عشق و عاشقی /

تخمین زمان مطالعه: 21 دقیقه

توصیه هایی برای یک جوان عاشق(!) از دیدگاه اسلام( مبتنی بر قرآن و احادیث معتبر).


یکی از نیازهای عاطفی و روانی که در ایام جوانی و بلوغ به طور طبیعی در آدمی، چه پسر و چه دختر به وجود می آید، رابطه نزدیک و عاشقانه با جنس مخالف است. فایده و اثر این احساس نیاز آن است که دختران و پسران انگیزه لازم برای جدا شدن از خانواده را پیدا می کنند تا در کنار یکدیگر زندگی جدیدی را شروع کنند و نسل انسان ادامه پیدا کند. بهترین و سالم ترین پاسخ به این نیاز طبیعی، ازدواج است که بر اساس آداب و رسوم و با انتخاب همسری شایسته انجام می پذیرد.اما از آنجایی که این احساس، که در زبان عامیانه اشتباها به آن عشق می گویند، مقدمه ازدواج است، اگر در موردی امکان ازدواج وجود نداشته باشد و خود نتواند پاسخ درستی به آن بدهد، لازم است کنترل شود و با وسوسه های شیطانی و تمایلات نفسانی آلوده نگردد. زیرا جاذبه و کشش بین پسر و دختر در سن جوانی بسیار شدید است و می تواند آنها را چنان تحریک کند که برای رسیدن به یکدیگر، تمام قوانین و مقررات شرعی و اجتماعی را زیر پا بگذارند و بدین طریق ضربه سنگینی به موقعیت خود وارد کنند و به مشکلات مختلف اجتماعی، روانی، جسمی و فکری مبتلا شوند.در مورد عشق زمین مى توانیم به طور مشروح به نکات ذیل بپردازیم:1ـ لفظ «عشق» از نظر لغت مشتق از عَشَق است و «عَشَقه» گیاهى است بر دور درخت مى پیچد و درخت را خشک، زرد و بى محصول مى کند.(مشارق الاذواق، ص 46)به صورت شرح الاسم مى توان چنین تعریف کرد: «عشق لذت شدید بردن یک انسان از چیزى به شکل و شمایل لطیف و اوصاف پسندیده و تناسب اعضا و ترکیب زیبایش مى باشد».ملاصدرا: عشق را از جمله قراردادهاى الهى در موجودات دانسته و وقتى از جمله قرار دادهاى الهى به شمار آید، طبیعى است که مصالح و حکمت هایى بر آن مترتب خواهد بود.و به عبارت روشن تر، عشق یک سنّت الهى است؛ چرا که عشق به عنوان یک امر طبیعى در نفوس اکثر ملّت ها، بدون ظاهرسازى، وجود دارد؛ زیرا همه انسان ها از بوى خوش مسرور مى شوند و یا از صداى دلپذیر لذت مى برند، بدون اینکه این لذت را از کسى و یا جایى آموخته باشند. پس عشق باید امرى نیکو شمرده شود به خصوص اگر این عشق از مبادى فضیلت و به خاطر اهدافى شریف تحقق پیدا کند.(براى شرح بیشتر ر.ک: اسفار، ج 7، ص 172)پس وجود عشق در انسان از جمله فضایل است نه رذایل. بنابر آنچه که بعضى تعریف کرده اند عشق یک مرض نفسانى است که انسان را از خود بیگانه مى سازد و یا گفته اند: یک نوع هوا و هوس است که بر نفس غالب مى شود؛ قابل نقد و بررسى است.2ـ انسان به حکم اینکه در دایره امکان قرار دارد و احساس نقص در وجود خویش مى کند، به رفع نقص و تمرکز کمالات در وجود، همت مى گمارد و چون شیفته خیر و کمال مطلق است، گاهى از عشق حقیقى ـ که عشق به ذات پاک خداوند است ـ به عشق هاى ظاهرى دل مى بندد و با قوّه تخیّل خویش محبوب حقیقى را ـ که از حد و حصر زمانى و مکانى منزّه است ـ در لباس سست و ژولیده طبیعت، به نمایش مى گذارد و به طور طبیعى کمال محدود و محصور را به جاى زیبایى و کمال صرف براى خود مى آراید که از آن به عشق مجازى تعبیر مى کنند.این عشق مجازى نیز به دو قسم است: عشق نفسانى و عشق حیوانى.عشق نفسانى: آن عشقى است که مبدأش شباهت و همانندى نفس عاشق با معشوق در جوهر باشد و بیشتر اعجابش به سبب شمائل و اخلاق پسندیده معشوق است.عشق حیوانى: آن عشقى است که منشأش شهوت بدنى و در راستاى لذت حیوانى باشد.به همین دلیل بیشترین تعجبش از ظاهر و رنگ و شکل بدنى نشأت مى گیرد. گر چه همه یه یک نکته برگشت دارد، و آن شیفتگى به زیبایى است که لطافت نفس اقتضاى آن را داشته به خلاف عشق حیوانى که اقتضاى نفس اماره است.امّا اینکه آیا از نظر اسلام عشق ورزیدن صحیح است یا نه؟ از شرح بالا روشن شد که عشق حقیقى و نفسانى مورد تأیید اسلام است، به قول نظامى گنجوى:عشق آیینه بلند نور استشهوت ز حساب عشق دور استپس صرف محبّت به چیزى قبیح نیست؛ زیرا: «اِنَّ اللّه َ جمیل و یُحبّ الجمال؛ خداوند خودش زیباست و زیبایى را دوست دارد» و حتى در مورد خلقت انسان آمده است که: «لقد خلقنا الانسان فى احسن تقویم»؛(تین، آیه 4)مرحوم فیض تنها کلید معارف الهى و انوار علوم غیبى را عشق دانسته است که عاشق به خاطر عشق سرشارش: مى تواند در عالم غیب گام بردارد و در قرآن آمده است: «والذین امنوا اشدُّ حبّاً للّه » و در صحیفه سجادیه آمده است:«فَزَعَ قلبى لِمَحَبَّتِک؛ خداوند هرگاه دل بنده را آماده براى محبت خویش سازد»، لامحاله جاى دیگرى در آن نمى ماند. خلاصه اگر چه لفظ عشق در قرآن نیامده اما اصل معنا که شدّت دوستى است مطرح شده است و ما به همین مقدار بسنده مى کنیم.اما عشق بین دو جنس مخالف، این نیز عشق است، ولى اگر بر اساس شهوت و خواسته هاى نفسانى(جریان شهوت به معناى دوست داشتن و احساس کشش نسبت به جنبه هایى است که از موارد تمال نفس مى باشد. چون شهوت به عنوان یک غریزه در انسان وجود دارد و انسان علاقه شدیدى به «لذت» دارد، به طورى که گاهى کاملاً مطیع آن مى شود، اسلام آموزش هایى در راستاى تعدیل آن ارائه نموده است). باشد، عشق حیوانى است. و اگر بر اساس فطرت پاک و در جهت رشد و تعالى مادّى و معنوى تحقق یابد، اصیل و حقیقى مى باشد. اسلام با میل و کشش هاى انسان به مخالفت برنمى خیزد، بلکه تأکید دارد انسان به میل هاى خود صبغه و رنگ الهى بدهد، آن چه به نفع سعادت و رستگارى آدمى است تقویت شود و آن چه موجب توقّف سیر در جهت نیل به کمالات است، تعدیل شده و در راستاى کمال یابى به کار گرفته شود.سخن مولوى در اینجا شنیدنى است:عاشقان را شادمانى و غم، اوستدستمزد و اجرت خدمت هم اوستغیر معشوق ار تماشایى بودعشق نبود هرزه سودایى بودعشق آن شعله است کاو چون برفروختهر چه جز معشوق باقى جمله سوختتیغ «لا» در غیر عشق حق برانددر نگر آخر که بعد از «لا» چه ماند؟ماند «الاّ اللّه » باقى جمله رفتشاد زى اى عشق شرکت سوز زفتخود هم او بود اولین و آخرینشرک جز از دیده احوال مبینبارى، باید در خلوتى نشست و درون را بررسى کرد که تاکنون دلباخته چه چیزهایى شده ایم؟ و مطلوب و مقصود ما چه کسانى بوده اند؛ از هر که محبتى و مهرى دیدیم (چون مادر)، هر که را در او علم و معرفتى یافتیم (همچون معلّم و استاد)، هر که را در او قدرت یا جمالى بود و صدها محبوب دیگر... گاه نه یک محبوب بلکه «محبوب ها» و «مطلوب ها» داریم! در واقع عشق ما نه به ذات، بلکه به صفات ایشان است و اگر صفات از ایشان رخت بربندد، محبت نیز با رفتن آن صفات، کوچ مى کند. این همان درس حضرت ابراهیم است که به مسلمین درس «دلبستگى» و «دلدادگى» واقعى را مى آموزد: «لا اُحبُّ الآفلینهر؛ چیزى که نابود مى شود نمى تواند محبوب ما باشد».(انعام، آیه ى 76)معشوق ما حىّ و جمیل (خداوند متعال) است، زیرا اگر حیات از سایر محبوب ها رخت بربندد، محبوبیت به اکراه و تنفر تبدیل مى گردد. هر جمالى از جمال آفرین و سایه ى آن حىّ جمیل است و به زودى جمال به اصل خود مى پیوندد، پس کمال جویى جزء فطرى ماست. نه تنها انسان، بلکه هر گیاه و حیوان طالب آن است که به قلّه ى اعلاى سعه ى وجودى خود برسد. امّا غریزه اى که در انسان هست، «فطرت» نام دارد. مطلوب هر انسانى وصول به کمال است. از کودکى به مدرسه مى رود، رنج آموزش را تحمل مى نماید، در جوانى به دنبال آرام شدن در کنار انیسى مى رود و همسرى برمى گزیند، به کار و تلاش و امرار معاش مى پردازد تا با ابدیت پیوند یابد، در هیچ مرحله اى توقف براى آدمى متصور نیست.در ادامه توجه شما را به چند پرسش و پاسخ درباره عشق حقیقی و عشق مجازی همراه با منابع آن جلب می کنیم:مى خواهم عاشق حقیقى و واقعى باشم، نشانه هاى عشق حقیقى کدام است؟براى تمایز عشق حقیقى از عشق مجازى، راه کارهاى گوناگونى وجود دارد؛ از جمله: 1. عاشق باید با بررسى مبدأ عشق خویش، بداند که آن حس است یا خیال؛ عقل است یا دل؛ شهوت است یا امور انسانى؟ 2. بداند که عشق برایش آرام بخش، نشاط آور، طرب انگیز و تحرک آفرین است، یا موجب اضطراب، خمودى، بى حرکتى، سستى و در خود فرو رفتگى؟ 3. آیا با وصال معشوق، عشق اولیه اش شکوفاتر، پایاتر و پویاتر مى گردد، یا پژمرده، ایستا و خموش است؟ 4. آیا معشوق یکى است یا متعدد؟ در عشق حقیقى، معشوق واحد و یگانه است و در عشق مجازى هم، عشق به آیات الهى در طول عشق خداوند است، نه در مقابل آن. اگر معشوق متعدد باشد، عشق ما نه حقیقى است و نه مجازى؛ بلکه عشقى دروغین و کاذب است. هست معشوق آن که او یکتو بودمبتدا و منتهایش او بود چون بیابیش و نباشى منتظرهم هویدا او بود هم نیز سرّ رو چنین عشقى گزین گر زنده اى ور نه وقت مختلف را بنده اى هر که چیزى جست، بى شک یافت اوچون به جدّ اندر طلب، بشتافت او. محمدى اشتهاردى، محمد؛ داستان هاى مثنوى، ج 2، صص 90 - 91. از مجموع آیات و روایات و سخن عارفان راستین، مى توان نشانه هاى عشق حقیقى را دریافت. دانستن این علائم انسان را قادر مى سازد تا عشق خود را ارزیابى کند. به این نشانه ها در دو قسمت به صورت کلى و اجمالى اشاره مى شود: یک. نشانه هاى عشق انسان به خداوند: 1. خدا را بر همه محبوب هاى خود ترجیح دهد؛ 2. در باطن و ظاهر مطیع خدا باشد؛ 3. در همه امور موافق او باشد؛ 4. اولیاى خدا را به جهت او دوست بدارد؛ 5. لقاى خدا را بر بقاى خود ترجیح دهد؛ 6. هر چیزى را در برابر عشق به خداوند حقیر شمارد؛ 7. همه اوقات، مستغرق ذکر خدا باشد؛ 8. آسایش و آرامشش در قرب او باشد؛ 9. از حضرت حق راضى و خشنود باشد؛ 10. به کلام محبوب (قرآن) عشق ورزد؛ 11. با مال و جان در راه محبوب، مجاهده کند؛ 12. بر خلوت و مناجات با محبوب، حریص باشد؛ 13. عبادت براى او آسان باشد؛ 14. همه بندگان مطیع وى را دوست بدارد و بر همه رحیم و مشفق باشد 15. همه کافران و عاصیان را دشمن بدارد.براى آشنایى تفصیلى، ر.ک: محمد رضا کاشفى، آیین مهرورزى، صص 85 - 98. دو. علائم عشق حق به بنده: 1. وجود نشانه هاى عشق انسان به خداوند؛ 2. محبوب دوستان خدا مى شود؛ 3. توفیق طاعت پیدا مى کند؛ 4. سنگینى خدمت را از دوش او برمى دارد؛ 5. به قدر نیاز به او عطا مى کند؛ 6. بلاى بنده را بسیار مى کند؛ 7. معایب بنده را مخفى مى کند و ظاهر نمى سازد؛ 8. به بنده قلب سلیم عطا فرموده، اخلاق او را نیک مى گرداند؛ 9. دنیا را مبغوض بنده اش مى سازد؛ 10. او را به حلم و آرامش مزیّن مى کند؛ 11. صدق و راستى را به او الهام مى کند؛ 12. دانش و علم را بر ذهنش خطور مى دهد؛ 13. عبادت نیکو را به او ارزانى مى دارد؛ 14. امانت را محبوب بنده مى سازدر.ک: همان، صص 102 و 103؛ عطف الالف، صص 89 - 94؛ احیاء علوم الدین، ج 4، ص 304؛ میزان الحکمة، ج 2، صص 222 - 224.؛ یا ربّ ز شراب عشق سرمستم کن وز عشق خودت نیست کن و هستم کن از هر چه ز عشق خود تهى دستم کن یکباره به بند عشق پابستم کن باباطاهر.عشق مجازى و کاذب چه عشقى است؟عارفان و فیلسوفان در برابر عشق حقیقى، عشق مجازى و عشق کاذب یا دروغین، را مطرح کرده اند. این دو عشق، اصلى و اصیل نیستند؛ بلکه نام گذارى «عشق»، بر عشق دروغین، خیانت به محتوا و عمق این واژه پاک است. پیروان عرفان و عشق حقیقى، از آنجا که جهان هستى، از جمله انسان را مظهر، آیات و نشان حضرت حق مى دانند؛ عشق به مظاهر و آفریده هاى او را «عشق مجازى» و در طول عشق به ذات پروردگار - که عشق حقیقى است - مى دانند. به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست سعدى. عشق مجازى همچون نردبان، پل و مسیر ورودى به عالم عشق حقیقى است. عشق مجازى، ریشه در عشق حقیقى دارد؛ زیرا عشق ما بر معشوق راستین، متمرکز است و به هر آنچه که از او است و بوى او را مى دهد و آیت او است، عشق مى ورزیم. عشق مجازى، عشق به «نمود» است، نه عشق به «بود»؛ از این رو توقف و ماندگارى در این عشق، هرچند بهتر از نداشتن عشق است؛ ولى نتایج عشق حقیقى و راستین را ندارد. عاشقى گر زین سر و گرز آن سراست عاقبت ما را بدان سر رهبرست گفت معشوقم: تو بودستى نه آن لیک کار از کار خیزد در جهان عاشق آن وهم اگر صادق بودآن مجازش تا حقیقت مى رود. مثنوى معنوى، دفتر 1، ابیات 76 و 111 و دفتر 3، بیت 1345. در روایتى آمده است: نوجوانى که هنوز به سن بلوغ نرسیده بود، به پیامبر«صلى الله علیه وآله» سلام کرد و از خوشحالى دیدن ایشان، چهره اش گشاده شد و لبخند زد. حضرت به او فرمود: اى جوان! مرا دوست دارى؟ گفت: اى رسول خدا! به خدا قسم آرى. فرمود: همچون خودت؟ گفت: اى رسول خدا! به خدا قسم بیشتر. فرمود: همچون پروردگارت؟ گفت: خدا را، خدا را، اى رسول خدا! این مقام نه براى تو است و نه دیگرى. در حقیقت تو را براى دوستى خدا دوست مى دارم. در این هنگام رسول خدا به همراهان خویش روى کرد و فرمود: این گونه باشید؛ خدا را به سبب احسان و نیکى اش به شما دوست بدارید و مرا براى دوستى خدا دوست بدارید.ارشاد القلوب، دیلمى، ص 161، ح 898. در حسن رخ خوبان، پیدا همه او دیدم در چشم نکورویان، زیبا همه او دیدم در دیده هر عاشق، او بود همه لایق ور نه ز نظر وامق، عذرا همه او دیدم دیدم همه پیش و پس، جز دوست ندیدم کس او بود همه او بس، تنها همه او دیدم عراقى. گاه از عشق مجازى به «عشق اصغر» یاد مى شود که همان عشق به انسان است؛ زیرا مجموعه اى از لطایف عالم هستى و آیینه اى از صفات حق و راهنماى قلوب و معرفت بارى تعالى است. گاه از آن به «عشق اوسط» نیز نام مى برند که همان اشتیاق و محبت نسبت به همه اجزاى عالم است؛ از آن رو که مظاهر صفات الهى است و یا عشق به عالمانى است که ناظر به حقایق موجوداتند و در آفرینش آسمان ها و زمین به تفکر مى پردازند.ر.ک: اسفار، ج 7، ص 184؛ دامادى، سیدمحمد، شرح عشق و عاشقى هم عشق گفت، صص 97و98. گاهى نیز به آن «عشق نفسانى یا عفیف» نیز اطلاق مى گردد که همان عشق و محبت به صفات روحى و ملکات اخلاقى انسان ها است.محمد بن محمد بن الحسن، نصیرالدین الطوسى، شرح الاشارات و التنبیهات، نمط نهم، فصل هفتم و هشتم. اما عشق کاذب و دروغین، داراى منشأ جنسى و شهوانى است. در این عشق، عاشق به صورت ظاهرى معشوق و رنگ و روى او متوجه است. این نوع عشق - که به جفا، نام عشق بر آن نهاده اند - موجب تسلط نفس اماره و تقویت آن و حکومت شهوت بر قوه عاقله و در نتیجه خاموش شدن نور عقل مى شود.همان. عشق هایى کز پى رنگى بودعشق نبود عاقبت ننگى بود عاشقان از درد زان نالیده اندکه نظر ناجایگه مالیده اند مثنوى معنوى، دفتر 1، بیت 205 و دفتر بیت 229. عشق دروغین، جز طغیان شهوت نیست. عشقى که از مبادى جنسى و حیوانى سرچشمه مى گیرد، به همان نیز خاتمه مى یابد و افزایش و کاهش آن بیشتر به فعالیت هاى فیزیولوژیکى دستگاه تناسلى بستگى دارد که قهراً در سنین جوانى بیشتر بروز مى کند و با پاگذاشتن به سن، از یک طرف و اشباع آن از سوى دیگر، کاهش مى یابد و منتفى مى شود. این گونه عشق ها به سرعت مى آید و مى رود و خطرناک و فضیلت کش است. انسان آن گاه که تحت تأثیر شهوات خویش است، خود را مى پرستد. شخص مورد علاقه را براى خود مى خواهد و در این اندیشه است که از وصال او بهره مند شود و حداکثر تمتع را از او ببرد. بدیهى است که چنین عشقى نمى تواند مکمل و مربّى روح انسان باشد و آن را تهذیب نماید.ر.ک: مطهرى، مرتضى، اخلاق جنسى در اسلام و جهان غرب، صص 83 - 94. این نوع عشق، منشأ خشونت، جنایت، زبون کننده و ناپایدار است و همان است که وصالش، مدفنش به شمار مى آید. ملا صدراى شیرازى مى گوید: «کسانى که شیئى از اشیاى دنیایى را دوست دارند و فقط به ظاهر آن دل خوش کرده اند، وقتى به وصال محبوب رسیدند، بعد از مدت اندکى همان محبوب، براى آنها وبال شده، موجب زحمتشان مى گردد؛ لذا حلاوتى را که در حالت عشق و حب داشتند، از دست مى دهنداسفار، ج 7، ص 186.». عشق، آینه بلند نور است شهوت ز حساب عشق دور است سعدیا! عشق نیامیزد و شهوت با هم پیش تسبیح ملایک نرود دیو رجیم امام صادق«علیه السلام» مى فرماید: «من وضع حبّه فى غیر موضعه فقد تعرّض للقطیعة»؛ بحارالانوار، ج 74، ص 183. «هر کس محبتش را در غیر جاى خویش قرار دهد [ به جاى رابطه و پیوند ]خود را در معرض جدایى قرار داده است». عشق چون آینه است که در آن، حالات و درجات استعداد هر عاشقى، نمودار مى گردد. دوام عشق، به دوام و پایدارى معشوق وابسته است. عشق آب و رنگ و حس صورى، چون ثبات ندارد، پایدار نمى ماند. این عشق ها نوعى هوسرانى و بازى خیالى است که فرجامى جز ننگ و رسوایى ندارد. اگر زیبایى ظاهرى، ذاتى آدمى بود، نباید از میان مى رفت؛ زیرا «الذاتى لا یختلف و لا یتخلّف» «ذاتى، اختلاف و تخلف نمى پذیرد». پس با زوال زیبایى ظاهرى، باید متوجه شویم که رخ زیباى آدمى، عرضى او است: عشق بر مرده نباشد پایدارعشق را بر حىّ جان افزاى دار مثنوى معنوى، دفتر 5، ابیات 3272. معشوق، صورت نیست؛ بلکه وصف معنى و حقیقت است و چون حُسن، کمال و معنى معشوق نهایتى ندارد؛ سوز و گداز دل عاشقان راه حقیقت نیز پایان نمى پذیرد و هیچ گاه عاشقان از نثار عشق سیر و بى نیاز نمى گردند. عشق بینایان بود برکان زرهر زمانى لاجرم شد بیشتر عشق ربّانى است خورشید کمال امر نور اوست خلقان چون ضلال همان ، ابیات 982 و 983.استاد مطهرى در کتاب «فطرت» گفته اند که عاشق، خیال معشوق را بیشتر از خود او مى خواهد، لطفاً در این مورد توضیح دهید؟امکان دارد مقصود از این عاشق و معشوق، مجازى و خیالى باشد. با توجه به توضیحاتى که در مورد عشق مجازى و عشق دروغین مطرح شد، از آنجا که منشأ علاقه چنین عشق هایى، نفس و هواهاى آن است، (نه خود آن حقیقت خارجى و پدیده عینى) عاشق با خیال معشوق، خوش است و هنگامى که به وصال او رسید، آن بهره و لذتى که از خیال او مى برد، از خود او نبرده و در زمان اندکى پس از وصال مادى، آن علقه خیالى نیز از میان مى رود. ز آنکه شهوت با خیالى رانده است وز حقیقت دورتر وامانده است با خیالى میل تو چون پر بودتا بد آن پر بر حقیقت بر شود. همان، دفتر3، ابیات 2134 - 2135. از سوى دیگر ممکن است مقصود استاد مطهرى به مطلبى باشد که اندیشمندان در اقسام عشق مطرح کرده اند. عشق از آنجا که ریشه در معرفت دارد به حسب قواى ادراکى داراى سه قسم کلى است: 1. حسى یا طبیعى 2. خیالى 3. عقلى احیاء علوم الدین، ج 2، ص 275، اسفار، ج هفتم، ص 167، فتوحات مکیة، ج 1، ص 111؛ رساله عشق بوعلى، صص 9-24.. عشق خیالى، قوى تر از حسى و عشق عقلى، قوى تر از عشق خیالى است. اینان معتقدند: معشوق خیالى به دلیل آنکه در قوه خیال است و این قوه از قواى حسى قوى تر است، لذت و ابتهاجى که از آن به انسان دست مى دهد، قوى تر از لذتى است که در معشوق حسى وجود دارد. این مطلب با رجوع به وجدانیات موجه مى نماید. آدمى از صورت زیبایى که در خواب مى بیند، بیشتر لذت مى برد تا صورتى که در بیدارى مى بیند، زیرا صورت هایى که انسان در خواب مى بیند نشأت گرفته از قوه خیال است و صورت هایى که در بیدارى مى بیند ناشى از قوه حسى و طبیعى است. از این رو مقصود کلام استاد مطهرى این است: از آنجا که لذت معشوق خیالى بیش از معشوق حسى است، عاشق خیال معشوق را بیشتر از خود او مى خواهد.از چه راهى عشق مجازى را به عشق الهى و حقیقى تبدیل کنیم؟باید نخست کوشید که این «عشق مجازى» ریشه در هواهاى نفسانى انسان نداشته باشد؛ بلکه منشأ آن دل باشد؛ زیرا عشق مجازى - که در طبیعت و مادیت ریشه دار باشد - هیچ گاه نمى تواند آدمى را به «عشق حقیقى» رهنمون شود. تنها آن عشق مجازى که در دل جاى دارد، مى تواند پلى براى رسیدن به عشق الهى باشد. عاشق باید به منشأ کمال و حسن معشوق توجّه کند و دیدگاه خود را به آن معطوف دارد و معشوق مجازى را «نمادى» از معشوق حقیقى خویش تلقى کند و او را جلوه اى از جمال و کمال او بداند. اگر در عشق مجازى، عاشق همواره به این حقیقت واقف شود که معشوق او «مجازى» است و تنها براى راهبرى او به «عشق برتر و برین» است، مى تواند از این عشق گذر کرده و به عشق حقیقى و الهى برسد؛ امّا اگر نگاه خویش را بر همان معشوق مجازى محدود سازد و جان و دلش محدود و مسخر و مقید وى گردد، هیچ گاه نمى تواند از او گذر کند و به معشوق حقیقى دست یابد. علاوه بر این؛ همواره بکوشد و دقّت نماید که هنگام برخورد با معشوق مجازى، به یاد معشوق حقیقى افتد و با نگاه او، هجران معشوق اصلى را یاد آورد؛ مانند عشق یعقوب به پسرش یوسف: هرگاه که یعقوب، یوسف را به «چشم سر» مى دید، به «چشم سرّ» در مشاهده حق بود و چون مدتى مشاهده یوسف از وى دریغ شد، مشاهده حضرت حق نیز از دل وى در حجاب گردید. از این رو آن همه جزع و فزع یعقوب در فراغ یوسف، بر فوت مشاهده حق بود؛ نه بر فوت مصاحبت یوسف و آن زمان که دوباره به دیدار یوسف موفق شد، به سجده افتاد که دلش معشوق اصلى را دید.کشف الاسرار، ج 5، ص 140؛ در این خصوص نگا: عرفان اسلامى، صص 177 و 178. به هر روى، زمانى مى توانیم عشق مجازى را به عشق الهى و حقیقى مبدل سازیم که از آن گذر کنیم و به منشأ و منبع اصلى و سبب اصیل آن روى آوریم. چشم دریا دیگر است و کف دگرکف بهل وز دیده دریانگر جنبش کف ها ز دریا روز و شب کف همى بینى و دریا نى عجب ما چو کشتیها به هم بر مى زنیم تیره چشمیم و در آب روشنیم اى تو در کشتى تو رفته به خواب آب را دیدى، نگر در آبِ آب آب را آبى است کو مى راندش روح را روحى است کو مى خواندش مثنوى معنوى، دفتر3، ابیات 1270 - 1274. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image