مخفی کردن مطالب /

تخمین زمان مطالعه: 9 دقیقه

با سلام. و تشکر فراوان از سایتتون. در احادیث و روایات بسیاری در مورد سکوت و خودداری کردن از گفتن رازهای انسان آورده شده. سوال بنده این است که نگفتن از خود تا چه حد؟ در جامعه افرادی هستند که حتی به دوستان دیرین خود و یا اقوام حتی مسافرت های مذهبی خود را و یا عقد و عروسی را هم مخفی می کنند. و مورد ناراحتی دیگران می شوند. آیا در سیره و منش ائمه میزان آن تعریف شده است؟ آیا ائمه از زندگی خود و یا خانواده خود به دیگران مواردی را می گفتند؟آیا این میزان پنهان کاری از نظر اسلامی درست است؟ آیا حدیثی راجع به اینکه این میزان پنهان داشتن زندگی از دیگران غلط باشد موجود است؟


علی رقم اینکه هر کسی دوست دارد که از راه زبان وتکلم ،با دیگران ارتباط برقرار کرده وسخن بگوید ، پنهان کردن ومستور داشتن وقایع ، چیزی است که شخص ممکن است به یکی از جهات زیر انجام دهد :یا به این دلیل است که :می ترسد آسیبی به او برسد وروایتی در این زمینه نقل شده « أستر ذهبک و ذهابک و مذهبک » : دارائى، و راه و مذهبت را مستور دار. اُستر: یعنی مخفی کن وبپوشان ، ذهبک: یعنی طلا ودارایی وثروتت را ؛ ذِهابک : یعنی کاری که می خواهی انجام دهی ویا انجام می دهی ویا جایی را که قصد داری بروی ؛ مذهبک : یعنی دینت را آیا شیعه ای ویا سنی ، مسلمانی یا غیر مسلمان ویا این شخص را دوست داری ویا نداری. وشاعر نیز ابیاتی را سروده :در بیان این سه، کم جنبان لبت از ذهاب و زذهب و زمذهبت کاین سه را ،خصم است بسیار وعدوى در کمینت ایستد چون داند اوى وربگوئى با یکى گوى الوداع کل سر جاوز الاثنین شاع که اگر دلیل مستور وپنهان کردن ، این روایت باشد ؛ اولا هنوز سندی برای این روایت نیافته ایم ، ثانیا برفرض صحت سند ، این روایت نسبت به دشمنان وکسانی است که خوف ضرر وآسیب از جانب ایشان ممکن است برسد نه از هرکس! حتی درحدیث آمده است که :« اذا انعم اللَّه على عبده نعمة احب ان یرى اثرها علیه» «هنگامی که خداوند نعمتی را به کسی بدهد ، دوست دارد که شکر آن نعمت را دراو ببیند!» و یکى از اقسام شکر نعمت، اظهار نعمت است و بدترین اقسام کتمان، کتمان حق است مثل یهود و نصارى که حقانیت پیغمبر اسلام صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم را فهمیدند و در کتب خود دیدند و مع ذلک کتمان کردند.ویا مستور داشتن به دلیل این است که : اگر کسی از کسانی ،چیزی را پنهان می کند چون به ایشان اطمینان ندارد ومی ترسد که وقتی این موضوع را بدانند ،موجب مشکلات شوند ، لذا از باب احتیاط عقلانی این کار را می کند ؛ که البته این دلیل نیز نمی تواند دلیل مخفی کردن از دوستان باشد مگر اینکه به آن دوستان اطمینان نداشته باشد!ویا به این دلیل است که راجع به سکوت وچیزی نگفتن احادیثی را دیده، لذا انسان ساکتی است وشاید اگر از او سؤال کنید جواب دهد ولی مادامی که از او سؤال نشده ، ماجرا را نگوید !( خوب است که راجع به سکوت مطالبی را ازترجمه کتاب جامع السعادات مرحوم نراقی بیاوریم ؛ج 2، ص: 454 الی 457 ) رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: «من صمت نجا» «هر که خاموشى گزید نجات یافت».و فرمود: «الصّمت حکم، و قلیل فاعله» «خاموشى خردمندیهاست و خاموشى گزینان اندکند». و فرمود: «من کفّ لسانه ستر اللّه عورته» «هر که زبان خود را نگهدارد خداوند عیب او را بپوشاند». و فرمود: «أ لا أخبرکم بأیسر العبادة و أهونها على البدن: الصّمت و حسن الخلق» «مى خواهید شما را به عبادتى که از همه عبادتها بر بدن آسانتر است خبر دهم؟:خاموشى و نیک خوئى». و فرمود: «من کان یؤمن باللّه و الیوم الآخر فلیقل خیرا أو و لیسکت». «هر که به خدا و آخرت ایمان دارد یا سخن خیرى گوید یا خاموش باشد». و فرمود: «رحم اللّه عبدا تکلّم خیرا فغنم، أو سکت عن سوء فسلم» «خدا رحمت کند بنده اى را که سخن نیک گوید و سود برد، یا از بدگوئى سکوت کند و سالم بماند».مردى اعرابى به خدمت آن حضرت رسید و گفت: «مرا به کارى راهنمائى کن که مرا به بهشت برد، فرمود: گرسنه را سیر کن، و تشنه را سیراب ساز، و امر به معروف و نهى از منکر کن، و اگر نمى توانى زبانت را از غیر سخن خیر نگهدار».و فرمود: «زبانت را از غیر سخن خیر محافظت کن، که به این سبب بر شیطان غالب مى شوى». و فرمود: «چون مؤمن را خاموش و با وقار ببینید به او نزدیک شوید که حکمت بر دل او القا مى شود (یا: او حکمت را القا مى کند)».و فرمود: «مردم سه دسته اند: غانم (بهره مند)، و سالم (تندرست و صحیح)، و شاحب (بیمار رنگ باخته). غانم کسى است که به یاد خداست، و سالم کسى است که خاموش است، و شاحب کسى است که در سخنان باطل فرو مى رود ».و فرمود: «زبان مؤمن در پشت دل اوست، و چون بخواهد سخنى بگوید آن را در دل بیندیشد و بسنجد، سپس آن را به زبان جارى نماید. و زبان منافق در پیش دل اوست، و چون قصد گفتن چیزى کند به زبان روان سازد بى آنکه در دل آن را به اندیشه و تفکّر در آورد».و فرمود: «زبانت را نگهدار، که این صدقه اى است که به خویش مى دهى». و فرمود: «هیچ بنده اى حقیقت ایمان را نشناسد تا آنکه زبان خود را نگهدارد».به مردى که خدمت آن حضرت آمد فرمود: «نمى خواهى تورا به چیزى راهنمائى کنم که خداوند به وسیله آن تورا به بهشت برد؟ عرض کرد: چرا یا رسول اللّه! فرمود: از آنچه خدا به تو داده است به دیگران بده! گفت: اگر از دیگرى محتاجتر باشم؟ فرمود: مظلوم را یارى کن، گفت: اگر ضعیفتر از آن باشم که یارى او کنم؟ فرمود: کارى براى نادان کن- یعنى نادان را راهنمائى کن-. عرض کرد: اگر خودم از او نادانتر بودم؟ فرمود: زبانت را جز از خیر خاموش دار.آیا شادمان نیستى که یکى از این خصلتها در تو باشد که تورا به بهشت برد؟».و فرمود: «نجاة المؤمن حفظ لسانه» «نجات مؤمن در نگهداشتن زبانش است».روزى مردى به خدمت آن حضرت رسید و گفت: «یا رسول اللّه مرا سفارشى کن! فرمود: «زبان خود را نگهدار. عرض کرد: یا رسول اللّه مرا سفارشى کن! فرمود:زبانت را نگهدار! واى بر تو! آیا مردم را جز درو شده هاى زبانشان به دوزخ سرنگون مى کند؟».به عیسى علیه السّلام گفتند: «ما را به کارى راهنمائى کن که به وسیله آن به بهشت رویم. فرمود: هرگز سخن مگوئید، گفتند: نمى توانیم. فرمود: جز به نیکى و خیر سخن مگوئید»: و نیز فرمود: «عبادت ده جزء است، نه جزء آن در خاموشى است، و یکى در گریز از مردم». و فرمود: «در غیر ذکر خدا سخن بسیار مگوئید، زیرا کسانى که در غیر ذکر خدا بسیار سخن مى گویند قساوت دلهاشان را فرو گرفته است و خود نمى دانند».لقمان به پسر خود گفت: «اى فرزند، اگر پندارى که سخن گفتن نقره است، بدان که سکوت طلاست».امام باقر علیه السّلام فرمود: «کان أبو ذرّ یقول: یا مبتغى العلم، انّ هذا اللّسان مفتاح خیر و مفتاح شرّ، فاختم على لسانک کما تختم على ذهبک و ورقک».«ابو ذر مى گفت: اى جویندگان علم، [بدانید که ] این زبان کلید خیر و کلید شرّ است، پس همچنانکه بر زر و سیم و پولت مهر مى نهى بر زبانت نیز مهر بنه». و فرمود: «انّما شیعتنا الخرس» «شیعیان ما زبانشان [مانند] گنگ و لال است». (کم گوى و دیر گوى اند).و امام صادق علیه السّلام به غلامش، سالم، فرمود: «یا سالم احفظ لسانک تسلم، و لا تحمل النّاس على رقابنا» «اى سالم زبانت را نگهدار تا سالم بمانى، و مردم را بر گردن ما سوار مکن ».و فرمود: «فى حکمة آل داود: على العاقل أن یکون عارفا بزمانه، مقبلا على شأنه، حافظا للسانه».«در حکمت آل داود است که: عاقل باید به زمان خود آشنا و شناسا باشد، به کار خود پردازد، و نگاهبان زبان خود باشد».و فرمود: «لا یزال العبد المؤمن یکتب محسنا ما دام ساکتا، فاذا تکلّم کتب محسنا أو مسیئا».«بنده مؤمن تا زمانى که خاموش است نیکوکار نوشته مى شود، و چون سخن گوید نیکوکار یا بدکار نوشته شود». و فرمود: «خواب آسایش تن، و سخن آرامش روح، و سکوت راحت عقل است».و فرمود: «خاموشى گنج پر گهر، و زینت بردبار، و پرده نادان است».و امام أبو الحسن الرضا علیه السّلام فرمود: «احفظ لسانک تعزّ، و لا تمکّن النّاس من قیادک فتذّل رقبتک» «زبانت را نگهدار تا عزیز باشى، و عنان خود را به دست مردم مده که خوار و زبون شوى».و فرمود: «من علامات الفقه: الحلم، و العلم، و الصّمت، إنّ الصّمت باب من ابواب الحکمة، إنّ الصّمت یکسب المحبّة، إنّه دلیل على کلّ خیر».«از نشانه هاى فهم دین بردبارى و علم و خاموشى است، خاموشى یکى از درهاى حکمت است، خاموشى جلب محبّت مى کند، و راهنماى هر خیرى است».و فرمود: «کان الرّجل من بنى اسرائیل إذا أراد العبادة صمت قبل ذلک عشر سنین».«هر گاه مردى از بنى اسرائیل مى خواست به عبادت پردازد، ده سال پیش از آن خاموشى پیشه مى کرد ».( 1 )و در «مصباح الشریعة» از حضرت صادق علیه السّلام منقول است که فرمود:«خاموشى شعار محقّقان حقایقى است که قلم تقدیر بر آن گذشته، و آن کلید هر راحتى دنیا و آخرت است، و در آن خشنودى پروردگار، و سبکى حساب، و محفوظ بودن از خطاها و لغزشهاست، و خداوند آن را پرده جاهل و زینت عالم قرار داده، و همراه آن بر کنارى هوى، و ریاضت نفس، و شیرینى عبادت، و زوال قساوت دل، و عفاف و مروّت و ظرافت است. پس زبان را تا ناچار نشدى ببند، بخصوص هنگامى که شخص شایسته اى براى کلام نیابى و یار و همدمى در سخن گفتن و مذاکره براى خدا و در راه خدا پیدا نکنى. ربیع بن خثیم کاغذى فرا روى خود مى نهاد و هر چه مى گفت مى نوشت و شبانگاه حساب خود را مى رسید که چه چیز به سود او وچه چیز به زیان او بوده، و مى گفت: آه آه! خاموشان نجات یافتند وما ماندیم.(2)نقل شده است که چهار پادشاه صاحب راى - هند و خاقان چین و کسرى و قیصر- در مجمعى جمع شدند، و همه بر مذمّت سخن گفتن و ستایش خاموشى متّفق گشتند.: یکى گفت من از آنچه گفته ام پشیمان شده ام ولى از آنچه نگفته ام پشیمان نشده ام.و دیگرى گفت: هر گاه من سخنى گفته ام آن سخن مالک من شده است و مرا اختیارى بر آن نیست، و هر گاه نگفته ام مالک آنم و اختیارش را دارم. سومى گفت: از گوینده سخن در عجبم، زیرا اگر سخنش به خود او برگردد به او زیان مى رساند و اگر برنگردد سودى به او نمى رساند. چهارمى گفت: من به ردّ آنچه نگفته ام تواناترم از ردّ آنچه گفته ام.______________________________(1) این احادیث را با «اصول کافى»: باب خاموشى، و با «وسائل»: کتاب حج، باب 117، و با «مستدرک»، 2- 88، 89، و با «سفینة البحار»: 2- 50، 51، و با «بحار»:2 مج 15- 189 باب خاموشى، و با «احیاء العلوم»: 3- 93- 95، و با «کنز العمال»: 2- 72 و 111 تصحیح کردیم. (2) «مصباح الشریعة»: باب 27. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image