تخمین زمان مطالعه: 4 دقیقه
در برخی منابع روایی، از امام باقر(ع) چنین نقل شده است: «یزید بن معاویه در راهِ رفتن به حج، به مدینه آمد. به دنبال مردى از قریش فرستاد و زمانی که آن شخص به نزدش آمد، گفت: آیا اقرار میکنى که بنده من هستى؛ اگر بخواهم تو را بفروشم و اگر نخواهم؛ تو را به بردگى خویش درآورم؟! آن مرد گفت: اى یزید! به خدا قسم! در میان قریش نه تو در حَسَب از من گرامیترى و نه پدرت در زمان جاهلیت و اسلام از پدر من برتر بوده، و نه تو خود در دین و مذهب از من برتر و بهترى، پس من چگونه چنین اقرارى براى تو کنم؟! یزید گفت: اگر چنین اعترافى نکنى به خدا قسم تو را میکشم! آن مرد گفت: کشتن من به دست تو بالاتر از کشتن حسین بن على(ع) فرزند رسول خدا(ص) نیست! یزید دستور داد آن مرد را کشتند. سپس به دنبال امام سجاد(ع) فرستاد و مانند همان سخنى که به مرد قریشى گفته بود به آنحضرت نیز اظهار کرد، امام(ع) در جواب فرمود: "اگر من چنین اعترافى براى تو نکنم مانند مرد دیروزى مرا خواهى کشت؟!" یزید گفت: بلی. حضرت سجاد(ع) فرمود: "قَدْ أَقْرَرْتُ لَکَ بِمَا سَأَلْتَ أَنَا عَبْدٌ مُکْرَهٌ فَإِنْ شِئْتَ فَأَمْسِکْ وَ إِنْ شِئْتَ فَبِع؛ [در چنین وضعیتی] من به آنچه تو میخواهى اقرار میکنم، و من فردی هستم که با اکراه بردهات شدهام [و از ترس جان چنین اقرارى میکنم] اکنون چنانچه خواهى نگهدار و چنانچه خواهى بفروش!" یزید گفت: وای بر تو! هم خونت را حفظ کردى و هم چیزی از شرف و مقامت کاسته نشد!».[1]در سند این روایت چنین آمده است: «علی بن إبراهیم عن أبیه عن ابن محبوب عن أَبی أَیوب عن برید بن معاویة».از آنجا که عموم راویان آن از جمله علی بن إبراهیم،[2] ابن محبوب،[3] أبی أیّوب،[4] و برید بن معاویة[5] توثیق شدهاند؛ این سند به صورت کلی قابل پذیرش میباشد؛[6] اما علامه مجلسی در بررسی محتوا چنین میگوید:مشهور آن است که یزید پس از خلافت، اساساً پا را از شام فراتر نگذاشت چه رسد به اینکه وارد مدینه شده باشد؛ به همین جهت احتمالاً این فرد تهدید کننده، مسلم بن عقبه بود که یزید او را برای جنگ با اهالی مدینه فرستاد و در نتیجه آن واقعه حرّه[7] رخ داد.[8]البته احتمالی که علامه مجلسی آنرا مطرح کرده نیز منافی با نقلهایی است که بر اساس آنها مسلم بن عقبه مأمور به رعایت احترام امام سجاد(ع) بود.[9]به هر حال با فرض پذیرش این روایت؛ باید آنرا بر اساس تقیه دانست؛ زیرا طرف مقابل به صراحت ذکر کرد که در صورت جواب منفی امام را خواهد کشت. این نوع اعمال در تاریخ شیعه بسیار بوده[10] و تصریح قرآن بر جواز چنین رویکردی دلالت میکند: «هر کس پس از ایمان آوردن خود، به خدا کفر ورزد [عذابى سخت خواهد داشت] مگر آنکس که مجبور شده و قلبش به ایمان اطمینان دارد. لیکن هر کس سینهاش به کفر گشاده گردد خشم خدا بر آنان است و برایشان عذابى بزرگ خواهد بود».[11]بنابر این، اصل در اینگونه موارد، عمل به تقیه است؛ هر چند در برخی موقعیتهای ویژه - مانند قیام عاشورا و شهادت امام حسین(ع) - باید از تقیه دست برداشت و به سمت ایثار و شهادت رفت.علاوه بر این، سرعت انحراف در دین اسلام در ابتدای حکومت یزید به گونهای بود که اگر قیام و شهادت امام حسین(ع) نبود، به احتمال زیاد بعد از مدتی دیگر جز نامی از اسلام باقی نمیماند و این دین به صفحات تاریخ سپرده میشد، اما بعد از شهادت حضرتشان، نوعی خودآگاهی در جامعهی اسلامی پدید آمد که هم مردم به این انحرافات حساستر شدند و هم خود یزید و فرمانروایان بعد از او این قدرت را در خود نمیدیدند که با اصل اسلام به مبارزه برخیزند و بگویند: «فلا خبر جاء و لا وحی نزل».[12] از اینرو واکنش امامان بعدی مانند واکنش امام حسین(ع) نبود. .
اسلام کوئست
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.