شیخ انصاری /

تخمین زمان مطالعه: 20 دقیقه

در مورد شخصیت علمی و اخلاقی شیخ انصاری توضیحاتی می خواستم؟


شیخ مرتضی روز هجدهم ذی الحجه ـ عید غدیر ـ سال 1214 هـ . ق. در محله مشایخ انصاری تولد یافته است. نام پدر او شیخ محمد امین از فضلای خاندان انصاری دزفول بوده است. وی سه پسر داشته که به ترتیب سن: مرتضی و منصور و محمد صادق نام داشته اند و هر کدام از برادر بزرگتر خود، ده سال کوچکتر بوده اند. مادر شیخ انصاری بانویی درس خوانده و مؤمنه و متعبُده و از خاندان انصاریهای دزفول بوده است، گویند سعی داشته که هنگام شیر دادن به فرزندان بزرگ خود ـ مرتضی ـ با وضو باشد. مرتضی از کودکی چنان شوق تحصیل داشته و با کوشش بسیار به درس و مطالعه مشغول بوده که کمتر به بازیهای بچگانه می پرادخته است، چنانکه در دهسالگی کوچه های نزدیک به خانه خود را نمی شناخته، گویند روزی پدرش خواست او را به جایی بفرستد که تا خانه آنها راه چندانی نبود، به پدرش گفت : کوچه ای را که نام می بری نمی دانم کجاست! در حالی که در همان زمان روزی جمعی از طلاب مشایخ انصار که به سن از او بسیار بزرگتر بودند، در اطاق شیخون درباره معنای کلمه اَشنی بحث می کنند، مرتضای دهساله به آنها می گوید: اَسنی یعنی روشنتر و توجه آنها را به شعر نصاب الصیبان: ضیاء نور و سنی روشنی افق چه کران ... جلب کرد و به مباحثه و قیل و قال آنها خاتمه داد. شیخ مرتضی به روزگار نوجوانی طلبه ای پرکار و خوشفکر و خداترس بود، غالبا تا نیمه شب به مطالعه و نوشتن درسهای خود مشغول بود، اول شب شام نمی خورد تا خوابش نیاید و پس از رسیدگی به دروس خود شام می خورد.شیخ مرتضی ادبیات عرب و مقدمات را نزد پدرش و فضلای دزفول خواند و فقه و اصول دوره سطح را خدمت عموزاده خود شیخ انصاری که از فقهای درجه اول دزفول بود، تحصیل کرد و سپس به همراه پدرش برای تکمیل تحصیلات به عتبات ـ کربلا و نجف ـ رفت. شیخ محمد امین به سال 1232هـ ق. برای زیارت کربلا و نجف اشرف به عراق رفت و فرزند هیجده ساله اش را با خود برد تا در آنجا که از مراکز بزرگ علمی شیعه بود، دوره عالی فقه و اصول را ببیند و تحصیلات خود را کامل کند. شیخ محمد امین در کربلا به خدمت سید محمد مجاهد که از فقهای بزرگ شیعه در آن زمان بود و ریاست حوزه کربلا را داشت، رسید و به ایشان عرضه داشت : فرزندم را برای استفاده از محضر مبارک آورده و به شیخ مرتضی که در آخر مجلس نشسته بود، اشاره کرد. سید نگاهی خاص به شیخ مرتضی کرد! زیرا کمتر کسی با این سن و سال کم می توانست از محضر درس استاد و فقیهی بزرگ چون او استفاده کند، برای آزمایش معلومات فقهی طلبه جوان مسأله پیش آورد و گفت: شنیده ام برادرم شیخ حسین در دزفول نماز جمعه می خواند در حالی که بسیاری از فقهای شیعه اقامه نماز جمعه را در زمان غیبت ولی عصر ( عج) جائز نمی دانند!در این موقع شیخ مرتضی دلایلی در وجوب نماز جمعه در زمان غیبت بیاورد که سید مجاهد از تقریر دلایل و بیان مطلب او شگفت زده شد و به شیخ محمد امین رو کرد و گفت: این جوان نبوغ ذاتی دارد، او را به صاحب این قبه ـ اشاره به بارگاه امام حسین علیه السلام کرد ـ بسپارید. شیخ مرتضی چهار سال از محضر دو فقیه بزرگ یعنی سید مجاهد و شریف العلما استفاده کرد، . بعد از آن برای ملاقات با پدر به دزفول مراجعت کرد. شیخ انصاری چون شوق تحصیل علم در نهادش غلیان می کرد و مقام علمی فقهای کربلا و نجف را درک نموده بود، بیش از یک سال نتوانست در دزفول بماند و سال 1237 ق. برای بار دوم به عتبات رفت و یک سال از مجلس درس شیخ موسی فرزند جعفر کاشف الغطا مستفیض گردید و پس از دو سال به دزفول بازگشت. ظاهرا توقف کوتاه شیخ انصاری در سفر دوم، سببش آن بوده که خودش را از درس و بحث علما بی نیاز دانسته و محاصره کربلا توسط داود پاشا حاکم دولت عثمانی در بغداد، که به سال 1239 ق. بوده او را نگران ساخته است. در این زمان که شیخ انصاری 25 سال داشت با دختر شیخ حسین ـ استاد نخستین خود ـ ازدواج کرد. در محضر فقهای ایران شیخ در سال 1241 ق. عازم مسافرت به شهرهای معروف ایران که حوزه علمیه داشتند گردید و به خویشاوندان خود گفت که از فقهای مشهور عراق ـ کربلا و نجف ـ استفاده لازم را برده ام اکنون می خواهم به شهرهای بزرگ ایران بروم و از محضر علمای آنجا مستفیض شوم. رأی و فکر شیخ نشان می دهد که وی بسیار علم دوست و محقق و متواضع بوده است، زیرا با آنکه استادانی فقیه و مشهور به او گفته بودند که مجتهدی هستید و احتیاج به استاد ندارید؛ به گفته آنان قناعت نمی کند و تصمیم می گیرد، از علمای معروف ایران نیز دیدن کند . شیخ به برادرش ـ شیخ منصور ـ می گوید: آیا کفایت می کند که چند فقیه عالم ما را مجتهد بدانند و ما بگفته آنان مغرور شویم؟ آیا بهتر نیست علم خود را به رجال و بزرگان این فن در ایران عرضه بداریم و در صورت لزوم از آنها استفاده کنیم؟مادر شیخ با مسافرت او مخالفت می کند و می گوید طاقت دوری تو را ندارم! شیخ انصاری با اینکه مادرش را فوق العاده احترام می کرد، در رفتن به مسافرت، اصرار بسیار می کند، لذا بنابر استخاره با قرآن گذاشتند، آیه هفتم سوره قصص آمد: « و أوحینا الی ام موسی ان ارضعیه فاذا خفت علیه فالقیه فی الیم و لا تخافی و لا تحزنی انا رادوه الیک و جاعلوه من المرسلین » « به مادر موسی وحی کردیم که به فرزندت شیر بده، و اگر بر او می ترسی که از دشمنان در امان نباشد ـ او را در سبدی بگذار ـ و بر آب بینداز و از آینده اش نگران مباش و غم مخور که او را به تو بازگردانیم و او را به مقام پیامبری می رسانیم». مادر شیخ که زنی باسواد و با معرفت بود، با دیدن آیه به مسافرت شیخ راضی شد. شیخ مرتضی به سفر علمی رفت و برادرش شیخ منصور را که جوانی 18 ساله بود، با خود برد؛ از دزفول به بروجرد و بعد از آن به کاشان رفتند تا از محضر ملا احمد نراقی که در فقه و اصول و شعر و ادبیات فارسی استادی کامل بود استفاده کند. بدون شک ملا احمد پس از شرکت در جهاد قفقاز و ملاقات با فقهایی که از عراق و شهرهای دیگر ایران به جبهه آمده بودند، در میان علمای شیعه شهرت پیدا کرده و شیخ نیز از شهرت و علم وی اطلاع داشته که مستقیما از بروجرد راهی کاشان شده است. شیخ مرتضی در خدمت ملا احمد نراقی سه سال به تدریس و مباحثه و تألیف مشغول گردید و از شاگردان مبرز و درجه اول آن فقیه ادیب در حوزه علمیه کاشان گردید . ملا احمد فوق العاده به شیخ احترام می گذاشت.از احترامات ملا احمد نسبت به شیخ همین بس که به طلاب خود بود : من پیر و عاجزم بروید از شیخ مرتضی استفاده کنید.پیداست که شیخ با آنکه جوان بوده و سی سال بیشتر نداشته، به اندازه ای در فقه و اصول مسلط بوده که یک شخصیت علمی همچون ملا احمد او را جانشین خود در تدریس این دو علم مهم دانسته است. جناب نراقی اجازه روایت مفصلی که تصدیق اجتهاد نیز هست به شیخ داد.سپس شیخ انصاری از کاشان به تهران رفت و از آنجا به مشهد مشرف گردید و قریب شش ماه به زیارت ثامن الائمه علیه السلام و استفاده معنوی از حضور در بارگاه قدسی آن حضرت مشغول بود. ایشان از مشهد به تهران و از آنجا به اصفهان آمد .روزی برای شناختن علمای مشهور آن دیار به مجلس درس حجة الاسلام (سید ) شفتی که ریاست حوزه علمی اصفهان را داشت، رفت و در آخر مجلس نشست. سید آن روز اشکالی علمی را که چند روز پیش مطرح ساخته بود، برای بار دوم بیان کرد، و منتظر جوابی از طرف فضلای پای منبر شد.شیخ انصاری جواب اشکال حجه الاسلام شفتی را به یکی از طلاب نزدیک خود گفت و خود از جلسه درس بیرون رفت، آن طلبه که جواب شیخ را شنیده و یاد گرفته بود، موقع را مغتنم شمرد و جواب را بیان کرد.سید به وی گفت: این پاسخ از تو نیست، یا ولی عصر حجة بن الحسن علیه السلام به تو تلقین کرده و یا شیخ مرتضی به تو یاد داده است !طلبه گفت: شخص عالمی که او را نمی شناختم، جواب اشکال را به من گفت و از مجلس بیرون رفت. حجة الاسلام شفتی دانست که شیخ انصاری به اصفهان آمده است و چند نفر را برای پیدان کردن محل سکونت شیخ روانه کرد . بعد از یک ماه و علی رغم اصرار سید، شیخ اقامت در اصفهان را نپذیرفت و از آنجا به دزفول مراجعت کرد.مسافرت علمی شیخ انصاری که نزدیک به پنج سال طول کشید، برای او استفاده شایانی از نظر شهرت و استفاضه از محضر شیخ در شهر خودش مورد توجه علما و طلاب قرار گرفت و مجلس درسی تشکیل داد و از سال 1245 تا 1249 ق. در دزفول بماند. پدرش به سال 1248 ق. به بیماری، وبا که در آن موقع به صورت همه گیر در ایران شیوع داشت، وفات کرد، یک سال پس از فوت پدرش به عتبات برای سکونت رفت و تا آخر عمر در نجف اقامت نمود.رفتن به عتبات رفتن شیخ از دزفول که مسلما به حالت قهر و نارضایتی بوده است، دو علت مهم و اساسی داشته است:اول : علاقه و توجه شیخ به مراکز و حوزه های بزرگ علمی نجف و کربلادوم: ناخشنودی شیخ از نفوذ ملاکان و خوانین و وضع اخلاقی تربیتی آنها شیخ بسال 1249ق. به قصد توطن در عتبات به کربلا رفت و زمانی وارد آن شهر مقدس گردید که چند سال از فوت شریف العلما متوفای 1245ق. گذشته بود و فقیه برجسته ای در آن شهر نبود، و تدریس حوزه علمیه نجف را دو نفر از فقهای بزرگ و مشهور به نامهای شیخ علی فرزند شیخ جعفر کاشف الغطا و شیخ محمد حسن صاحب جواهر به عهده داشتند.شیخ انصاری در کربلا سکونت گزید و برای استفاده از شیخ علی کاشف الغطا، بیشتر اوقات از کربلا به نجف می رفت و در مجلس آن فقیه شرکت می کرد و با اینکه استادش صریحا می گفت که شیخ مرتضی به استاد نیاز ندارد و خودش مجتهد مطلق و صاحب فتواست، اما شیخ انصاری به احترام خاندان بزرگ و مشهور کاشف الغطا، تا سال مرگ شیخ علی یعنی 1254ق. در مجلس درس وی حاضر می شد.شیخ انصاری پس از وفات کاشف الغطا، مجلس درسی در کربلا تشکیل داد.مرحوم شیخ منصور می فرمود:شیخ انصاری از دزفول به قصد سکونت در عتبات به کربلا رفته و پیش از حمله نجیب پاشا به کربلا، از آن شهر به نجف هجرت کرده است. ملا نصرالله تراب - از شاگردان شیخ - در لمعات البیان می نویسد:شیخ روزگاری طولانی ـ قریب شش سال ـ در نحف اشرف، در خدمت شیخ علی ـ کاشف الغطا ـ نیز گذرانید تا یگانه روزگار شد و مرجع اهل زمانه گشت.تشرف به مکهزمانی که شیخ در نجف بتدریس و تألیف اشتغال داشت و هنوز به زعامت نرسیده بود شخصی به نام میرزا زکی که همزمان با اقامت شیخ در دزفول، با شیخ آشنا گشته و به ایشان ارادت پیدا کرده بود، به خدمت شیخ رسید و گفت مایلم که در خدمتتان با هم برای انجام فریضه حج به مکه مشرف شویم، شیخ پیشنهاد او را نپذیرفت. میرزا زکی اصرار کرد و گفت من مخارج سفر شما را می پردازم و هزینه خانه و خانواده جنابعالی را می دهم، وی می خواست با این بخشش شیخ را به زیارت خانه خدا مجبور کند و حج تمتع را بر وی واجب گرداند. شیخ بر پول میرزا زکی ایراد گرفت، وی شیخ را مطمئن ساخت که آنها را از راه حلال بدست آورده است؛ شیخ به او گفت احتیاطا هزینه سفر را که مبلغ دوازده هزار بود ، تزکیه و تصفیه نماید، یعنی مال امام علیه السلام و خمس و رد مظالم، پول را به فقها و سادات فقیر و مستمندان نجف بپردازد؛ میرزا زکی با علاقه و ایمانی که به شیخ داشت، امر او را اطاعت کرد .بعد از انجام این کار، شیخ پیشنهاد میرزا زکی را قبول کرد و با وی و یکی از شاگردان فاضل و ادیب خود به نام ملا نصرالله تراب دزفولی و یکی از خویشان فاضلش، شیخ محمدکاظم انصاری که چند بار به مکه مشرف شده بود و راه و چاه را بخوبی می شناخت به مکه مکرمه برای انجام فریضه حج مشرف شدند. شیخ انصاری در مکه مورد احترام و تکریم شریف مکه قرار گرفت و شیخ نیز متقابلا مجلس ضیافت آبرومندی که جمعی از ارادتمندان شیخ در آن شرکت داشتند برای شریف مکه ترتیب داد. ملا نصرالله تراب در لمعات البیان نوشته است:در سفر مکه که خدمت شیخ استاد بودم، یک روز از چادری که برای شیخ افراشته بودند، صدایی شنیدم، با خود گفتم شاید یکی از اعراب صحراگرد می خواهد دستبردی به اثاثیه بزند، وارد چادر شدم . شیخ را دیدم در گوشه ای از چادر نشسته بخوردن چیزی مشغول است، خوب که دقت کردم، دیدم در کیسه ای مقداری قاووت ـ مخلوطی است از آرد نخود و قهوه و قند کوبیده ـ در پیش دارد و از آنها می خورد، عرض کردم میرزا زکی میزبان ماست و با آشپزها و نوکرهایش غذاهای خوب تهیه می کند چرا با این نوع خوراکی قناعت می کنید؟!شیخ فرمود: دوست ندارم با غذاهای چرب و لذیذ معده خود را پر کنم، هر چند پولهای میرزا زکی تصفیه شده است، اما پول مشتبه اثر وضعی خود را خواهد داشت که من از آن پرهیز می کنم و روز قیامت طاقت حساب مال حلال را هم ندارم. زعامت حوزه نجف تا وفات اداره حوزه علمیه نجف در سال 1262 ق. به شیخ محمد حسن معروف به صاحب جواهر رسید وی از فقهای بزرگ شیعه و مؤلف کتاب معروف جواهر در فقه است، این کتاب بسیار مفصل، مرجع فقها در فروع مسائل فقهیه است. شیخ محمد حسن در روزهای آخر عمرش به تشکیل مجلسی امر نمود و سفارش کرد که فقهای مشهور نجف در آن حاضر شوند، چون جلسه فراهم آمد، صاحب جواهر، شیخ انصاری را در آن مجلس نیافت. فرمود تا شیخ را نیز در آن مجلس حاضر کنند، شیخ را در حرم امیرالمؤمنین علیه السلام یافتند در حالی که برای سلامت صاحب جواهر دعا می کرد؛ او را به آن مجلس آوردند، صاحب جواهر شیخ را نزد خود طلبید و دست او را روی قلب خود نهاد و گفت: اکنون بر من گوارا شد. سپس روی به فقهای حاضر در مجلس نمود و گفت: مرجع و رئیس علمی شما پس از من ایشان هستند؛ آنگاه شیخ انصاری را مخاطب قرار داد و گفت: ای شیخ در مسائل فقهی احتیاطهای خود را کمتر کن، که اسلام شریعتی است که احکام آن بر سهولت و سادگی نهاده شده است.معروف بود که شیخ انصاری در فتواهایش احتایاط بسیار می کند. صاحب جواهر ماه شعبان 1266 ق. وفات و زعامت شیعه به شیخ انصاری رسید. محققا کثرت علم و شهرت و تقوای شیخ نزد صاحب جواهر مسلم بود که ریاست حوزه علمیه نجف را به او تفویض نموده است والا رسم نیست که مجتهد مرجعی برای خود جانشین تعیین کند. پس از وفات صاحب جواهر، شیخ انصاری بوسیله نامه ای جریان را به دوست و همدرس قدیمی خود، سعید العلماء مازندرانی بنوشت و چنین یادآور شد: زمانی که هر دو در کربلا از محضر درس مرحوم شریف العلماء استفاده می کردیم، شما از حیث درس و معلومات بر من مقدم بودی، حال شایسته است، به نجف آمده ریاست حوزه را عهده دار شوید. سعید العلماء در جواب شیخ نوشت: چون مدتی است به امور درسی اشتغال ندارم ولی شما تاکنون به تدریس و مباحثه مشغولید؛ لذا برای احراز این مقام سزاوارترید. شیخ انصاری تا رسیدن جواب سعید العلماء، ریاست حوزه را به عهده نگرفت و پس از دریافت جواب سعید العلماء به منبر رفت و برای عده کثیری از فقها و طلاب و فضلا حتی مردمان عادی که پای منبر او گرد آمده بودند، در اثبات تقلید اعلم، دلایلی علمی بیان داشت که همه دلیلها، اعلمیت وی را نزد فقها و فضلا و شنوندگان ثابت گردانید و تقریر دلایل شیخ چنان متقن و قوی بود که مخالفین وی نیز به زعامت او اذعان کردند.شیخ پس از ایراد سخنرانی از منبر به زیر آمد و به حرم امیرالمؤمنین علیه السلام مشرف شد و از حضرت خواست تا او را لغزشهای مختلف در این امر خطیر ـ ریاست عامه شیعیان ـ مصون دارد و در مشکلات زعامت وی را یاری فرماید. شیخ انصاری از سال 1266ق. تا هنگام وفات 17 جمادی الثانی سال 1281ق. ریاست علمیه فقهای شیعیان جهان گردید. اخلاق و رفتار شیخ انصاری(ره)شیخ انصاری(ره) نه تنها در علم و فقاهت گوی سبقت را از دیگران ربوده بود، بلکه در عمل نیز نظیر و همتا نداشت. او به مشکلات و امور مردم شخصاً رسیدگی می‌کرد و از احوال طلاب و محصلین همواره جویا می‌شد و برای ترویج بیشتر از علوم دین، با بودن علماء و طلاب در یکی از شهرستان‌ها، اجازه نمی‌داد سهم امام را از آنجا به جایی دیگر ببرند و سفارش می‌نمود که در همان شهر به مصرف محصلین و طلاب برسانند.نقل شده است که: «شخصی خدمت شیخ رسید و به او گفت: «فلان طلبه چای می‌خورد!» (گویا در آن زمان چای به این صورت کنونی مرسوم نبوده و جزء تشریفات به حساب می‌آمده است.) و با این سخن می‌خواست سعایتی (بدجنسی) کرده باشد که شیخ حقوق آن طلبه را کم کند، ولی شیخ رو به او کرده و گفت: «خدا رحمت کند که این مطلب را به من گفتی،» و دستور داد تا اضافه بر ماهیانه آن طلبه، مخارج چای را نیز از بیت المال به وی بپردازند تا این که با راحتی و آسایش بیشتر به تحصیل خود ادامه دهد.» شیخ نه تنها به طلاب حوزه رسیدگی می‌کرد، بلکه همواره به فکر فقرا و مستمندان نیز بوده است، و شب‌ها همانند رهبر و مولایش امیرالمؤمنین علیه السلام به خانه‌های مسکونی فقراء سر می‌زد و مواد غذایی بر دوش گرفته، میان خانواده‌های مستمند و بیچاره تقسیم و توزیع می‌نمود.نزدیکان شیخ همواره به شیخ اعتراض می‌نمودند که چرا شیخ این همه در معیشت بر خود و خانواده سخت می‌گیرد؟ روزی مادر شیخ به وی گلایه نمود که چرا با این همه وجوهی که به دستت می‌رسد، مقدار ناچیزی ماهیانه به برادرت منصور می‌دهی؟ شیخ (ره) فرمود تا کلید اتاقی را که در آن بیت المال نگهداری می‌شد، آوردند و به مادرش داد و فرمود: «این کلید اتاق، خودت بفرما و هر چه می‌خواهی بردار و به برادرم منصور بده، اما روز قیامت خودت باید جوابگو باشی.» مادر محترمش با این سخن شیخ متنبه شد و کلید را به شیخ برگرداند و فرمود: «من هرگز چنین مسئولیتی را بر عهده نمی‌گیرم.»نوشته‌اند که یکی از یاران شیخ، نسبت به این کار انسانی وی (کمک به فقرا و مستمندان) از او ستایش و تمجید کرد. شیخ در پاسخ گفت: «این وسیله فخر و کرامتی نیست، زیرا وظیفه هر فرد معمولی است که امانت را به صاحبش برساند و این وجوه هم حقوق فقراست که به عنوان امانت نزد من می‌باشد و من به صاحبانش می‌رسانم.»در کتاب «لؤلؤالصدف» چنین آمده است: «... و اغلب عطایای آن مرحوم در سرّ (پنهانی) بوده، کثیری از فقرا معاش (حقوق) معین داشتند که همیشه سالانه و ماهانه به آنها می‌رسید و هیچ نمی‌دانستند از کجاست. در وقت سحر با لباس مبدل و صورت پوشیده و پنهان شده بر در خانه فقرا می‌رفت و به مقدار نیاز آنها مرحمت می‌فرمود و چون شیخ از دنیا رفت، معلوم شد آن مردی که بر در منازل این مردم در اوقات غیرمتعارفه می‌آمده، آن مرحوم بوده است. او انصافاً روی اسلام را سفید کرد ...»نوشته‌اند که یکی از یاران شیخ، نسبت به این کار انسانی وی (کمک به فقرا و مستمندان) از او ستایش و تمجید کرد. شیخ در پاسخ گفت: «این وسیله فخر و کرامتی نیست، زیرا وظیفه هر فرد معمولی است که امانت را به صاحبش برساند و این وجوه هم حقوق فقراست که به عنوان امانت نزد من می‌باشد و من به صاحبانش می‌رسانم.»نماز اجاره‌ایملکات فاضله و اخلاق پسندیده شیخ قابل توصیف نیست. در همان هنگام که زعامت و رهبری امت را بر عهده گرفته بود و مجلس درس داشت و نماز جماعت برپا می‌نمود و کارهای مردم را بررسی می‌کرد و به عیادت بیماران و تشییع جنازه‌ها می‌رفت و گره از مشکلات مردم باز می‌کرد، در آن زمان یکی از علماء نقل می‌کند که: «خدمت شیخ رسیدم و به او گفتم: «فلان سید طلبه بدهکار و بیمار است، مرحمتی درباره او بفرمایید.» شیخ فرمود: «اکنون پولی ندارم، مگر هشت تومان که مربوط به دو سال نماز و روزه است، این را به او بدهید و از وی بخواهید که دو سال نماز و روزه را به جای آورد.» آن عالم می‌گوید: پاسخ دادم: «ولی او مرد محترمی است و از خانواده‌های با شخصیت است و تاکنون چنین کارهایی را نکرده است.» شیخ، مقداری تأمل نمود و چنین فرمود: «دو سال عبادت (نماز و روزه) را خودم به جا می‌آورم و شما هشت تومان اجرتش را به آن سید بدهید.»شیخ انصاری به قدری متقی و پرهیزکار بود که حتی هدایایی را که برای ایشان می‌آوردند بین طلاب تقسیم می‌نمود و خود به اندازه حقوق یک طلبه معمولی برمی‌داشت. با آن که در هر سال بیش از صد هزار تومان (که در آن زمان مبلغ زیادی بوده) از وجوه شرعی به او پرداخت متوجه می‌گردید، ولی وقتی وفات نمود، درهم و دیناری باقی نگذاشت و در زندگی به کم، اکتفا می‌نمود.نوشته‌اند که یکی از یاران شیخ، نسبت به این کار انسانی وی (کمک به فقرا و مستمندان) از او ستایش و تمجید کرد. شیخ در پاسخ گفت: «این وسیله فخر و کرامتی نیست، زیرا وظیفه هر فرد معمولی است که امانت را به صاحبش برساند و این وجوه هم حقوق فقراست که به عنوان امانت نزد من می‌باشد و من به صاحبانش می‌رسانم.»نزدیکان شیخ همواره به شیخ اعتراض می‌نمودند که چرا شیخ این همه در معیشت بر خود و خانواده سخت می‌گیرد؟ روزی مادر شیخ به وی گلایه نمود که چرا با این همه وجوهی که به دستت می‌رسد، مقدار ناچیزی ماهیانه به برادرت منصور می‌دهی؟ شیخ (ره) فرمود تا کلید اتاقی را که در آن بیت المال نگهداری می‌شد، آوردند و به مادرش داد و فرمود: «این کلید اتاق، خودت بفرما و هر چه می‌خواهی بردار و به برادرم منصور بده، اما روز قیامت خودت باید جوابگو باشی.» مادر محترمش با این سخن شیخ متنبه شد و کلید را به شیخ برگرداند و فرمود: «من هرگز چنین مسئولیتی را بر عهده نمی‌گیرم.» مبارزه بین شیخ و شیطانروزی شخصی خدمت شیخ رسید و گفت: «ای شیخ! شب گذشته در خواب دیدم که شیطان به سرای شما آمد و طناب بر گردن شما انداخت و کشان کشان شما را تا سر کوچه برد و شما در تمام مدت تلاش می‌کردید که هر جور شده خود را از بند وی برهانید، و بالاخره سر کوچه طناب را از گردن خود به دور افکنده و به خانه برگشتید. محبت بفرمایید و مرا راهنمایی کنید که تعبیر آن خواب آشفته چه بوده؟» شیخ (رحمة الله علیه) با تبسمی آهسته فرمود: «خدا لعنت کند شیطان را، خواب شما راست بوده است. دیروز ما در خانه خرجی نداشتیم و وجوهات زیادی نیز رسیده بود، با خود گفتم من یک دینار بر می‌دارم و مایحتاج زندگی تهیه می‌کنم و بعداً آن را به جای خود بر می‌گردانم. با این خیال دیناری برداشته و به قصد خرید از خانه خارج شدم، ولی در بین راه با خود فکر می‌کردم که آیا این کار درست است که من کردم؟ تا بالاخره سر کوچه که رسیدم سخت متنبه شدم و با خود گفتم: شیخ این چه کاری است که می‌کنی، و پشیمان شدم و برگشتم و دینار را در سر جای خود قرار دادم!!» منبع:برگرفته از کتاب فقهای نامدار شیعه، عقیقی بخشایشی . .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image