستان معراج ومشاهدات رسولخدا صلى الله علیه و آله در آسمانها و بهشت ودوزخ آمده و روایت صحیح و نقل معتبرى آنرا تایید نکرده مانمى پذیریم و اصرارى هم به قبول آن نداریم. پى نوشتها: 1.بحار الانوار-ج 17-ص 354 و 357. 2.المیزان-ج 19-ص 69 و 72. 3.بحار الانوار-ج 17-ص 347-363،سیره ابن کثیر-ج 2-ص 113-121. 4.به صفحه 350 از جلد 17 بحار و پاورقى آن مراجعه شود. 5.مجمع البیان-ج 9-ص 186. 6.بحار الانوار-ج 17-ص 357. 7.مفاتیح الغیب-ج 29-ص 28. 8.بحار الانوار-ج 17-ص 349. 9.سیرة النبویة-ج 2-ص 114. 10.فقه السیره-ص 150. 11.«و اوحینا الى موسى اذا استسقى قومه ان اضرب بعصاک الحجر،فانبجست منه اثنتا عشرة عینا...»(سوره اعراف-آیه 160) . 12.«قال الذی عنده علم من الکتاب انا آتیک به قبل ان یرتد الیک طرفک...»(سوره نمل-آیه 40). 13.«فالقى عصاه فاذا هی ثعبان مبین »(سوره شعرا-آیه 32). 14.به آیات مبارکه سوره بقره-آیه 50 و سوره طه-آیه 77 و سوره شعرا-آیه 63 و سوره دخان-آیه 24 مراجعه شود. 15.و 16.فقه السیره-ص 150-151. 17.سیره النبویه ابن کثیر-ج 2-ص 120-121. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image