فصل یازدهم: در سرّ استجابت دعا است و در آن دو تبصره است /

تخمین زمان مطالعه: 23 دقیقه

فصل ۱۱: در سرّ استجابت دعا است و در آن دو تبصره است غرض ما در این فصل سر استجابت دعا است که دعا نیز از اسباب موثره است و مخالف سنت جاریه الهى نیست .


فصل 11: در سرّ استجابت دعا است و در آن دو تبصره است غرض ما در این فصل سر استجابت دعا است که دعا نیز از اسباب موثره است و مخالف سنت جاریه الهى نیست . انسان در نسبت و اسناد و رابطه فروع و کیفر و پاداش به اصول و علل و موجبات آنها در تکوینیات عاجز است ، و به حکم عادت و مشاهده و تجربه برخى را به اصلش اسناد مى دهد و مى داند از اوست اما نمى داند که چگونه از او پدید آمده است و در ادراک سر و حقیقت آن ناتوان است . مثلا اگر نشیده و یا ندیده بود که در نظام تکوین خوشه انگور از رز مى روید چگونه آن را به تاک نسبت مى داد؟ و به راستى خوشه انگور با مو چه سنخیت دارد؟ با اینکه مى دانیم از آن به ظهور آمده است و این فرع بر آن اصل متفرع است . اگر یکى از ما فرضا به طور ابداع در این نشاه خلق مى شد و این همه الوان میوه ها جداى از درختها و بوته ها را مى دید چگونه مى توانست مثلا هر یک از خوشه موز و خرما و انگور و توت را به درختش نسبت دهد و بگوید هر یک از این چهار خوشه از هر یک از آن چهار درخت پدید آمده است . و همچنین در جزاى افعال و احوال و اقوال و نیات انسان مى دانیم به حکم محکم برهان و منطق حق قرآن جزاى وفاق است یعنى بین هر فعل و جزایش موافقت و مناسبت است و روى حساب است . خداوند سبحان در نبا فرموده است : جزاء وفاقا، و فرموده است : جزاء من ربک عطاء حسابا، و فرموده است : و ما اءصابکم من مصیبه فبما کسبت اءیدیکم (شورى : 30). چنانکه بین غذاها و داروها با مزاج نسبتى خاص است و غذاها را در اعتدال مزاج و عدم آن دخلى تمام است . و چنانکه مى دانیم در احکام الهى آنچه مامور به است در آن مصلحتى است ، و آنچه که منهى عنه است در آن مفسدتى است . در بعضى از موارد نسبت بین فعل و جزاء را به خوبى پى مى بریم ، و در بعضى موارد آگاهى اندکى بدان پیدا مى کنیم ، و در بعضى ها چیزکى مى بوییم ، و در بسیارى از موارد در وجه نسبت مى مانیم چنانکه در وجه نسبت بین فواکه و دیگر اثمار با اصولشان عاجزیم . مثلا در مجلس هشتاد و چهارم ((امالى )) صدوق به اسنادش روایت شده است عن مجاهد، عن اءبى سعید الخدرى قال : اءوصى رسول الله (صلى الله علیه وآله ) على بن ابى طالب (علیه السلام ) فقال : یا على لاتجامع امراءتک بشهوه امراءه غیرک فانى اءخشى ان قضى بینکما ولد اءن یکون مخنثا مونثا مخبلا. یعنى : ((در وقت صحبت خیال زن دیگرى را در خاطر نیاور که فرزند مخنث آید)). اهل نظر در وجه مناسبت بین فعل و جزاى نکاح بدان وصف چیزى پى مى برند و بدان آگاهى مى یابند اما پى بردن به وجه مناسبت بین همین فعل و جزاى آن که در این روایت آمده است و آنرا سیوطى در ((جامع صغیر)) نقل کرده است کار آسان نیست و آن اینکه : من وطاء امراءته و هى حائض فقضى بینهما ولد فاءصابه جذام فلایلومن الا نفسه . در این حدیث نیل به وجه علیت نکاح در حال حیض و معلول آن که مجذوم شدن ولد است ، دشوار است و بسیار تحلیل طبى و کاوش علمى به طرق عدیده لازم است تا علت آن به دست آید. و از این گونه روایات بى شمار است که در فهم مناسبت بسیارى از آنها قادریم و در بسیارى از آنها عاجز. و اگر در مبانى عقلى و طبیعى و روانشناسى درست تامل شود یعنى به سر این قضیه بتیه که علم و عمل دو گوهر انسان سازند و اغذیه و اوقات و امکنه حتى احوال و امزجه والدین در حین انعقاد نطفه و بعد از آن دخلى بسزا در نحو تکون ولد و اخلاق و اوصاف دیگر ظاهرى و باطنى وى دارند به خوبى آگاهى حاصل گردد، معلوم شود که انسان ساخته از چه عواملى است . بلکه مشاهده مى گردد که عوارض درونى انسان بر اثر روى آوردن احوال گوناگونش خواه مادى و خواه معنوى در تغییر رنگ رخسار و دگرگونى مراج و افکار و همه آثارش اهمیت به سزا دارند و عواملى بسیار قوى اند. و انسان در حقیقت معجون افعال و احوال و نیات و سعى خود است و به عبارت دیگر انسان اعمال خود است و جزاء نفس ‍ اعمال است انه عمل غیر صالح (هود: 46) گناه و ثواب را، دعا و ذکر و حضور و مراقبت را نیز تکوینا در ذات انسان بلکه در بیرون از ذاتش آثار عجیب و غریبى است چنانکه انسانى که فکرش را دوام منصرف به قدس ‍ جبروت کرده است شروق نور حق در سرش صفا و جلائى و نور و ضیائى پدید مى آورد زیرا که خو پذیر است نفس انسانى و آنکه مصاحب با ملکوتیان است به خوبى آنها در مى آید و کسى که به صفات آنها متصف شده است سعادتمند است و سعادت انسان همین است ، به قول شریف فارابى در ((مدینه فاضله )): السعاده و هى اءن تصیر نفس الانسان من الکمال فى الوجود الى حیث لا تحتاج فى قوامها الى ماده ، و ذلک اءن تصیر فى جمله الاشیاء البریئه عن الاجسام فى جمله الجواهر المفارقه للمواد و اءن تبقى على تلک الحال دائما اءبدا الا اءن رتبتها تکون دون رتبه العقل الفعال . و انما تبلغ ذلک باءفعال ما ارادیه ، بعضها اءفعال فکریه و بعضها اءفعال بدنیه - الخ (ص 66 ط مصر). و آن کس که به صفات ملکوتیان در آمده است صاحب عزم و همت و اراده مى گردد همتى که به قول شیخ اجل ابن سینا در فصل دوم مقاله چهارم کتاب نفیس ((شفا)) که از مهمترین فصول آن است : و قد یتفق فى بعض الناس اءن تخلق فیه القوه المتخلیه شدیده جدا غالبه حتى انها لا تستولى علیها الحواس و لا تعصیها المصوره ، و تکون النفس اءیضا قویه لا یبطل التفاتها الى العقل و ما قبل العقل انصبابها الى الحواس . فهؤ لاء یکون لهم فى الیقظه ما یکون لغیرهم فى المنام (ص 366 ج 1 ط 1). بلکه به قول شیخ عارف صاحب ((فصوص الحکم )) در فص اسحاقى آن گوید: بالوهم یخلق کل انسان فى قوه خیاله ما لا وجود له الا فیها، و هذا هو الامر العام ، و العارف یخلق بهمته ما یکون له وجود من خارج محل الهمه و لکن لا تزال الهمه تحفظه - الخ . یعنى : ((هر انسانى اعم از عارف به حقایق و صور از خواص و غیر او از عوام قادر است که فقط در قوه خیال خود خلق کند نه در خارج آن ، ولى عارف کامل متصرف در وجود با همت خود در خارج محل همت خلق مى کند و همواره همت حافظ آن مخلوق اوست )). پس سر استجابت دعا را که به اذن الله تکوینى در نفوس انسانى تحقق مى یابد از اینجا دریاب که بر دعا و ذکر و ثواب و گناه تکوینا آثارى مترتب است ، و این امر مخالف با سنت جاریه الهى نیست هر چند در فهم نسبت میان گناه مثلا با آثار سوء آن در بسیارى از موارد عاجزیم . و چون به روایت رجوع مى کنیم و مى بینیم که سفراى الهى مى فرمایند حیوانات گوناگون صور ملکات انسانند و انسان منحرف مطابق ملکات زشتى که اکتساب کرده است در قیامت ، با صورى که از آن ملکات مى باشند محشور مى گردد و به صورتهاى آن حیوانات در مى آید، چنانکه انسان در صراط مستقیم نیز از ملکات حسنه اى که کسب کرده است ، صور ارواح طیبه و ملائکه عالین و مهیمین و سیماهاى شیرین دلنشین در صقع ذات او محقق مى گردند و با آنها محشور خواهند بود، لذا بدن اخروى به مکسوب و مکتسب تقسیم مى گردد که لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت . و این ابدان را انسان با خود از این نشاءه مى برد یعنى بذر و ریشه آنها در اینجا تحصیل شده است - فاقهم . دعاى معروف کمیل دعاى خضر (علیه السلام ) است که حضرت وصى (علیه السلام ) آن را به شاگردش کمیل تعلیم داد و به نام او شهرت یافت ، تفصیل آن را در رساله ((ولایت تکوینى )) نوشته ام (((مجموعه مقالات )) ص 64 - 66): در دعاى کمیل آمده است : اللهم اغفر لى الذنوب التى تهتک العصم ، اللهم اغفرلى الذنوب التى تنزل النقم ، اللهم اغفر لى الذنوب التى تغیر النعم ، اللهم اغفرلى الذنوب التى تحبس الدعاء، اللهم اغفر لى الذنوب التى تنزل البلاء و در باب تفسیر ذنوب از ((اصول کافى )) (ج 2 معرب ص 324) از امام صادق روایت شده است که : قال (علیه السلام ): الذنوب التى تغیر النعم البغى ، و الذنوب التى تورث الندم القتل ، و التى تنزل النقم الظلم ، و التى تهتک الستر شرب الخمر، و التى تحبس الرزق الزنى ، و التى تعجل الفناء قطیعه الرحم ، و التى تردالدعاء و تظلم الهواء عقوق الوالدین . فهم ارتباط این گونه ذنوب با کیفر آنها که در این پنج فقره آمده است و ظاهرا امام (علیه السلام ) بیان بعضى از مصادیق را فرموده است نه به نحو انحصار، براى اوحدى از آحاد رعیت با تامل و تفکر به دست مى آید، و به همین وزان ظاهر اینکه خداوند سبحان فرموده است : ان الله لایغیر ما بقوم حتى یغیروا ما باءنفسهم (رعد: 12) معلوم مى گردد که آن فقره هاى دعا و نظائر آنها بیانگر همین کریمه اند. ولکن به باب عقوبات المعاصى از کتاب ((کافى )) (ج 2 معرب ص 277) و باب اصناف عقوبات الذنوب از کتاب ((وافى )) فیض (ج 3 ص 173) رجوع شود مى بینى که معصوم فرموده است : اذا فشا الزنا ظهرت الزلازل . و یا اینکه و لم یمنعوا الزکاه الا منعوا القطر من السماء و مانند آنها از احادیث بسیار دیگر که در وجه ادراک علیت بین ذنوب و عقوبات آنها عاجزیم ، و معصوم آنچه را که مى فرماید محض حقیقت است . و به مفاد این گونه روایات عارف رومى در اول دفتر اول ((مثنوى )) گوید: ابر برناید پى منع زکات و از زنا افتد و با اندر جهات هر چه آید بر تو از ظلمات و غم آن زبى باکى و گستاخى است هم گویا انسان به فهم ارتباط دعا و اثر آن بهتر و روشن تر از نسبت بسیارى از ذنوب و آثار آنها که عقوبات متفرع بر آنها است پى مى برد. بدین بیان که آدمى در توجه و ذکر و دعا به اخلاق ملکوتیان متخلق مى گردد و به اوصاف عقول قادسه متصف مى گردد که واجد رتبه ولایت تکوینى و صاحب مقام ((کن )) مى گردد، و با چنین نفس قدسى اعتلاء به ملکوت یافته اقتدار بر تصرف در ماده کائنات مى یابد و خارق عادت و معجزه و کرامت از او بروز و ظهور مى کند. و همه معجزات و کرامات و خوارق عادات مبتنى بر این اصل قویم اند. شیخ رئیس نمط دهم ((اشارات )) را که در اسرار آیات است در بیان همین مطلب مهم قرار داده است . مرادش از آیات ، غرائبى است که از اولیاء الله صادر مى شود، و مرادش از اسرار، وجوه و علل صدور آنها از آنانست . و در این نمط شریف همت گماشته است که ظهور این عرائب را بر مذاهب طبیعت و روش برهان عقلى و مشهودات و مجربات عادى مردم بیان کند و حقا نمطهاى سوم و هفتم و هشتم و نهم و دهم این کتاب عظیم در معرفت نفس یعنى روانشناسى از ذخایر بسیار گرانقدرند. و نیز در آخر مقاله چهارم کتاب نفس ((شفاء)) بدان اصل قویم که اشارت نموده ایم کلامى کامل در غایت اتقان و احکام دارد که سزاوار است به نقل آن تبرک جوییم و به ترجمه آن تشریف یابیم . و دانسته باد که نقل کلام این اعاظم نه از اینروى است که حق از رجال دانسته شود که سیره مقلدین است بلکه انتخاب قول حق در تایید مرام است که سنت محققین است . بارى شیخ گوید: و کثیرا ما توثر النفس فى بدن آخر کما توثر فى بدن نفسها تاءثیر العین العائنه و الوهم العامل . بل النفس اذا کانت قویه شریفه شبیهه بالمبادى اءطاعها العنصر الذى فى العالم و انفعل عنها و وجد فى العنصر ما یتصور فیها. و ذلک لاءن النفس الانسانیه سنین اءنها غیر منطبعه فى الماده التى لها لکنها منصرفه الهمه الیها، فان کان هذا الضرب من التعلق یجعل لها اءن تحیل العنصر البدنى عن مقتضى طبیعه فلا بدع اءن تکون النفس الشریفه القویه جدا تجاوز بتاءثیرها ما یختص بها من الابدان اذا لم یکن انغماسها فى المیل الى ذلک البدن شدیدا قویا، و کانت مع ذلک عالیه فى طبقتها قویه فى ملکتها جدا، فتکون هذه النفس تبرى المرضى و تمرض الاءشرار، و یتبعها اءن تهدم طبایع و اءن تؤ کد طبایع و اءن تستحیل لها العناصر فیصیر غیر النار نارا کل بحسب الواجب العقلى . و بالجمله فانه یجوز اءن یتبع ارادته وجود ما یتعلق باستحاله العنصر فى الاءضداد فان العنصر بطعبه یطیعه و یتکون فیه ما یتمثل فى ارادته اذالعنصر بالجمله طوع للنفس و طاعته لها اءکثر من طاعته للاءضداد الموثره فیه . و هذه اءیضا من خواص القوى النبویه . و قد کنا ذکرنا خاصیه قبل هذه تتعلق بقواها المتخیله ، و تلک خاصیه تتعلق بالقوى الحیوانیه المدرکه ، و هذه خاصیه تتعلق بالقوه الحیوانیه المحرکه الاجماعیه من نفس النبى العظیم النبوه (ص 345 ج 1 ط رحلى ) یعنى : ((چه بسیار که نفس چنانکه در بدن خود تاثیر مى کند، در بدن دیگر تاثیر مى کند مانند تاثیر شور چشم و وهم کارى . بلکه هر گاه نفس قوى و شریف شبیه به مبادى باشد عنصر این عالم او را اطاعت کند و از وى منفعل شود و آنچه که در نفس تصور شده است در این عنصر موجود مى گردد. و این مطلب بدین سبب است که بزودى بیان خواهیم کرد گوهر نفس بحسب ذات خود منطبع در ماده اى که مر اور است نیست بلکه نفس همت خود را بدان ماده که بدن اوست منصرف گردانیده است . پس چون بدین تعلق ، عنصر بدنى را از مقتضاى طبیعتش احاله مى کند و دگرگون مى گرداند اگر نفس بدرستى شریف و قوى هر گاه در میل به بدنش سخت فرو رفته نباشد تاءثیرش به بدنهاى دیگر که بدو اختصاص ‍ مى یابند تجاوز کند، تازه اى نیست . و مع ذلک اگر بحسب تکوین جدا در طبقه خود عالى و در ملکت خود قوى بوده باشد، چنین نفس بیماران را شفا دهد و اشرار را بیمار گرداند و طبایعى را ویران و طبایعى را استوار کند و عناصر او استحاله شوند که آتش جز آتش و زمین جز زمین گردد، و به ارادت وى باران فرود آید و فراوانى روى نماید چنانکه خسف و وباء پدید آید یعنى زمین فرو ببرد و بیمارى و با حادث شود. همه این امور به حسب واجب عقلى است یعنى به اقتضاى حکم برهانست .)) و به همین مضمون در فصل بیست و پنجم نمط دهم ((اشارات )) که در اسرار آیات است فرمود: و لعلک تبلغک عن العارفین اءخبار تکادتاءتى بقلب العاده فتبادر الى التکذیب ، و ذلک مثل مایقال : ان عارفا استسقى للناس فسقوا، اءودعا علیهم فخسف بهم و زلزلوا اءوهلکوا بوجه آخر، اءودعالهم فصرف عنهم الوباء و الموتان و السیل و الطوفان ، اءو خشع لبعضهم سبع ، اءو لم ینفر عنهم طائر، اءو مثل ذلک مما لایوخذ فى طریق الممتنع الصریح ، فتوقف و لاتعجل فان لاءمثال هذه اسبابا فى اسرار الطبیعه و ربما یتاءتى لى اءن اءقتص (اءقص - خ ) بعضها علیک یعنى : شاید ترا از عارفان اخبارى بر خلاف عادت رسد که بنابراین به تکذیب آنها مباردت کنى چنانکه گویند: عارفى براى مردم باران خواست و باران آمد، یا بر ایشان شفا خواست و شفا یافتند، یا بر آنان نفرین کرد و زمین آنان را فرو برد و یا به زمین لرزه گرفتار شدند و یا به وجه دیگر هلاک شدند، یا آنان را دعا کرد و وباء و مرگ و سیل و طوفان از آنها دفع شد، یا درنده رامشان شد، و یا پرنده از آنها نرمید و مانند اینها که نباید در راه ممتنع صرف اخذ شود، پس توقف کن و شتاب مکن که امثال این امور را در اسرار طبیعت اسبابى است و شاید برایم میسر شود که برخى از آنها را برایت بخوانم )) - انتهى . نماز استسقاء در شریعت محمدیه - على صادعها الصلوه و السلام - با جمعیت و دستورات خاصى بیان شده است که در تاثیر نفوس اهمیت بسزا دارند. و بطور اصل کلى نفوس ‍ مجتمع متحد را اثر یک نفس کلى الهى قوى است . و یکى از فضیلتهاى نماز جماعت و حلقه ذکر و مجتمع دعا این است که هر انسانى یک صفت یا بیشتر از اوصاف خوبى و کمالات انسانى را دارد و به فرض اگر یک انسان کامل باشد تا چه اندازه واسطه نزول برکات خواهد بود، انسانهاى گرد آمده در صلوه و ذکر و دعاء کاءن یک انسان کامل و یا ظل و مثال او را تشکیل مى دهند که آن مجتمع نزول برکات خواهد بود. چنانکه به تعبیرى تصور و صور علمى علل عالیه ، مبادى صور موجودات مادون خود باذن الله تعالى مى باشند. پس تاثیر دعا و نفرین و ظهور معجزات و خوارق عادات و منامات همه مستند به علل و اسباب واجب خودند و رابطه بین این نحو آثار و عللشان برقرار است چنانکه بین آثار دیگر و عللشان در تسلسل مظاهر و شئونش است زیرا که هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن (حدید: 4) الله یبدؤ ا الخلق ثم یعیده (یونس : 36) و الیه یرجع الامر کله (هود: 123). ابن خلکان در شرح حال شیخ رئیس نقل کرده است که : و کان اذا اشکلت علیه مساله توضاء و قصد المسجد الجامع و صلى و دعا الله عزوجل اءن یسهلها علیه و یفتح مغلقها (تاریخ ابن خلکان )) ج 1 ط 1 ص 167). یعنى ((هر گاه مساله اى بر وى دشوار مى شد، وضو مى گرفت و به مسجد جامع مى رفت و نماز مى گزارد و خداى عزوجل را مى خواند که آن را بر وى آسان گرداند و آن در بسته را به روى او بگشاید)). در این کریمه و روایت آن به دقت توجه شود تا معلوم گردد که نفوس قدسى را باذن الله تعالى چگونه دست تصرف در ماده کائنات است : قوله عزمن قائل : فلما آسفونا انتقمنا منهم فاءغرقنا هم اءجمعین (زخرف : 57) و فى الکافى و التوحید عن الصادق (علیه السلام ) انه قال فى هذه الایه : ان الله تبارک و تعالى لایاءسف کاءسفنا و لکنه خلق اولیاء لنفسه یاءسفون و یرضون و هم مخلوقون مربوبون ، فجعل رضاهم رضا نفسه ، و سخطهم سخط نفسه (تفسیر صافى ) ملاى رومى در ((مثنوى )) به مضمون آن گوید: تا دل مرد خدا نامد به درد هیچ قومى را خدا رسوا نکرد پس استجابت دعا امرى خلاف سیرت و سنت الهى نیست بلکه یکى از علل و اسباب تحول و تبدل در عالم طبیعت ، نفس متصف به صفات ربوبى و متخلق به اخلاق الهى است که باذن الله در ماده کائنات تصرف مى کند. و باید به معنى واقعى این اذن توجه داشت که اذن تکوینى است که معیت قیومیه با هر چیز دارد همانطور که در حدیث قدسى آمده است : اءنابدکم اللازم یا موسى . و در قرآن کریم به موسى و هارون (علیه السلام ) فرموده است : لاتخافا اننى معکما اءسمع واءرى . و نیز فرموده است : و ما کان لرسول اءن یاءتى بایه الا باذن الله (مومن : 79، رعد: 39). و از عیسى پیامبر - صلوات الله علیه - حکایت فرموده است که : اءنى قد جئتکم بایه من ربکم اءنى اخلق لکم من من الطین کهیئه الطیر فاءنفخ فیه فیکون طیرا باذن الله و ابرى الاءکمه و الابرص و احى الموتى باذن الله - الایه (آل عمران : 50) و نیز فرموده است : و اذ تخلق من الطین کهیئه الطیر باذنى فتنفخ فیها فتکون طیرا باذنى و تبرى الاکمه و الاءبرص باذنى فتنفخ فیها فتکون طیرا باذنى و تبرى الاءکمه و الاءبرص باذنى و اذ تخرج الموتى باذنى (مائده : 111) که معجزه را اسناد به حضرت عیسى (علیه السلام ) داد و در عین حال فرمود: باذنى . و به نوح نجى - سلام الله علیه - فرمود: اصنع الفلک باءعیننا و وحینا (هود: 38، مومنون : 28) و هم فرموده است : و ظللنا علیهم الغمام و اءنزلنا علیهم المن و السلوى (اعراف : 161) که ضمیر متکلم مع الغیر آورده است و فهم آن بسیار لطیف و دقیق است و هم فعل نوح و موسى (علیهما السلام ) است نه اینکه دو کس و دو فاعل مستقل بلکه فعل نوح و موسى نیست مگر فعل الله ، فافهم . و همچنین در آیاتى که خداوند متعال را در مقام استیلا و سلطنت و قدرت مطلقه ضمیر متکلم وحده مى آورد، و در مقامى که اسباب را دخالت مى دهد ضمیر متکلم مع الغیر مى آورد دقت بسزا لازم است . تبصره : در سر استجابت دعا باید به این چند مطلب توجه داشت : الف : نفس ناطقه انسانى موجودى مشترک بین علم طبیعى و الهى است که برخى از مسائل آن به عنوان کتاب نفس در طبیعیات مطرح مى شود چون نمط سوم ((اشارات )) و کتاب نفس ((شفاء)) و غیر هما، و برخى در الهیات چون چهار نمط آخر ((اشارات )) و برخى از فصول الهیات ((شفاء)) ب - مطلب دیگر توحید حق سبحانه و تعالى به منطق کامل قرآنى یعنى توحید اسلامى که موضوع مباحث کتب حکمت متعالیه و صحف عرفانیه است یعنى ان البارى تعالى کل الاشیاء و مع کونه کل الاشیاء لایوجد فیه شى ء من الاشیاء حتى یکون هناک کثره لابالفعل و لابالقوه فافهم و از آن در اصلاح فنى خودشان تعبیر به وحدت شخصى وجود مى کنند که وجود مساوق حق است یعنى هو الاءول و الاخر و الظاهر و الباطن (حدید: 4). زبان ابراهیم خلیل و یوسف صدیق (علیهما السلام ) است : قل بل ربکم رب السموات و الاءرض الذى فطرهن (انبیاء: 57)، فاطر السموات و الارض اءنت ولیى فى الدنیا و الاخره (یوسف : 102). غرض در توجه به معنى فطر و فاطر در توحید حقیقى است . چو ابراهیم و یوسف باش ذاکر جناب حق تعالى را به فاطر که بى دور و تسلسلهاى فکرى بیابى دولت توحید فطرى ترا صد شبهه ابن کمونه نماند خردلى بهر نمونه ج - مطلب دیگر اینکه نفس ناطقه انسانى منطبع در ماده نیست و چون عارى از مواد وقوه و استعداد است نسبت تعلق او با غیر از بدنش را امکان هست چنانکه موجود مفارق عقلانى را که وجودى احدى الذات و ذو وضع نیست نسبت او با جمیع مادیات متساوى است . و به حکم برهان و عرفان بدن انسان از آن حیث که بدنست مرتبه نازله نفس است مطلقا. و تعلق را انحاء گوناگون است که لازم نیست هرگونه تعلق نفس با غیر خود به نحوه تعلق او با بدنش باشد تا پندارى که از تعلق لازم آید که آن متعلق بدن نفس شود. و در این امر به مطلب شامخى که از حدیث شریف امام صادق (علیه السلام ) در تثلیث عالم و آدم در ضمن شماره 33 فصل اول گفته ایم ناظر باش . د -مطلب دیگر در توحید و تجمع و عزم و همت و اراده نفس است که اگر از رنگ تعلق رهایى یابد و صاحب همت باشد آثارى شگفت از وى صادر گردد. لذا ارواح کمل توانند در آن واحد در اماکن مختلف حاضر باشند که بدون تقیید و انحصار در صور کثیره در آیند و آن صور بر او صادق آیند که همه از منشات او و مثالهاى قائم به او هستند به نحوه قیام فعل به فاعل . در این معنى به فصل پنجم از فصول سابقه تمهید جملى ((مصباح الانس )) ابن فنارى (ص 37 ط 1) رجوع شود که گوید: الانسان الکامل مظهر له من حیث الاسم الجامع ، و لذا کان له نصیب من شاءن مولاه - الخ و همچنین قیصرى در آخر فصل ششم مقدماتش بر شرح ((فصوص الحکم )) که گوید: و النفوس الانسانیه الکامله اءیضا یتشکلون باءشکال غیر اءشکالهم المحسوسه و هم فى دار الدنیا لقوه انسلاخهم من اءبدانهم ، و بعد انتقالهم اءیضا الى الاخره لازدیاد تلک القوه بارتفاع المانع البدنى ، و لهم الدخول فى العوالم فى العلوام الملکوتیه کلها - الخ (ص ‍ 33 ط 1). و نیز در شرح فص اسحاقى گوید: العارف یخلق بهمته اءى بتوجهه و قصده بقوته الروحانیه صورا خارجه عن الخیال موجوده فى الاءعیان الخارجیه کما هو مشهور من البدلاء باءنهم یحضرون فى آن واحد فى اءماکن مختلفه و یقضون حوائج عبادالله (ص 197 ط 1) و بدین مضمون عارف رومى در دفتر دوم ((مثنوى )) گوید: شیر مردانند در عالم مدد آن زمان کافغان مظلومان رسد بانگ مظلومان ز هر جا بشنوند آن طرف چون رحمت حق مى دوند و همچنین عارف سید حیدر آملى در این موضوع در کتاب ((اسرار الشریعه و اءنوار الحقیقه )) (ص 150) بیانى شریف دارد. و نیز مولى صدرالمتاءلهین در ((مفاتیح غیب )) گوید: لولا اشتغال النفس بتدبیر قواها الطبیعیه و انفعالها عنها لکان لها اقتدار على انشاء الاءجرام العظیمه المقدار الکثیره العدد فضلا عن التصرف فیها بالتدبیر و التحریک ایاها (ص 627 ط 1). و فیض را نیز در ((حق الیقین )) (312 ط رحلى ) در این موضوع مطالبى شریف است . و بخصوص فص شیثى ((فصوص الحکم )) و مشروح و مفصل تر از آن اواخر ((مصباح الانس )) که فصلى در سر دعا و احکام آنست (ص 258 ط 1). با در نظر گرفتن این مطالب که اصول و امهات در معرفت به سر استجابت دعایند آگاه مى شوى که انسان قابل حشر با همه است و از هیچ چیز بریده نیست ، و به قدر ارتباطش با طبایع و نفوس و عقول تاثیر دارد و تاثر مى یابد، و با این ارتباط و تعلق وحدت نظام انسانى و کیانى مطابق لسان حال و استعداد نفوس و حصول شرایط دعا مطلقا چه له و علیه به استجابت رسد. و الله یقول الحق و هو یهدى السبیل . تبصره : در دعا باید توجه داشت که هیچگاه داعى با دست خالى برنمى گردد. زبان روایات در این امر بسیار شیرین است . اءتم فوائد و اهم مصالح آن اصلاح جوهر نفس ناطقه و لسان استعداد است که انسان آنرا در دعا بر اثر تقرب به حق سبحانه تحصیل مى کند. خلاصه آنچه که براى تحصیل آن به دعا نشسته اى بهتر از آنکه مى خواهى عائدت مى شود. و اگر آن حاجت مخصوص تو بر آورده نشد غمین مباش که تبدیل به احسن شده است . و قال ربکم ادعونى استجب لکم (غافر: 61). ادعونى یعنى مرا بخوانید که این دعا مطلقا مستجاب است . آرى پس از چند آیه بعد از آن فرمود: هو الحى لا اله الا هو فادعوه مخلصین له الدین الحمدلله رب العالمین . الحمد لله رب العالمین که رساله به اسم الهى افتتاح و به حمد الهى اختتام یافت ، و معنى نور على نور بر منصه ظهور نشست . و در شب یکشنبه دوازدهم جمادى الاخر 1406 هجرى قمرى = 3/12/1364 هجرى شمسى در بلد طیب و دارالعلم قم به پایان رسید حسن حسن زاده آملى .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image