فرق سالک با دیگر مومنان /

تخمین زمان مطالعه: 13 دقیقه

به نام خدا. سلام.سالک راه حق با سیر و سلوکی که دارد با دیگر مومنان چه فرقی می کند؟


انسان مؤمن در حقیقت سالک است. چرا که مؤمن همواره در مسیر الهی در حرکت است و به دنبال انجام وظیفه است. معمولا بحث سیر و سلوک برای عرفا قابل بحث است. در این وادی می گویند سالک غرضی جز محبت و رضای خداوند سبحان ندارد.عارف به خاطر ترس از جهنم و شوق به بهشت، یعنی جهت رفع تکلیف کار نمی کند، بلکه تنها هدفش وصول به حضرت حق تعالی است. باید دقت داشت که یک دفعه نمی توان به این مراتب رسید،‌ مؤمن باید آنقدردر راستای انجام   وظایفش اعم از انجام واجبات و ترک محرمات، کوشا باشد تا به درجه ای برسد که از اوامر و نواهی خدای رحمان لذت ببرد و رابطه اش تبدیل به رابطه ی محب و محبوب شود. محور اصلی در سلوک الهی کم کردن دلبستگی ها و تعلقات به دنیا و مادیات و تقویت ارتباط با حق تعالی و تحکیم معنویات است . این موضوع مورد تایید آیات و روایات فراوان و نیز مورد سفارش بزرگان اهل کمال و معرفت و توحید است . در پاسخ به پرسش شما باید قدری به ارکان عرفان پرداخته شود. عرفان اسلامی در یک تقسیم بندی به دو بخش تقسیم می‌شود که عبارت است از عرفان نظری (که بخش جهان بینی عرفان بوده و نوع نگرش عارف را نسبت به جهان هستی نشان می‌دهد) و عرفان عملی (که سیر و سلوک و وظیفه عارف را بر اساس نوع نگرش او به جهان بیان می‌کند که قسمت ایدئولوژی عرفان را تشکیل می‌دهد).عارف در عرفان نظری این نکته را شهود می‌کند و به این حقیقت نائل می‌شود که تنها یک حقیقت در جهان هستی وجود دارد که خداوند می‌باشد و جهان هستی و انسان‌ها، مظاهر و جلوه صفات و اسماء او هستند و نه وجودی در مقابل حق تعالی؛ به چنین نوع نگرشی در باب توحید عرفانی، وحدت وجود گفته می‌شود. اگر بخواهیم چنین نگرشی را در قالب مثالی ارائه کنیم مثال دریا و امواج آن مثال خوبی است که امواج تنها جلوه ای از دریا هستند و وجودی مستقل از دریا ندارند. عارف پس از رسیدن به این حقیقت باید رابطه جهان هستی را با خداوند روشن کرده و تبیین نماید. به همین دلیل خلقت جهان مادی که ما در آن هستیم را در یک سیر نزولی از خداوند بیان می‌کند و هر موجودی را مظهر یکی از اسماء و صفات خداوند می‌داند. پس از آن عارف برای شهود این حقیقت که وجودی از خود ندارد و هر چه هست جلوه ای از صفات پروردگار است، نیاز به طی مراحلی دارد که در عرفان به آن سیر و سلوک گویند. لازم به ذکر است که چنین مطالبی را می‌توان با عقل فهم کرد و ادراک کرد؛ اگر عارف سیر و سلوکی را طی می‌کند برای دیدن این مطلب است نه فهم و ادراک آن. در واقع باید گفت ابتدای سیر و سلوک، سالک باید به لحاظ عقلی و استدلالی توحید را فهم کرده باشد و سپس پای در این مسیر بگذارد.سیر و سلوک در عرفان تحت عنوان عرفان عملی مطرح است که در قالب منازل و مقاماتی مطرح می‌شود. در حقیقت طی مقامات و منازل، خود هدف نیست بلکه وسیله ای برای رسیدن به هدف متعالی که همان شهود توحید ناب عرفانی است می باشد. در طی کردن منازل و مقامات عرفانی، عارف در هر مرحله که میرسد به یکسری از کرامات نیز دست پیدا می‌کند که ویژه همان مقام می‌باشد. اگر بخواهیم جایگاه این کرامات را با مثالی در عرفان، تبیین کنیم، کرامات مانند راهنما و سنسورها و حسگرهایی می‌باشد که تنها به عارف جایگاه او را نشان می‌دهد و بس. کرامات به خودی خود هیچ ارزش و اعتباری ندارد و حتی عرفا رکنی دارند تحت عنوان ادب در محضر پروردگار که بر اساس آن عارف چون این جهان و خلقتش را نظام احسن می‌داند و بر این باور است که این جهان را کسی بهتر از خداوند نمیتوانست خلق کند در نتیجه به خود اجازه نمیدهد که با کراماتی که به دست آورده است در این جهان تصرفی بنماید. البته ناگفته نماند که در برخی از اوقات استفاده از کرامات به عنوان وظیفه برای عارف مشخص شده و این خود در واقع در همان چرخه نظام احسن می‌افتد که عارف باید چنین کاری را انجام دهد و علاوه بر این هستند سالکانی که در وسط راه کرامتی پیدا کرده و به دنبال استفاده از کرامات رفته و از طی راه باز می‌مانند و در حقیقت استفاده از کرامات به عنوان حجابی برای آنان می‌گردد. اما عارف واقعی جز در مواقع انجام وظیفه از کرامات خود استفاده نکرده و حتی ارزشی برای آن قائل نیست. اولین مرحله از سیر و سلوک عرفانی پس از مرحله اراده و تصمیم بر طی مسیر سیر و سلوک بر طبق فرمایشات بزرگان از جمله آیت الله بهجت رضوان الله تعالی علیه، انجام واجبات و ترک محرمات است که این مرحله ممکن است عمر یک انسان را گرفته و به مراحل دیگر نرسد. این که چنین مرحله ای برای انسان ملکه شود و انسان بتواند واجبات خود را انجام داده و محرمات خود را ترک کند از لوازم طی این مرحله می‌باشد و تا شخصی نتواند این مرحله را طی کند نوبت به مراحل بعدی نمیرسد. فلذا اگر دیدید که مدعی سیر و سلوکی خود را در مراحل بالای عرفان دیده اما از انجام محرمات و ترک واجبات ابائی ندارد و یا در مراحل بعد مستحبات را ترک کرده و مکروهات معروف را انجام می‌دهد چنین شخصی را نمیتوان سالک مسیر حق تعالی تصور نمود. سالک راه بندگی و عبودیت، با استقامت در این راه نورانی و اخلاص کامل در بندگی و فاصله گرفتن از تعلقات و کنار زدن حجاب ها به تدریج از خود و خودیت کناره می گیرد و همه چیز هایی را که فکر می کرد از آن او و متعلق به او است به مالک حقیقی و صاحب اصلی اش یعنی حق تعالی می دهد و متوجه می گردد که مالک و صاحب هیچ چیز نبوده است . او در مسیر سیر الهی خود توحید افعال و توحید صفات و توحید ذات را شهود می کند . در شهود توحید افعالی هر فعلی را از حق می بیند و افعال خود را در فعل حق محو و فانی می بیند و در این مقام تمام محامد را به حق باز می گرداند . در مرحله شهود توحید ذات خودی نیز بر می خیزد . البته رسیدن به این مراتب – که از عالی ترین مدارج معرفتی است – نیارمند عزمی راسخ ، طلبی دائم ،ریاضتی طاقت فرسا و استادی مجرب است وبا یک توصیه و یا بیشتر از آن محقق نمی گردد . اما در حد پایین و اولیه می توان گفت : باید طالب معرفت ، به آداب و افعال چنان مقید باشد که هیچ کاری را جز به امر و خواست ومیل الهی انجام ندهد و هیچ فعلی را ترک نکند مگر به نهی و اکراه خداوند ، یعنی امیال خودش را در افعال داخل نکند و خواست و میل خدا را منشا افعال خویش بداند . دیت و پای خدا شود ؛ نه دست و پای خویشتن و . عالم شود ، تا ظهور علم الهی گردد . به بیان دیگر سعی کند صفات الهی مثل صبر ، تقوا و احسان و ..... را در وجود خویش جلوه گر سازد و به آنها متصف گردد . آرزوها و امیال خود . افعالش بندگی و عبادت و عبودیت حق باد نه آثار خواسته های خود . در توحید صفاتی ، آراسته به اخلاق ، آداب و صفات الهی گردد ؛ رحیم شود ؛ چون خداوند ارحم الراحمین است . کریم شود ؛ چون خداوند اکرم الاکرمین است . قدرتمند شود ؛ زیرا خداوند قادر متعال و قدرت لا یتناهی است . اما کسانی که در راه سلوک الهی پیش رفته اند و به مدارج عالی آن نائل گشته اند و در فعل و صفات و در مرحله نهایی در ذات حق محو و فانی شده اند مظهر افعال و صفات و اسمای الهی شده اند ، با دست خدا کار میکنند و با چشم او می بینند و با گوش او می شنوند و به طور کلی همه وجود شئون و آثار و صفات خود را از حق می بیند و دیگر خودی و ذاتی برای آنها باقی نمانده تا صفات و افعال را از خود بینند . در روایتی که به حدیث قرب نوافل معروف است به این موضوع اشاره شده است : «... و انه لیتقرب الی بالنافله حتی احبه ، فاذا احببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به و یده الذی یبطش به .....؛ به درستی که بنده من با نافله و کارهای مستحبی قرب مرا می جوید تا اورا دوست بدارم . و هنگامی که او را دوست داشتم گوش او می شوم که با آن می شنود و چشم او می شوم که با او می بیند و ربان او می گردم که با آن سخن می گوید و دست او می شوم که با آن می گیرد » ( اصول کافی ، ج2 ، ص 352 )   در کتاب مصباح الشریعة از امام صادق علیه السلام روایت شده که : العارف شخصه مع الخلق، و قلبه مع اللَّه، لو (و لو) سها قلبه عن اللَّه طرفة عین لمات شوقا الیه، و العارف أمین ودایع اللَّه و کنز اسراره و معدن أنواره و دلیل رحمته على خلقه و مطیة علومه و میزان فضله و عدله. قد غنى عن الخلق و المراد و الدنیا. و لا مونس له سوى اللَّه، و لا نطق و لا اشارة و لا نفس الا باللَّه و للَّه (الا باللَّه) و من اللَّه و مع اللَّه. فهو فی ریاض قدسه متردد، و من لطائف فضله متزود. و المعرفة أصل فرعه الایمان؛‌عارف از لحاظ تشخص ظاهرى و بدن با مردم است، ولى قلب او همیشه با خداست، و هر گاه، قلب او از خداوند متعال یک آنى غفلت کند: هر آینه مى میرد از جهت اشتیاق پیدا کردن به سوى او.و عارف امین است براى ودایع الهى، و خزینه است براى اسرار او و معدن است براى انوار او و راهنماى رحمت اوست براى خلق، و مرکب علوم اوست، و میزان فضل و عدل او مى باشد. او بى نیاز است از مردم و از مقاصد و مطلوبهاى دنیوى و از دنیا، و مونسى براى او به جز پروردگار متعال نیست و نطق و اشاره و نفس کشیدن او به سبب او و براى او و از او و با او مى باشد. پس او در روضه ها و محیط قد است و پاک پروردگار قدوس حرکت و آمد و رفت مى کند، و پیوسته از لطائف فضل و کرم او توشه گرفته و استفاده مى نماید.و معرفت ریشه و پایه است براى ایمان، و ایمان فرع و شاخه اى است از او.در شرح این روایت آمده که :معرفت به معنى شناختن است، یعنى علمى که در موارد جزئى و به قید خصوصیات و قیود باشد. معرفت اولین مرحله از آشنایى و قدم گذاشتن در بساط قرب الهى است، و هر چه معرفت بیشتر و وسیعتر گردد: آشنایى و نور ایمان و قرب کاملتر خواهد شد. معرفت چون قویتر گشت: ارتباط و علاقه و آشنایى و اشتیاق به انس و حضور و لقا بیشتر شده، و پیوسته قلب او وابسته به خداى متعال شده، و در همه حال متوجه و ناظر اوست. او صورة با مردم معاشرت و آمیزش مى کند، ولى باطنا با خداست، و چنان شوق دیدار و حضور او شدید است که مختصر غفلت و کنار رفتن او معادل با نیستى و مرگ است. و چون آشنایى و معرفت به حد کامل رسید: او محل امن براى ودیعه ها و امانتهاى الهى مى شود، چون قسمتى از مقامات و علوم ربانى که به او سپرده مى شود، کنز اسرار پوشیده و معارف مخصوص خواهد شد که به بندگان خاص و متقرب عطا مى شود، و معدن انوار و مخزن صفات و اسماء حسنى گردد، و راهنماى رحمت و نماینده مهربانى و فیوضیات ربانى شود، و محمل و بار برنده علوم حقیقت گشته، و میزان و وسیله سنجش و مظهر عدل و فضل الهى مى باشد. آرى اینها امتیازاتیست که براى صاحبان معرفت و آنان که آشنایى به درگاه احدیت پیدا کرده اند، داده مى شود. اینها از خصوصیات و امتیازات انبیاى الهى است که به حواریین و أصحاب خاص و اولیاى مخصوص آنان و بندگان مقرب پروردگار متعال که صاحبان معرفت هستند، داده مى شود. پس همه امتیازات مخصوص و مقامات روحانى و ارتباطات معنوى بعد از حصول معرفت حاصل مى شود. و معرفت هم به نور بصیرت و شهود قلب در اثر تزکیه و تهذیب و اخلاص و گذشتن از خود بینى و خودستایى و خود نمایى، میسور گردد. و اما آنچه از راه تقلید و یا اقامه دلیل و برهان و تحصیل علوم رسمى متداوله به دست مى آید: نتیجه قطعى نمى بخشد، و از حقیقت معرفت و شناسایى بیرون بوده، و منشأ این امتیازات نخواهد شد.و مردم عادى در این جهت سخت به اشتباه دچار شده، و با تحصیل مختصرى از علوم رسمى و با یاد گرفتن قواعدى از علوم دینى متداوله خود را از مصادیق اهل معرفت و از اولیاى حق و صاحبان بصیرت مى پندارند، آنان براى همیشه در این جهالت و غرور و گمراهی و محجوبیت و محرومیت باقى مى مانند. آرى از علائم عارف آنکه، آنان از مردم و تأثیرات و منافع و مضار آنها بى نیاز هستند، و از مراحل در نظر گرفتن مقاصد شخصى و مرامهاى خصوصى و نیتهاى مادى دور گشته و به جز پروردگار متعال مراد و هدفى در دل ندارند، و سراپا در مقابل خواسته او تسلیم هستند. و آنان از دنیا و عیش دنیوى و زندگى مادى و برنامه هاى ظاهرى صرف نظر مى کنند. آنان با کسى غیر از خدا نمى توانند انس بگیرند، و تمام سخن گفتن و اظهارات آنان، و بلکه اشاره کردن و رموز امور آنان، و بالاتر و دقیقتر از اینها تنفس و ادامه زندگى آنان، همه از خداوند متعال و براى او و با او و در راه اوست.و به طور کلى مؤثر و سبب و علت و معین و مقصود و هدفى در تمام جریان زندگى و امور خود به جز پروردگار توانا و محیط و مهربان نمى دانند. آرى این مرحله آخرین درجه معرفت و ایمان است که انسان به حقیقت خود که سراپا ضعف و فقر و احتیاج و محدودیت است معرفت پیدا کرده و هم به قدرت کامل و علم تمام و احاطه و اراده و حکومت و مالکیت و رحمت و فضل و عزت و کبریائى پروردگار متعال عارف باشد.فکر بهبود خود اى دل ز درى دیگر کن درد عاشق نشود به به مداواى حکیمگوهر معرفت آموز که با خود ببرى که نصیب دگران است نصاب زر و سیمشما دوست عزیز برای مطالعه بیشتر میتوانید به این کتابها مراجعه کنید:1. مجموعه آثاراستادشهیدمطهرى، ج 5، ص: 1542.مصباح الشریعة-ترجمه مصطفوى،ص: 4333. آداب الصلوة(آداب نماز) امام خمینی ره ، ص: 964. رحیق مختوم؛ آیة الله جوادی آملی، ص 105 5. رساله سیر و سلوک ، منسوب به سید بحر العلوم 6.   رساله لب الباب ، سید محمد حسین حسینی طهرانی .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image