تفکر در ذات خدا
منبع : پرسمان دانشگاهیان ۱۴۰۳/۶/۳۰ 1 بازدید

0

لطفا در مورد صفات و ذات خداوند تبارک و تعالی توضیح دهید و آیا تفکر، کنجکاوی و بررسی در مورد ذات خداوند جایز است؟

دلیل نامناسب بودن محتوا

جواب
0

1 معانى ذات خدا واژه ى « ذات خدا » داراى دو اصطلاح مى باشد در یک اصطلاح ، مقصود از آن ، کنه ذات خداوند متعال مى باشد که نه اسمى و نه رسمى داشته ، از هر گونه وصف و اسم و حکم ، منزّه و مبراست نه قابل تصوّر است , نه در حیطه ى تصدیق مى گنجد . لذا نه مجهول است و نه معلوم چرا که نفیاً و اثباتاً هیچ حکمى بر نمى دارد . کنه ذات ، چنان است که حتّى متّصف به موجود و واجب الوجود بودن هم نمى شود چه ، الموجود و واجب الوجود ، اسمى از اسماء اویند نه کنه ذاتش . از این مرتبه از ذات ، تعبیر مى شود به کنه ذات لکن حتّى همین کنه ذات نیز اسم او نبوده از سر ناچارى درباره ى آن ذاتِ فراادراکى استعمال مى شود . برخى از روایات که از تفکّر درباره ى ذات خدا منع نموده اند ، منظورشان از ذات ، همین کنه ذات بوده و سرّ این منع نمودن از تفکّر در ذات آن است که هر چه انسان ، به عقل و قلب ، ادراک نماید یقیناً کنه ذات نخواهد بود . چرا که کنه ذات ، از تصوّر و تصدیق بیرون است پس هر که در این وادى تفکّر نماید در حقیقت تخیّل و توهّم مى کند نه تفکّر به معنى حقیقى آن . لذا فرمودند خود را در این مورد به زحمت بى ثمر نیندازید که ممکن است توهّمات خود را کنه ذات خدا بپندارید . کلام مولى الموحدین على ( ع ) در خطبه اوّل نهج البلاغه ناظر به این حقیقت است که فرمود : « . . . الَّذِى لَا یُدْرِکُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ وَ لَا یَنَالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ . . . آن خدایى که نه همّتهاى عالى و بى کران خواه ، درکش توانند و نه غوّاصان دریاى ژرف اندیشه ، به او دست یازند » . اصطلاح دوم ذات خدا ، مقام ظهور ذات براى ذات مى باشد که از آن تعبیر مى شود به مقام اسماء الله و در این مقام است که گفته مى شود اسماء ذاتیّه ى خدا ، عین ذات او مى باشند . لذا آدمى با شناخت حقیقت اسماء الهى به خلعت معرفت الله مشرّف مى شود . وقتى گفته مى شود حکماء و متکلمین موحّد ، وجود خدا و اوصاف و اسماء او را اثبات مى کنند ، و عرفا و اولیاء الهى به لقاء او نائل گشته ، فانى فى الله مى شوند ، در حقیقت منظور گوینده ، شناخت حصولى و حضورى این مقام است که شهود آن و تفکّر درباره ى آن ، ذاتاً ممکن بوده ، ذاتاً مانعى ندارد ولى با این حال برخى از احادیث منع کننده از تفکّر در ذات ، شامل این معنى از ذات نیز مى شوند . چون در این احادیث تصریح شده که در ذات خدا تفّکر نکنید بلکه در فعل او نظر نمایید یا تصریح شده که به فوق عرش نپردازید و در مادون آن بیندیشید که مافوق عرش ، همان مقام اسماء الله است نه کنه ذات . از طرف دیگر ، خود اهل بیت ( ع ) سخنان فراوانى درباره ى همین ذات بیان نموده و حقایقى را در این باب به اصحاب خود تعلیم نموده اند که خود نشان از جواز تفکّر در این باب دارد . لذا منع اهل بیت ( ع ) از تفکّر در ذات به این معنا ، شامل همگان نمى شود بلکه شامل کسانى است که به خاطر نداشتن رشد علمى لازم ، قدرت درک حقیقت اسماء الهى را ندارند از اینرو تفکّرشان در ذات خدا آنان را به تشبیه و تجسیم سوق داده باعث مى شود که اینها به خاطر قصور فهم ، توهّمات نادرستى درباره ى خدا داشته باشند . تاریخ کلام اسلامى نیز نشان مى دهد که بسیارى از اهل نظر در این باب دچار اشتباهات فاحش و گاه شرک آلود شده اند . لذا درباره ى تفکّر در ذات به این معنى اخیر ، دو گونه روایات وجود دارند در برخى از آنها از تفکّر در ذات نهى شده ، ولى در برخى دیگر ، چنین تفکّرى مدح گردیده . براى نمونه فرمودند : « تَکَلَّمُوا فِیمَا دُونَ الْعَرْشِ فَإِنَّ قَوْماً تَکَلَّمُوا فِى اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ فَتَاهُوا درباره مادون عرش سخن بگویید چرا که گروهى درباره ى خداى عزّ و جلّ سخن گفته و هلاک گشتند . » ) بحارالأنوار ، ج 3 ، ص 262 ) و امام رضا ( ع ) فرمودند : « لَیْسَ الْعِبَادَهُ کَثْرَهَ الصَّوْمِ وَ الصَّلَاهِ إِنَّمَا الْعِبَادَهُ فِى التَّفَکُّرِ فِى اللَّهِ عبادت به زیادى روزه و نماز نیست عبادت حقیقى تنها به تفکّر درباره ى خداست . » ( بحارالأنوار ، ج 3 ، ص 261 ) . در جوامع روایى شیعه مشابه اینگونه نهى ها را در دیگر امور مشکل معرفتى نیز مشاهده مى کنیم براى مثال وقتى برخى افراد کم قابلیّت درباره ى قضا و قدر از اهل بیت ( ع ) پرسش مى نمودند حضرات معصومین ( ع ) آنها را از ورود در این گونه مباحث منع مى نمودند ، ولى آنگاه که افراد قابلى همین سوال را به محضر مبارکشان عرضه مى داشتند ، با عبارات عمیق و حکیمانه اى پاسخ را ارائه مى داشتند لکن به گونه اى مى فرمودند که اگر سخنشان به گوش افراد کم قابلیّت رسید ، ذهنشان را درگیر نکند . در باب معرفه‌الله نیز سیره ى اهل بیت ( ع ) به همین منوال بوده است . حاصل کلام آنکه : ذات را دو معنى است . نخست کنه ذات است که معلوم هیچ موجودى قرار نمى گیرد . و اصطلاح دوم ، مقام اسماء مى باشد ، که ادراک حصولى و حضورى آن براى خواصّ انسانها ، به مقدار سعه ى وجودیشان ، مقدور مى باشد و اوج شناخت این مقام براى اهل بیت ( ع ) است . پس توجّه شود که اگر واژه ى ذات ، در مقابل کنه ذات به کار رود ، منظور از آن ، مقام اسماء مى باشد . امّا اگر ذات ، به صورت مطلق به کار رفت ، از قرائن لفظى یا حالى ، معلوم مى شود که مراد ، کدام اصطلاح است و اگر ذات در مقابل فعل خدا و آثار خدا استعمال گشت ، به احتمال زیاد ، مراد همان مقام اسماء ذاتیّه است . 2 نحوه ى انتزاع اسماء و صفات خدا از ذات واحد خدا یعنى وجود محض ، صرف ، بدون هیچ قید و حدّى یعنى او وجود خالص است و جز وجود هیچ نیست وجودى که هیچ قید و حدّ دیگرى ندارد . و روشن است که چنین وجودى ترکیب بردار نخواهد بود چون هر ترکیبى مستلزم نوعى دو گانگى است و دوگانگى فرع بر وجود وجه تمایز است . و هر وجه تمایزى قید است . پس لازمه ى مرکّب بودن وجود محض ، مقیّد بودن است . و این خلف و تناقض است . چون مقیّد بودن یعنى غیر محض بودن که نقیض محض بودن است . پس وجود صرف ، منزّه از هر گونه ترکیب است . چه ترکیب خارجى ، چه تر کیب عقلى و چه ترکیب وهمى . و چنین وجودى عین وحدت و یگانگى است . لذا از صرافت و وجوب وجود خدا ، اسم الاحد انتزاع مى گردد . همچنین چنین وجودى دوّمى بر نمى دارد . چون لازمه ى دومى نیز دوگانگى و تمایز و مقیّد بودن است . پس او دومى بردار نیست لذا واحد است . به این ترتیب اسم الواحد از ذات خدا انتزاع مى شود . و چون وجود محض زوال و عدم نمى پذیرد لذا او همواره ثابت است . و از اینجا اسم الثابت و الحقّ براى او انتزاع مى گردد . چرا که حقّ نیز به معنى ثابت است . و چون وجود محض به خودى خود ظهور دارد و ظهور ماهیّات ( مخلوقات ) نیز با اوست او را نور گفته اند . چون نور خود عین روشنى بوده دیگر امور را نیز روشن مى کند . و چون ظهور نور نیز به وجود است ، لذا آن ذات واحد را نورٌ النّور و منوّر النّور گویند . و چون او نزد خود حاضر است و همه ى موجودات در محضر اویند او را عالِم و علیم گویند . چون علم یعنى حضور چیزى نزد چیز دیگر . و چون هر مطلقى احاطه ى وجودى بر مقیّد دارد ، خدا را محیط نامند . و چون وجود مقیّد در پیدایش و بقائش بند به وجود محض است خدا را قیّوم گویند . و چون نامحدود است ، کرانه ندارد لذا صمد است . و چون وجود محضى غیر او نیست لذا کسى نیست که شکست دهنده ى او باشد پس عزیز ( شکست ناپذیر ) است . و چون از وجود نامحدود و بى کرانه چیزى جدا نمى شود پس لَم یَلِد و چون عین وجود از چیزى پدید نمى آید پس و لَم یُولَد . و چون خلل در او و ظهوراتش نیست حکیم است . و . . . و به همین ترتیب اسماء دیگر حقّ تعالى یک به یک از ذات واحد بسیط و وجود صرف انتزاع مى شوند . بنا بر این ، خداى تعالى یک حقیقت بیش نیست و آن وجود است و اسماء و صفات از همین یک حقیقت انتزاع مى شوند . لذا کثرتى در ذات احدى نیست و همه ى صفات ، در حقیقت عین ذات و اسامى و عناوین گوناگون آن مى باشند . پس اگر کثرتى در اسماء و صفات او دیده مى شود فقط در حدّ کثرت مفهومى بوده ، از ضعف ادراکِ انتزاع کننده است و الّا براى واصل به مقام احدیّت که مقام انسان کامل است ، جز ذات بى صفت هیچ نیست .

دلیل نامناسب بودن محتوا

پاسخ شما برای پاسخ به این سوال باید وارد حساب‌کاربری خود شوید.
سوال خود را بپرسید

سوالات مشابه

موردی یافت نشد!

پرسش ‌های مرتبط

    بنر تبلیغاتی شما
    بنر تبلیغاتی شما

    تمامی حقوق این وبسایت متعلق به موسسه هوش مصنوعی و تمدن اسلامی (همتا) است.