پاسخ به شبهات کتاب سرخاب و سفیداب ج ۲- شماره بیست و هشت /

تخمین زمان مطالعه: 30 دقیقه

عالم شیعه، خطاب به عالم سنی: طبق احادیث موجود در کتب خود شما (اهل سنت) ابوبکر و عمرب، ترسو بوده اند، شک داشته اند (منظور شک خلیفه دوم در جریان صلح حدیبیه) متمایل به یهود و یا کفار بوده اند ، با مسلمانها سختگیر و عبوس بوده اند و... ولی حضرت علی ع‌ چنین نبوده اند! پس شما باید شیعه شوید!!! عالم مسیحی، خطاب به عالم مسلمان: طبق آیات قرآن خود شما (مسلمانها) پیامبر اسلام ص: می ترسیده اند (احزاب ۳۷ و مائده ۶۷ به کنایه) متمایل به مشرکین بوده اند (الاسراء ۷۳ به بعد) با مسلمانها عبوس بوده اند (سوره عبس،۱ به بعد)گناهکار و خطاکار بوده اند (غافر/۵۵، محمد/۱۹ و فتح/۲) ساده دل بوده و فریب می‌خورده (توبه/۴۳ و ۶۱و ۴۸) نسبت به رسالتش یا برخی امور دیگر شک داشته (یونس/ ۹۴ و هود/ ۱۷ به طور کنایه و ۱۰۹ و سجده/۲۳) انجام دادن عملی بدون اجازه خداوند (توبه ۴۳ و تحریم) امکان لغزش و تردید (هود/۱۲) فراموشکار (انعام/۶۸) و... ولی حتی یک مورد و یک نکته از چنین مواردی در خصوص حضرت عیسی ع‌ در قرآن وجود ندارد، پس شما باید مسیحی شوید!!!!! (قضاوت و نتیجه گیری با عقل و شعور خواننده) - می‌گویید چرا عمر بن خطاب احادیث را سوزاند؟ در پاسخ می‌گوئیم: - حدیث معتبری از قول رسول خداص وجود دارد که به ابوسعید خدری می‌فرمایند: از من چیزی ننویسید و اگر نوشته باشید محو نمایید، فقط قرآن را بنویسید (با عنایت به اینکه ابوسعید خدری از اهل مدینه بوده و در ابتدای هجرت، بچه ای بیش نبوده پس به احتمال زیاد، این حدیث مربوط به اواخر عمر پیامبرصاست، زیرا بعید است پیامبرص به یک بچه سفارش کند که احادیث مرا ننویسید! پدر ابوسعید نیز وقتی او را برای شرکت در جنگ بدر می‌آورد پیامبرص بخاطر کم بودن سن او، اجازه شرکت نمی‌دهد) - حضرت علی ع‌ دستور داده که حدیث را مذاکره کنند تا از یادها نرود . - گفتن حدیث آزاد بوده و نوشتن آن ممنوع بوده. - اگر خلیفه دوم اجازه ثبت حدیث را می‌داد و قرآن از اصالت می افتاد و تحریف می‌شد همین جناب آقای قزوینی با انبوه تحلیلگران و مداحان و وعاظ شیعه از صبح تا شب چهها که نمیکردند که قصد عمر بن خطاب از اینکار، تحریف قرآن بود و موفق هم شد و ما بقی تحلیلهای آبگوشتی دیگر...


آیا نسبت خوف به پیامبر، اهانت به آن حضرت است؟نقد و بررسی : قبل از ورود به بخش پاسخ ، توجه به نکته زیر ، الزامی است :خوف و خشیت ، همانند بسیاری از خصلت های انسانی همچون تواضع و صبر و نگرانی و... از اموری است که دو بُعد و دو جهت متضاد دارند ، یعنی یک جهت آن ممدوح و جهت دیگر آن مذموم می باشد.به عبارت دیگر این امور ، صرفا خوب و یا صرفا زشت نیستند بلکه در مواردی خوب و در مواردی ناپسند می باشند ، مثلا صبر و تحمل در مقابل انگیزه های معصیت زا درونی و بیرونی ، بسیار نیکو ولی در مقابل ظلم به دیگران با امکان دفاع از مظلوم ، بسیار ناپسند می باشد ، خوف و ترس نیز از همین گونه است اگر منشأ آن زبونی و خواری نفس باشد که در اصطلاح به آن « جُبن » می گویند ، خصلتی ناپسند بوده و از ساحت انبیاء الهی و به خصوص رسول خدا (ص) دور است زیرا در بحران غزوات آن گاه که کار نبرد درهم می پیچید ، آن که پناه همگان و حتی پناه امیر المؤمنین(ع) بود ، پیامبر خدا (ص) بود ، اما اگر منشأ خوف دلسوزی )مثل ترس مادر از آینده فرزندش) و یا امری عقلایی (مثل تجهیز سپاه در مقابل دشمن( باشد ، بسیار نیکو و پسندیده خواهد بود .پاسخ اول : اشکال نقضی به اهل سنت چقدر پسندیده می بود ، وقتی کسی اشکالی را نثار دیگری می ساخت ، ابتدا خود را وارسی می نمود تا همان اشکال در خودش یافت نگردد : نسبت خوف به پیامبران در قرآن قرآن کریم در موارد متعددی صراحتا به پیامبران نسبت خوف داده است ، و چنین نسبتی را منافی شأن نبوت نمی داند ، حال اگر این نسبت ، اهانت به آنان باشد ، آیا می توان گفت که قرآن کریم به پیامبران (ص) اهانت نموده است ؟ در ذیل نمونه هایی از خوف پیامبران در قرآن را ارائه می نماییم : الف : نسبت خوف به پیامبر اسلام- قرآن به پیامبر اکرم (ص) در جریان زید و طلاق او از همسرش ، نسبت خوف و خشیت از مردم می دهد : « وَتُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا الله مُبْدِیهِ وَتَخْشَی الناس والله أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ » ... و در دل چیزی را پنهان می داشتی که خداوند آن را آشکار می کند و از مردم می ترسیدی در حالی که خداوند سزاوارتر است که از او بترسی!آیه 37سوره احزابآلوسی مفسر معروف اهل سنت در تفسیر این آیه می نویسد : والظاهر أن الله تعالی لما أراد نسخ تحریم زوجة المتبنی أوحی إلیه علیه الصلاة والسلام أن یتزوج زینب إذا طلقها زید فلم یبادر له صلی الله علیه وسلم مخافة طعن الأعداء فعوتب علیه وهو توجیه وجیه .و ظاهر امر این است که خداوند متعال وقتی که خواست تحریم ازدواج با همسر مطلقه فرزند خوانده (که در میان عرب جاهلی مرسوم شده بود ) را از بین بردارد به پیامبر علیه الصلاة والسلام وحی نمود که با زینب همسر پسرخوانده اش که طلاق گرفته بود ، ازدواج نماید اما پیامبر صلی الله علیه وسلم از ترس طعن دشمنان اقدام به آن نمی نمود لذا خداوند او را مورد عتاب قرارداد (آلوسی می گوید ) این توجیه خوبی برای این آیه است .تفسیر الألوسی ج 16 ص 128ب : نسبت خوف به حضرت موسیخداوند متعال در قرآن کریم با صراحتِ تمام از خوف پیامبر اولوالعزمی چون حضرت موسی (ع) در ابلاغ رسالت الهی و نیز تکلم او به این خوف درپیشگاه الهی ، آنهم دقیقا بعد از فرمان خداوندی به دعوت فرعون و قومش ، سخن گفته و می فرماید :« وَإِذْ نَادَی رَبُّکَ مُوسَی أَنْ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ * قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَلاَ یَتَّقُونَ * قَالَ رَبِّ إِنِّی أَخَافُ أَنْ یُکَذِّبُونِی » .(به خاطر بیاور) هنگامی را که پروردگارت موسی را ندا داد که به سراغ قوم ستمگر برو * قوم فرعون ، آیا آنان (از مخالفت فرمان پروردگار( پرهیز نمی کنند؟! *(موسی) عرض کرد: « پروردگارا! از آن می ترسم که مرا تکذیب کنند . سوره شعراء آیه10 الی12« ... وَأَخِی هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِسَاناً فَأَرْسِلْهُ مَعِی رِدْءاً یُصَدِّقُنِی إِنِّی أَخَافُ أَنْ یُکَذِّبُونِی * قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ و َنَجْعَلُ لَکُمَا سُلْطَاناً فَلاَ یَصِلُونَ إِلَیْکُمَا بِآیَاتِنَا أَنْتُمَا وَ مَنْ اتَّبَعَکُمَا الْغَالِبُونَ » .« و برادرم هارون زبانش از من فصیحتر است او را همراه من بفرست تا یاور من باشد و مرا تصدیق کند می ترسم مرا تکذیب کنند! فرمود: «بزودی بازوان تو را بوسیله برادرت محکم (و نیرومند) می کنیم، و برای شما سلطه و برتری قرار می دهیم و به برکت آیات ما، بر شما دست نمی یابند شما و پیروانتان پیروزید!» » .سوره قصص آیه 33 و34 « اذْهَبَا إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی * فَقُولاَ لَهُ قَوْلا لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَی * قَالاَ رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَنْ یَفْرُطَ عَلَیْنَا أَوْ أَنْ یَطْغَی * قَالَ لاَ تَخَافَا إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَی » .بسوی فرعون بروید که طغیان کرده است! * اما بنرمی با او سخن بگویید شاید متذکّر شود، یا (از خدا) بترسد! * (موسی و هارون) گفتند: «پروردگارا! از این می ترسیم که بر ما پیشی گیرد (و قبل از بیان حق، ما را آزار دهد) یا طغیان کند (و نپذیرد)!» * خداوند فرمود : « نترسید ! من با شما هستم (همه چیز را) می شنوم و می بینم! » .سوره طه آیه 42 الی46حال جای این سوأل است که آیا قرآن به حضرت موسی (ع) اهانت نموده است ؟ ج : نسبت خوف به حضرت هارون همچنین قرآن در مورد خوف هارون (ع) از این که مبادا مورد مواخذه حضرت موسی (ع) قرارگیرد که چرا در غیاب او بین بنی اسرائیل تفرقه افکنده است ؟ از مبارزه با فتنه سامری و مرتد شدن مردم خوداری می کند « قَالَ یَا هَارُونُ مَا مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا * أَلاَّ تَتَّبِعَنِی أَفَعَصَیْتَ أَمْرِی * قَالَ یَبْنَؤُمَّ لاَ تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَلاَ بِرَأْسِی إِنِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی » . (موسی) گفت: « ای هارون! چرا هنگامی که دیدی آنها گمراه شدند * از من پیروی نکردی؟! آیا فرمان مرا عصیان نمودی؟!» (93)(هارون) گفت: «ای فرزند مادرم! مرا مواخذه مکن! من ترسیدم که بگویی تو میان بنی اسرائیل تفرقه انداختی، و سفارش مرا به کار نبستی!»سوره طه آیه 92 الی 94حال اگر کسی بگوید : وقتی می شود با وجود فتنه گوساله پرستی و رواج آن در میان تمامی پیروان ، از خوف و هراس تفرقه ، سکوت نمود ، آیا نسبت خوف به رسول خدا (ص) از تکذیب صحابه ، اهانت به ایشان است ؟ د : نسبت خوف به حضرت ابراهیمقرآن کریم همچنین در مورد خوف پیامبر الوالعزم دیگری چون ابراهیم خلیل (ع) از میهمانانی که در واقع فرستادگان الهی بر قوم لوط بوده اند ، این گونه سخن می گوید : « فَلَمَّا رَأَی أَیْدِیَهُمْ لاَ تَصِلُ إِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً قَالُوا لاَ تَخَفْ » .(اما) هنگامی که دید دست آنها به آن نمی رسد (و از آن نمی خورند، کار) آنها را زشت شمرد و در دل احساس ترس نمود. به او گفتند: «نترس! » .سوره هود آیه70و همچنین در سوره ذاریات در این باره می فرماید : « هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ ضَیْفِ إِبْرَاهِیمَ الْمُکْرَمِینَ * ... فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً قَالُوا لاَ تَخَفْ » . آیا خبر مهمانهای بزرگوار ابراهیم به تو رسیده است؟ ... و از آنها احساس ترس نمود ، گفتند: «نترس .سوره ذاریات آیه 24 الی28 هـ : نسبت خوف به حضرت زکریا همچنین خداوند متعال ، خوف حضرت زکریا (ع) را که در قالب دعا در پیشگاه الهی عرضه شد ، برای همگان علنی نموده و می فرماید : « وَإِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِنْ وَرَائِی وَکَانَتْ امْرَأَتِی عَاقِراً فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیّاً » .... و من بعد از خود از بستگانم ترسانم ! و (از طرفی) همسرم نازا و عقیم است تو از نزد خود جانشینی به من ببخش . سوره مریم آیه 5در بخش دوم پاسخ سوم ، روایاتی را از منابع دست اول اهل سنت ارائه می کنیم که به صراحت به پیامبران الهی و همچنین به طور خاص به رسول خدا (ص) نسبت خوف داده اند :الف : خوف پیامبران الهی از تکذیب اصحاب صحیح بخاری ، بهترین منبع اهل سنت ، به تمامی پیامبران الهی نسبت داده است که ایشان از تکذیب شدن توسط پیروانشان بیمناک بوده اند ، به حدیثی که بخاری در این رابطه از عایشه نقل کرده دقت کنید : حدثنا إِبْرَاهِیمُ بن مُوسَی أخبرنا هِشَامٌ عن بن جُرَیْجٍ قال سمعت بن أبی مُلَیْکَةَ یقول قال بن عَبَّاسٍ رضی الله عنهما... ابن جُرَیج گفت که از ابن أبی مُلَیْکَة شنیدم که می گفت : ابن عَبَّاس رضی الله عنهما ،کلمه «کُذبُوا» در آیه « حتی إذا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قد کُذِبُوا » را بدون تشدید می خواند و وقتی به اینجا می رسید ، این آیه را تلاوت می کرد « حتی یَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا معه مَتَی نَصْرُ اللَّهِ ألا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیبٌ » تا این که من عُروَة بن زُِبیر را ملاقات کردم و آنچه شنیده بودم را برایش نقل نمودم ، عروة جواب داد : عَائِشَةُ گفت به خدا پناه می برم ، به خدا قسم ، خداوند هرگز وعده ای به رسولش نداد مگر آنکه آن رسول می دانست که آن وعده الهی قبل از رحلتش محقق خواهد شد ولی از آنجا که همیشه سختی ها و دشواری ها همراه پیامبران بود آنان می ترسیدند که از ناحیه اصحاب و یارانشان مورد تکذیب قرار گیرند لذا عایشه کلمه «کُذبُوا» را با تشدید می خواند : « وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قد کُذِّبُوا ».صحیح البخاری (الجامع الصحیح المختصر) ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی الوفاة: 256 ، ج 4 ص 1644، دار النشر : دار ابن کثیر , الیمامة - بیروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، ب : خوف رسول خدا (ص) از انکار برخی از صحابه همچنین حدیث دیگری که در صحیح بخاری منعکس شده از این قرار است که رسول خدا (ص) از بیان و اجرای برخی احکام الهی به دلیل تازه مسلمان بودن و قریب العهد بودن مردم ، به دوران جاهلیت ، خوف داشتند :بخاری معتبرترین محدث اهل سنت در معتبرترین کتاب آنان ، در این مورد حدیث زیر را از عائشه نقل می کند: حدثنا مُسَدَّدٌ حدثنا أبو الْأَحْوَصِ حدثنا أَشْعَثُ عن الْأَسْوَدِ بن یَزِیدَ عن عَائِشَةَ رضی الله عنها قالت سَأَلْتُ النبی صلی الله علیه وسلم عن الْجَدْرِ أَمِنَ الْبَیْتِ هو قال نعم قلت فما لهم لم یُدْخِلُوهُ فی الْبَیْتِ قال إِنَّ قَوْمَکِ قَصَّرَتْ بِهِمْ النَّفَقَةُ قلت فما شَأْنُ بَابِهِ مُرْتَفِعًا قال فَعَلَ ذلک قَوْمُکِ لِیُدْخِلُوا من شاؤوا وَیَمْنَعُوا من شاؤوا وَلَوْلَا أَنَّ قَوْمَکِ حَدِیثٌ عَهْدُهُمْ بِالْجَاهِلِیَّةِ فَأَخَافُ أَنْ تُنْکِرَ قُلُوبُهُمْ أَنْ أُدْخِلَ الْجَدْرَ فی الْبَیْتِ وَأَنْ أُلْصِقَ بَابَهُ بِالْأَرْضِ .... أَسوَدِ بن یَزِید از عائشه رضی الله عنها نقل کرده که گفت : از پیامبر صلی الله علیه وسلم در مورد حجر اسماعیل پرسیدم که آیا جزء کعبه است یا نه ؟ فرمود : بله ، گفتم : پس چرا مردم آن را جزء کعبه نمی دانند ، فرمود : زیرا که قوم تو توان این کار را نداشتند ، گفتم : حکم درب آن که از زمین بالا است(و وارد شدن به آن محتاج عبور از پله های آن است) چیست ؟ ، فرمود : این کار را قوم تو کردند تا هر که را خواستند ، وارد کرده و هر که را خواستند از ورود به آن منع نمایند ، اگر نبود که قوم تو قریب العهد به دوران جاهلیت اند و می ترسم که دلهای آنان انکار کند ، حجر اسماعیل را داخل در کعبه نموده و نیز درب آن را به زمین می چسباندم .الجامع الصحیح المختصر(صحیح البخاری) ، اسم المؤلف : محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی الوفاة: 256 ، ج 2 ص 573 ، دار النشر : دار ابن کثیر , الیمامة - بیروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقیق : د. مصطفی دیب البغاآیا این اهانت به رسول خدا (ص) نیست که به خاطر خوف از انکار صحابه از بیان حکم الهی خودداری نماید ؟؟؟ ج : خوف رسول خدا (ص) از دشمن !!! همچنین منابع اهل سنت مملو از نسبت خوف به پیامبر (ص) در صحنه جنگ است آیا کسانی که نسبت خوف ممدوح به پیامبر (ص) را که قرآن نیز به آن تصریح می کند ، اهانت می شمارند ، نسبت خوف در جنگ را اهانت نمی دانند .ابوداود سجستانی از علمای پرآوازه اهل سنت ، در باره خوف رسول خدا (ص) از دشمن و دعای آن حضرت در این موارد می نویسد : حدثنا محمد بن المثنی ، ثنا معاذ بن هشام ، حدثنی أبی ، عن قتادة ، عن أبی بردة بن عبد الله ، أن أباه حدثه ، أن النبی صلی الله علیه وسلم کان إذا خاف قوما قال : اللهم إنا نجعلک فی نحورهم و نعوذ بک من شرورهم . أبی بردة بن عبد الله ، از پدرش عبدالله روایت می کند که ، پیامبر صلی الله علیه وسلم ، هرگاه از قومی می ترسید می گفت : خدایا ! ما تو را در گلوی آنان قرار می دهیم (کنایه از این که ما تو را مانعی بین خود و آنان ، قرار می دهیم) و از شرّ آنان به تو پناه می بریم .سنن أبی داود ، اسم المؤلف: سلیمان بن الأشعث أبو داود السجستانی الأزدی الوفاة: 275 ، ج 2 ص 89 ، دار النشر : دار الفکر، تحقیق : محمد محیی الدین عبد الحمیدنتیجه نهایی : با وجود آنکه اولا : در منابع اهل سنت به خوف رسول خدا (ص) از ابلاغ ولایت امیرالمؤمنین (ع) تصریح شده و ثانیا : قرآن کریم به پیامبران الهی ، نسبت خوف داده و ثالثا : اهل سنت ، نسبت خوف در ابلاغ رسالت الهی و خوف از انکار مسلمانان و خوف از دشمن را به آن حضرت (ص) داده اند ، اهانت دانستن نسبت خوف ، سخن غیرمنطقی بوده و ریشه ای جز تعصب و جهل به قرآن و سنت نخواهد داشت . اهانت کنندگان حقیقی به رسول خدا (ص(:آنچه تا اینجا تقدیم شد ، دفع شبهه ی اهانت دانستن نسبت خوف به رسول خدا (ص) بود ، اما اکنون نوبت آن فرا رسیده که این مطلب را بررسی نماییم که کسانی که تا این حد ، به ساحت پیامبر (ص) حساس بوده و نسبتی را که قرآن به پیامبران داده را برنتافته و شیعه را متهم به اهانت نموده اند ، آیا از اهانت های صریح و غیرقابل تاویل خود ، خبر دارند ، نسبت هایی که شیعه از به زبان آوردن آنها شرم دارد .ضرب المثل مشهور عربی می گوید : « اذا کان بیتک من زجاج فلا ترم الناس بالحجارة » «اگر خانه ات از جنس شیشه است ، به مردم سنگ نزن » زیرا که اگر او در صدد پاسخ برآید ، چیزی برای تو باقی نخواهد گذارد ، برای روشن شدن این حقیقت ، کافی است تنها به شخصیت رسول خدا (ص) از منظر اهل سنت ، نگاهی بیاندازیم ، تا مطالبی باور نکردنی و بسیار زننده و شرم آور ، که روح هر مسلمان پاک سرشتی را آزار می دهد ، بیابیم ، (البته قبل از ورود به این بخش ، از ساحت قدس پیامبر خاتم (ص) از نقل چنین مطالبی عذر خواهی می نماییم):1. پیامبر ، مشرک زاده بود !!!اهل سنت ، العیاذ بالله ، والدین رسول خدا (ص) یعنی عبدالله و آمنه را بت پرست و مشرک ، معرفی می نمایند از جمله : مسلم بن حجاج نیشابوری در مورد عبدالله پدر پیامبر(ص) می نویسد :حدثنا أبو بَکْرِ بن أبی شَیْبَةَ حدثنا عَفَّانُ حدثنا حَمَّادُ بن سَلَمَةَ عن ثَابِتٍ عن أَنَسٍ أَنَّ رَجُلًا قال یا رَسُولَ اللَّهِ أَیْنَ أبی ؟ قال : فی النَّارِ فلما قفی دَعَاهُ فقال : إِنَّ أبی وَأَبَاکَ فی النَّارِ .أَنَس نقل کرده که مردی به رسول خدا گفت : ای رسول خدا ! پدرم (که قبل از اسلام از دنیا رفته) کجاست ؟ پیامبر جواب داد : در آتش ، آن برگشت که برود پیامبر او را خواند و گفت : پدر من و تو در آتش اند .صحیح مسلم ، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری الوفاة: 261 ، ج 1 ص 191، دار النشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی همان طورکه ابن تیمیه در مجموع الفتاوی خود در این مورد می نویسد :التوسل بدعائه - ای النبی - وشفاعته ینفع مع الایمان به واما بدون الایمان به فالکفار والمنافقون لا تغنی عنهم شفاعه الشافعین فی الاخره، ولهذا نهی عن الاستغفار لعمه و ابیه و غیرهما من الکفار .توسل به دعای او – یعنی پیامبر اسلام – و شفاعت وی در صورت ایمان به او ، فایده می دهد ؛ اما اگر به وی ایمان نداشته باشد ( خیر ؛ فایده نمی دهد ) ؛ پس شفاعتِ شفاعت کنندگان ، برای کافران و منافقان را در آخرت فایده ندارد ؛ و به همین جهت رسول خدا از استغفار برای عمو و پدرشان و دیگر کفار منع شد! مجموع الفتاوی ، ج1 ، ص145 و التوسل والوسیلة ، ص 7.همچنین مسلم بن حجاج در مورد مادر پیامبر (ص) ، آمنه بنت وهب ، این گونه می نویسد : رسول خدا (ص) از خداوند می خواهد که برای مادرش آمنه استغفار کند ، اما خداوند چنین اجازه ای نمی دهد :حدثنا یحیی بن أَیُّوبَ وَمُحَمَّدُ بن عَبَّادٍ واللفظ لِیَحْیَی قالا حدثنا مَرْوَانُ بن مُعَاوِیَةَ عن یَزِیدَ یَعْنِی بن کَیْسَانَ عن أبی حَازِمٍ عن أبی هُرَیْرَةَ قال قال رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم اسْتَأْذَنْتُ رَبِّی أَنْ أَسْتَغْفِرَ لِأُمِّی فلم یَأْذَنْ لی وَاسْتَأْذَنْتُهُ أَنْ أَزُورَ قَبْرَهَا فَأَذِنَ لی .أبو هُرَیْرَة گفت : رسول خدا صلی الله علیه وسلم گفت : از خداوند اجازه خواستم تا برای مادرم استغفار کنم ، ولی اجازه نداد و اجازه خواستم تا قبرش را زیارت کنم که اجازه داد.صحیح مسلم صحیح مسلم ، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری الوفاة: 261 ، ج 2 ص 671. دار النشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقینووی شارح معروف صحیح مسلم در مورد این حدیث و مشرک بودن مادر پیامبر(ص) می نویسد :قوله (ص) : « استأذنت ربی أن أستغفر لأمی فلم یأذن لی واستأذنته أن أزور قبرها فأذن لی » ، فیه جواز زیارة المشرکین فی الحیاة وقبورهم بعد الوفاة .این سخن پیامبر(ص) : از خداوند اجازه خواستم تا برای مادرم استغفار کنم ، ولی اجازه نداد و اجازه خواستم تا قبرش را زیارت کنم و اجازه داد ، از این حدیث جواز زیارت مشرکین در زمان حیات و زیارت قبورآنان بعد از وفاتشان فهمیده می شود .صحیح مسلم بشرح النووی ، اسم المؤلف: أبو زکریا یحیی بن شرف بن مری النووی الوفاة: 676 ، ج 7 ص 45 ، دار النشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت - 1392 ، الطبعة : الطبعة الثانیةحال جای این پرسش است که کسانی که نسبت خوف به پیامبر )ص) را اهانت می شمارند آیا نسبت مشرک زادگی به پیامبر(ص) را اهانت نمی دانند. اما اخلاق پیامبر (ص)1- درکتاب اخلاق از ابوالقاسم کوفی نقل شده که پیامراکرم ص برای مسائل شخصی هرگز ازکسی انتقام نگرفت بلکه همیشه عفو وگذشت داشت.2- درکتاب محاسن برقی ازامام صادق )ع( نقل کرده که فرمود. رسول خدا ص فرمود .وقتی خدا عقل را آفرید به اوگفت: به عقب برگرد برگشت. بعد به اوگفت :پیش آی، پس پیش آمد ، سپس فرمود: مخلوقی نیافریده ام که نزد من محبوترازتوباشد .پس نود و نه جزء از آن را به محمد ص عطا کرد ، و یک جزء ازآن را درمیان همه بندگان قسمت نمود .3- در{مکارم اخلاق} از انس بن مالک نقل شده که گفت : رسول خدا شجاعترین مردم ،و نیکوترین و سخی ترین ایشان بود. به خدا قسم یک شب صدای هولناکی به گوش مردم (مدینه) رسید و همه بسوی آن صدا شتافتند در این میان دیدن رسول خدا ص از همه جلوترآمده وبراسب {أبی طله }سوار است و شمشیر برگردنش انداخته و به مردم می گوید : نترسید ما بررسی کردیم حتما جز صدای هولناک چیز دیگری نبود .4- ازعلی ع روایت شده که فرمود: چون جنگ روشن می شد . کس نبود که به دشمن نزدیک تر ازآ نحضرت بوده باشد .و 5- درقرآن درموارد زیادی از اخلاق و رفتار و طرز معاشرت و روش زندگی آن حضرت تعریف وتمجید شده، درسوره آل عمران آیه 159 می فرماید: رحمت خدا ترا با خلق مهربان وخوشخو گردانید و اگر تند خو وسخت دل بودی مردم ازگرد و اطراف تو متفرق و پراگنده میشدند .6- درسوره قلم آیه 4 با صراحت آیه شریفه می فرماید (ا نّک علی خلق عظیم ) تو بر خلق وخوی بزرگ آراسته ای .آنجناب را به اخلاق نیک و بس بزرگ معرفی فرموده.7- درسوره احزاب :21، خداوند متعا ل دستور فرموده که مردم همه از راه وروش زندگی رسولش سرمشق بگیرند {ولکم فی رسولله اسوة حسنة} یعنی برای شما در روش و زند گی رسول خدا ص سرمشقی نیکوست. و چه زیباگفته در این رابطه شاعر شیرین سخن سعدی شیرازی : مپندار سعدی که راه صفا توان رفت جز در پی مصطفی ص ( سنن النبی ، علامه طباطبایی . صفحات 12و15و21)درنتیجه با این همه آیات و روایات در رابطه با اخلاق و صفات و سیره ی پیامبر ص آیا می توان فضائل آن حضرت را انکارکرد ؟ و شخصیت پیامبرخاتم ص را با پیامبران الهی دیگر قیاس کرده و در ردیف آنان قرار داد؟ درحالیکه طبق روایات پیامبران دیگر فرستاده شده اند تا زمینه بعثت پیامبراسلام ص را فراهم سازد.پس طبق کدامین دین و مذ هب فضائل اخلاقی آن حضرت را سپردفاع اشخاصی مانند عمر و امثا ل او قرار می دهید و...؟ أمّا در جواب این حرف که عمر أحادیث پیامبر ص را سوزانید تا جلو تحریف قرآن را بگیرد:اولاً این منطق از نگاه عقل و عقلاء عالم مردود است و گفتن این حرف چهرۀ اسلام را در جهان ،ضد علم وفرهنگ و... معرفی می کند و ازکسی که خود را اهل دانش وفهم می داند باعث تعجب است ،مثل این است که برای اصلاح ابرو چشم را کور کند .ثانیا : دلیل بطلان این حرف اهمیّت دادن خداوند به نوشتن و یاد دادن است که درآیات 4 و5 سورۀ علق به آن اشاره می کند .الذی علّم بالقلم ،علّم الانسان ما لم یعلم و... آن خدایی که به بشر نوشتن آموخت وآن خدایی که به بشر یاد گرفتن را آموخت .ثالثا : مخالف گفتار و دستورات پیامبراسلام ص وسیرۀ مسلمین از زمان پیامبراسلام وبعد ازآن است که در ذیل به نمونه هایی ازآن شاره می شود.احادیثى از رسول اکرم (ص ) در اهمیت نوشتن کلمات پیامبربه چند حدیث ذیل توجه کنید:1ـ قال نبى (ص ): نضّر اللّه امرءا سمع مقالاتى فوعاها و اداّها...الحدیث ((مسند احمدبن حنبل : 437/1، سخن ابن ماجه (84/1)پیامبر اسلام مى فرماید: خداوند خیر دهد کسى را که گفتار مرا بشنود، سپس آنرا حفظ کند و آن را به دیگران منتقل کند.2ـ قال فى حدیث آخر: احفظوهن ، و اخبرو بهن من ورائکم (فتح البارى ـ ابن حجرى سقلانى ـ 104/1، مسند احمد بن حنبل : 288/1)در حدیث دیگرى حضرت فرمودند: سخنان مرا به خاطر بسپارید (سپس آن را با نگاشتن از خطر از دست رفتن و فراموشى حفظ کنید) و به دیگران از بعد از خودتان یعنى نسلهاى آینده ـ منتقل کنید.3ـ عن انس بن مالک قال :قال النبى (ص ): (قیدوا العلم بالکتاب) (سنن دارامى : 1/127)انس بن مالک از پیامبر اکرم (ص ) روایت مى کند که فرمودند: علم و دانش رابا نوشتن (از خطر فراموشى و از بین رفتن آن ) حفظ کنید.4ـ (اکتبوا لابى فلان ) (صحیح بخارى . 39/1) براى فلانى یاد داشت کنید. مقصود از فلانى شخصى بنام (ابوشاة ) است که وقتى به مسجد رسید که دید خطابه پیامبر براى مسلمانان تمام شده است لذا ناراحت شد که به موقع نتوانسته است که خودش را به سخنرانى پیامبر برساند. حضرت چون فلانى را ناراحت یافتند به مسلمانان دستور دادند که (اکتبوا لابى شاة ) براى او حرفهاى مرا بنویسید تا او ـ و هر که غایب بوده ـ سخنان مرا بداند.دکتر عتر در کتابش (منهج النقد فى علوم الحدیث ، ص 40) مى نویسد:احادیث فراوانى از تعداد زیادى از صحابه ـ از پیامبر اکرم (ص )ـ بدست ما رسیده است که اثبات مى کند که نوشتن حدیث نبوى در زمان خود حضرت (ص ) بوقوع پیوسته است که این احادیث مجموعا در تواتر است .گذشته از اینکه پیامبر اسلام (ص ) صحابه را تشویق و ترغیب مى کردند که آن چه را که مى شنوند بنویسند خود صحابه نیز هم به عوامل مختلفى ـ از جمله علاقه شدید به شخص پیامبر و کردار و گفتار آن حضرت ـ سعى و اهتمام فراوانى در استماع حدیث و نقل آن براى دیگران داشتند.و در این میان گروهى که به مناسبتى از این منبع فیض بیشتر استفاده نمودند بکثرت حدیث و نقل از پیغمبر (ص ) مشهور و مورد مراجعه دیگران بودند. اسامى شش تن از کسانى که بیشترین نقل حدیث از آنان صورت گرفته را در این قسمت براى شما ذکر مى کنیم :آمار شگفت انگیز(ص 205 به نقل از قواعد التحدث .)در تقریب و شرح آن آمده است :(ابو هریره ) از تمام صحابه به کثرت نقل حدیث امتیاز داد. زیرا از وى 5274 حدیث نقل شده است و بیش از هشتصد نفر از وى نقل حدیث کرده اند.پس از وى (عبد اللّه بن عمر) است که 2630 حدیث نقل کرده است .سپس به ترتیب :(انس بن مالک ) است که 2286 حدیث از وى نقل شده است .(عبد اللّه بن عباس ) که 1660 حدیث از وى نقل شده .(جابر بن عبد اللّه ) که 1540 حدیث از وى نقل شده .(ابو سعید خدرى ) که 1170 حدیث از وى نقل شده .(عایشه ) همسر پیغمبر که 2208 حدیث از وى نقل شده . (علم الحدیث ـ مدیر شانه چى ـ ص 20)مسافرت براى اخذ حدیثشاهد دیگر بر اهتمام صحابه پیامبر به استماع حدیث و نقل آن این است که گاهى براى شنیدن حتى یک حدیث راه درازى را مى پیمودند که به توجه به امکانات و وسائل آن روز واقعا شگفت آور و در خور توجه است .حکایت جالبى در این زمینهسیوطى)حسن المحاظرة( نقل مى کند که :جابر بن عبد اللّه انصارى ـ که یکى از چند نفرى است که به کثرت حدیث مشهور است چنانچه گذشت ـ شنید که عبد اللّه بن انیس جهنى حدیثى راجع به قصاص از پیغمبر شنیده است ، چون دیگرى این حدیث را به یاد نداشت و عبد اللّه جهنى هم مدتى پیش به مصر مهاجرت کرده بود جابر خود را براى شنیدن حدیث از وى حتى براى رفتن به مصر مهیا کرد.لذا ابتدا به بازار شهر مى رود و یک شتر براى این جهت خریدارى مى کند و روانه مصر مى شود که این سفر او یک ماه طول مى کشد.وقتى که وارد کشور مصر مى شود درباره محل اقامت او پرس و جو مى کند تا خانه او را پیدا کرده و به آنجا رفته و درب خانه را مى کوبد.جابر مى گوید: غلام سیاهى درب خانه را برایم گشود، فقال : من انت ؟ قلت : جابربن عبدالله ، سوال کرد: تو کیستى ؟ گفتم : من جابر بن عبدالله هستم .غلام به درون خانه رفته و موضوع را با صاحبخانه - عبدالله بن انیس ـ در میان مى گذارد. صاحبخانه به غلام مى گوید: برو و از او بپرس : تو همان صحابى معروف پیامبر (ص ) هستى ؟ او هم مى رود و با جواب مثبت جابر برمى گردد.عبدالله بن انیس به بیرون آمد و پس از احوالپرسى گرم و در بغل گرفتن جابر از او سئوال مى کند: بگو ببینم برادر، چه مسئله اى باعث شده است که این راه طولانى را تا اینجا طى کنى ؟!جابر هم مى گوید: حدیثى از رسول الله (ص ) درباره قصاص است که از تو نقل شده و کس دیگرى آنرا نقل نکرده است ، خواستم که آنرا از زبان خودت بشنوم قبل از آنکه از دنیا بروى یا من از دنیا بروم .آنگاه عبدالله بن انیس حدیث را براى جابر نقل مى کند ـ که چون کمى طولانى است از ذکر حدیث خوددارى مى کنیمجالب آنکه :جابربن عبدالله حاضر نمى شود که به داخل خانه وارد شود و کمى استراحت کند، و حدیث را همان کنار درب خانه از راوى آن استماع مى کند، و جالبتر آنکه بعد از شنیدن حدیث هم بلافاصله سوار بر شتر شده و به مدینه باز مى گردد.آیا حدیثى که چنین براى استماع و نقل آن همت و تلاش مى شده سزاوار است که به آن کم توجهى کنیم و به کمترین بهانه اى اگر هم به گوش ما رسید به آن وصله ضعف و ارسال ... بچشانیم و در صحیح بودن آن خدشه کنیم ؟حال بعد از آنهمه سفارش و تاکید پیامبر اکرم (ص ) به ثبت و ضبط احادیث نبوى و اهتمام بعضى از صحابه آنحضرت به استماع و نقل حدیث ببینم تدوین حدیث چه سیرى را پیمود و کار به کجا کشید؟ آیا بلافاصله بعد از رحلت پیامبر کتابهاى حدیث تدوین شد و کل احادیث نبوى گردآورى و تنظیم شد؟سیر تدوین حدیثبعد از رحلت پیامبر عظیم الشان اسلام و بوقوع پیوستن حادثه تلخ سقیفه ، که نتیجه آن منحرف شدن اسلام ناب محمدى از مسیر اصلى خود بود که به تبع انحراف از محور اصلى دین که همانا ولایت و رهبرى است صورت گرفته بود، اسلامى که درخت تنومند آن با زحمات و تلاش شبانه روزى پیامبر (ص ) طى بیست و سه سال بارور شده بود، ثمره آن انحراف در تمامى ابعاد این مکتب الهى نمایان شده و در طول تاریخ آثار سوء آن مستمرا خود را نشان داده و مى دهدبقول شاعر:خشت اول چون نهد معمار کج تا ثریا مى رود دیوار کجیکى از ابعادى که سخت متاثر از جریان سقیفه است مسئله حدیث نبوى است که به تفصیل درباره آن سخن خواهیم گفت .لذا سیر تدوین حدیث نزد اهل سنت با سیر آن در مذهب شیعه امامیه تفاوت آشکار و فاحشى دارد لذا در بخشهاى جداگانه به بیان هر کدام خواهیم پرداخت .قبل از اینکه وارد بحث شویم ذکر یک نکته ضرورى است .نکته قابل توجه :بحث ما در این قسمت صرفا یک بحث علمى و تاریخى است و در مقام جدال عقیده اى و بحث کارهاى اعتقادى نیستیم . هدف این نیست که مقایسه اى انجام دهیم و بعد بین دو چیز داورى کنیم لذا تمام مطالب ارائه شده از مصادر و منابع مهم حدیثى و کلامى استخراج شده و در ذیل هر بخش آدرس تمامى روایات بیان مى شود چرا که بدیهى است سخنى که مدرک معتبر تاریخى نداشته باشد ارزش علمى ندارد. یادآورى مطالبى چندشماره اصحاب رسول اکرم را بالغ بر 114 هزار نوشته اند و نقل مى کنند که یاران پیغمبر که از آن حضرت استماع کرده بودند هنگام فوت حضرت بالغ بر یکصد هزار مرد و زن بوده اند اهتمام بعضى از صحابه به نقل حدیث هم اشاره شد که جابربن عبدالله براى شنیدن یک حدیث فقط با شتر از مدینه تا مصر مسافرت کرد که سفر او یک ماه به طول انجامید.روایاتى هم بیان کردیم که حضرت رسول (ص ) هم مسلمانان را تشویق به نوشتن مى کردند و بالاتر از آن امر به نوشتن هم از آنحضرت روایت شده است . با تمام این حرفها آنچه ذهن انسان نتیجه گیرى مى کند این است که : پس باید ما احادیث فراوانى داشته باشیم که در اواخر زندگى پیامبر و یا کمى بعد از رحلت ایشان ثبت و ضبط شده و در کتابهایى تدوین شده باشد. اما عملا مى بینیم اینطور نیست بلکه تدوین حدیث در نیمه دوم قرن دوم هجرى آغاز شد و قرن سوم را مى توانیم قرن تدوین کتب حدیثى بنامیم . براستى علت چیست ؟منع حدیث و تاریخچه آناساس و ریشه منع حدیث ـ برخلاف آنچه برخى پنداشته اند که بعد از رحلت پیامبر اکرم (ص ) آغاز شده است ـ در واپسین لحظات عمر شریف پیامبر (ص ) در محضر ایشان صورت گرفته است .به روایات ذیل توجه کنید که در مصادر مهم حدیثى اهل سنت همچون صحیح بخارى ـ که نزد آنان تالى قرآن کریم محسوب مى شود ـ آمده است :1 ـ قال رسول الله (ص )آتونى بکتاب اکتب لکم ، کتابا لن تضلو بعده ابدا، فقالوا: یهجر رسول الله (ص )!شرح حدیث :پیامبر اکرم (ص ) در لحظات آخر عمر شریف خود فرمودند: کاغذى برایم بیاورید تا برایتان مطلبى را بنویسم تا بعد از من هیچ گاه گمراه نشوید.پس حاضرین در جواب گفتند: رسول خدا هذیان مى گوید!!جالب آنکه کسى که این حرف را در جواب پیامبر زده است را (بخارى ) امام حدیث در کتابش مشخص و معین کرده است ـ به نقل از ابن عباس ‍ روایت مى کنند که :2ـ لما حضر النبى (ص ) و فى البیت رجال فیهم عمربن خطاب ، قال : هلم اکتب لکم کتابا لن تضلوا بعده ، قال عمر: ان النبى (ص ) غلبه الوجع ! و عند کم کتاب الله ، ((فحسبنا کتاب الله ))...الحدیث .(صحیح البخارى ـ کتاب العلم 1/22)شرح حدیث :بخارى از ابن عباس نقل مى کند که :زمانى که پیامبر در حال احتظار بود (در لحظات آخر حیات ) و در خانه حضرت مردانى اجتماع کرده بودند که از جمله آنها عمربن الخطاب بود. حضرت فرمود: بیاورید (قلم و دواتى ) تا برایتان مطلبى بنویسیم تا بعد از من گمراه نشوید.عمر گفت : درد بیمارى بر پیامبر غلبه کرده است ! شما کتاب خدا ـ قرآن ـ را در اختیار دارید قرآن براى ما کافى است (نیازى به حدیث پیامبر نداریم !)شرح (حسبنا کتاب الله ) به اینجا ختم نشد بلکه در زمانى که قائل آن به خلافت رسید جنبه رسمى پیدا کرد و چنانچه خواهیم گفت به عنوان دستور حکومتى به تمام استانداران و فرمانداران نواحى مختلف حکومت اسلامى در بخشنامه هایى ارسال شد تا در صدر مسائل قرار گیرد.اکنون به ترتیب زمانى بعد از رحلت پیامبر مسئله را بررسى مى کنیم :1 ـ در زمان خلافت ابوبکرزمانى که ابوبکر به خلافت رسید، در ابتدا قصد کرد که احادیث نبوى را گردآورى و تدوین کند لذا پانصد حدیث از پیامبر(ص ) را جمع آورى کرده و در کتابى ثبت کرد ـ و لکن ـ چنانچه دخترش عایشه روایت مى کند ـ هنگام شب در بستر خود مضطرب بود و از این سو به آن سو مى خزید!عایشه مى گوید: از این حالت پدرم ناراحت و نگران شده بودم .فرداى آنروز چون صبح از راه رسید به من گفت : دخترم ! کتاب حدیثى که نزد توست را برایم بیاور. پس براى او آوردم (فاءحرقها) همه را آتش ‍ زد!(تذکرة الحفّاظ: 5/1)روى الذهبى :ان ابابکر جمع الناس بعد وفاة نبیّهم ، فقال : انکم تحدّثون عن رسول الله (ص ) احادیث تختلفون فیها، والناس بعدکم اشدّ اختلافا، (فلا تحدّثوا عن رسول الله شیئا)فمن سئلکم فقولوا: بیناوبینکم کتاب الله ، فاستحلّوا حلاله و حرّموا حرامه .(تذکرة الحفاظ: 3/1)شرح حدیث :ذهبى (از بزرگان حفّاظ و محدثین اهل سنت ) روایت مى کند که :ابوبکر مردم را بعد از رحلت پیامبر(ص ) جمع کرد و به آنان گفت : شما احادیثى از پیامبر(ص ) نقل مى کنید که در آنها اختلاف دارید و مردم بعد از شما اختلاف بیشترى خواهند داشت .(پس هیچ حدیثى از رسول خدا نقل نکنید) و هر که از شما سؤ ال کرد ـ حدیثى را ـ در جواب بگوئید: کتاب خدا در میان ما و شما حاکم باشد، پس حلال خدا را حلال بدانید و حرامش را حرام .در اینجا هم ابوبکر همان شعار (حسبنا کتاب الله ) را با بیان دیگرى مطرح کرده است . او صریحا به مردم اعلام مى کند که حق ندارید حدیثى از پیامبر نقل کنید و اگر در مسئله اى از شما حدیثى سؤ ال کردند به جاى نقل حدیث در جواب قرآن را حکم قرار دهید. هر چه قرآن گفت همان کافى است :2 ـ در زمان خلافت عمر بن الخطابآنچه درباره منع حدیث بعد از رحلت پیامبر(ص ) در کتابهاى تاریخى آمده است بیشتر مربوط به این برهه از تاریخ اسلام - یعنى خلافت عمر - است چرا که در این زمان بود که جریان منع حدیث شدت بیشترى پیدا کند و بصورت رسمى به عنوان دستورى از خلیفه مسلمین که لازم الاجرا بود به مسلمانان ابلاغ شد.از آنجا که بنا نداریم از خودمان حرفى زده باشیم بلکه تمام مطالب به استناد مصادر مهم حدیثى و تاریخى نقل مى شوند لذا به ذکر روایات مى پردازیم و قضاوت را به خود شما واگذار مى نماییم .1ـ محمد بن سعد در کتاب خود - طبقات - نقل مى کند که :(انّ الاحادیث کثرت على عهد عمربن الخطّاب ، ماءنشدالناس اءن یاءته بها، فلمّا اءتوه بها اءمر بتحریقها) الطبقات الکبرى 5/140پس اگر این آیات و روایات و سیره مسلمین و گفتار علماء بقول شما تحلیلات آبگوشتی باشد،پس دیگر چه چیزی از اسلام باقی می ماند. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image