فصل [۲۱]: [در بیان مراقبه] /

تخمین زمان مطالعه: 20 دقیقه

فصل[۲۱]: [در بیان مراقبه] و از جمله شرایط که بسیار اهتمام به او مى باشد و رکن اعظم شرایط است ((مراقبه)) است . یک چشم زدن غافل از آن ماه مباشید شاید(۴۸۶) که نگاهى کند آگاه نباشید


فصل[21]: [در بیان مراقبه] و از جمله شرایط که بسیار اهتمام به او مى باشد و رکن اعظم شرایط است ((مراقبه)) است . یک چشم زدن غافل از آن ماه مباشید شاید(486) که نگاهى کند آگاه نباشید و المراقبة فِى الذکر کما فِى ((منهاج السائرین)): ملاحظة المقصود، و هو الحق تعالى . قَالَ الشارح (ره): ((المراقبة من افعال القلب و هى دوام ملاحظة جناب الحق بالقلب)). و قَالَ الغزالى : ((هى مراقبة الرقیب (487) و انصراف الهم الیه . و نعنى بالمراقبة حالة للقلب یثمرها نوع من المعرفة و تثمر تِلْکَ الحالة اعمالا فِى الجوارح و فِى القلب)). (ص 63). و مراقبه در ذکر همانطور که در ((منهاج السایرین)) آمده ، ملاحظه مقصود که حق تعالى است مى باشد. و شارح آن گفته : ((مراقبه از افعال قلب است ، و آن این است که دائما با قلب ، جناب حق را ملاحظه کند)). و غزالى فرموده : ((آن ، مراقبت (ملاحظه) رقیب و منصرف ساختن همت به سوى اوست . و مراد ما از مراقبت یک حالت قلبى است که حصول نوعى از معرفت است ، و آن حالت نیز اعمالى را در اعضاء و جوارح و در قلب به یار خواهد آورد.)) اما الدلیل على ذلک ففِى کتاب ((التوحید)) فِى حدیث طویل عن مولانا امیرالمؤ منین علیه السلام فِى تفسیر بعض الایات المتشابهة قَالَ علیه السلام : قَالَ رَسول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم : قَالَ عز و جل : لقد حقت کرامتى - او قَالَ: مودتى - لمن یراقبنى و یتحاب بجلالى : اءنّ وجوههم یَوْم الْقِیَامَةِ من نور، على منابر من نور، علیهم ثیاب خضر. قیل : من هم یا رسول الله ؟ قَالَ صلى الله علیه و آله و سلم : قوم لیسوا بانبیاء و لا شهداء و لکنهم تحابوا بجلال الله ، و یدخلون اَلْجَنَّة بغیر حساب .(488) اما دلیل این مطالب سخنى است که در کتاب ((توحید)) ضمن یک حدیث طولانى از مولایمان امیرمؤ منان علیه السلام که در تفسیر بعضى از آیات متشابه فرموده ، آمده است که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرموده : خداى عز و جل فرموده است : همانا کرامت - یا مودت و دوستى - من ثابت است براى کسى که مرا در نظر گیرد و به جلال من با دیگران دوستى کند، چهره هاى چنین کسانى در قیامت از نور است که بر منبرهایى از نور در حالى که لباس هایى سبز در بر دارند، قرار دارند. عرض ‍ شد: اى رسول خدا، اینان کیانند فرمود: گروهى هستند که نه پیامبرند و نه شهید، ولى به جلال خود با یکدیگر دوستى کردند، و آنان بدون حساب داخل بهشت مى شوند. و فِى ((الکافى)) عن مولانا الصادق علیه السلام عن الله تعالى : یا بؤ سا لمن عصانى و لم یراقبنى .(489) و در ((کافى)) از مولایمان امام صادق علیه السلام روایت است که خداى متعال فرموده : بدا به حال کسى که مرا نافرمانى کند و مرا در نظر نگرفته ، و از من پروا نکند. و فِى خبر آخر: اجعل مراقبتک لمن لا یغیب نظره الیک ، و اجعل شکرک لمن لا ینقطع نعمه عنک ، و اجعل طاعتک لمن لا تستغنى عنه بحال ، و اجعل خضوعک لمن لا تخرج من ملکه و سلطانه .(490) و در خبر دیگرى است که : مراقبت و پرواى خود را در مورد کسى به کار بر که نظرش از تو پنهان نشود، و سپاس خود را براى کسى قرار ده که نعمت هایش از تو بریده نگردد، و اطاعت خود را براى کسى قرار ده که در هیچ حال از او بى نیاز نیستى ، و خضوع و فروتنى خود را براى کسى قرار ده که از ملک و سلطنت او بیرون نتوانى شد. و فِى ((مصباح الشریعة)): راقب الله فِى کل خطوة کاءِنَّکَ على الصراط جائز.(491) و در ((مصباح الشریعة)) آمده است : خدا را در هر گامى در نظر دار، چنان که گویا بر صراط عبور مى کنى . و فِى حدیث فِى تفسیر قَوْله تعالى : ((اءِنَّهُ لیس له سلطان على اَلَّذِى نَ آمنوا و على ربهم یتوکلون))(492) و لن تقدر على هَذَا و معرفة اتیاءِنَّهُ و مذاهب وسوسته الا بدوام المراقبة ، و الاستقامة على بساط الخدمة و هیبة المطلع .(493) و در حدیثى در تفسیر این آیه : ((همانا او (شیطان) را بر مؤ منان و کسانى که بر خدا توکل کنند تسلطى نیست)) آمده است که : و بر این (خلاصى از فریب شیطان) و شناخت راه هاى ورود و طرق وسوسه او قادر نیستى مگر با دوام مراقبت و در نظر گرفتن خداوند و پایدارى بر بساط خدمت ، و هیبت از مقام آگاهى و اطلاع او. و من الاخبار الواردة فِى الذکر و هَذَا الخبر تظهر اءن الذکر و المراقبة یذهبان وسوسة الشیطان . و از اخبارى که در ذکر وارد شده و نیز از همین خبر ظاهر مى شود که ذکر و مراقبه ، وسوسه شیطان را از میان مى برند. و والوسوسة ما یَکوُن من خارج القلب ، اما اءِذَا تمکن فِى القلب فذلک غى و ضلالة و کفر.(494) و وسوسه آن است که از ناحیه بیرون از قلب صورت مى گیرد، اما هر گاه در قلب جایگزین شد، گمراهى و ضلالت و کفر است . و فِى ((مصباح الشریعه)): و من رعى قلبه عن الغفلة ، و نفسه عن الشهوة ، و عقله عن الجهل فقد دخل فِى دیوان المتنبهین .(495) و در ((مصباح الشریعه)) آمده است : هر کس دلش را از غفلت ، و نفسش را از شهوت ، و عقلش را از جهل ، محافظت کند همانا در دیوان بیداران داخل شده است . و فیه قَالَ الصادق علیه السلام : و من کان ذاکرا لله تعالى على الحقیقة فهو مطیع ، و من کان غافلا عنه فهو عاص ، و الطاعة علامة الهدایة ، و المعصیة علامة الضلالة ، و اصلهما من الذکر و الغفلة . فاجعل قلبک قبلة للساءِنَّکَ - الحدیث ، و قدم تقدم . ثم قَالَ - و الذکر ذکران : ذکر خالص موافقة القلب ، و ذکر صارف (496) ینفِى ذکره غیره کما قَالَ رَسول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم : انا لا احصى ثناء علیک انت کما اثنیت على نفسک . فرَسول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم لم یجعل لذکره قمدارا عند علمه بحقیقة سابقة ذکر الله تعالى له من قبل ذکره له ، فمن دونه اولى . فمن اراد اءن یذکر الله تعالى فلیعلم اءِنَّهُ ما لم یذکر الله تعالى العبد بالتوفیق لذکره لا یقدر العبد على ذکره .(497) و در همان کتاب آمده است که امام صادق فرمود:: ((هر کس ‍ حقیقتا ذاکر خداى متعال باشد فرمانبر است ، و هر کس از او غافل باشد نافرمان است . و فرمانبرى نشانه هدایت ، و نافرمانى نشانه گمراهى است ، و این دو از ذکر و غفلت ناشى مى شوند. پس دل خود را قبله زبانت قرار ده ...)) - این حدیث ، در گذشته ذکر شد - سپس فرمود: ((و ذکر دو گونه است : ذکر خالص ، که با موافقت و همراهى دل صورت گیرد. و ذکر صارف و بازدارنده ، که ذکر غیر خدا را از میان ببرد، چنان که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرموده است : (( (خداوندا) من آن گونه که فراخور و شایسته تو است قادر بر احصاى ثناى تو نیستم ، تو آن گونه اى که خود ثناى خود گفته اى)). پس رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم براى ذکر خود قدر و قیمتى قرار نداد، چه این حقیقت را مى دانست که یاد خداى متعال از او پیش از یاد او از خداى متعال است ، بنابراین دیگران که از آن حضرت در مقامات پایین تر قرار دارند به این اظهار عجز شایسته ترند. پس هر کس که بخواهد یاد خداى متعال کند باید بداند که تا خداى متعال بنده خود را با توفیق دادن او براى ذاکر، یاد نکند بنده هرگز قادر نیست خدا را یاد کند. اى عزیز! از این کلام که از منبع علم لطیف صافِى صادر شده است معلوم شد که چنان چه عوام را مؤ اخذه مى نمایند بر گناهان جوارح ، خواص را نیز مواخذه مى نماید. بر ذهول و غفلت . پس بر تو باد که از اختلاط غافلان و مصاحبت جاهلان کناره نمایى به مراحل ، بلکه از ارتباط این قوم بى بود تا عاقبت محدود، وادى به وادى فرار را بر قرار اختیار نمایى . هر آن کو غافل از حق یک زمان است در آن دم کافر است اما نهان است اگر آن غافلى پیوسته بودى در اسلام بر وى بسته بودى اى عزیز! مراد از امر به تفکر که در آیات و اخبار وارد شده است غیر مراقبه چنان چه عن قریب بیاید انشاء الله تعالى . و لیس هو الا الانیة و الیقظة الصافیتین الممزوجتین بنور السکینة المویدتین بسلطان المحبة ؛ و غیر ذلک هو التعمقات الفلسفیة و الوساوس المتخیلة ، فلم یزدهم الا الجهل و الضلالة و الغوایة و الشقاوة . و آن نیست مگر نیت و بیدارى صافِى و خالصى که با نور سکینه و آرامش ممزوج شده و با سلطان محبت ، موید باشند. و هر چه جز این باشد تعمقات فلسفِى و وسوسه هاى خیالى است که متفکران را جز نادانى و گمراهى و بیراهى و بدبختى نیفزاید. و فِى ((نهج البلاغه)): رحم الله امرعا سمع حکما فوعى - الى اءن قَالَ علیه السلام -: راقب ربه ، و صافِى لبّه .(498) و در ((نهج البلاغه)) فرموده : خداوند رحمت کند مردى را که حکمى را بشنود و خوب فرا گیرد... مراقب پروردگار خویش ‍ است و لب و خودش را صاف و خالص نموده است . و قَالَ صلى الله علیه و آله و سلم : اعبدالله تعالى کاءِنَّکَ تراه فان لم تکن تراه فاءِنَّهُ یراک .(499) و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرموده است : خداوند را طورى عبادت کن که گویا او را مى بینى ، و اگر تو او را نمى بینى ، او تو را مى بیند. و فِى ((القرآن المجید)): اءنّ الله کان علیکم رقیبا.(500) اى عزیز! چون مساءله عنى مراقبت دانسته شد و دانستى نیز که ثمره آن معظم ثمرات است ، بدان که اهل ذکر را حاَلَّتِى نیز مى باشد که اصطلاح نموده اند، و هى مراعاة القلب للرقیب و اشتغاله له .(501) مانند مرغى باش هان بر بیضه دل ، پاسبان کز بیضه دل زایدت شورى و مستى ، قهقهه این توجه به قلب صنوبرى را در زمان ذکر گفتن یعنى نظر بصیرت بر وى داشتن و ذکر را بر وى فرود آوردن ، در عرف این طایفه ((وقوف قلبى)) خوانند و در رعایت او اهتمام دارند. رو بر در دل بنشین کان دلبر خرگاهى وقتى سحرى آید یا نیم شبى باشد و بعضى ((وقوف قلبى)) را آگاهى در زمان ذکر گفتن به مذکور گرفته اند که عبارت از ((مراقبه)) باشد. و شکى نیست که توجه به امر واحد و شغل خیال به وى ممد جمعیت و موجب اندفاع خواطر متفرقه است و تفریغ دل از کثرت صور کونیه ، خصوصا وقتى که میان آن امر متوجه الیه و مطلوب ، نوعى از مناسبت مرعى باشد. پس توجه به قلب صنوبرى [را] در ذکر لازم باید دانست تا به سبب این توجه خواطر متفرقه مندفع گردد. و لکن مخفِى نماند که این ثمره ((مراقبه)) است چنان چه ذکر شد. اى عزیز! بدان که العلم المثمر للمراقبة فهو العلم بان الله تعالى مطلع على الضمائر و السرائر، قائم على کل نفس - قَالَ سبحانه : افمن هو قائم على کل نفس بما کسبت (502) - و اءن سر القلوب مکشوف له کظاهر البشرة للخلق بل هو اشد. فهذه المعرفة اءِذَا استولت على القلب و لم یبق فیها شبهة فلا بد اءن یجذبه الى مراعاة الرقیب . ... علمى که مراقبه را به بار مى آورد آن است که بداند خداى متعال از باطن ها و پنهانى ها آگاه ، و بر هر نفسى محیط و مسلط است - خداى سبحان فرموده : ((آیا آن کس که بر هر نفسى و اعمال او محیط و مسلط و مدبر است ...)) - و نیز سر دل ها براى او مکشوف و روشن است همانگونه که ظاهر پوست براى هر کس ‍ مکشوف است بلکه بیشتر و شدیدتر از آن . و هرگاه این معرفت و شناخت بر دل مستولى شد و شبهه اى در آن باقى نماند پس ‍ ناگزیر دل را به سوى مراعات نمودن رقیب (خداوند) مى کشاند. و الموقنون بهذه المعرفة فمنهم الصدیقون ، و مراقبتهم التعظیم و الاجلال و استغراق القلب بملاحظة ذلک الجلال ، و الانکسار تحت الهیبة و العظمة بحیث لا یبقى فیه متسع للالتفات الى الغیر اصلا. و هى مراقبة مقصورة على القلب ؛ اما الجوارح فانها تتعطل عن الالتفات الى المباحات فضلا عن المحظورات . و اءِذَا تحرکت بالطاعة کانت کالمستعمل لها فلا تصلح لغیرها، و لا یحتاج الى تدبیر فِى ضبطها على سنن السداد. و کسانى که با این نوع معرفت به یقین رسیده اند، دسته اى از آنان ((صدیقان)) هستند، و مراقبت آنان تعظیم و بزرگداشت و استغراق دل است به ملاحظه آن جلال ، و اءِنَّکَسار و شکستگى است تحت هیبت و عظمت خداوند به گونه اى که اصلا مجالى براى التفات به غیر در آن باقى نماند. و این مراقبت ویژه دل است ، اما جوارح و اعضا از پرداختن به امور مباح نیز بى حرکت مى ماند چه رسد به امور حرام . و چون براى انجام طاعت به حرکت در آید به گونه است که گویا صرفا براى طاعت به کار گرفته شده و صلاحیت به کار گرفته شدن در غیر آن را ندارد، و براى قرار گرفتن در راه درست و صحیح نیازى به تدبیر ندارد. و من نال هذه الرتبة فقد یغفل عن الخلق حتّى لا یبصرهم و لا یسمع اقوالهم کما اتفق لموسى علیه السلام بعد المراجعة عن الطور الى اربعین یوما اءِنَّهُ لا یسمع کلام احد. و مثل هَذَا بمن یحضر فِى خدمة ملک عظیم فان بعضهم قد لا یحس بما یجرى فِى حضرة الملک من استغراقه بهیبته ؛ و بمن یشغله امر مهم یتفکر فیه . و کسى که به این رتبه دست یابد همانا از خلق غافل مى شود، تا جایى که آنان را نمى بیند و سخنانشان را نمى شنوند، همانطور که براى موسى علیه السلام پس از بازگشت از ((طور)) اتفاق افتاد، که تا چهل روز سخن هیچ کس را نمى شنید. و در این مورد مثل زده اند به کسى که در خدمت پادشاه بزرگى حضور یافته است ، چه بعضى از حاضران از آن جهت که غرق هیبت پادشاه هستند آن چه را که در محضر پادشاه مى گذرد احساس نمى کنند. و نیز مثل زده اند به کسى که امر مهمى او را به خود مشغول داشته و به فکر در آن پرداخته است . و روى ایضا اءن یحیى بن زکریا علیهماالسلام مر بامراءة فدفعها على وجهها. فقیل له : لم فعلت کذا بهذه ؟ فقَالَ علیه السلام : ما ظننتها الا جدارا.(503) و نیز روایت است که : یحیى بن زکریا علیهماالسلام به زنى گذر کرد و او را به روایت کرده است که :بر زمین انداخت . به او گفتند: چرا با او چنین کردى ؟ فرمود: او را جز دیوارى نپنداشتم . و اما مراقبة الورعین من اصحاب الیمین فهم قوم غلب یقین (504) اطلاع الله تعالى على ظاهرهم و باطنهم و على قلوبهم ، و لکن لم تدهشهم ملاحظة الجلال بل بقیت قلوبهم على الاعتدال متسعة للالتفات الى الاقوال و الاعمال الى انّها مع ممارستها للعمل لا تخلو عن المراقبة . و قد غلب الحیاء من الله تعالى على قلوبهم فلا یقدمون و لا یحجمون الا عن تثبت ، فیمتنعون عن کل امر فاضح فِى الْقِیَامَةِ اذ یرون الله مشاهدا لاعمالهم فِى الدنیا کما یرونه فِى الْقِیَامَةِ. و من کان فِى هذه الدرجة فیحتاج اءن یراقب جمیع حرکاته و جمیع اختیاراته ، و یرصد کل خاطر سنح له ، فان کان الهیا تعجل مقتضاه ، و اءنْ کان شیطانیا بادر الى قمعه ، و استحیى من ربه ، و لام نفسه على اتباع هواه فیه . و اءنْ شک فیه توقف الى اءن یظهر له بنور الله سبحانَهُ من اى جانب هو، کما قَالَ علیه السلام : الهوى شرک العمى ،(505) و من التوفیق التوقف عند الحیرة .(506) و لا یعمل شیئا من اعماله و خواطره و اءنْ قلّ لیسلم من مناقشة الحساب ، فقد قَالَ رَسول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم : اءنّ الرجل لیسئل عن کحل عینیه و عن فتّة الطین باصبعیه ، و عن لمسه ثوب اخیه .(507) و اما مراقبت اهل ورع از اصحاب دست راست ، پس آنان گروهى هستند که یقین به این که خداى متعال بر ظاهر و باطن و بر دل هاى آنان آگاه است بر آنان غلبه یافته ، ولى ملاحظه جلال خداوند آنان را به دهشت نینداخته بلکه دلهاشان بر حالت اعتدال باقى مانده و براى توجه به اقوال و اعمال داراى مجال وسیع است ، جز این که هر چند ممارست بر عمل دارند باز هم خالى از مراقبه نیستند، و حیاء از خداوند متعال بر دلهاشان غلبه دارد، بنابراین هم اقدام و هم خوددارى آن ها از روى تثبت و توجه است ، و لذا از هر کارى که در قیامت موجب فصاحت است خوددارى مى کنند، چه در دنیا خداوند را شاهد و ناظر اعمال خود مى بینند همانطور که در قیامت او را چنین مى بینند. و هر کس که در این درجه قرار گرفته نیازمند به این است که مراقب جمیع حرکات و اختیارات خود بوده و در کمین هر خاطرى که بر او خطور کند باشد، پس اگر آن الهى باشد در مقتضاى آن تعجیل کند، و ارگ شیطانى است به قلع و قمع آن مبادرت ورزد و از پروردگار خود شرم داشته و خود را بر پیروى از هواى نفس خود در آن مورد نکوهش کند. و اگر در الهى یا شیطانى بودن آن تردید دارد باید توقف کند تا با نور خداى سبحان برایش ظاهر شود که از کدام سو است ، چنان که امام [على] علیه السلام فرموده است : ((هواى نفس شریک کورى (کورى باطن) است . و توقف به هنگام حیرت از نشانه هاى توفیق است)). و به هیچ یک از اعمال و خاطرهاى خود - هر چند اندک باشد - عمل نکند به خاطر ترس از مناقشه و سختگیرى در حساب ، که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرموده است : ((همانا مرد از سرمه در چشم و خرد کردن گل با انگشت و از دست کشیدن به لباس برادرش بازخواست خواهد شد.)) و اعلم اءن المراقبة على نوعین : مراقبة الرب و مراقبة العبد. اما مراقبة الرب على نوعین : رعایة الموجودات بحفظه تعالى عن الفساد و القناء. و رؤ یته تعالى العباد حین اطاعتهم له تعالى . و بدان که مراقبت دو گونه است : مراقبت پروردگار، و مراقبت بنده . اما مراقبت پروردگار نیز دو نوع است : یکى رعایت کردن موجودات است با حفظ نمودن آن ها از فساد و تباهى . و دیگر دیدن خداوند بندگان را به هنگام اطاعت و فرمانبرى آن ها از حضرت اوست . به اندک التفاتى زنده دارد آفرینش را اگر نازى کند از هم فرو ریزند قَالَب ها و مراقبه عباد بر سه گونه است : اول - ملاکظه ذات حق تعالى بر وجهى که آن ملاحظه موجب غفلت از ما سوى حق باشد. و این ملاحظه از تعظیم و ملاحظه قرب و از تحقیر نفس خود پیدا شود. دوم - ملاحظه این که حق تعالى ناظر ظاهر و باطن است آن چه را که از ایشان صادر مى شود. و بعضى این ((مراقبة المراقبة)) خوانند زیرا که متعلق این مراقبه حق است . سیم - نگاه داشتن ظاهر و باطن است از مخالفت امر الهى ، و در مقام موافقت بودن . و از این جا ظاهر شود که مقام ((مراقبه)) بعد از ((صبر)) است چه صبر بر اوامر و طاعات و بر ترک محرمات یک قسم از اقسام صبر است . اى عزیز! بعضى گفته اند که : اگر از ذکر قلبى حرکت و جنبش دل مراد باشد پس دوام آن هیچ در کار نیست نه در حالت فنا و نه در حالت غیر فنا، آن چه دوام پذیرد و ناگزیر است توجه و حضور قلبى است ، حرکت باشد یا نباشد. فاءِذَا ساعده التوفیق بهذه الشرایط سوف ینتقل الذکر من اللسان الى القلب ، فیصیر القلب ناطقا بها کما کان اللسان قائلا بها، فیتنور القلب حینئذ بنور الذکر، و یستنیر جدران القلب بانعکاس ‍ شعاع نور القلب الملتهب بالذکر علیها، فتلین الجلود للین القلب قَالَ تعالى : ثم تلین جلودهم و قلوبهم الى ذکر الله .(508) فمن علامة لین الجلود و القلوب تجلى الاعضاء بسیاسة المحاسبة و حفظ القلب بحراسة المراقبة . پس اگر توفیق این شرایط، او را یار شد به زودى ذکر از زبان به دل انتقَالَ یابد، پس دل به آن قاطع مى شود همان گونه که زبان گویاى آن بود، و در این هنگام دل به نور ذکر روشن مى شود و دیواره هاى دل با انعکاس شعاع نور دل - که با ذکر روشن گشته است - بر آن ، روشن و نورانى مى گردد، خداى متعال فرموده : ((سپس پوست ها و دل هاى ایشان به ذکر خدا نرم و مایل مى شود.)) و از نشانه هاى نرمى پوستها و دل ها تجلى اعضاء است با سیاست محاسبه ، و حفظ دل است با حراست مراقبه . و اعظم ایضا اءِنَّهُ قد عرفت مما سبق اءن حاصل المراقبة علم العبد بان الله تعالى ناظر الیه مطلع على ما یجنه ضمیره ، و هى سرّ قَوْله تعالى : الم یعلم بان الله یرى .(509) فالمراقبة دهلیز المشاهدة . و حقیقة المشاهدة فناء شهود العبد فِى عظمة مشهوده . و من تخطى بحریم هَذَا المقام ظفر بالکبریت الاحمر و ذاق طعم الحریة بالتخلص الى الحقیقة العبدیة ، فمن استرقته الربوبیة فذلک اَلَّذِى ظفر بالحریة المحضة ، فحینئذ اطلق من وثاق الاغیار و یدیر دایرة الجمعیة و لاح له سر کل شى ء هالک الا وجهه ،(510) فبقى واحد لواحد و فرد لفرد، ضرب الله مثلا رجلا فیه شرکاء متشاکون و رجلا سلما لرجل هل یستویان مثلا الحمدلله بل اکثرهم لا یعلمون .(511) فمن ارید له السعادة ، و منّ علیه فِى مبداء الامر بصدق الارادة ، و اید بالعنایة ، و آمد بالتواغل فِى دقایق الرعایة ، فیتنبه قلبه ، و یستقظ لبّه لطلب هَذَا الامر العظیم و الخطب الجسیم یَکوُن ذلک العبد ممن سبقت له الحسنى من الله ، و ممن اصطفاه مولاه لنفسه ، و الله ملهم التوفیق . و نیز بدان که : از مطالب گذشته دانستى که حاصل مراقبه این است که بنده بداند که خداى متعال ناظر اوست و بر آن چه ضمیر او پنهان مى دارد آگاه است ، و این است سر قول خداى متعال که : ((آیا نمى دانى که خداوند مى بیند))؟ پس مراقبه دهلیز و راهرو مشاهده است . و حقیقت مشاهده فناى شهود بنده در عظمت مشهود اوست . و هر کس به حریم این مقام گام نهد به کبریت احمر (کمیاب نایاب) دست یابد و مزه آزادگى را در تخلص به حقیقت بندگى مى چشد، پس هر که را ربوبیت به بندگى خود در آورد به آزادگى محض ظفر یافته است ، پس در آن هنگام از بند اغیار رها شده و دایره جمعیت را دور مى زند و سرّ ((هر چیز تباه شدنى است مگر وجه او)) برایش روشن مى شود، پس یگاءِنَّهُ براى یگاءِنَّهُ و فرد براى فرد باقى مى ماند؛ ((خداوند مثل مى زند مردى را که چند نفر ارباب بدخو در او شریکند، و مردى را که تسلیم یک نفر است ، آیا این دو کس در مثل یکى هستند؟ سپاس خدا راست ، بلکه بیشترشان نمى دانند)). پس هر که سعادت براى او خواسته شده و در آغاز کار، صدق ارادت به او بخشیده شده و با عنایت تایید یافته و با تعمق و ژرف نگرى در دقایق رعایت یارى گشته ، و بدین سبب دلش آگاه و خردش بیدار شده براى طلب این امر بزرگ و گرانقدر، چنین بنده اى از جمله کسانى است که نیکى از سوى خداوند به سوى او پیشى گرفته ، و از جمله کسانى است که مولایش او را براى خود برگزیده است . و خداوند الهام بخش توفیق است . .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image