نقش و وظایف عقل /

تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه

عقل چه نقشی و وظایفی بر عهده دارد؟


عقل چه نقشی و وظایفی بر عهده دارد؟ این وظایف، عبارت اند از: ترکیب، تجزیه، تجرید، انتزاع، تعمیم و تعمیق مفاهیم ذهنی. برخی از این این وظایف را به طور جداگانه تشریح و تو ضیح می دهیم. ترکیب مفاهیم حسّی یکی از وظایف عقل، ترکیب مفاهیم حسّی است؛ یعنی عقل، مفاهیمی را که به وسیله حس به مرکز ذهن منتقل می شود، با هم ترکیب می کند و از ترکیب و به هم پیوستن آنها مفهوم جدیدی می سازد که از راه حس، به ذهن، منتقل نشده است. به سخن دیگر، یکی از کارهای عقل، این است که با آمیختن شناخت های حسّی، شناخت های ذهنی و عقلی می سازد. شما کوه دماوند را می بینید و طلا را هم مشاهده می کنید. حسّ بینایی، مفهوم کوه دماوند و مفهوم طلا را به مرکز ذهن، منتقل می کند. پس از انتقال این دو مفهوم به ذهن، ذهن، شروع به فعالیت می کند و مفهوم سومی تولید می نماید به نام «کوه طلا» که این مفهوم، از طریق حس به ذهن، منتقل نگردیده؛ بلکه محصول خود ذهن و مرکز شعور و ادراک انسان است. تولیدِ مفهومِ سوم، کار عقل است، نه کار حس. کار حس فقط انتقال مفاهیم خارج از ذهن به داخل ذهن است: چشم، تصاویر اشیا را به ذهن منتقل می کند. گوش، مفهوم صداها را به ذهن می رساند؛ و همچنین سایر حواس پنجگانه. بنابر این کار حس، شبیه کار دوربین عکاسی است که فقط می تواند تصاویر موجودات خارج را به داخل دوربین منتقل و بر روی فیلم منعکس کند. ولی آمیختن این تصاویر و ساختن تصویر جدید، از عهده حس ساخته نیست، بلکه ذهن و عقل است که قدرت ترکیب و آمیختن این تصاویر و ساختن تصویر و مفهوم جدید را داراست. تجزیه مفاهیم حسّی یکی دیگر از کارها و وظایف عقل، تجزیه مفاهیم حسی است؛ یعنی ذهن می تواند مفاهیمی را که از طریق حواس به صورت مرکب به آن منتقل شده است، تجزیه کند و با جداسازی اجزای آن مفاهیم، شناخت های جدیدی تولید نماید که از راه حس به ذهن منتقل نشده است. تلویزیونی که در اطاق شماست یک مجموعه مرکب از اجزای مختلف است. شما تلویزیون را می بینید و از راه حسّ بینایی، مفهوم این مجموعه مرکب وارد ذهن شما می شود. پس از این که این مفهوم وارد ذهن شما شد، ذهن شروع به کار می کند. به آن بگویید: شیشه تلویزیونی که در توست از آن جدا کن و در یک طرف خود نگهدار. می بینید شیشه تلویزیون ذهنی از آن جدا شد و به یک طرف رفت. به او بگویید: آنچه پیچ و مهره و سیم در تلویزیون است از هم جدا کن و هر یک را جدا از دیگری در خود جای بده. می بینید که قطعات مختلف تلویزیون در ذهن شما از هم جدا می شود. این عمل ذهن، یعنی جداسازی مفاهیم حسی، در مبحث شناخت شناسی «تجزیه» نامیده می شود. تجزیه مفاهیم هم، مانند ترکیب آنها، کار حس نیست. حس فقط می تواند مفهوم تلویزیون را به ذهن منتقل کند، ولی نمی تواند پس از انتقال این مفهوم به ذهن، آن را تجزیه نماید. آری، خود شما می توانید تلویزیون عینی را تجزیه کنید و اجزای مختلف آن را از هم جدا نمایید و پس از این که تلویزیون را تجزیه کردید، حس می تواند تصویر همان اجزای جدا شده را عیناً به ذهن منتقل کند، ولی در این صورت هم، دقیقاً شما تلویزیون را تجزیه کرده اید و حس بینایی در تجزیه مفهوم تلویزیون، عملی انجام نداده است. تجرید مفاهیم حسّی یکی دیگر از وظایف عقل، تجرید مفاهیم حسی است. تجرید یعنی برهنه کردن. یکی از کارهایی که ذهن انجام می دهد این است که مفاهیم حسی را مجرد و برهنه می کند؛ اما از چه چیز؟ و چگونه؟ ذهن می تواند مفاهیم حسی را از خصوصیات برهنه کند. بدین ترتیب که هر چه را موجب تشخّص و تعین مفهوم حسی است، از آن جدا می کند و با این عملِ جداسازی، از مفاهیم جزئی حسی، مفاهیم کلی عقلی تولید می نماید. برای این که چگونگی تجرید و برهنه سازی مفاهیم حسی از خصوصیات، کاملًا روشن شود، هم اکنون شما به ذهن خود دستور دهید که این عمل را به این ترتیب انجام دهد: ابتدا شخصی را فرضاً به نام حسن، در ذهن خود مجسم کنید. این حسن آقا که در ذهن شماست، یک مفهوم حسّی است؛ یعنی شناختی است که از راه حسّ به ذهن شما منتقل شده است. حالا خصوصیات حسن آقا را از او بگیرید؛ یعنی به ذهن خود بگویید که لباس هایش را درآور و او را از لباس مخصوص خود برهنه کن؛ پس از آن، خصوصیت شکل او را از او جدا کن؛ سپس رنگ او را از او بگیر؛ و بعد از آن، این خصوصیات را که پسرِ کیست یا پدر کیست، اسمش چیست، کی به دنیا آمده و کجا زندگی می کند؛ و بالاخره حسن آقا را از هر خصوصیتی بجز انسان بودن، برهنه کن. پس از این که عمل تجرید به طور کامل انجام شد و حسن آقا از همه خصوصیات کاملًا لخت و برهنه شد، یک مفهوم کلی در ذهن باقی می ماند و آن عبارت است از: «انسان». انسان مفهومی کلی است؛ مفهومی است که هم بر حسن آقا تطبیق می کند و هم بر حسین آقا و هم بر دیگران، و بالاخره بر همه انسان های گذشته و آینده. این عمل، یعنی تجرید و برهنه سازی مفاهیم حسّی از خصوصیت ها، کاری است که تنها از عهده ذهن و عقل برمی آید. حس، فقط می تواند حسن آقا را با تمام خصوصیت هایی که دارد، به ذهن منتقل کند، ولی جداسازی خصوصیات از مفهوم حسی و تولید مفهوم کلی، کار حس نیست، بلکه کار ذهن است. تا این جا سه وظیفه از وظایف پنجگانه عقل را تشریح کردیم: اول ترکیب یعنی به هم پیوستن مفاهیم حسّی، دوم تجزیه یعنی جدا سازی مفاهیم حسّی، و سوم تجرید یعنی برهنه سازی مفاهیم حسّی. عقل دو وظیفه بسیار مهم دیگر هم دارد: یکی تعمیم، یعنی گسترش مفاهیم حسی؛ دیگری تعمیق یعنی عمق دادن و ژرف نمودن مفاهیم حسی و این وظیفه، مهمترین وظیفه عقل است. و چون این دو وظیفه را در مباحث آینده توضیح خواهیم داد، برای جلوگیری از تکرار، تبیین این دو وظیفه را به بعد موکول می کنیم. در این جا به حدیثی دقیق و جالب در مورد وظایف عقل جلب می نماییم. هشام بن حکم یکی از شاگردان ممتاز امام صادق علیه السلام بود و در رشته اصول عقاید، تخصّصی داشت. هشام نقل می کند که یکی از مادّی گرایان معاصر حضرت صادق علیه السلام به نام ابو شاکر دیصانی، آمده بود و با امام بحث می کرد. ضمن گفتگو، سخن به مسئله منابع شناخت رسید. ابو شاکر گفت: تنها دریچه شناخت، حس است و انسان، تنها از راه حس و روزنه های حواسّ پنجگانه می تواند به صحرای پهناور هستی بنگرد؛ درست مانند شخصی که در صحرا در اتاقی محبوس است (اتاقی که در آغاز بحث مطرح کردیم که پنج روزنه و یک دریچه کوچک و یک درِ بزرگ دارد) و می گوید: «از آن دریچه چیزی را نمی شود دید و از آن درب بزرگ هم نمی توان به صحرا نگریست؛ تنها راه مشاهده صحرا این پنج روزنه و یا سوراخ است». ابو شاکر نیز در مورد شناخت صحرای بی نهایت هستی به همین گونه سخن می گفت: او مدّعی بود این که الهیون می گویند: «عقل یکی از منابع شناخت است و در کنار منبع حس قرار دارد و انسان از طریق این منبع می تواند با یک سلسله از حقایق هستی که قابل ادراک با حس نیست آشنا شود»، دروغ است؛ زیرا برای رؤیت و شناخت صحرای بیکران هستی فقط یک راه وجود دارد، و آن هم حس است. و اصولًا راهی به نام عقل و یا شاه راهی به نام قلب، برای مشاهده و شناخت این صحرا در انسان وجود ندارد. امام صادق علیه السلام در پاسخ ابو شاکر سخن دقیق و جالبی فرمود که متن آن چنین است: ذَکرْتَ الحَواسَّ الخَمسَ وهِی لا تَنفَعُ شَیئاً بِغَیرِ دَلیلٍ کما لا یقطَعُ الظُّلمَةُ بِغَیرِ مِصباحٍ.[1] حواس پنج گانه را به عنوان تنها منبع شناخت ذکر کردی، در صورتی که این حواس بدون راهنمایی (عقل) هیچ نقشی در شناخت برای انسان نمی تواند داشته باشد، همان طور که تاریکی بدون چراغ برطرف نمی شود. به زبان ساده تر، امام علیه السلام در این پاسخ ابو شاکر می فرماید: این ادّعا که تنها راه شناخت، حس است و انسان فقط از روزنه های تنگ و بسیار محدود حواسّ پنجگانه می تواند به هستی بنگرد، صحیح و منطقی نیست؛ زیرا حتی شناختی که از راه حواس برای انسان حاصل می شود، نیازمند به دلالت و راهنمایی عقل است، و به عبارت دیگر بدون این راهنمایی، حتی شناخت های حسی هم امکان پذیر نیست. این همان نکته ای است که قبلًا به آن اشاره شد که دریچه های شناخت در وجود انسان، مرتبط با هم عمل می کنند، نه جدا و مستقل از یکدیگر. امام برای توضیح این معنی که حس بدون ارتباط با عقل، و شناخت های عقلی بدون شناخت های حسی امکان پذیر نیست، مثال بسیار مناسبی می آورند. می فرمایند: همان طور که تاریکی بدون چراغ برطرف نمی شود، حس هم بدون عقل نمی تواند نقشی در شناخت داشته باشد. برای این که انسان در تاریکی بتواند چیزی را ببیند و بشناسد، به دو چیز نیاز دارد: یکی چشم و دیگری نور. اگر چشم باشد و چراغ نباشد، یا چراغ باشد و چشم نباشد، دیدن ممکن نیست. این حدیث می گوید: همان طور که چشم بدون چراغ نقشی در شناخت نمی تواند ایفا کند، حس بدون عقل نیز نقشی در شناخت ندارد. نور عقل باید به چشم حس کمک کند تا بتواند ببیند. .

پایگاه اطلاع رسانی حوزه

مرجع:

ایجاد شده در 1401/04/17



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر

آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image