جزع و درمان آن / اخلاق و تربیت اسلامی / ارزش ها / صبر و استقامت /

تخمین زمان مطالعه: 14 دقیقه

سلام علیکم در مورد جزع و درمان آن توضیح دهید؟ چگونه گناهان خود را بزرگ و اعمال نیکمان را کوچک ببیمیم؟ با تشکر


«جزع‏» نقطه مقابل‏«صبر» است و آن، حالت ‏بی‏قراری و ناشکیبایی در برابر حوادث و مشکلات است، به گونه‏ای که انسان در برابر حادثه زانو زند، مایوس شود، بی تابی کند و یا از تلاش و کوشش برای رسیدن به مقصد چشم بپوشد. جزع یکی از بدترین و نکوهیده‏ترین صفات است که انسان را در دنیا و آخرت به‏ بدبختی می‏کشاند و از رسیدن به مقامات والا باز می‏دارد و ارزش و مقام او را در جامعه ‏کاسته، شربت زندگی را در کامش تلخ، و شهد حیات را کمرنگ می‏سازد. قرآن مجید در سوره ‏«معارج‏»، انسان را موجودی حریص و کم طاقتی معرفی ‏می‏کند که وقتی بدی به او برسد، بی‏تابی می‏کند و هنگامی که خوبی به او رسد، بخل ‏می‏ورزد و مانع دیگران می‏شود، «ان الانسان خلق هلوعا×اذا مسه الشر جزوعا×واذا مسه الخیر منوعا»[1] منظور از انسان در این آیه همانند بعضی از آیات مشابهی که انسان را با صفات ‏ناشایستی توصیف کرده انسان‏های تربیت نیافته و به اصطلاح خود رو و فاقد شخصیت‏است و لذا در ذیل همین آیات با جمله (الا المصلین...تا...و الذین هم علی صلاتهم‏یحافظون)، افراد با ایمانی را که به نماز و کمک به محرومان و اصول عفت و امانت و شهادت به حق وفا دارند، استثناء کرده و از تحت عنوان ‏«هلوع‏» خارج می‏کند. تعبیر آیات فوق، شاید اشاره به این باشد که معمولا افراد جزوع و ناشکیبا بخیل هم‏ هستند، همان گونه که بخیلان ناشکیبا می‏باشند، به تعبیر دیگر این دو صفت ‏با یکدیگر رابطه دارند و از این رو در مفهوم‏ «هلوع‏» جمع شده‏اند. در روایات اسلامی نیز بحث‏های جالب و عمیق و نکته‏های قابل ملاحظه‏ای در این‏زمینه دیده می‏شود که هر یک از دیگری آموزنده‏تر است، در ذیل به چند نمونه از آنها اشاره می‏شود: 1-امیر مؤمنان علی علیه السلام در مذمت جزع می‏فرمایند: «ایاک و الجزع فانه یقطع الامل‏و یضعف العمل و یورث الهم، از جزع و ناشکیبایی بپرهیز، زیرا امید انسان را قطع و کوشش و تلاش را ضعیف ساخته و غم و اندوه به بار می‏آورد»[2] 2-همان امام بزرگوار در جای دیگر ضمن اشاره به نکته لطیف دیگری می‏فرمایند: «الجزع و اتعب من الصبر، بی‏تابی از صبر و شکیبایی ناراحت کننده‏تر است‏»[3] دلیل آن روشن است، زیرا جزع و بی‏تابی هیچ مشکلی را حل نمی‏کند، تنها اثرش ‏این است که روح و جسم انسان را در هم می‏کوبد، به همین دلیل از شکیبایی پر زحمت‏تر می‏باشد، مثلا، هنگامی که انسان، عزیزی را از دست دهد، ممکن است ‏سرش ‏را به دیوار بکوبد، گریبان چاک کند، نعره و فریاد بکشد و یا سر انجام خود کشی کند، اما هیچ یک از این‏ها عزیز از دست رفته را باز نمی‏گرداند، بلکه تنها پایه‏های ایمان و سلامت جسم و جان او را در هم می‏کوبد، علاوه بر این، اجر و پاداش انسان را نیز بر باد می‏دهد که شرح آن در حدیث ‏بعد می‏آید. 3-حضرت علی علیه السلام می‏فرمایند:«الجزع لا یدفع القدر و لکن یحبط الاجر، جزع(دربرابر مصائب)، مقدرات را تغییر نمی‏دهد، ولی اجر و پاداش انسان را از بین می‏برد.»[4] این که چرا پاداش را از بین می‏برد، باید گفت: جزع و ناشکیبایی دلیل بر عدم‏ رضا و عدم تسلیم در برابر مقدرات الهی است. در واقع، اعتراض به عدل و حکمت‏ پروردگار را در بر دارد، هر چند صاحبش از آن غافل باشد. 4-در حدیث دیگری که از امام هادی علیه السلام نقل شده، ضمن اشاره به نکته جالب ‏دیگری، می‏فرمایند: «المصیبة للصابر واحدة و للجازع اثنان، مصیبت‏ برای انسان صبور یکی است و برای انسان بی صبر و ناشکیبا دو تاست.»[5] جزع و بی‏تابی چنان که در قبلا اشاره شد مشکلات عظیم جسمی و روحی به‏دنبال دارد، به علاوه اجر و پاداش انسان را بر باد می‏دهد، بنابر این مصیبت افراد ناشکیبا مضاعف می‏شود. 5-امام کاظم علیه السلام در بیان یکی از وصایای حضرت مسیح علیه السلام می‏فرمایند: «ولا تجعلوا قلوبکم ماوی للشهوات ان اجزعکم عند البلاء لاشدکم حبا للدنیا و ان اصبرکم‏علی البلاء لازهدکم فی الدنیا، دل‏های خود را پناهگاه شهوات قرار ندهید، آن کس که در بلا، بیشتر بی‏تابی می‏کند، علاقه‏اش به دنیا بیشتر است و آن کس که در بلا، شکیباتر است، نسبت ‏به دنیا، بی اعتناتر است‏».[6] از این روایت استفاده می‏شود که یکی از سرچشمه‏های مهم جزع و بی‏تابی، حرص ‏و حب دنیاست و برای کاستن از شدت جزع، باید از علاقه به دنیا کاست. 6-در حدیث دیگری از امام صادق علیه السلام نقل شده است: پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله هنگام عیادت‏ یکی از یارانش که آخرین ساعات عمرش را می‏گذراند، فرمودند: «ای فرشته مرگ! با او مدار کن که با ایمان است. ملک الموت عرض کرد: بشارت باد بر تو ای محمد! که من نسبت ‏به همه مؤمنان مدارا می‏کنم. بدان ای محمد! هنگامی که من روح فرزندان آدم را می‏گیرم، خانواده آنان بی‏تابی می‏کنند. در گوشه‏ای از خانه می‏ایستم و می‏گویم: چرا این گونه بی‏تابی می‏کنید؟ من قبل از پایان عمرش روح ‏او نگرفتم و این یک ماموریت الهی است، گناهی ندارم، «ان تحتسبوه و تصبروا توجروا،و ان تجزعوا تاثموا و توزروا، اگر راضی به رضای خدا باشید و صبر کنید به شما پاداش داده می‏شود و اگر جزع و بی‏تابی کنید گناه می‏کنید»[7] 7-حدیث کوتاه و پر معنی دیگری از امیر مؤمنان علی علیه السلام آمده است: «من لم ینجه‏الصبر اهلکه الجزع، کسی که صبر او را نجات ندهد، بی‏تابی او را هلاک خواهد کرد»[8] (این‏هلاکت می‏تواند اشاره به هلاکت دنیا و آخرت باشد). 8-این بحث را با حدیث دیگری از پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله به عنوان ‏«ختامه مسک‏» پایان می‏دهیم. در این حدیث آمده است که یکی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و اله فرزندش را از دست داده بود، حضرت صلی الله علیه و اله دستور نوشتن نامه‏ای به این مضمون را به او دادند: «خداوندمتعال، اجر تو را افزون کند و به تو صبر و شکیبایی دهد!...مبادا با جزع و بی‏تابی، اجر خود را از بین ببری و فردای قیامت‏ به خاطر از دست دادن ثواب ‏صبر بر مصیبت، پشیمان گردی، هنگامی که ثواب و مصیبتت را ببینی، می‏فهمی که مصیبت از آن کوتاه‏تر بوده است و بدان! جزع و بی‏تابی عزیز از دست رفته را باز نمی‏گرداند، غم و اندوه، قضای الهی را تغییر نمی‏دهد و آنچه از پاداش، در برابر از دست دادن فرزند بر تو نازل شده، تاسفت ‏را از میان می‏برد»[9] مرحوم محدث قمی در «سفینة البحار» داستان جالبی در باره‏ «بوذر جمهر» و مساله ‏«صبر و جزع‏» که بسیار مناسب این نوشتار است، نقل می‏کند: در بعضی از تواریخ آمده است که انوشیروان نسبت ‏به‏ «بوذر جمهر» خشمگین شد. دستور داد او را در اتاق ‏تاریکی زندانی کنند. چندین روز گذشت، انوشیروان کسی را فرستاده تا از وضع حال او جویا شود. فرستاده انوشیروان، در حالی که او خوشحال و مطمئن بود، از او پرسید: چگونه در این حالت که در سخت مضیقه‏ای، فارغ البال می‏باشی؟ بوذر گفت: من (همه روزه) از معجونی که از شش ماده ترکیب شده است، استفاده‏ می‏کنم و این معجون همان گونه که می‏بینید، مرا سر حال آورده است. فرستاده پرسید: ممکن است معجون را به ما معرفی کنی تا در مشکلات به آن‏ پناه بریم؟ بوذر در جواب گفت: ماده اول آن‏ «الثقة بالله، توکل بر خداست‏». ماده دوم، آنچه مقدر است، خواه و ناخواه رخ می‏دهد و بی‏تابی در برابر آن، مشکلی را حل نخواهد کرد. ماده سوم، صبر و شکیبایی بهترین چیزی است که در آزمون‏های الهی به کمک‏ انسان می‏شتابد. ماده چهارم، اگر صبر نکنم، چه کنم؟ بنابر این باز جزع خود را هلاک ننمایم. ماده پنجم، از مشکلی که من دارم، مصائب مشکل‏تری نیز وجود دارد، پس خدا را شکر که در آن‏ها گرفتار نشدم! ماده ششم، ستون به ستون فرج است. این سخن به انوشیروان رسید، او را آزاد و گرامی داشت.[10] اما درمان جزع: این بیماری درونی، مانند بسیاری از بیماری‏های دیگر، راه‏های درمان دارد که ما در ذیل به آنها اشاره می‏کنیم: 1-تشخیص درد و تجویز بهترین راه درمان هنگامی که یک طبیب روحانی، این بیماری اخلاقی را از طریق آثار و نشانه‏هایش (مانند بر سر و صورت زدن، انگشت ‏به دندان گزیدن، ناله و فریاد کشیدن، با کج ‏خلقی وخشونت ‏با دیگران صحبت کردن، با زن و فرزند خود بد رفتاری نمودن و حداقل زبان به ‏شکوه گشودن) تشخیص داد، برای درمان دست‏ به کار می‏شود و از راه‏های مختلف ‏اقدام می‏کند! 2-یادآوری پیامدهای شوم جزع و بی‏تابی یاد آوری پیامدهای جزع و بی‏تابی و آثار سوء آن نقش مهمی در درمان این بیماری‏ روحی دارد. شاید کمتر کسی این آثار را بداند و از این حالت، بیزار نشود و در صدد رفعش بر نیاید. آری! هنگامی که انسان بداند، ناشکیبایی‏ها، اجر و پاداش او را در پیشگاه خدا (طبق‏روایات گذشته) بر باد می‏دهد، بی‏آن که مشکلی را حل کند، روان انسان را در هم‏ می‏کوبد و آرامش او را سلب نموده و سلامت جسم و جان او را به خطر می‏اندازد، از همه بدتر این که درهای حل مشکل را بر روی انسان می‏بندد، زیرا اگر به هنگام بروز مشکلات و مصائب، انسان خونسردی خویش را حفظ کند و به اعصاب خویش مسلط باشد، اغلب راه حلی برای گشودن مشکل و یا حد اقل، کاهش مصائب می‏یابد، ولی‏انسان ناشکیبا بر اثر اضطراب و بی‏تابی و عدم تسلط بر اعصاب و عدم تمرکز فکر، حتی‏ درهایی را که آشکارا به رویش باز است، نمی‏بیند، درست مانند پرندگانی که در اتاق و سالنی گرفتار شوند، مرتب خود را به این در و دیوار می‏کوبند و حتی هنگامی که صاحب‏ خانه، پنجره‏ها را می‏گشاید تا آنها آزاد شوند، به خاطر اضطراب و بی‏تابی شان حتی ‏دریچه‏های باز را نیز نمی‏بیند که اگر لحظه‏ای آرام گیرد و شکیبایی پیشه کند و نگاهی به ‏اطراف خود اندازد، به آسانی راه نجات خود را پیدا خواهد کرد. دقت ‏به این حقایق، تاثیر مهمی در تغییر این حالت دارد و به تدریج انسان را در صف ‏شکیبایان در می‏آورد. 3-مطالعه آیات و روایاتی که پیرامون اجر و پاداش صابران وارد شده است: مطالعه آیات و روایاتی که در باره اجر صابران وارد شده است، نقش مهمی درتقویت روحیه صبر در انسان دارد، از جمله این آیه شریفه که بزرگترین بشارت را به ‏صابران می‏دهد: «بشارت ده صابران را همان‏ها که وقتی مصیبتی به آنها برسد، می‏گویند:ما از خداییم و به سوی او باز می‏گردیم، رحمت و درود خدا بر آنهاست و آنها هدایت ‏یافتگانند، «و بشرالصابرین الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انا لله و انا الیه راجعون اولئک علیهم صلوات‏و رحمة اولئک هم المهتدون‏» تعبیر «اولئک هم المهتدون‏» تعبیر پر معنا و دارای تفسیرهای گوناگونی است که‏ ممکن است‏ یکی از تفسیرهای آن همان که در بالا ذکر شد، باشد و آن این که صابران، راه حل مشکلات را زودتر از دیگران پیدا می‏کند، و درها به روی آنان گشوده می‏شود. چون یکی از عوامل اصلی بی‏تابی‏ «ضعف نفس‏» است، پس هر قدر انسان در تقویت‏ روحیات خود بکوشد، در زدودن آثار ناشکیبایی و بی‏صبری موفق‏تر است. 4-مطالعه احوال انبیاء و اولیاء و بزرگان یکی دیگر از راه‏های درمان بی‏تابی، مطالعه حالات انبیاء و اولیاء و صبر و شکیبایی ‏آنان در مقابل مصائب و درد و رنج‏های گوناگون و دشمنان درونی و بیرونی است. یادآوری این مسائل به انسان الهام می‏دهد که نباید در برابر حجم مشکلات بی‏تابی‏ نمود. 5-تلقین و اعتماد به نفس در تحمل سختی‏ها این نکته را نیز نباید فراموش کرد که تلقین، چه از سوی خود و چه از طرف دیگران، عامل مؤثری در بر طرف ساختن اخلاق سوء و صفات زشت نفسانی است. اگر ناشکیبایان هر روز به خود تلقین شکیبایی کنند و اطرافیان نیز در تلقین کوتاهی نکنند، بی‏شک آثار شکیبایی در آنان ظاهر می‏شود. این بحث را با دعایی از امام سجاد علیه السلام پایان می‏دهیم: «اللهم اجعل اول یومی هذاصلاحا و اوسطه فلاحا و آخره نجاحا اعوذ بک من یوم اوله فزع و اوسطه جزع و آخره‏ وجع، پروردگارا! آغاز روز مرا صالح و سعادت و وسط آن را رستگاری و پایانش را پیروزی قرار ده. پناه به تو می‏برم از روزی که آغازش بی‏تباهی و وسط آن ناله و فریاد و پایانش درد و رنج ‏باشد». از این تعبیر استفاده می‏شود که جزع و فزع انسان را به درد و رنج می‏کشاند و نه تنها از درد انسان نمی‏کاهد، بلکه دردش را افزایش می‏دهد. فرق جزع و احساسات معقول قلب انسان کانون عواطف و احساسات است. هر گاه عزیزی را از دست دهد، ناراحت گشته و اشکهایش جاری می‏شود، اما نباید هرگز این گونه اظهار تاثر را با جزع و بی‏تابی و بی‏صبری اشتباه کرد، زیرا قلب انسان در برابر حوادث ناگوار عکس العمل نشان ‏داده و چشم انسان نیز که دریچه قلب است، ممکن است از تاثیرات قلب متاثر گردد. بنابراین گریه و سوگواری برای از دست دادن عزیزان یک امر طبیعی و انسانی است. مهم آن است که انسان در مصیبت، سخنی که حاکی از ناشکری و شکایت ‏باشد، بر زبان ‏نراند و حرف‏هایی که دور از شان یک بنده مطیع پروردگار است، نگوید، خود زنی ‏ننموده و گریبان ندرد. در این رابطه پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله می‏فرمایند: «لیس منا من ضرب‏الخدود و شق الجیوب و دعا بدعوی الجاهلیة، کسی که لطمه به صورت زند و یا گریبان چاک ‏کند، یا(به هنگام مصیبت) سخنانی همانند مردم جاهلیت ‏بر زبان راند، از ما نیست‏». در حالت پیامبر صلی الله علیه و اله آمده است: هنگامی که ابراهیم علیه السلام فرزند حضرت ‏رسول اکرم صلی الله علیه و اله، بدرود حیات گفت، پیامبر صلی الله علیه و اله گریه کرد، به گونه‏ای که سیلاب اشک برسینه‏اش جاری شد، عرض کردند: ای رسول خدا! تو ما را از گریه نهی کردی، اما خودت‏ گریه می‏کنی؟ فرمود: «لیس هذا بکاء و ان هذه رحمة و من لم یرحم لا یرحم، این گریه‏ نیست، این رحمت و اظهار محبت است و کسی که رحم و عاطفه نداشته باشد، به او رحم نخواهد شد (و مشمول رحمت‏ حق نمی‏گردد)»[11] همین موضوع به صورت مشروح‏تری در کتاب‏ «بحار الانوار» چنین نقل شده است: هنگامی که ابراهیم، فرزند پیامبر صلی الله علیه و اله آخرین لحظات عمر خود را سپری می‏کرد، پیامبر صلی الله علیه و اله او را در دامان خود نهاد و گفت: فرزندم! نمی‏توانم در برابر تقدیرات الهی کاری برای تو انجام دهم، این سخن‏ را گفت و اشک از چشمانش سرازیر شد، «عبد الرحمن بن عوف‏» حاضر بود و عرض کرد: ای رسول خدا! گریه می‏کنی، مگر ما را از گریه نهی نکرده‏اید؟ حضرت صلی الله علیه و اله فرمودند: من شما را از نوحه‏گری‏ جاهلانه، از دو صدای احمقانه و فاجرانه نهی کردم، نخست، داد و فریاد آمیخته با لهو و لعب و آهنگ‏های شیطانی، هنگامی که نعمت‏هاست، و دیگر، فریادهای هنگام مصیبت، خراشیدن‏ صورت، چاک کردن گریبان و نغمه‏های شیطانی است، ولی آنچه را از من دیدی، عاطفه و رحمت ‏است و هر کسی که عاطفه و رحم نداشته باشد، رحم نخواهد شد...سپس به فرزندش خطاب کردند: «و انا بک لمحزونون تبکی العین و یدمع القلب و لا نقول ما یسخط الرب عز و جل، ما به‏ خاطر تو غمگین هستیم، چشم می‏گرید و قلب اشک می‏ریزد، ولی چیزی که خداوند متعال را به خشم‏آورد، نمی‏گویم‏».[12] گاهی ممکن است انسان از خود بی‏خود شود، فریاد بکشد و گریبان چاک کند یا این‏که اظهار بی‏تابی نموده و لطمه بر خویش زند که اگر در حد معقول و معمول آن برای ‏ایجاد هیجان عمومی و بسیج عواطف در برابر دشمنان باشد، ضروری به نظر می‏رسد، پس حساب موارد استثنایی که در حالات بعضی از بزرگان دیده می‏شود، باید جدا کرد. این سخن را با حدیث دیگری از پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله به پایان می‏بریم: «النیاحة عمل‏الجاهلیة، نوحه‏گری از اعمال جاهلیت است‏»[13] منظور از نوحه‏گری در این جا، عزاداری و یا ذکر مصیبت و گریستن و عزاداری‏ فردی یا دسته جمعی نیست، بلکه اشاره به کاری دارد که در زمان جاهلیت، میان عرب‏ رایج ‏بوده که اگر عزیزی از دنیا می‏رفت، زنان نوحه‏گر حرفه‏ای را دعوت می‏کردند. آنها نیز با داد و ناله و فریادها مصنوعی، اوصاف دروغ و مبالغه‏های بی معنی درباره ‏شخص از دست رفته، ذکر می‏کردند و گاه لباس‏های خود را پاره کرده و بر سر و صورت ‏می‏زدند، و با این اعمال ناهنجار، فضای عزای او را گرم می‏کردند. در مورد صورت دوم سوالتان مطلب این است که باید به این باور برسیم که کوچک شمردن گناهان و بزرگ جلوه دادن کارهای نیکما یکی از روزنه های نفوذ شیطان در دلمان می باشد و وقتی به این باور رسیدیم همه تلاشمان را می کنیم تا راههای نفوذ شیطان به قلبمان را ببندیم. امیدواریم پاسخی که برایتان آورده ایم مطلوب شما بوده باشد. موفق باشید.                            .

پایگاه اطلاع رسانی حوزه

مرجع:

ایجاد شده در 1401/04/17



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image