فلسفه /

تخمین زمان مطالعه: 7 دقیقه

آیا هرگز اتفاق نمی افتد و چیزی به وجود نمی آید مگر آنکه عامل و یا علتي آن را ايجاد كرده باشد؟ آيا امكان ندارد كه انسان خود علت ايجاد خود باشد؟


برای پاسخ به قسمت اول سوال توجه پرسشگر محترم را به یک مقدمه معطوف می دارم. فلاسفه می گویند: علیت نوعی رابطه است میان دو شی که یکی را علت و دیگری را معلول می خوانیم رابطه علت و معلول این است که علت وجود دهنده معلول است و آنچه معلول از علت دریافت می کند تمام هستی و واقعیت خویش است پس اگر علت نبود معلول هم نبود. این قانون کلیت داشته و تمام عوالم هستی از ماده و مجرد را دربر می گیرد. از جمله مسائلی که در باب علت و معلول هست این است که هر پدیده ای معلول است و هر معلولی نیازمند به علت است پس هر پدیده ای نیازمند به علت است یعنی اگر چیزی در ذات خود عین هستی نیست و هستی بر او عارض شده و پدید آمده است ناچار در اثر دخالت عاملی بوده است که آن را علت می نامیم. پس هیچ پدیده ای بدون علت نیست فرضیه مقابل این نظریه آن است که فرض شود پدیده ای بدون علت پدید آید این فرضیه به نام صُدفه یا اتفاق نامیده می شود. فلسفه اصل عليت را می پذیرد و به شدت، نظریه اتفاق را رد می کند بنابر این علیت به معنای اعم، یعنی دخالت داشتن چیزی در تحقق چیزی به طوری که اگر شی اول نباشد شی دوم تحقق پیدا نمی کند. علامه طباطبائی(ره) درباب کلیت اصل علیت چنین می فرماید: «قرآن برای حوادث طبیعی، اسبابی قائل است و قانون عمومی علیت و معلولیت را تصدیق می کند عقل هم با حکم بدیهی و ضروریش این قانون را قبول دارد. بحث های علمی و استدلال های نظری نیز بر آن تکیه دارد چون انسان بر این فطرت آفریده شده که در پي وقوع هر حادثه ای علت پیدایش آن را جستجو کند و بدون هیچ تردیدی حکم کند که این علتي داشته است. اين حکم ضروري عقل آدمي است. علوم طبيعي و ساير بحث هاي علمي نيز هر حادثه ای را مستند به اموری می داند که مربوط به آن و صالح برای علیت آن است. منظور از علت، آن امر واحد و یا مجموع اموری است که وقتی دست به دست هم داده و در طبیعت به وجود می آیند باعث پیدایش موجود دیگری می شوند و بعد از تکرار تجربه خود آن امر و یا امور را علت و آن موجود را معلول آنها می نامیم. مثلاً به طور مکرر تجربه کرده ایم که هر جا سوخته ای دیده ایم قبل از پیدایش آن علتی باعث آن شده و از این تجربه مکرر خود حکمی کلی بدست آورده ایم و نیز بدست آورده ایم که هرگز علت از معلول و معلول از علت تخلف نمی پذیرد. پس کلیت و عدم تخلف یکی از احکام علیت و معلولیت و لوازم آن می باشد از این مقدمه معلوم می شود در همه موارد چه در آفرینش خدا و چه در غیر آناگر علتي نباشد معلولي هم به وجود نمی آید بنا بر این طبق سخن علامه می توانیم این حکم را به حوادث جهان تعمیم داده بگوئیم هر حادثه ای معلول علتی است و آن را از دو راه ثابت کنیم: 1. فطرت هر انسانی حکم می کند كه هر معلولی از علتی به وجود آمده است. 2. تجربه ثابت کرده است که ما باید برای هر پدیده و اتفاقی در عالم، علتی در نظر بگیریم. پس از بیان این مقدمه می خواهیم بیان کنیم که هر معلول در عالم چرا به علتی نیاز دارد که خود آن علت معلول نیست،چنانکه پیش از این اشاره شد اصل علیت یعنی اینکه هر معلولی نیازمند علت است و کلیت این اصل در عالم معلوم شد. در مورد آفرینش خداوند و صدق اصل علیت در آن می گوئیم که این اصل یعنی آنکه هر موجود ممکن و متغیری وابسته به علتی است و خداوند چون وجودش از خودش است و مقتضی ذاتش می باشد در وجودش نیاز به علتی دیگر ندارد «از آنجا که ملاک احتیاج معلول به علت، ضعف وجودی اوست هر موجود فقیر و ضعیفی نیازمند علت است ضعف مرتبه وجودی آثار و نشانه هایی دارد که بوسیله آنها می توان معلولیت موجودی را شناخت از جمله آنها محدودیت زمانی و مکانی و محدودیت آثار وابستگی به غیر و تغییر پذیری و حرکت پذیری و فنا پذیری است موجودی که تغییر می پذیرد بی گمان فقر وجودی دارد در نتیجه معلول است چرا که تغییر علامت فقدان و کمبود است و روشن است که موجود دارای نقص و کمبود، خود نمی تواند کمبود خویش را مرتفع سازد. بلکه محتاج علتی است که آن را از قوه به فعلیت برساند. با توجه به خصوصیات مذکور معلوم می شود که از آنجا که جهان بستر تغییر و تحولات است و موجودات این جهان سابقه و لاحقه نیستي دارند و اجزای آن به هم وابسته اند بنابر این جهان معلول خواهد بود از این روست که امام علی ـ علیه السلام ـ می فرمایند:« کل قائم فی سواه معلول» هر چیزی كه قائم به غير از خودش باشد معلول است.» پس معلوم شد که موجودات جهان همه ممکن اند و از لحاظ وجودی ذاتاً محتاج به موجودی برتر از خود هستند بنابر این ما دو مرتبه داریم که یکی مرتبه مخلوقات و موجودات عالم که همه تغیرپذیر و محل حوادث اند و دارای حرکت و سکون و محدودیت زمانی و مکانی می باشند و ديگري مرتبه علت تامه و فوق همه این معلولها که باید حرکت و سکون و تغیر و هیچ نوع محدودیتی نداشته باشد. و این علت جز خدا نیست. با ذکر این توصیفات جواب سوال دوم و سوم معلوم می شود و آن این است که در عالم وجود ما غیر از حق تعالی واجب الوجود نداریم و به عبارت دیگر غیر از حق همه موجودات ممکن الوجوداند و تنها اوست که علت العلل و منشأ پیدایش همه عالم است بدون آنکه خود معلول علتي دیگر باشد هیچ قابلیتی برای هیچ کس نیست مگر آنکه اعطایی خداست بنابر این فرض آنکه بگوئیم بعضی افراد خود قابلیت وجود داشته اند فرضی نادرست است زیرا به جز حق تعالی همه عالم با واسطه یا بی واسطه معلول اوست و انسان نیز چون جزو همین عالم است از این قاعده مستثنی نیست و باید علتی در پیدایش او موثر باشد و چون موجودات دیگر مثل خود انسان معلول هستند یعنی خودشان در اصل هستی و وجودشان محتاج و معلول علت می باشند، پس نمی توانند علت وجود انسان باشند. زیرا همانطور که اشاره شد علت العلل باید از هر گونه محدودیت و تغیر خالی باشد پس ما هر چیزي را که فرض کنیم تا به عنوان علت انسان باشد آن چیز خودش صادر از دیگري است ولی در نهایت امر به علتی منتهی می گردد که آن علت قائم بالذات است و قائم به علت دیگری نیست و آن همان خداوند است بنابر این انسان نمی تواند خود عامل به وجود آورنده خود باشد زیرا خود متغیر و معلول است و البته با این اوصاف وجودش کامل نیست یعنی فقر وجودی دارد و محتاج به موجودی است که وجودش کامل و واجب الوجود است و آن موجود خداست. این امر که انسان علت خود باشد مستلزم دور است و دور از دید عقلا و فلاسفه باطل است. زیرا امكان ندارد یک شی هم علت خود و هم معلول خود باشد چون علت باید متقدم بر معلول و معلول باید متأخر از آن باشد و لذا فرض دور، مستلزم آن است که شی بر خود مقدم باشد و لازمه این فرض اجتماع نقیضین است. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image