تخمین زمان مطالعه: 4 دقیقه
با سلام. عابس ابتدا در کوفه به همراه مسلم بود و پس از سرکوبی قیام مسلم و شهادت ایشان به دست عبیدالله بن زیاد, به صورت مخفیانه خود را به امام حسین علیه السلام رساند و در کربلا در راه امام جان فشانی نمود. در نتیجه این دو واقعه از لحاظ زمانی در زمان های متفاوت رخ داده اند و او ابتدا با مسلم بوده و سپس به کربلا رفته است.در مورد عابس و شهادت او در کربلا نیز می توان به نکات زیر اشاره نمود:او از وابستگان به بنیشاکر*، بود. آنچه از وی در تاریخ به ثبت رسیده گفتگوی وی با شوذَب بنعبداللّه است. شوذب یار و همپیمان عابس بود و زمانی که تصمیم گرفت به میدان برود رو به عابس کرده و گفت: تصمیم گرفتهام در رکاب فرزند دختر رسولخدا صلی الله علیه وآله بجنگم تا کشته شوم.عابس گفت: گمان من هم همین بود، اما نخست نزد ابیعبداللّه برو [و از او اجازه بگیر تا تو جزء یاران او گردی ] و او [جهاد و شهادت ] تو را مانند دیگر یاران خود، به حساب خدا بگذارد، و من هم تو را به حساب خدا بگذارم [تا اجری ببرم ]، زیرا در این ساعت اگر کس دیگری با من بود که از تو، به من نزدیکتر بود، دوست می داشتم برود و جلوی چشمانم به شهادت برسد، تا او را به حساب خدا بگذارم [و اجری ببرم ]. امروز روزی است که هر قدر که می توانیم باید به دنبال اجر و پاداش باشیم، زیرا بعد از این روز، دیگر جای عمل نیست، و فقط حساب است. شوذَب نزد امام حسین ـ ع ـ رفت و بر امام ـ ع ـ سلام کرد و [پس از کسب اجازه ] به میدان رفت و جنگید تا به شهادت رسید. آنگاه عابِس بنابیشَبیب به امام حسین ـ ع ـ عرض کرد: ای اباعبداللّه، به خدا سوگند، در روی زمین هیچ خویش و بیگانه ای نزد من عزیزتر از تو نیست. اگر چیزی عزیزتر از جان و خونم داشتم که بوسیله آن می توانستم ستم و کشته شدن را از تو دفع کنم، چنین می کردم. درود بر تو ای اباعبداللّه، اینک خدا را گواه می گیرم که من بر راه هدایت تو و پدرت هستم. آنگاه عابس در حالی که جای زخم شمشیری بر پیشانی داشت، شمشیر کشید و به سوی دشمن رفت. ربیع بنتمیم که در آن صحنه حاضر بوده است، نقل می کند که: چون او را دیدم که می آید وی را شناختم، من او را در جنگها دیده بودم. او از شجاع ترین مردم بود. گفتم: ای مردم، این که می بینید، شیر شیران، فرزند ابیشبیب است، مبادا کسی به تنهایی به مبارزه با او برود. عابس فریاد زد: آیا مرد میدانی هست که به مبارزه تن به تن بیاید؟ عمر بنسعد گفت: سنگبارانش کنید. از هر سو، باران سنگ بر سرش باریدن گرفت. عابس که چنین دید، زره و کلاه خود را دور انداخت و به آنها حمله کرد. راوی می گوید: به خدا سوگند، دیدم که بیش از دویست نفر را به عقب راند و پراکنده کرد. آنگاه سپاه ابنسعد از هر سو به او حمله کرده و او را کشتند. راوی می گوید: پس از آن سر عابس را در دست افرادی دیدم که [بر سر آن دعوا داشتند]، این می گفت: من او را کشته ام، آن دیگری می گفت: من او را کشته ام، سپس نزد عمر بنسعد رفتند و او گفت: دعوا نکنید، هیچ کس به تنهایی او را نکشته است. با این سخن، آنها را از همدیگر جدا کرد.[1]جهت مطالعه و کسب اطلاعات بیشتر به این کتاب ها مراجعه کنید: 1. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج 5، ص443 و 444.2. شیخ عباس قمی، نفسالمهموم، ص281. 3. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج4 ، ص73.4. ابو مخنف، مقتل الحسین، تحقیق: غفاری، قم، مطبعة العلمیه، ص20و 51 و 153.5. سید محسن امین، اعیان الشیعه، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، ج1، ص64 و 606و ج4، ص 554.6. محمد مهدی شمس الدین، ابصار العین فی انصار الحسین، بی جا، دار الاسلامیه، 1401 ق،چ2.6.
* ـ مرحوم شیخ عباس قمی در مورد شوذَب میگوید: شاکر قبیلهای در یمن از همدان است که نسب آنها برمیگردد به شاکر بنرَبیعة بنمالک، و عابِس از همین قبیله بود و شوذَب نزیل و حلیف او بود نه غلام او یا آزاد کرده و بردة او چنانکه عدهای چنین پنداشتهاند، حتّی استاد ما جناب مُحدّث نوری صاحب مستدرک گفت: چه بسا مقام شوذَب از مقام عابس بالاتر باشد زیرا در حقّ او گفتهاند: شوذَب از پیشگامان به مکتب شیعه بوده است. (نفسالمهموم، ص281).[1] ـ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج 5، ص443 و 444. .
پرسمان دانشگاهیان
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.