تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه

حيات جاودان داشتن چه فايده‏اي دارد و تنعم ابدي چه ارزشي دارد؟


در اين جا ابتدا بايد توجه کنيم که »ارزش داشتن« بر دو قسم است: گاهي با لذات و گاهي بالغير؛ يعني گاهي يک چيزي به خودي خود و في نفسه ارزش و فايده دارد، صرف‏نظر از هر چيز ديگري؛ و گاهي ارزش و فايده‏ي يک چيز در گرو و به خاطر چيز ديگري است؛ يعني اين امر اول چون راه و وسيله‏ي رسيدن به آن امر دوم مي‏باشد، ارزش پيدا کرده است. بايد گفت که بيش‏تر امور، چه مادي و چه معنوي، ارزش و فايده‏شان بالغير است و در چنين اموري، اين سؤال، سؤال معقولي است که »اين امر چه فايده و ارزشي دارد؟« مثلا مي‏توان پرسيد: غذا خوردن چه فايده‏اي دارد؟، راست گفتن چه ارزشي دارد؟ و يا... معني اين گونه سؤالات اين است که ما با انجام دادن اين کارها، به چه هدف برتري مي‏خواهيم برسيم. اما نکته‏ي مهم آن است که همه‏ي ارزش‏ها، از اين سنخ نيستند و ارزش‏هاي ذاتي نيز وجود دارند؛ يعني اموري که خودشان في نفسه مطلوب انسان هستند، نه اين که انسان آن‏ها را به خاطر هدف ديگري‏ طلب کند.اساسا اگر همه‏ي ارزش‏ها بالغير بود، آن گاه هيچ چيزي ارزش نداشت؛زيرا مشکل تسلسل پيش مي‏آمد. مثلا اگر در پاسخ الف )مثلا: غذا خوردن( چه فايده‏اي دارد؟بگوييم:فايده‏اش ب )مثلا: قوت گرفتن( است.و هنگام سؤال از فايده‏ي ب، بگوييم:فايده‏ي ب، ج )مثلا: انجام دادن کارهاي روزانه( است.و همين طور، فايده‏ي ج هم د است و فايده‏ي د هم هـ است و...؛ و اين سلسله در هيچ جا متوقف نشود، آن گاه ارزش و فايده‏ي هيچ امري تثبيت نخواهد شد و هيچ امري ارزشي نخواهد داشت؛ زيرا معلوم نيست که ما اين کارها را در نهايت براي چه هدفي انجام مي‏دهيم.با اين مقدمه، معلوم مي‏شود که يک سلسله از امور ارزش بالذات دارند؛ يعني به خودي خود موضوعيت دارند و هدف نهايي ما هستند، نه اين که وسيله‏اي براي رسيدن به هدفي ديگر باشند. مثلا »رسيدن به کمال مطلق« يکي از اين ارزش‏هاي ذاتي است؛ يعني ما هر چيزي را که طلب مي‏کنيم، براي اين است که فکر مي‏کنيم منفعتي براي ما دارد و وضع ما را بهتر مي‏کند. اما اين که »وضع ما بايد بهتر شود«، يک ارزش ذاتي است و هدف جداگانه‏اي ندارد.با اين توضيحات، معلوم مي‏شود که در مورد ارزش‏هاي ذاتي، سؤال از اين که »اين امر چه فايده‏اي دارد؟« جايي ندارد؛ زيرا ما در ذات خود دنبال آن رفتن و طلب کردن آن را بالضروره وجدان مي‏کنيم. لذا در عين حال که هميشه درصدديم که وضعمان بهتر شود، اما هيچ گاه از خود نمي‏پرسيم که »بهترشدن وضعيت ما چه فايده‏اي دارد؟« و ارزش داشتن اين را امري مسلم و واضح مي‏دانيم.تا اين جا، کبراي قضيه آشکار شد؛ يعني اين که »هر چيزي که ارزش بالذات باشد، سؤال از فايده و هدف آن، سؤال نا به جايي است؛ زيرا خود آن امر، هدف نهايي مي‏باشد و هدفي ماوراي خود ندارد.«اکنون به سراغ صغراي قضيه مي‏رويم؛ يعني اثبات کنيم که »حيات جاويدان همراه با تنعم ابدي داشتن، يک ارزش بالذات است.« براي اثبات اين مطلب، بهترين کار اين است که شخص را به درون خودش ارجاع دهيم. او و هر انساني همواره از مرگ مي‏گريزد و در واقع، بيش‏تر، اگر نگوييم همه، تلاش‏هاي آدمي صرف اين مي‏شود که به زندگي خود ادامه دهد. (البته تلاش‏هاي برخي فقط براي دوام بخشيدن به زندگي مادي است و برخي ديگر تداوم زندگي معنوي را نيز طلب مي‏کنند، اما به هر حال هر دو براي تداوم حيات خود در تکاپو هستند. )شايد اشکال شود که پس کساني که خودکشي مي‏کنند، چه طور؟ در اين جا بايد به اين نکته‏ي مهم اشاره کرد که حيات همراه با تنعم ابدي ارزش بالذات دارد و آن کسي که خودکشي مي‏کند، در حقيقت از اين زندگي خسته شده است و اين زندگي برايش قابل تحمل نيست. او در واقع با کشتن خود مي‏خواهد اين وضع را عوض کند و مي‏پندارد که عدم اين وضع بهتر از وجود اين وضع است، نه اين که مرگ و نيستي به طور مطلق بهتر از حيات و هستي است. (توجه شود که در اين بحث ما »وجود زندگي جاويد« را اثبات عقلي نکرديم، بلکه طلب کردن زندگي جاويدان از سوي هر انسان را اثبات نموديم و نشان داديم که چنين زندگي همراه با تنعمي، مطلوب بالذات هر انساني هست. البته اين بحث اگر با »حکمت خدا« يا با برخي از مباحث »عليت غايي« ضميمه شود، مي‏تواند وجود زندگي جاويد را نيز اثبات کند که در حال حاضر هدف ما چنين نيست)اين پاسخ که بر اساس يک تحليل عقلي انجام شد، احتمالا بالاتر از سطح درک عموم دانش‏آموزان مي‏باشد، لذا بهتر است دبيران محترم اين استدلال‏را با چند مثال توضيح دهند و وارد اصطلاحات تخصصي‏اي متن نشوند.مثلا اين مطلب را که »حيات جاويدان، ارزش بالذات دارد«، چنين نشان دهند که انسان‏ها همگي در تلاشند تا حيات خود را حفظ کنند و ساير کارهايشان وقتي فايده دارد که حياتي در کار باشد، پس ارزش حيات مادر همه‏ي ارزش‏هاست.به عنوان مثال، آدمي به طور مرتب خوبي‏هاي برتر را طلب مي‏کند و هر کسي که از وضع موجود ناراضي است، وضع بهتري را مي‏خواهد که البته اين ناشي از عظمت وجود آدمي است. پس اين نامتناهي و بي‏پايان بودن طلب آدمي در جهت خير و کمال، يک ارزش والاست و لازمه‏ي اين امر، جاودانگي طلبي انسان است؛ يعني چون انسان براي رسيدن به خير و کمال، به هيچ حدي راضي نمي‏شود، پس دلش مي‏خواهد جاودانه زندگي کند تا به تمامي خيرات و کمالات دست يابد. به عبارت ديگر، لازمه‏ي دنبال نامتناهي رفتن، زندگي جاويدان خواستن است) .

راسخون

مرجع:

ایجاد شده در سه روز پیش



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image